تفسیر حکمت 165
وَقَالَ عَلَيهِ السَّلامُ
لا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ.
ترجمه
شرح و تفسیر
اطاعت مخلوق، محدود به عدم معصيت خالق است
امام (عليه السلام) در اين سخن حکمت آميز به حقيقت روشنى اشاره مى کند که بسيارى به هنگام عمل آن را فراموش مى کنند، مى فرمايد: «اطاعت مخلوق در معصيت خالق روا نيست»؛ (لا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ).
اشاره به اين که ما هرچه داريم از ذات پاک پروردگار است و در هر کار و قبل از هرچيز بايد مطيع فرمان او باشيم، بهشت و دوزخ در دست اوست ثواب وجزا به حکم او، عزت و ذلت در اين دنيا نيز از ناحيه اوست و درواقع «لا مُؤَثِّرَ فِي الْوُجُودِ إلاَّ اللهُ» با اين حال چگونه مخلوقى را اطاعت کنيم که فرمان معصيت خالق را صادر مى کند؟ اين نهايت بى خبرى و ضعف ايمان و نادانى و ناسپاسى است.
به همين دليل فقهاى ما مى گويند: اطاعت والدين و اطاعت زن از شوهر و مانند آن تنها در صورتى مجاز يا لازم است که برخلاف فرمان خدا نباشد و از اين رو براى انجام حج واجب، نهى آن ها هيچ اثرى ندارد و همچنين در انجام واجبات ديگر و ترک محرمات، و آن کس که اطاعت مخلوق را بر اطاعت خالق مقدم سازد درواقع مشرک است؛ يعنى گرفتار شرک عملى شده است؛ ازاين رو قرآن مجيد درمورد والدين مى فرمايد: (وَإِنْ جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِى مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا)؛ «و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند که براى من همتايى قائل شوى که از آن آگاهى ندارى، از آن ها پيروى مکن».
همچنين اگر حکومتى به هر نام تشکيل شود و قانونى برخلاف قانون خداوند وضع کند هيچ مسلمانى حق پيروى از آن را ندارد، چون اطاعت مخلوق و معصيت خالق است جز اين که او را مجبور کنند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه براى اين جمله معناى ديگرى ذکر کرده و گفته اند: منظور اين است که هيچ کس حق ندارد از طريق معصيت، راه اطاعت خدا را بپيمايد؛ مثلاً در خانه غصبى نماز گزارد يا با آب غصبى وضو يا غسل کند يا با مال حرام فى سبيل اللّه انفاق نمايد.
ولى معناى اول صحيح تر به نظر مى رسد، به ويژه قصه اى که در آن اين جمله حضرت مورد استناد قرار گرفته، گواه ديگرى بر صحت معناى اول است. قصه مذکور، مربوط به «معاويه» و «شداد بن اوس» است که ابن ابى الحديد نقل مى کند: او (که از صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله) بود) در مجلس معاويه حضور داشت. معاويه به او گفت: برخيز ويادى از على کن و عيب هايى براى او بشمار. او برخاست و خطبه اى خواند ونه تنها عيبى بر آن حضرت نگذاشت بلکه تلويحآ امام را مدح کرد و در لابه لاى خطبه اش اين جمله را نيز گفت: «إنَّهُ لا طاعَةَ لِمَخْلُوقٍ في مَعْصِيَةِ الْخالِقِ» و در پايان رو به معاويه کرد و گفت: اى معاويه! کسى که با ذکر حق، تو را به خشم بياورد خيرخواه توست و کسى که با سخن باطل، تو را راضى کند به تو خيانت کرده است. معاويه سخن او را قطع کرد و دستور داد او را از محل خطابه پايين آورند. سپس به او محبت کرد و مالى به او بخشيد و گفت: تو سخاوتمندان را مدح کردى آيا من از سخاوتمندان هستم يا نه؟ شداد گفت: اگر مال حلالى غير از اموال بيت المال مسلمانان داشته باشى و انفاق کنى از سخاوتمندانى و اما اگر مال مسلمانان باشد و آن را در اختيار گرفته باشى و از طريق اسراف آن را خرج کنى مشمول آيه: (إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ) خواهى بود.
مرحوم مغنيه نيز در شرح نهج البلاغه خود ضمن تفسير کلام امام (عليه السلام) به همين معنا، مى گويد: کسى که معصيت پروردگار کند حجت الهى بر ضد او تمام است، هرچند از همه خلايق اطاعت کند و هرکس اطاعت خداوند نمايد حجت الهى به نفع او تمام است حتى اگر جميع خلايق را معصيت کند، بلکه در چنين موردى که مردم مخالف اطاعت خدا هستند ولى او خدا را اطاعت مى کند، اطاعتى برتر و داراى ثوابى بيشتر است. قرآن مجيد مى فرمايد: (أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِينَ)؛ «آيا از آن ها مى ترسيد؟ با اين که اگر ايمان داريد خداوند سزاوارتر است که از او بترسيد».
امام (عليه السلام) در اين سخن حکمت آميز به حقيقت روشنى اشاره مى کند که بسيارى به هنگام عمل آن را فراموش مى کنند، مى فرمايد: «اطاعت مخلوق در معصيت خالق روا نيست»؛ (لا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ).
اشاره به اين که ما هرچه داريم از ذات پاک پروردگار است و در هر کار و قبل از هرچيز بايد مطيع فرمان او باشيم، بهشت و دوزخ در دست اوست ثواب وجزا به حکم او، عزت و ذلت در اين دنيا نيز از ناحيه اوست و درواقع «لا مُؤَثِّرَ فِي الْوُجُودِ إلاَّ اللهُ» با اين حال چگونه مخلوقى را اطاعت کنيم که فرمان معصيت خالق را صادر مى کند؟ اين نهايت بى خبرى و ضعف ايمان و نادانى و ناسپاسى است.
به همين دليل فقهاى ما مى گويند: اطاعت والدين و اطاعت زن از شوهر و مانند آن تنها در صورتى مجاز يا لازم است که برخلاف فرمان خدا نباشد و از اين رو براى انجام حج واجب، نهى آن ها هيچ اثرى ندارد و همچنين در انجام واجبات ديگر و ترک محرمات، و آن کس که اطاعت مخلوق را بر اطاعت خالق مقدم سازد درواقع مشرک است؛ يعنى گرفتار شرک عملى شده است؛ ازاين رو قرآن مجيد درمورد والدين مى فرمايد: (وَإِنْ جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِى مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا)؛ «و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند که براى من همتايى قائل شوى که از آن آگاهى ندارى، از آن ها پيروى مکن».
همچنين اگر حکومتى به هر نام تشکيل شود و قانونى برخلاف قانون خداوند وضع کند هيچ مسلمانى حق پيروى از آن را ندارد، چون اطاعت مخلوق و معصيت خالق است جز اين که او را مجبور کنند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه براى اين جمله معناى ديگرى ذکر کرده و گفته اند: منظور اين است که هيچ کس حق ندارد از طريق معصيت، راه اطاعت خدا را بپيمايد؛ مثلاً در خانه غصبى نماز گزارد يا با آب غصبى وضو يا غسل کند يا با مال حرام فى سبيل اللّه انفاق نمايد.
ولى معناى اول صحيح تر به نظر مى رسد، به ويژه قصه اى که در آن اين جمله حضرت مورد استناد قرار گرفته، گواه ديگرى بر صحت معناى اول است. قصه مذکور، مربوط به «معاويه» و «شداد بن اوس» است که ابن ابى الحديد نقل مى کند: او (که از صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله) بود) در مجلس معاويه حضور داشت. معاويه به او گفت: برخيز ويادى از على کن و عيب هايى براى او بشمار. او برخاست و خطبه اى خواند ونه تنها عيبى بر آن حضرت نگذاشت بلکه تلويحآ امام را مدح کرد و در لابه لاى خطبه اش اين جمله را نيز گفت: «إنَّهُ لا طاعَةَ لِمَخْلُوقٍ في مَعْصِيَةِ الْخالِقِ» و در پايان رو به معاويه کرد و گفت: اى معاويه! کسى که با ذکر حق، تو را به خشم بياورد خيرخواه توست و کسى که با سخن باطل، تو را راضى کند به تو خيانت کرده است. معاويه سخن او را قطع کرد و دستور داد او را از محل خطابه پايين آورند. سپس به او محبت کرد و مالى به او بخشيد و گفت: تو سخاوتمندان را مدح کردى آيا من از سخاوتمندان هستم يا نه؟ شداد گفت: اگر مال حلالى غير از اموال بيت المال مسلمانان داشته باشى و انفاق کنى از سخاوتمندانى و اما اگر مال مسلمانان باشد و آن را در اختيار گرفته باشى و از طريق اسراف آن را خرج کنى مشمول آيه: (إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ) خواهى بود.
مرحوم مغنيه نيز در شرح نهج البلاغه خود ضمن تفسير کلام امام (عليه السلام) به همين معنا، مى گويد: کسى که معصيت پروردگار کند حجت الهى بر ضد او تمام است، هرچند از همه خلايق اطاعت کند و هرکس اطاعت خداوند نمايد حجت الهى به نفع او تمام است حتى اگر جميع خلايق را معصيت کند، بلکه در چنين موردى که مردم مخالف اطاعت خدا هستند ولى او خدا را اطاعت مى کند، اطاعتى برتر و داراى ثوابى بيشتر است. قرآن مجيد مى فرمايد: (أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنتُمْ مُؤْمِنِينَ)؛ «آيا از آن ها مى ترسيد؟ با اين که اگر ايمان داريد خداوند سزاوارتر است که از او بترسيد».