تفسیر حکمت 111 و 112
111 و 112
وَقَالَ (عليه السلام) وَقَدْ تُوُفِّيَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْفٍ الاَْنْصَارِيُّ بِالْکُوفَةِ بَعْدَ مَرْجِعِهِ مَعَهُ مِنْ صِفِّينَ، وَکَانَ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْهِ:
وَقَالَ عَلَيهِ السَّلامُ
لَوْ أَحَبَّنِي جَبَلٌ لَتَهَافَتَ.
مَعْنى ذلِکَ أنَّ الْمِحْنَةَ تَغْلُظُ عَلَيْهِ، فَتُسْرِعُ الْمَصائِبُ إلَيْهِ، وَلا يُفْعَلُ ذلِکَ إلاَّ بِالاْتْقِياءِ الاْبْرارِ وَالْمُصْطَفَيْنَ الاْخْيارِ، وَهذا مِثْلُ قَوْلِهِ (عليه السلام):
مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً.
«وَقَدْ يُوَوَّلُ ذلِکَ عَلى مَعْنى آخَرَ لَيْسَ هذا مَوْضِعَ ذِکْرِهِ».
ترجمه
به هنگام بازگشت اميرمؤمنان على (عليه السلام) از ميدان صفين، «سهل بن حنيف» در کوفه چشم از دنيا فروبست در حالى که محبوب ترين مردم نزد امام (عليه السلام) بود.
امام (عليه السلام) فرمود:
حتى اگر کوهى مرا دوست بدارد از هم مى شکافد و فرو مى ريزد!
سيّد رضى مى گويد: معناى اين سخن آن است که شدايد و مصائب، به سرعت به سراغ دوستان ما مى آيند و اين سرنوشت تنها در انتظار پرهيزکاران و نيکان و برگزيدگان و خوبان است. اين سخن همانند سخن ديگرى است که از امام (عليه السلام) نقل شده است که فرمود :
هرکس ما اهل بيت را دوست دارد بايد پوشش فقر را براى خود مهيا سازد (و آماده انواع محروميت ها و گرفتارى ها) گردد.
سيد رضى در پايان مى گويد: گاهى براى اين کلام تفسير ديگرى کرده اند که اين جا جاى شرح آن نيست.
* * *
امام (عليه السلام) فرمود:
حتى اگر کوهى مرا دوست بدارد از هم مى شکافد و فرو مى ريزد!
سيّد رضى مى گويد: معناى اين سخن آن است که شدايد و مصائب، به سرعت به سراغ دوستان ما مى آيند و اين سرنوشت تنها در انتظار پرهيزکاران و نيکان و برگزيدگان و خوبان است. اين سخن همانند سخن ديگرى است که از امام (عليه السلام) نقل شده است که فرمود :
هرکس ما اهل بيت را دوست دارد بايد پوشش فقر را براى خود مهيا سازد (و آماده انواع محروميت ها و گرفتارى ها) گردد.
سيد رضى در پايان مى گويد: گاهى براى اين کلام تفسير ديگرى کرده اند که اين جا جاى شرح آن نيست.
* * *
شرح و تفسیر
بى وفائى دنيا
«هنگام بازگشت اميرمؤمنان على (عليه السلام) از ميدان صفين به امام (عليه السلام) خبر دادند «سهل بن حنيف» (يکى از پيشگامان اسلام، از اصحاب خاص پيغمبر اکرم و اميرمؤمنان على (عليهما السلام)) در کوفه چشم از دنيا فرو بسته در حالى که محبوب ترين مردم نزد امام (عليه السلام) بود»؛ (وَ قَدْ تُوُفِّيَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْفٍ الاَْنْصَارِيُّ بِالْکُوفَةِ بَعْدَ مَرْجِعِهِ مَعَهُ مِنْ صِفِّينَ، وَکَانَ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْهِ).
امام (عليه السلام) در اين هنگام فرمود: «حتى اگر کوهى مرا دوست بدارد از هم مى شکافد و فرو مى ريزد»؛ (لَوْ أَحَبَّنِي جَبَلٌ لَتَهَافَتَ).
اشاره به بى وفايى و ناپايدارى طبيعت دنيا و از دست رفتن عزيزان است که هم آزمونى براى مردان خداست و هم هشدارى براى همگان.
سپس مرحوم سيّد رضى به دنبال اين گفتار حکيمانه درباره بى وفايى دنيا مى افزايد: «معناى اين سخن آن است که شدايد و مصائب، به سرعت به سراغ دوستان ما مى آيند و اين سرنوشت تنها در انتظار پرهيزکاران و نيکان و برگزيدگان و خوبان است و اين سخن همانند سخن ديگرى از امام (عليه السلام) است که فرمود: «هرکس ما اهل بيت را دوست دارد بايد پوشش فقر را براى خود مهيا سازد (و آماده انواع محروميت ها و گرفتارى ها) گردد»؛ (مَعْنى ذلِکَ أنَّ الْمِحْنَةَ تَغْلُظُ عَلَيْهِ، فَتُسْرِعُ الْمَصائِبُ إلَيْهِ، وَ لا يُفْعَلُ ذلِکَ إلّا بِالاْتْقِياءِ الاْبْرارِ وَالْمُصْطَفَيْنَ الاْخْيارِ، وَهذا مِثْلُ قَوْلِهِ (عليه السلام): مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً). «جلباب» به لباسى مى گويند که تمام بدن يا قسمت عمده آن را بپوشاند؛ ازجمله چادر يا مانند آن.
درباره اين که چه رابطه اى ميان محبت اهل بيت (عليهم السلام) و پوشش فقر است؟ تفسيرهاى مختلفى شده که ازميان همه آن ها سه تفسير زير از همه مناسب تر است:
نخست اين که به مقتضاى «اَلْبَلاءُ لِلْوِلاءِ؛ بلاها به سراغ دوستان خدا مى روند» و به مقتضاى حديث «إنَّ أشَدَّ النّاسِ بَلاءً اَلاْنْبياءُ ثُمَّ الَّذيüنَ يَلَوْنَهُمْ ثُمَّ الاْمْثَلُ فَالاْمْثَلُ؛ گرفتارى ها و مشکلات بيش از همه دامان پيامبران را مى گيرد سپس کسانى که به دنبال آن ها هستند سپس نيکان را يکى پس از ديگرى» افرادى که به امام (عليه السلام) که مجموعه اى از فضايل انسانى و برکات معنوى و الهى است عشق بورزند در صف اوليا قرار مى گيرند و به حکم اين که مقرب ترند جام بلا بيشترشان مى دهند که هم آزمونى است براى آنان و همه وسيله اى است براى ترفيع درجاتشان.
بنابر تفسير ديگر منظور اين است که کسانى که به امام (عليه السلام) عشق مى ورزند يا حب اهل بيت (عليهم السلام) را دارند بايد فقر را به معناى سادگى زندگى، پيشه کنند؛ همان فقرى که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) درباره آن مى فرمود: «اَلْفَقْرُ فَخْري وَ بِهِ أفْتَخِرُ عَلى سائِرِ الاْنْبِياءِ؛ فقر مايه افتخار من است و با آن بر ساير پيامبران افتخار مى کنم» اين تعبير اگر به معناى «فقر الى الله» نباشد به معناى ساده زيستن و قانع بودن به زندگى خالى از هرگونه زرق و برق و تجمل است. پيروان اين مکتب نيز مانند پيشوايانشان بايد به چنين زندگى اى قانع باشند.
تفسير سوم: دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) به ويژه بنى اميه و پس از آن ها بنى عباس درصدد بودند که پيروان اين مکتب و عاشقان اين پيشوايان را از هر نظر در فشار قرار دهند تا آن جا که حتى از نظر معيشت نيز در تنگنا واقع شوند. از اين گذشته ولاى اهل بيت (عليهم السلام) همان ولاى حق است و طرفدار حق در هر عصر و زمان مورد تهاجم طرفداران باطل که عِده و عُده آن ها غالباً کم نيست واقع مى شود. تاريخ اسلام نيز نشان مى دهد کسانى که طرفدار پيغمبر اکرم يا پيشوايان معصوم (عليهم السلام) مى شدند از طرف دشمنان در فشار شديد قرار مى گرفتند. داستان شعب ابى طالب و نيز داستان ابى ذر و مشکلاتى که معاويه و عثمان براى او فراهم کردند تا آن جا که مظلومانه در بيابان محروم «ربذه» در شديدترين فقر جان به جان آفرين سپرد، نمونه اى از اين دست است.
از شعبى نيز که يکى از تابعين معروف است نقل شده است که مى گفت: «ما نَدْري ما نَصْنَعُ بِعَليّ بْنِ أبيطالِبٍ إنْ اَحْبَبْناهُ افْتَقَرْنا وَإنْ أبْغَضْناهُ کَفَرنا؛ نمى دانيم با على (عليه السلام) چه کنيم؟ اگر او را دوست بداريم (چنان بر ما سخت مى گيرند که) فقير و نيازمند مى شويم و اگر او را دشمن بداريم کافر مى شويم».
از اين روشن تر سخنى است که در تاريخ طبرى و تاريخ ابن اثير از معاويه نقل شده که چون «مغيرة بن شعبه» را در سنه 41 والى کوفه کرد او را فراخواند و گفت: من مى خواستم سفارش هاى زيادى به تو بکنم اما چون تو را فرد بصيرى مى دانم از آن ها صرف نظر کردم؛ ولى يک توصيه را ترک نمى کنم و آن اين که دشنام على و نکوهش او را فراموش مکن و براى عثمان فراوان رحمت خدا را بطلب و استغفار کن و تا مى توانى عيب بر ياران على بگذار و آن ها را از مرکز حکومت دور گردان و پيروان عثمان را مدح و تمجيد کن و به مرکز حکومت نزديک ساز. مغيره گفت: من تجربه فراوان در امر حکومت دارم و ديگران نيز مرا آزموده اند و پيش از تو براى غير تو عهده دار مناصبى بوده ام و هيچ کس مرا در اين امر نکوهش نکرده است و تو هم در آينده مرا خواهى آزمود. يا مدح و تمجيد مى کنى و يا نکوهش. معاويه گفت: ان شاء الله تو را مدح و تمجيد خواهم کرد.
مرحوم سيّد رضى بعد از آن که تفسير اول را براى اين دو کلام حکيمانه برگزيده، مى افزايد: «گاهى براى اين کلام تفسير ديگرى کرده اند که اين جا جاى شرح آن نيست»؛ (وَقَدْ يُوَوَّلُ ذلِکَ عَلى مَعْنى آخَرَ لَيْسَ هذا مَوْضِعُ ذِکْرِهِ).
بعيد نيست که مرحوم سيّد رضى نيز در آخر کلام خود نظرش به دو تفسير ديگرى باشد که ما آورديم.
* * *
«هنگام بازگشت اميرمؤمنان على (عليه السلام) از ميدان صفين به امام (عليه السلام) خبر دادند «سهل بن حنيف» (يکى از پيشگامان اسلام، از اصحاب خاص پيغمبر اکرم و اميرمؤمنان على (عليهما السلام)) در کوفه چشم از دنيا فرو بسته در حالى که محبوب ترين مردم نزد امام (عليه السلام) بود»؛ (وَ قَدْ تُوُفِّيَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْفٍ الاَْنْصَارِيُّ بِالْکُوفَةِ بَعْدَ مَرْجِعِهِ مَعَهُ مِنْ صِفِّينَ، وَکَانَ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيْهِ).
امام (عليه السلام) در اين هنگام فرمود: «حتى اگر کوهى مرا دوست بدارد از هم مى شکافد و فرو مى ريزد»؛ (لَوْ أَحَبَّنِي جَبَلٌ لَتَهَافَتَ).
اشاره به بى وفايى و ناپايدارى طبيعت دنيا و از دست رفتن عزيزان است که هم آزمونى براى مردان خداست و هم هشدارى براى همگان.
سپس مرحوم سيّد رضى به دنبال اين گفتار حکيمانه درباره بى وفايى دنيا مى افزايد: «معناى اين سخن آن است که شدايد و مصائب، به سرعت به سراغ دوستان ما مى آيند و اين سرنوشت تنها در انتظار پرهيزکاران و نيکان و برگزيدگان و خوبان است و اين سخن همانند سخن ديگرى از امام (عليه السلام) است که فرمود: «هرکس ما اهل بيت را دوست دارد بايد پوشش فقر را براى خود مهيا سازد (و آماده انواع محروميت ها و گرفتارى ها) گردد»؛ (مَعْنى ذلِکَ أنَّ الْمِحْنَةَ تَغْلُظُ عَلَيْهِ، فَتُسْرِعُ الْمَصائِبُ إلَيْهِ، وَ لا يُفْعَلُ ذلِکَ إلّا بِالاْتْقِياءِ الاْبْرارِ وَالْمُصْطَفَيْنَ الاْخْيارِ، وَهذا مِثْلُ قَوْلِهِ (عليه السلام): مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً). «جلباب» به لباسى مى گويند که تمام بدن يا قسمت عمده آن را بپوشاند؛ ازجمله چادر يا مانند آن.
درباره اين که چه رابطه اى ميان محبت اهل بيت (عليهم السلام) و پوشش فقر است؟ تفسيرهاى مختلفى شده که ازميان همه آن ها سه تفسير زير از همه مناسب تر است:
نخست اين که به مقتضاى «اَلْبَلاءُ لِلْوِلاءِ؛ بلاها به سراغ دوستان خدا مى روند» و به مقتضاى حديث «إنَّ أشَدَّ النّاسِ بَلاءً اَلاْنْبياءُ ثُمَّ الَّذيüنَ يَلَوْنَهُمْ ثُمَّ الاْمْثَلُ فَالاْمْثَلُ؛ گرفتارى ها و مشکلات بيش از همه دامان پيامبران را مى گيرد سپس کسانى که به دنبال آن ها هستند سپس نيکان را يکى پس از ديگرى» افرادى که به امام (عليه السلام) که مجموعه اى از فضايل انسانى و برکات معنوى و الهى است عشق بورزند در صف اوليا قرار مى گيرند و به حکم اين که مقرب ترند جام بلا بيشترشان مى دهند که هم آزمونى است براى آنان و همه وسيله اى است براى ترفيع درجاتشان.
بنابر تفسير ديگر منظور اين است که کسانى که به امام (عليه السلام) عشق مى ورزند يا حب اهل بيت (عليهم السلام) را دارند بايد فقر را به معناى سادگى زندگى، پيشه کنند؛ همان فقرى که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) درباره آن مى فرمود: «اَلْفَقْرُ فَخْري وَ بِهِ أفْتَخِرُ عَلى سائِرِ الاْنْبِياءِ؛ فقر مايه افتخار من است و با آن بر ساير پيامبران افتخار مى کنم» اين تعبير اگر به معناى «فقر الى الله» نباشد به معناى ساده زيستن و قانع بودن به زندگى خالى از هرگونه زرق و برق و تجمل است. پيروان اين مکتب نيز مانند پيشوايانشان بايد به چنين زندگى اى قانع باشند.
تفسير سوم: دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) به ويژه بنى اميه و پس از آن ها بنى عباس درصدد بودند که پيروان اين مکتب و عاشقان اين پيشوايان را از هر نظر در فشار قرار دهند تا آن جا که حتى از نظر معيشت نيز در تنگنا واقع شوند. از اين گذشته ولاى اهل بيت (عليهم السلام) همان ولاى حق است و طرفدار حق در هر عصر و زمان مورد تهاجم طرفداران باطل که عِده و عُده آن ها غالباً کم نيست واقع مى شود. تاريخ اسلام نيز نشان مى دهد کسانى که طرفدار پيغمبر اکرم يا پيشوايان معصوم (عليهم السلام) مى شدند از طرف دشمنان در فشار شديد قرار مى گرفتند. داستان شعب ابى طالب و نيز داستان ابى ذر و مشکلاتى که معاويه و عثمان براى او فراهم کردند تا آن جا که مظلومانه در بيابان محروم «ربذه» در شديدترين فقر جان به جان آفرين سپرد، نمونه اى از اين دست است.
از شعبى نيز که يکى از تابعين معروف است نقل شده است که مى گفت: «ما نَدْري ما نَصْنَعُ بِعَليّ بْنِ أبيطالِبٍ إنْ اَحْبَبْناهُ افْتَقَرْنا وَإنْ أبْغَضْناهُ کَفَرنا؛ نمى دانيم با على (عليه السلام) چه کنيم؟ اگر او را دوست بداريم (چنان بر ما سخت مى گيرند که) فقير و نيازمند مى شويم و اگر او را دشمن بداريم کافر مى شويم».
از اين روشن تر سخنى است که در تاريخ طبرى و تاريخ ابن اثير از معاويه نقل شده که چون «مغيرة بن شعبه» را در سنه 41 والى کوفه کرد او را فراخواند و گفت: من مى خواستم سفارش هاى زيادى به تو بکنم اما چون تو را فرد بصيرى مى دانم از آن ها صرف نظر کردم؛ ولى يک توصيه را ترک نمى کنم و آن اين که دشنام على و نکوهش او را فراموش مکن و براى عثمان فراوان رحمت خدا را بطلب و استغفار کن و تا مى توانى عيب بر ياران على بگذار و آن ها را از مرکز حکومت دور گردان و پيروان عثمان را مدح و تمجيد کن و به مرکز حکومت نزديک ساز. مغيره گفت: من تجربه فراوان در امر حکومت دارم و ديگران نيز مرا آزموده اند و پيش از تو براى غير تو عهده دار مناصبى بوده ام و هيچ کس مرا در اين امر نکوهش نکرده است و تو هم در آينده مرا خواهى آزمود. يا مدح و تمجيد مى کنى و يا نکوهش. معاويه گفت: ان شاء الله تو را مدح و تمجيد خواهم کرد.
مرحوم سيّد رضى بعد از آن که تفسير اول را براى اين دو کلام حکيمانه برگزيده، مى افزايد: «گاهى براى اين کلام تفسير ديگرى کرده اند که اين جا جاى شرح آن نيست»؛ (وَقَدْ يُوَوَّلُ ذلِکَ عَلى مَعْنى آخَرَ لَيْسَ هذا مَوْضِعُ ذِکْرِهِ).
بعيد نيست که مرحوم سيّد رضى نيز در آخر کلام خود نظرش به دو تفسير ديگرى باشد که ما آورديم.
* * *