تفسیر حکمت 123
وَقَالَ عَلَيهِ السَّلامُ
طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِي نَفْسِهِ، وَطَابَ کَسْبُهُ، وَصَلَحَتْ سَرِيرَتُهُ، وَحَسُنَتْ خَلِيقَتُهُ، وَأَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ، وَأَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ، وَعَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ، وَوَسِعَتْهُ السُّنَّةُ، وَلَمْ يُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَةِ.
ترجمه
امام (عليه السلام) فرمود:
خوشا به حال کسى که در نزد خود کوچک (و متواضع) است (و در نظر مردم بزرگ و عزيز) و کسب و کار او طيّب و حلال و باطنش پاک و صالح، و اخلاق او نيکوست و اموال اضافى خود را در راه خدا انفاق مى کند و سخنان زايد زبانش را نگه مى دارد و آزار او به مردم نمى رسد و آن کس که سنت براى او کافى است و بدعتى از او سرنمى زند. مرحوم سيّد رضى مى گويد: بعضى از مردم اين کلام حکمت آميز و همچنين کلامى را که قبل از آن است به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نسبت داده اند. (قالَ الرَّضِيُّ: أقُولُ: وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَنْسِبُ هذا الْکَلامَ إِلى رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و آله)، وَکَذلِکَ الَّذي قَبْلَهُ).
خوشا به حال کسى که در نزد خود کوچک (و متواضع) است (و در نظر مردم بزرگ و عزيز) و کسب و کار او طيّب و حلال و باطنش پاک و صالح، و اخلاق او نيکوست و اموال اضافى خود را در راه خدا انفاق مى کند و سخنان زايد زبانش را نگه مى دارد و آزار او به مردم نمى رسد و آن کس که سنت براى او کافى است و بدعتى از او سرنمى زند. مرحوم سيّد رضى مى گويد: بعضى از مردم اين کلام حکمت آميز و همچنين کلامى را که قبل از آن است به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نسبت داده اند. (قالَ الرَّضِيُّ: أقُولُ: وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَنْسِبُ هذا الْکَلامَ إِلى رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و آله)، وَکَذلِکَ الَّذي قَبْلَهُ).
شرح و تفسیر
خوشا به حال آنها
اين کلام حکيمانه خواه دنباله کلام پيشين باشد يا کلامى مستقل، شرح کوتاه و پرمعنايى از صفات سعادتمندان خوشبخت است که در ضمن هشت وصف بيان شده است.
نخست مى فرمايد: «خوشا به حال کسى که در نزد خود کوچک (و متواضع) است (و در نظر مردم، بزرگ و عزيز)»؛ (طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِي نَفْسِهِ).
امام (عليه السلام) نخستين وصف را تواضع و فروتنى ذکر کرده است، زيرا مى دانيم تکبّر که نقطه مقابل آن است سرچشمه انواع گناهان است. نخستين معصيتى که در زمين شد تکبّر شيطان بود که منشأ همه بدبختى ها براى خود و ديگران گرديد.
در بعضى از دعاهاى ماه مبارک رمضان همين مضمون به صورت يک دعا و درخواست از خداوند آمده است؛ مرحوم سيد بن طاووس در دعاى روز هفدهم ماه مبارک رمضان چنين نقل مى کند: «اللّهُمَّ لاتَکِلْني إلى نَفْسي طَرْفَةَ عَيْنٍ أبَدآ... وَفِي نَفْسي فَذَلِّلْني وَفي أعْيُنِ النّاسِ فَعَظِّمْني؛ خداوندا!هرگزلحظه اى مرابه خودم وامگذار... و مرا در درون خود کوچک و متواضع کن و در نظر مردم مرا بزرگ دار».
سپس در دومين وصف مى فرمايد: «و خوشا به حال کسى که کسب و کار او پاک و حلال است»؛ (وَطَابَ کَسْبُهُ). مى دانيم که يکى از عوامل موفقيت و نشاط عبادت و استجابت دعا، کسب حلال است تا آنجا که در کتاب شريف کافى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أنْ يُسْتَجابَ دَعْوَتُهُ فَلْيَطِبْ مَکْسَبَهُ؛ کسى که از مستجاب شدن دعايش خوشحال مى شود بايد کسب خود را پاک و حلال کند».
شبيه همين معنا با عبارت ديگر از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است: «مَنْ أَحَبَّ أنْ يُسْتَجابَ دُعائُهُ فَلْيَطِبْ مَطْعَمَهَ وَمَکْسَبَهُ».
در حديثى که در کتاب اسد الغابة در حالات «سعد بن معاذ انصارى» نقل شده، آمده است: هنگامى که پيغمبر (صلي الله عليه و آله) از غزوه تبوک بازگشت، «سعد انصارى» به استقبال آن حضرت آمد. حضرت با او مصافحه کرد و (چون دست او را بسيار خشن ديد) فرمود: چه چيز دستت را اين گونه خشن کرده است؟ عرض کرد: «اى رسول خدا! من با داس و بيل کار مى کنم تا زندگى عيالم را فراهم سازم». نقل شده است: «فَقَبَّلَ يَدَهُ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و آله) وَقالَ: هذِهِ يَدٌ لا تَمُسُّهُ النّارُ؛ پيغمبر (صلي الله عليه و آله) دست او را بوسيد و فرمود: اين دستى است که هرگز آتش دوزخ به آن اصابت نمى کند».
حضرت در سومين وصف مى فرمايد: «خوشا به حال کسى که باطن او پاک و صالح است»؛ (وَصَلَحَتْ سَرِيرَتُهُ).
صلاح باطن عبارت است از خلوص نيت، پاکى فطرت و خيرخواهى براى همه انسان ها. از آنجا که اعمال و اقوال انسان تراوشى از صفات درونى اوست، کسى که درونى پاک داشته باشد اعمال و رفتار و اقوالش نيز پاک و شايسته است.
در چهارمين وصف مى فرمايد: «و خوشا به حال کسى که اخلاق او نيکوست»؛ (وَ حَسُنَتْ خَلِيقَتُهُ).
«خليقة» که به معناى خلق و خوست دو گونه تفسير شده است: بعضى آن را به معناى خلق و خوى باطنى تفسير کرده اند که اشاره به کسانى است که باطنى پاک دارند و به کسى شر نمى رسانند.
بعضى نيز آن را به معناى برخورد خوب و گشاده رويى با مردم تفسير کرده اند و معناى دوم مناسب تر به نظر مى رسد، زيرا در جمله قبل (صَلَحَتْ سَرِيرَتُهُ) به حسن باطن اشاره شده بود، بنابراين جمله مورد بحث، اشاره به حسن ظاهر وبرخورد خوب با مردم است.
حُسن خلق به اندازه اى در اسلام اهميت دارد که در بعضى از روايات از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، به عنوان «نصف دين» معرفى شده است: «حُسْنُ الْخُلْقِ نِصْفُ الدّينِ» و در ادامه اين حديث آمده است: کسى از پيغمبر (صلي الله عليه و آله) سؤال کرد: برترين چيزى که خداوند به فرد مسلمانى داده است چيست؟ پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «اَلْخُلْقُ الْحَسَنِ».
در پنجمين صفت فرموده است: «و خوشا به حال کسى که اموال اضافى خود را در راه خدا انفاق مى کند»؛ (وَأَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ).
انفاق در راه خدا و کمک به نيازمندان از مهم ترين امورى است که قرآن کريم و روايات اسلامى بر آن تأکيد فراوان کرده اند و اگر تنها آيات مربوط به انفاق، جمع آورى و تفسير شود، کتاب قابل توجهى خواهد شد. مثلا: قرآن کريم انفاق را به بذر پربارى تشبيه کرده که در زمين مستعدى افشانده شود و از يک تخم، هفتصد تخم يا چند برابر آن عايد گردد: (مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِيلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ) و در آيه اى ديگر، رسيدن به مقام والاى نيکوکارى را مشروط به انفاق از اموالى کرده که مورد علاقه انسان است: (لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ). جالب اين که در حديثى مى خوانيم: پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) دستور داد گوسفندى (براى قربانى و انفاق به نيازمندان) ذبح کنند (همه آن ـ جز کتف گوسفند ـ را انفاق کردند) پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: چه چيزى از اين گوسفند باقى مانده است؟ عايشه گفت: تنها کتف آن؛ پيغمبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: (چنين نيست) «بَقِىَ کُلُّها غَيْرَ کِتْفِها؛ تمام آن باقى مانده جز کتفش» قرآن نيز مى فرمايد: (مَا عِنْدَکُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللهِ بَاقٍ)؛ «آنچه نزد شماست از ميان مى رود و آنچه نزد خداست باقى مى ماند».
در ششمين جمله مى فرمايد: «خوشا به حال کسى که سخنان زايد زبانش را نگه مى دارد»؛ (وَأَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ).
فضولات لسان اشاره به سخنان بى هدف و بى دليلى است که انسان بر زبان جارى مى کند که بسيارى از آنها آلوده به غيبت، تهمت، پخش شايعات و گناهان ديگر است. به همين دليل در دستورات اسلامى، حفظ زبان يکى از مهم ترين نشانه هاى ايمان و اخلاق شمرده شده است.
در حديثى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «لايَسْلَمُ أحَدٌ مِنَ الذُّنُوبِ حَتّى يَخْزُنَ لِسانَهُ؛ هيچ کس از گناهان محفوظ نمى ماند مگر اين که زبانش را حفظ کند».
در آغاز کلمات قصار در شرح حکمت دوم نيز شرحى در اين باره آورديم.
در هفتمين جمله حکمت آميز مى فرمايد: «خوشا به حال کسى که آزار او به مردم نمى رسد»؛ (وَعَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ).
در احاديث مکرّر آمده است: باايمان کسى است که مسلمانان از شر او در امان باشند. آن گاه در هشتمين و آخرين سخن مى فرمايد: «خوشا به حال آن کس که سنت براى او کافى است و بدعتى از او سرنمى زند»؛ (وَوَسِعَتْهُ السُّنَّةُ، وَلَمْ يُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَةِ).
در واقع کسى که به سنت پيغمبر اکرم و امامان معصوم (عليهم السلام) قناعت مى کند و آن را براى دين و دنياى خود کافى مى داند هرگز به سراغ بدعت نمى رود. بدعت ها از آنِ کسانى است که سنت ها را کافى نمى دانند و خواسته هاى خود را در بدعت ها مى بينند.
در حديثى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «أهْلُ الْبِدَعِ شَرُّ الْخَلْقِ وَالْخَليقَةِ؛ بدعت گذاران بدترين مخلوقات خدا و بدعت گذار نکوهيده ترين خَلق است».
نيز از آن حضرت نقل شده که در تفسير آيه شريفه: (إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَکَانُوا شِيَعآ)؛ «کسانى که در آيين خود تفرقه ايجاد کردند، و به دسته هاى گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسيم شدند» فرمود: «هُمْ أصْحابُ الْبِدَعِ وَأصْحابُ الاْهْواءِ لَيْسَ لَهُمْ تَوْبَةٌ أنَا مِنْهُمْ بَرىءٌ وَهُمْ مِنّي بُرَآءُ؛ آنها صاحبان بدعت و صاحبان آراى باطله هستند. توبه آنها پذيرفته نمى شود (زيرا گروه هايى را منحرف ساخته اند؛ تا آنها را بازنگردانند پذيرش توبه از آنان امکان ندارد) من از آنها بيزارم آنها نيز از من بيزارند».
در اينجا نکته مهمى است که بايد به آن توجه کرد تا از افتادن در دام وهابى هاى افراطى نجات يافت.
منظور از «بدعت» اين است که چيزى را که جزء دين نيست ـ اعم از اصول و فروع دين ـ به عنوان دين معرفى کنند و اگر باب بدعت باز شود چيزى نمى گذرد که احکام و عقايد دينى دستخوش تغيير و تبديل و زوال و نابودى خواهد شد.
ولى نوگرايى هايى که به دين نسبت داده نمى شود و به تعبير ديگر، «بدعت عرفى»، هرگز حرام نيست. مثلاً گرفتن مجالس جشن و سرور در ميلاد بزرگان اسلام يا مراسم عزادارى در شهادت و رحلت آنها براى عرض ارادت و به عنوان امرى عرفى، بدون اسناد به شرع مقدس، نه تنها اشکالى ندارد، بلکه سبب پيشرفت در مسائل اعتقادى و اجتماعى مى شود. يا ساختن مساجد باشکوه با مناره و گنبد و محراب هاى متعدد و کتابخانه و کلاس هاى درس قرآن و احکام ومانند آن، گرچه روايت خاصى درباره آنها وارد نشده باشد اگر کسى آن را به عنوان يک دستور خاص دينى انجام ندهد، همه اينها امورى جايزند، بلکه مى توان بسيارى از آنها را به عنوان «تعظيم شعائر» به طور عام يا ابداع «سنت حسنه» که در آيات و روايات مدح شده است به حساب آورد.
عجيب است که وهابيون افراطى بدون اين که تفاوت ميان اين دو را درک کنند خودشان را گرفتار تناقض هاى غير قابل دفاع ساخته اند؛ در مسجد پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و در خانه خدا ده ها و صدها نوآورى و بدعت آورده اند و هيچ کدام به آن ايراد نمى کنند؛ ولى اگر کسى مجلس جشن و سرورى براى ميلاد پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) تشکيل دهد بر او مى شورند و به او حمله مى کنند، و اين نيست جز براى اين که درک صحيحى از مفاهيم اسلامى ندارند و مخصوصآ تفاوت بدعت شرعى وعرفى را نمى دانند.
مرحوم سيّد رضى در پايان اين سخن مى گويد: «بعضى از مردم اين کلام حکمت آميز و همچنين کلامى را که قبل از آن است به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نسبت داده اند»؛ (قالَ الرَّضِيُّ: أقُولُ: وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَنْسِبُ هذا الْکَلامَ إلى رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و آله)، وَکَذلِکَ الَّذي قَبْلَهُ). البته هيچ منافاتى ندارد که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) سخنانى را فرموده باشد و اميرمؤمنان (عليه السلام) که پرورش يافته دامان و مکتب اوست و «باب مدينة علم النبى» محسوب مى شود آنها را فرابگيرد و در موارد لزوم بر آن تکيه کند.
به هر حال اين جمله مرحوم سيّد رضى بيانگر نهايت امانت دارى او در نقل کلمات و احاديث معصومين (عليهم السلام) است.
* * * .
اين کلام حکيمانه خواه دنباله کلام پيشين باشد يا کلامى مستقل، شرح کوتاه و پرمعنايى از صفات سعادتمندان خوشبخت است که در ضمن هشت وصف بيان شده است.
نخست مى فرمايد: «خوشا به حال کسى که در نزد خود کوچک (و متواضع) است (و در نظر مردم، بزرگ و عزيز)»؛ (طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِي نَفْسِهِ).
امام (عليه السلام) نخستين وصف را تواضع و فروتنى ذکر کرده است، زيرا مى دانيم تکبّر که نقطه مقابل آن است سرچشمه انواع گناهان است. نخستين معصيتى که در زمين شد تکبّر شيطان بود که منشأ همه بدبختى ها براى خود و ديگران گرديد.
در بعضى از دعاهاى ماه مبارک رمضان همين مضمون به صورت يک دعا و درخواست از خداوند آمده است؛ مرحوم سيد بن طاووس در دعاى روز هفدهم ماه مبارک رمضان چنين نقل مى کند: «اللّهُمَّ لاتَکِلْني إلى نَفْسي طَرْفَةَ عَيْنٍ أبَدآ... وَفِي نَفْسي فَذَلِّلْني وَفي أعْيُنِ النّاسِ فَعَظِّمْني؛ خداوندا!هرگزلحظه اى مرابه خودم وامگذار... و مرا در درون خود کوچک و متواضع کن و در نظر مردم مرا بزرگ دار».
سپس در دومين وصف مى فرمايد: «و خوشا به حال کسى که کسب و کار او پاک و حلال است»؛ (وَطَابَ کَسْبُهُ). مى دانيم که يکى از عوامل موفقيت و نشاط عبادت و استجابت دعا، کسب حلال است تا آنجا که در کتاب شريف کافى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أنْ يُسْتَجابَ دَعْوَتُهُ فَلْيَطِبْ مَکْسَبَهُ؛ کسى که از مستجاب شدن دعايش خوشحال مى شود بايد کسب خود را پاک و حلال کند».
شبيه همين معنا با عبارت ديگر از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است: «مَنْ أَحَبَّ أنْ يُسْتَجابَ دُعائُهُ فَلْيَطِبْ مَطْعَمَهَ وَمَکْسَبَهُ».
در حديثى که در کتاب اسد الغابة در حالات «سعد بن معاذ انصارى» نقل شده، آمده است: هنگامى که پيغمبر (صلي الله عليه و آله) از غزوه تبوک بازگشت، «سعد انصارى» به استقبال آن حضرت آمد. حضرت با او مصافحه کرد و (چون دست او را بسيار خشن ديد) فرمود: چه چيز دستت را اين گونه خشن کرده است؟ عرض کرد: «اى رسول خدا! من با داس و بيل کار مى کنم تا زندگى عيالم را فراهم سازم». نقل شده است: «فَقَبَّلَ يَدَهُ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و آله) وَقالَ: هذِهِ يَدٌ لا تَمُسُّهُ النّارُ؛ پيغمبر (صلي الله عليه و آله) دست او را بوسيد و فرمود: اين دستى است که هرگز آتش دوزخ به آن اصابت نمى کند».
حضرت در سومين وصف مى فرمايد: «خوشا به حال کسى که باطن او پاک و صالح است»؛ (وَصَلَحَتْ سَرِيرَتُهُ).
صلاح باطن عبارت است از خلوص نيت، پاکى فطرت و خيرخواهى براى همه انسان ها. از آنجا که اعمال و اقوال انسان تراوشى از صفات درونى اوست، کسى که درونى پاک داشته باشد اعمال و رفتار و اقوالش نيز پاک و شايسته است.
در چهارمين وصف مى فرمايد: «و خوشا به حال کسى که اخلاق او نيکوست»؛ (وَ حَسُنَتْ خَلِيقَتُهُ).
«خليقة» که به معناى خلق و خوست دو گونه تفسير شده است: بعضى آن را به معناى خلق و خوى باطنى تفسير کرده اند که اشاره به کسانى است که باطنى پاک دارند و به کسى شر نمى رسانند.
بعضى نيز آن را به معناى برخورد خوب و گشاده رويى با مردم تفسير کرده اند و معناى دوم مناسب تر به نظر مى رسد، زيرا در جمله قبل (صَلَحَتْ سَرِيرَتُهُ) به حسن باطن اشاره شده بود، بنابراين جمله مورد بحث، اشاره به حسن ظاهر وبرخورد خوب با مردم است.
حُسن خلق به اندازه اى در اسلام اهميت دارد که در بعضى از روايات از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، به عنوان «نصف دين» معرفى شده است: «حُسْنُ الْخُلْقِ نِصْفُ الدّينِ» و در ادامه اين حديث آمده است: کسى از پيغمبر (صلي الله عليه و آله) سؤال کرد: برترين چيزى که خداوند به فرد مسلمانى داده است چيست؟ پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «اَلْخُلْقُ الْحَسَنِ».
در پنجمين صفت فرموده است: «و خوشا به حال کسى که اموال اضافى خود را در راه خدا انفاق مى کند»؛ (وَأَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ).
انفاق در راه خدا و کمک به نيازمندان از مهم ترين امورى است که قرآن کريم و روايات اسلامى بر آن تأکيد فراوان کرده اند و اگر تنها آيات مربوط به انفاق، جمع آورى و تفسير شود، کتاب قابل توجهى خواهد شد. مثلا: قرآن کريم انفاق را به بذر پربارى تشبيه کرده که در زمين مستعدى افشانده شود و از يک تخم، هفتصد تخم يا چند برابر آن عايد گردد: (مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِيلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ) و در آيه اى ديگر، رسيدن به مقام والاى نيکوکارى را مشروط به انفاق از اموالى کرده که مورد علاقه انسان است: (لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ). جالب اين که در حديثى مى خوانيم: پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) دستور داد گوسفندى (براى قربانى و انفاق به نيازمندان) ذبح کنند (همه آن ـ جز کتف گوسفند ـ را انفاق کردند) پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: چه چيزى از اين گوسفند باقى مانده است؟ عايشه گفت: تنها کتف آن؛ پيغمبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: (چنين نيست) «بَقِىَ کُلُّها غَيْرَ کِتْفِها؛ تمام آن باقى مانده جز کتفش» قرآن نيز مى فرمايد: (مَا عِنْدَکُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللهِ بَاقٍ)؛ «آنچه نزد شماست از ميان مى رود و آنچه نزد خداست باقى مى ماند».
در ششمين جمله مى فرمايد: «خوشا به حال کسى که سخنان زايد زبانش را نگه مى دارد»؛ (وَأَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ).
فضولات لسان اشاره به سخنان بى هدف و بى دليلى است که انسان بر زبان جارى مى کند که بسيارى از آنها آلوده به غيبت، تهمت، پخش شايعات و گناهان ديگر است. به همين دليل در دستورات اسلامى، حفظ زبان يکى از مهم ترين نشانه هاى ايمان و اخلاق شمرده شده است.
در حديثى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «لايَسْلَمُ أحَدٌ مِنَ الذُّنُوبِ حَتّى يَخْزُنَ لِسانَهُ؛ هيچ کس از گناهان محفوظ نمى ماند مگر اين که زبانش را حفظ کند».
در آغاز کلمات قصار در شرح حکمت دوم نيز شرحى در اين باره آورديم.
در هفتمين جمله حکمت آميز مى فرمايد: «خوشا به حال کسى که آزار او به مردم نمى رسد»؛ (وَعَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ).
در احاديث مکرّر آمده است: باايمان کسى است که مسلمانان از شر او در امان باشند. آن گاه در هشتمين و آخرين سخن مى فرمايد: «خوشا به حال آن کس که سنت براى او کافى است و بدعتى از او سرنمى زند»؛ (وَوَسِعَتْهُ السُّنَّةُ، وَلَمْ يُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَةِ).
در واقع کسى که به سنت پيغمبر اکرم و امامان معصوم (عليهم السلام) قناعت مى کند و آن را براى دين و دنياى خود کافى مى داند هرگز به سراغ بدعت نمى رود. بدعت ها از آنِ کسانى است که سنت ها را کافى نمى دانند و خواسته هاى خود را در بدعت ها مى بينند.
در حديثى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «أهْلُ الْبِدَعِ شَرُّ الْخَلْقِ وَالْخَليقَةِ؛ بدعت گذاران بدترين مخلوقات خدا و بدعت گذار نکوهيده ترين خَلق است».
نيز از آن حضرت نقل شده که در تفسير آيه شريفه: (إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَکَانُوا شِيَعآ)؛ «کسانى که در آيين خود تفرقه ايجاد کردند، و به دسته هاى گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسيم شدند» فرمود: «هُمْ أصْحابُ الْبِدَعِ وَأصْحابُ الاْهْواءِ لَيْسَ لَهُمْ تَوْبَةٌ أنَا مِنْهُمْ بَرىءٌ وَهُمْ مِنّي بُرَآءُ؛ آنها صاحبان بدعت و صاحبان آراى باطله هستند. توبه آنها پذيرفته نمى شود (زيرا گروه هايى را منحرف ساخته اند؛ تا آنها را بازنگردانند پذيرش توبه از آنان امکان ندارد) من از آنها بيزارم آنها نيز از من بيزارند».
در اينجا نکته مهمى است که بايد به آن توجه کرد تا از افتادن در دام وهابى هاى افراطى نجات يافت.
منظور از «بدعت» اين است که چيزى را که جزء دين نيست ـ اعم از اصول و فروع دين ـ به عنوان دين معرفى کنند و اگر باب بدعت باز شود چيزى نمى گذرد که احکام و عقايد دينى دستخوش تغيير و تبديل و زوال و نابودى خواهد شد.
ولى نوگرايى هايى که به دين نسبت داده نمى شود و به تعبير ديگر، «بدعت عرفى»، هرگز حرام نيست. مثلاً گرفتن مجالس جشن و سرور در ميلاد بزرگان اسلام يا مراسم عزادارى در شهادت و رحلت آنها براى عرض ارادت و به عنوان امرى عرفى، بدون اسناد به شرع مقدس، نه تنها اشکالى ندارد، بلکه سبب پيشرفت در مسائل اعتقادى و اجتماعى مى شود. يا ساختن مساجد باشکوه با مناره و گنبد و محراب هاى متعدد و کتابخانه و کلاس هاى درس قرآن و احکام ومانند آن، گرچه روايت خاصى درباره آنها وارد نشده باشد اگر کسى آن را به عنوان يک دستور خاص دينى انجام ندهد، همه اينها امورى جايزند، بلکه مى توان بسيارى از آنها را به عنوان «تعظيم شعائر» به طور عام يا ابداع «سنت حسنه» که در آيات و روايات مدح شده است به حساب آورد.
عجيب است که وهابيون افراطى بدون اين که تفاوت ميان اين دو را درک کنند خودشان را گرفتار تناقض هاى غير قابل دفاع ساخته اند؛ در مسجد پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و در خانه خدا ده ها و صدها نوآورى و بدعت آورده اند و هيچ کدام به آن ايراد نمى کنند؛ ولى اگر کسى مجلس جشن و سرورى براى ميلاد پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) تشکيل دهد بر او مى شورند و به او حمله مى کنند، و اين نيست جز براى اين که درک صحيحى از مفاهيم اسلامى ندارند و مخصوصآ تفاوت بدعت شرعى وعرفى را نمى دانند.
مرحوم سيّد رضى در پايان اين سخن مى گويد: «بعضى از مردم اين کلام حکمت آميز و همچنين کلامى را که قبل از آن است به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نسبت داده اند»؛ (قالَ الرَّضِيُّ: أقُولُ: وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَنْسِبُ هذا الْکَلامَ إلى رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و آله)، وَکَذلِکَ الَّذي قَبْلَهُ). البته هيچ منافاتى ندارد که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) سخنانى را فرموده باشد و اميرمؤمنان (عليه السلام) که پرورش يافته دامان و مکتب اوست و «باب مدينة علم النبى» محسوب مى شود آنها را فرابگيرد و در موارد لزوم بر آن تکيه کند.
به هر حال اين جمله مرحوم سيّد رضى بيانگر نهايت امانت دارى او در نقل کلمات و احاديث معصومين (عليهم السلام) است.
* * * .
پاورقی ها
اقبال الاعمال، ج 1، ص 306. مرحوم علّامه مجلسى نيز آن را در بحارالانوار، ج 95، ص 48 آورده است.
کافى، ج 2، ص 486، ح 9. بحارالانوار، ج 90، ص 372. اسد الغابة، ج 2، ص 269. بحارالانوار، ج 68، ص 393، ح 62. بقره، آيه 261. آل عمران، آيه 92. کنزالعمّال، ح 16150 (طبق نقل ميزان الحکمة). نحل، آيه 96 . تحف العقول، ص 298. همين معنا در خطبه همام به صورت ديگرى آمده بود (پيام امام اميرالمؤمنين (عليه السلام)، ج 9، ص 299) و در بحار الانوار، ج 14، ص 320، ح 23 و ج 64، ص 60، ح 3. کنز العمّال، ح 1095. انعام، آيه 159. کنز العمّال، ح 1126 (طبق نقل ميزان الحکمة، واژه «بدعت»).
کافى، ج 2، ص 486، ح 9. بحارالانوار، ج 90، ص 372. اسد الغابة، ج 2، ص 269. بحارالانوار، ج 68، ص 393، ح 62. بقره، آيه 261. آل عمران، آيه 92. کنزالعمّال، ح 16150 (طبق نقل ميزان الحکمة). نحل، آيه 96 . تحف العقول، ص 298. همين معنا در خطبه همام به صورت ديگرى آمده بود (پيام امام اميرالمؤمنين (عليه السلام)، ج 9، ص 299) و در بحار الانوار، ج 14، ص 320، ح 23 و ج 64، ص 60، ح 3. کنز العمّال، ح 1095. انعام، آيه 159. کنز العمّال، ح 1126 (طبق نقل ميزان الحکمة، واژه «بدعت»).