تفسیر حکمت 105

وَقَالَ عَلَيهِ السَّلامُ
إِنَّ اللهَ افْتَرَضَ عَلَيْکُمْ فَرَائِضَ، فَلا تُضَيِّعُوهَا؛ وَحَدَّ لَکُمْ حُدُوداً، فَلا تَعْتَدُوهَا؛ وَنَهَاکُمْ عَنْ أَشْيَاءَ، فَلا تَنْتَهِکُوهَا؛ وَسَکَتَ لَکُمْ عَنْ أَشْيَاءَ وَلَمْ يَدَعْهَا نِسْيَاناً، فَلا تَتَکَلَّفُوهَا.

ترجمه
امام (عليه السلام) فرمود:
خداوند فرايضى را بر شما واجب کرده، آن ها را ضايع نکنيد و حدود و مرزهايى براى شما تعيين کرده، از آن فراتر نرويد و شما را از امورى نهى کرده است حرمت آن ها را نگاه داريد و درباره امورى ساکت شده است نه به علّت فراموش کارى (بلکه به دليل مصالحى که در سکوت درباره آن ها بوده است) بنابراين خود را درمورد آن ها به زحمت نيفکنيد (و با سؤال درباره آن ها بار تکليف خود را سنگين نگردانيد).
شرح و تفسیر
وظيفه ما
مولا على (عليه السلام) در اين گفتار حکيمانه خود وظايف ما را در چهار بخش خلاصه کرده و تکليف ما را در هر بخشى روشن ساخته است:
نخست مى فرمايد: «خداوند فرايضى را بر شما واجب کرده، آن ها را ضايع نکنيد»؛ (إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْکُمْ فَرَائِضَ، فَلا تُضَيِّعُوهَا).
اشاره به واجباتى همچون نماز و روزه و حج و جهاد و زکات و امثال آن است که هر يک داراى مصالح مهمى است و بايد آن ها را کاملاً حفظ کرد. و منظور از تضييع ساختن شايد ترک کردن باشد يا ناقص انجام دادن، همان گونه که در حديثى از امام باقر (عليه السلام) آمده است: «إِنَّ الصَّلاةَ إِذَا ارْتَفَعَتْ فِي أَوَّلِ وَقْتِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَهِيَ بَيْضَاءُ مُشْرِقَةٌ تَقُولُ: حَفِظْتَنِي حَفِظَکَ اللَّهُ، وَإِذَا ارْتَفَعَتْ فِي غَيْرِ وَقْتِهَا بِغَيْرِ حُدُودِهَا رَجَعَتْ إِلَى صَاحِبِهَا وَهِيَ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ تَقُولُ: ضَيَّعْتَنِي ضَيَّعَکَ اللَّهُ؛ نماز هنگامى که در اول وقت به جا آورده شود به آسمان مى رود و سپس به سوى صاحبش بازمى گردد در حالى که روشن و درخشان است و به او مى گويد: من را محافظت کردى خدا تو را حفظ کند، و هنگامى که در غير وقت و بدون رعايت دستوراتش انجام شود به سوى صاحبش برمى گردد در حالى که سياه و ظلمانى است و به او مى گويد: مرا ضايع کردى خدا تو را ضايع کند». سپس در دومين دستور مى فرمايد: «خداوند حدود و مرزهايى براى شما تعيين کرده، از آن فراتر نرويد»؛ (وَحَدَّ لَکُمْ حُدُوداً، فَلا تَعْتَدُوهَا).
منظور از اين حدود براى نمونه سهامى است که در ارث تعيين شده و در قرآن مجيد نيز بعد از آن که بخشى از ميراث ها را بيان مى کند مى فرمايد: (تِلْکَ حُدُودُ اللّه) و در آيه بعد کسانى که از اين حدود تعدى کنند تهديد به خلود در آتش دوزخ شده اند، همچنين درمورد وظيفه زوج و زوجه به هنگام طلاق تعبير به حدود الله شده است، بنابراين حدود، اشاره به شرايط و کيفيت ها و برنامه هاى خاصى است که براى حقوق انسان ها در کتاب و سنت آمده که اگر از آن ها تجاوز شود يا حقى پايمال مى گردد و يا به ناحق کسى صاحب اموالى مى شود.
آن گاه در سومين دستور مى فرمايد: «خداوند شما را از امورى نهى کرده است حرمت آن ها را نگاه داريد»؛ (وَنَهَاکُمْ عَنْ أَشْيَاءَ، فَلا تَنْتَهِکُوهَا).
روشن است که اين قسمت اشاره به معاصى کبيره و صغيره است که در کتاب و سنت وارد شده و عمومشان به دليل مفاسدى که در آن ها براى دين و دنياى مردم هست تحريم شده است.
«تَنْتَهِکُوها» از ماده «نَهْک» (بر وزن محو) به معناى هتک حرمت و پرده درى است گويى خداوند ميان انسان ها و آن گناهان پرده اى کشيده است تا در حريم آن وارد نشوند و به آن نينديشند؛ ولى معصيت کاران پرده ها را مى درند و به سراغ آن گناهان مى روند.
در چهارمين جمله مى فرمايد: «خداوند درباره امورى ساکت شده نه به علّت فراموش کارى (بلکه به دليل مصالحى که در سکوت درباره آن ها بوده است) بنابراين خود را درمورد آن ها به زحمت نيفکنيد (و با سؤال درباره آن ها بار تکليف خود را سنگين نگردانيد)»؛ (وَسَکَتَ لَکُمْ عَنْ أَشْيَاءَ وَلَمْ يَدَعْهَا نِسْيَاناً، فَلاتَتَکَلَّفُوهَا).
اين سخن برگرفته از قرآن مجيد است که در آيه 101 سوره مائده مى فرمايد : (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُوْکُمْ وَإِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللّهُ عَنْها وَاللّهُ غَفُورٌ حَليمٌ)؛ «اى کسانى که ايمان آورده ايد! از چيزهايى سؤال نکنيد که اگر براى شما آشکار شود شما را ناراحت مى کند ولى اگر به هنگام نزول قرآن از آن ها سؤال کنيد براى شما آشکار خواهد شد. خداوند آن ها را بخشيده (و ناديده گرفته است شما اصرار بر افشاى آن نداشته باشيد) خداوند آمرزنده و داراى حلم است».
در شأن نزول آيه مذکور آمده است: هنگامى که دستور پروردگار درباره حج نازل شد مردى به نام «عکاشه» يا «سراقه» عرض کرد: اى رسول خدا! آيا دستور حج براى هر سال است يا براى يک سال؟ پيامبر (صلي الله عليه و آله) به سؤال او پاسخ نگفت ولى او دو يا سه بار سؤال خود را تکرار کرد. پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: واى بر تو! چرا اين همه اصرار مى کنى؟ اگر در جواب تو بگويم: آرى، حج در همه سال بر شما واجب مى شود و فوق العاده به زحمت مى افتيد و اگر مخالفت کنيد گناهکار خواهيد بود، بنابراين تا وقتى چيزى را نگفته ام بر آن اصرار نورزيد... سپس افزود: «إذا أمَرْتُکُمْ بِشَيْءٍ فَأتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ؛ هنگامى که شما را به چيزى دستور دادم به اندازه توانايى خود آن را انجام دهيد».
مى دانيم که وقتى براى پيدا کردن قاتل به بنى اسرائيل دستور داده شد گاوى را ذبح کنند مطابق اطلاق امر، هرگونه گاوى را انتخاب مى کردند کافى بود؛ ولى آن ها پشت سر هم بر جزئيات اصرار کردند و رنگ و سن و شرايط ديگر آن گاو را پرسيدند درنتيجه آن قدر تکليف محدود و پرمشقت شد که براى پيدا کردن آن سخت به زحمت افتادند و هزينه زيادى پرداختند و اين درس عبرتى شد براى همگان در طول تاريخ.
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ وَلاتُکْثِرُوا السُّوَالَ إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِکَثْرَةِ سُوَالِهِمْ أَنْبِيَاءَهُمْ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُوْکُمْ وَاسْأَلُوا عَمَّا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْکُمْ وَاللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ يَأْتِينِييَسْأَلُنِي فَأُخْبِرُهُ فَيَکْفُرُ وَلَوْ لَمْ يَسْأَلْنِي مَا ضَرَّهُ وَقَالَ اللَّهُ (وَإِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ ـ إِلَى قَوْلِهِ ـ قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِينَ)».
از اين حديث شريف استفاده مى شود که از کثرت سؤال و پى جويى زياد نهى شده و مردم مى خواستند امورى براى آن هافاش شودکه اگرفاش مى شد مشکلاتى پيش مى آمد؛ مثلاً سؤال از پايان عمر خود يا حوادث آينده ـ و يا طبق بعضى از روايات از اين که پدر واقعى آن ها چه کسى است؟ ـ و مانند آن و يا جزئيات و قيود احکام شرع که اگر از آن سؤال مى شد مشکلات عظيمى فراهم مى گشت.

* * * .
پاورقی ها
سند گفتار حکيمانه:
کتاب مصادر اين کلام نورانى را از کتاب امالىِ فرزند شيخ طوسى از روايتى که سند آن به سال 306 مى رسد از اميرمؤمنان (عليه السلام) از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل کرده و نيز مرحوم صدوق در کتاب من لا يحضره الفقيه و شيخ مفيد در مجالس آن را از اميرمؤمنان (عليه السلام) و آن حضرت از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل فرموده و اين در حالى است که مرحوم سيّد رضى مستقيمآ آن را به على (عليه السلام) نسبت مى دهد. همچنين آمدى در غررالحکم آن را از على (عليه السلام) نقل کرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 98).