تفسیر حکمت 207
وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ؛ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلاَّ أَوْشَکَ أَنْ يَکُونَ مِنْهُمْ.
ترجمه
امام (عليه السلام) فرمود:
اگر حليم و بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار کن (و همانند حليمان عمل کن) زيرا کمتر شده است که کسى خود را شبيه قومى کند و سرانجام از آنان نشود.
اگر حليم و بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار کن (و همانند حليمان عمل کن) زيرا کمتر شده است که کسى خود را شبيه قومى کند و سرانجام از آنان نشود.
شرح و تفسیر
راه تحصيل بردبارى
اين کلام نورانى که در واقع تکميلى است براى کلام حکيمانه گذشته اشاره به نکته ديگرى درباره حلم و بردبارى مى کند، امام (عليه السلام) مى فرمايد: «اگر حليم و بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار کن (و همانند حليمان عمل نما) زيرا کمتر شده است که کسى خود را شبيه قومى کند و سرانجام از آنان نشود»؛ (إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ؛ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلاَّ أَوْشَکَ أَنْ يَکُونَ مِنْهُمْ).
کلام حکيمانه پيشين درباره يکى از آثار مهم حلم بود و امام (عليه السلام) در اين کلام، راه رسيدن به اين خلق از اخلاق فضيله را بيان مى کند و آن اين که افرادى که داراى اين صفت نيستند خود را وادار به آن کنند؛ مثلاً حادثه خشم آورى واقع مى شود و انسان عصبانى مى گردد و از درون مى جوشد و مى خروشد؛ در اين جا خودش را کنترل کند و قيافه اى همچون حليمان و بردباران به خود بگيرد. اين کار در نخستين بار ممکن است بسيار مشکل باشد ولى هر چه تکرار شود آسان تر مى گردد تا زمانى که انسان به آن عادت مى کند و تبديل به حالت و سپس تبديل به ملکه مى شود.
البته تمام صفات فضيله را مى توان از اين راه به دست آورد؛ مثلاً علماى اخلاق درباره افراد جبان و ترسو مى گويند: خود را در ميدان هاى ترسناک وارد سازد و شجاعت را بر خويش تحميل کند. پس از مدتى عادت مى کند و ملکه شجاعت در او پيدا مى شود. جمله «قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ» نيز دليل بر اين کليت و عموميت است و در واقع امام (عليه السلام) آن را به عنوان درسى فراگير در مسير تحصيل فضايل تعليم داده است و اين همان چيزى است که نه تنها علماى اخلاق، بلکه روانشناسان نيز بر آن اصرار دارند و آن را يکى از طرق رفع نقايص روانى مى شمارند.
راه ديگر براى تحصيل اين صفت مهم اخلاقى، مطالعه حالات علما و پيشوايان بزرگ به خصوص رسول اکرم و ائمه معصومين (عليهم السلام) است که چقدر در برابر افراد جسور، حليم و بردبار بوده اند.
در حديثى که از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در کتب شيعه و اهل سنت نقل شده مى خوانيم که روزى مرد عربى خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله) آمد و (بدون مقدمه) عباى پيغمبر (صلي الله عليه و آله) را گرفت و به گردن پيامبر (صلي الله عليه و آله) انداخت و به شدت کشيد به گونه اى که اثر آن روى گردن مبارک حضرت آشکار شد. سپس گفت: اى محمد! از آن مال خدا که نزد توست چيزى به من بده. پيامبر (صلي الله عليه و آله) نگاهى به او کرد و خنديد (اشاره به اين که اگر مالى مى خواهى راه آن اين کار نيست) سپس دستور داد چيزى به او بخشيدند (و از خود هيچ عکس العمل خشنى در برابر او ظاهر نساخت) و اين نشانه حلم فوق العاده آن حضرت بود.
در حديث ديگرى که در مکارم الاخلاق آمده مى خوانيم که گاهى کودکان را خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى آوردند تا براى آن ها دعا کند و مبارک باشند و يا نامى براى آن ها انتخاب کند. پيامبر (صلي الله عليه و آله) براى احترام به خانواده کودک، او را مى گرفت و در دامان خود مى گذاشت و چه بسا کودک دامان پيامبر (صلي الله عليه و آله) را تَر مى کرد. بعضى از حاضران فرياد مى کشيدند، حضرت مى فرمود: آرام باشيد مانع وى نشويد، و او را آزاد مى گذاشت تا بولش تمام شود. سپس براى او دعا مى فرمود يا او را نام گذارى مى کرد. اين کار سبب خوشحالى خانواده کودک مى شد و احساس مى کردند پيامبر (صلي الله عليه و آله) به هيچ وجه از ماجراى کودکشان ناراحت نشده است. هنگامى که بازمى گشتند پيامبر (صلي الله عليه و آله) لباس و بدن خود را مى شست.
همچنين در حديثى که مرحوم کلينى در کتاب شريف کافى آورده است ذيل بابى باعنوان «الحلم» مى خوانيم: امام صادق (عليه السلام) خدمتکارى داشت که او را به دنبال کارى فرستاد ولى مدتى گذشت و نيامد. امام (عليه السلام) در جست وجوى وى برآمد ديد در گوشه اى خوابيده است. امام (عليه السلام) بالاى سرش نشست و او را باد مى زد تا زمانى که بيدار شد. در آن هنگام امام (عليه السلام) به او فرمود: «يا فُلانَ وَ اللهِ ما ذلِکَ لَکَ، تَنامُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ، لَکَ اللَّيْلُ وَ لَنا مِنْکَ النَّهارُ؛ اى غلام! به خدا سوگند! اين سزاوار تو نيست. هم شب را مى خوابى هم روز را. شب براى تو باشد و روز براى ما».
مرحوم مفيد در کتاب مجالس خود از جابر نقل مى کند که اميرمؤمنان (عليه السلام) شنيد مردى «قنبر» را دشنام مى دهد و «قنبر» مى خواهد به او پاسخ دهد. امام (عليه السلام) او را صدا زد و فرمود: «مَهْلاً يا قَنْبَر دَعِ شَاتِمَکَ مُهاناً تُرْضِ الرَّحْمانَ وَ تُسْخِطُ الشَّيْطانَ وَ تُعاقِبْ عَدُوَّکَ؛ قنبر آرام باش! دشنام دهنده را رها کن که سبب خشنودى خدا و خشم شيطان مى شود و اين مجازاتى است براى دشمن تو». سپس افزود: «فَوَالَّذي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ ما أرْضَى الْمُؤْمِنُ رَبَّهُ بِمِثْلِ الْحِلْمِ وَ لا أسْخَطَ الشَّيْطانَ بِمِثْلِ الصَّمْتِ وَ لا عُوقِبَ الاْحْمَقُ بِمِثْلِ السُّکُوتِ عَنْهُ؛ به خدايى که دانه را در زمين مى شکافد و انسان را مى آفريند سوگند! هرگز انسان باايمانى پروردگارش را با چيزى مانند حلم و بردبارى خشنود نکرده است و شيطان را با مانند سکوت (در اين گونه موارد) خشمگين نساخته و احمق را با چيزى همانند خاموشى دربرابرش مجازات نکرده است». اين سخن را با کلامى از شريف رضى در کتاب خصائص الائمة پايان مى دهيم؛ او در آن کتاب، کلام حکيمانه مورد بحث را با اضافه اى روشنگر آورده و چنين نقل کرده است: «أفْضَلُ رِداءٍ يُرْتَدى بِهِ الْحِلْمُ فَإنْ لَمْ تَکُنْ حَليمآ...؛ برترين لباس لباس حلم است و اگر حليم نيستى خود را مشابه حليمان کن...». .
اين کلام نورانى که در واقع تکميلى است براى کلام حکيمانه گذشته اشاره به نکته ديگرى درباره حلم و بردبارى مى کند، امام (عليه السلام) مى فرمايد: «اگر حليم و بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار کن (و همانند حليمان عمل نما) زيرا کمتر شده است که کسى خود را شبيه قومى کند و سرانجام از آنان نشود»؛ (إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ؛ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلاَّ أَوْشَکَ أَنْ يَکُونَ مِنْهُمْ).
کلام حکيمانه پيشين درباره يکى از آثار مهم حلم بود و امام (عليه السلام) در اين کلام، راه رسيدن به اين خلق از اخلاق فضيله را بيان مى کند و آن اين که افرادى که داراى اين صفت نيستند خود را وادار به آن کنند؛ مثلاً حادثه خشم آورى واقع مى شود و انسان عصبانى مى گردد و از درون مى جوشد و مى خروشد؛ در اين جا خودش را کنترل کند و قيافه اى همچون حليمان و بردباران به خود بگيرد. اين کار در نخستين بار ممکن است بسيار مشکل باشد ولى هر چه تکرار شود آسان تر مى گردد تا زمانى که انسان به آن عادت مى کند و تبديل به حالت و سپس تبديل به ملکه مى شود.
البته تمام صفات فضيله را مى توان از اين راه به دست آورد؛ مثلاً علماى اخلاق درباره افراد جبان و ترسو مى گويند: خود را در ميدان هاى ترسناک وارد سازد و شجاعت را بر خويش تحميل کند. پس از مدتى عادت مى کند و ملکه شجاعت در او پيدا مى شود. جمله «قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ» نيز دليل بر اين کليت و عموميت است و در واقع امام (عليه السلام) آن را به عنوان درسى فراگير در مسير تحصيل فضايل تعليم داده است و اين همان چيزى است که نه تنها علماى اخلاق، بلکه روانشناسان نيز بر آن اصرار دارند و آن را يکى از طرق رفع نقايص روانى مى شمارند.
راه ديگر براى تحصيل اين صفت مهم اخلاقى، مطالعه حالات علما و پيشوايان بزرگ به خصوص رسول اکرم و ائمه معصومين (عليهم السلام) است که چقدر در برابر افراد جسور، حليم و بردبار بوده اند.
در حديثى که از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در کتب شيعه و اهل سنت نقل شده مى خوانيم که روزى مرد عربى خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله) آمد و (بدون مقدمه) عباى پيغمبر (صلي الله عليه و آله) را گرفت و به گردن پيامبر (صلي الله عليه و آله) انداخت و به شدت کشيد به گونه اى که اثر آن روى گردن مبارک حضرت آشکار شد. سپس گفت: اى محمد! از آن مال خدا که نزد توست چيزى به من بده. پيامبر (صلي الله عليه و آله) نگاهى به او کرد و خنديد (اشاره به اين که اگر مالى مى خواهى راه آن اين کار نيست) سپس دستور داد چيزى به او بخشيدند (و از خود هيچ عکس العمل خشنى در برابر او ظاهر نساخت) و اين نشانه حلم فوق العاده آن حضرت بود.
در حديث ديگرى که در مکارم الاخلاق آمده مى خوانيم که گاهى کودکان را خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى آوردند تا براى آن ها دعا کند و مبارک باشند و يا نامى براى آن ها انتخاب کند. پيامبر (صلي الله عليه و آله) براى احترام به خانواده کودک، او را مى گرفت و در دامان خود مى گذاشت و چه بسا کودک دامان پيامبر (صلي الله عليه و آله) را تَر مى کرد. بعضى از حاضران فرياد مى کشيدند، حضرت مى فرمود: آرام باشيد مانع وى نشويد، و او را آزاد مى گذاشت تا بولش تمام شود. سپس براى او دعا مى فرمود يا او را نام گذارى مى کرد. اين کار سبب خوشحالى خانواده کودک مى شد و احساس مى کردند پيامبر (صلي الله عليه و آله) به هيچ وجه از ماجراى کودکشان ناراحت نشده است. هنگامى که بازمى گشتند پيامبر (صلي الله عليه و آله) لباس و بدن خود را مى شست.
همچنين در حديثى که مرحوم کلينى در کتاب شريف کافى آورده است ذيل بابى باعنوان «الحلم» مى خوانيم: امام صادق (عليه السلام) خدمتکارى داشت که او را به دنبال کارى فرستاد ولى مدتى گذشت و نيامد. امام (عليه السلام) در جست وجوى وى برآمد ديد در گوشه اى خوابيده است. امام (عليه السلام) بالاى سرش نشست و او را باد مى زد تا زمانى که بيدار شد. در آن هنگام امام (عليه السلام) به او فرمود: «يا فُلانَ وَ اللهِ ما ذلِکَ لَکَ، تَنامُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ، لَکَ اللَّيْلُ وَ لَنا مِنْکَ النَّهارُ؛ اى غلام! به خدا سوگند! اين سزاوار تو نيست. هم شب را مى خوابى هم روز را. شب براى تو باشد و روز براى ما».
مرحوم مفيد در کتاب مجالس خود از جابر نقل مى کند که اميرمؤمنان (عليه السلام) شنيد مردى «قنبر» را دشنام مى دهد و «قنبر» مى خواهد به او پاسخ دهد. امام (عليه السلام) او را صدا زد و فرمود: «مَهْلاً يا قَنْبَر دَعِ شَاتِمَکَ مُهاناً تُرْضِ الرَّحْمانَ وَ تُسْخِطُ الشَّيْطانَ وَ تُعاقِبْ عَدُوَّکَ؛ قنبر آرام باش! دشنام دهنده را رها کن که سبب خشنودى خدا و خشم شيطان مى شود و اين مجازاتى است براى دشمن تو». سپس افزود: «فَوَالَّذي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ ما أرْضَى الْمُؤْمِنُ رَبَّهُ بِمِثْلِ الْحِلْمِ وَ لا أسْخَطَ الشَّيْطانَ بِمِثْلِ الصَّمْتِ وَ لا عُوقِبَ الاْحْمَقُ بِمِثْلِ السُّکُوتِ عَنْهُ؛ به خدايى که دانه را در زمين مى شکافد و انسان را مى آفريند سوگند! هرگز انسان باايمانى پروردگارش را با چيزى مانند حلم و بردبارى خشنود نکرده است و شيطان را با مانند سکوت (در اين گونه موارد) خشمگين نساخته و احمق را با چيزى همانند خاموشى دربرابرش مجازات نکرده است». اين سخن را با کلامى از شريف رضى در کتاب خصائص الائمة پايان مى دهيم؛ او در آن کتاب، کلام حکيمانه مورد بحث را با اضافه اى روشنگر آورده و چنين نقل کرده است: «أفْضَلُ رِداءٍ يُرْتَدى بِهِ الْحِلْمُ فَإنْ لَمْ تَکُنْ حَليمآ...؛ برترين لباس لباس حلم است و اگر حليم نيستى خود را مشابه حليمان کن...». .