تفسیر حکمت 274

وَ قَالَ عَليهِ السَّلامُ
لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَکُمْ جَهْلاً، وَ يَقِينَکُمْ شَکّاً، إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا، وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا.

ترجمه
امام (عليه السلام) فرمود:
علم خويشتن را جهل، و يقينتان را شک قرار ندهيد، آن گاه که عالم و آگاه شديد عمل کنيد و زمانى که يقين کرديد اقدام نماييد (تا علم و يقين شما پايدار بماند).
شرح و تفسیر
راه پايدارى علم و يقين
امام (عليه السلام) در اين کلام پرنورش، به عالمان بى عمل مى فرمايد: «علم خويشتن را جهل قرار ندهيد»؛ (لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَکُمْ جَهْلاً).
اشاره به اين که هر چيزى آثارى دارد که از آثار آن مى توان آن را شناخت، هنگامى که اثر و خاصيت خود را از دست بدهد به منزله معدوم است؛ هر چند ظاهرآ وجود داشته باشد.
قرآن مجيد درباره انسان هايى که چشم و گوش دارند؛ اما آثارى که از چشم و گوش انتظار مى رود يعنى شنيدن و عمل کردن و ديدن و عبرت گرفتن، در کار آن ها نيست، تعبير به ناشنوا و نابينا کرده و حتى آن ها را مردگان بى جانى شمرده است، مى فرمايد: (إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَ لاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ * وَ مَا أَنْتَ بِهَادِى الْعُمْىِ عَنْ ضَلاَلَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ مُّسْلِمُونَ)؛ «تو نمى توانى سخن خود را به گوش مردگان برسانى و نمى توانى صداى خود را به گوش کران برسانى در آن هنگام که پشت مى کنند و از سخنان تو مى گريزند * و نيز نمى توانى کوران را از گمراهى شان برهانى؛ تو فقط مى توانى سخن خود را به گوش کسانى برسانى که آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حق تسليمند!». اميرمؤمنان على (عليه السلام) نيز ثروت اندوزان بخيل و خودخواه را مردگان برخوردار از حيات ظاهرى مى شمرد، مى فرمايد: «هَلَکَ خُزَّانُ الأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ».
به عکس، دانشمندانى را که از دنيا رفته اند و آثارشان در افکار و دل ها باقى است زندگان جاويد مى داند: «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ».
همان گونه که قرآن مجيد نيز شهيدان را زندگان جاويد دانسته است.
بنابراين اين يک فرهنگ قرآنى و اسلامى است که هر موضوع بى خاصيتى در حکم معدوم است و به همين دليل عالمانى که به علم خود عمل نمى کنند در کلام امام (عليه السلام) به منزله جاهلان شمرده شده اند.
به دنبال آن مى افزايد: «يقين خود را (نيز) شک قرار ندهيد»؛ (وَ يَقِينَکُمْ شَکّاً).
روشن است، کسى که يقين دارد فلان غذا مسموم است و از آن مى خورد به منزله کسى است که شک دارد و از يقين بى بهره است. همچنين آن هايى که به قيامت يقين دارند و آماده آن نمى شوند، آثار منفى گناه را مى دانند و مرتکب مى شوند، به آثار مثبت اطاعت پى برده اند و ترک مى کنند، همه به منزله انسان هاى شکاک اند. به همين دليل امام (عليه السلام) در حکمت 126 از چندين گروه تعجب مى کند، قدر مشترک همه آن ها اين است که چيزى را مى دانند و به آن يقين دارند ولى بر طبق آن گام برنمى دارند.
سپس امام (عليه السلام) در پايان اين سخن مى فرمايد: «آن گاه که عالم شديد عمل کنيد و زمانى که يقين کرديد اقدام نماييد (تا علم و عمل شما هماهنگ گردد و تناقض ميان باطن و ظاهر شما برچيده شود)»؛ (إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا، وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا). اين نتيجه قطعىِ سخنى است که امام (عليه السلام) در آغاز فرمود؛ هرگاه بخواهيم علم ما جهل نشود بايد عمل کنيم و هرگاه اراده کنيم که يقين ما تبديل به شک نشود بايد بر طبق آن رفتار نماييم.
اين سخن را با حديث ديگرى در همين زمينه پايان مى دهيم: «ابن عساکر» در تاريخ دمشق در شرح حال اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى گويد: عمر به امام (عليه السلام) عرض کرد: «عِظْنى يا أبَا الْحَسَنِ؛ اى ابوالحسن! مرا موعظه کن». امام (عليه السلام) به او فرمود:
«لا تَجْعَلْ يَقينَکَ شَکّآ وَ لا عِلْمَکَ جَهْلاً وَ لا ظَنَّکَ حَقّآ وَ اعْلَمْ أنَّهُ لَيْسَ لَکَ مِنَ الدُّنْيا إلّا ما أعْطَيْتَ فَأمْضَيْتَ وَ قَسَمْتَ فَسَوَّيْتَ وَ لَبِسْتَ فَأبْلَيْتَ، قالَ: صَدَقْتَ يا أبَاالْحَسَنِ؛ يقين خود را شک قرار مده و علمت را جهل مکن و ظن خود را حق مپندار و بدان بهره تو از دنيا همان است که به تو عطا شده و استفاده کرده اى و قسمت تو شده و آن را تسويه کرده اى و پوشيده اى و کهنه و فرسوده ساخته اى». عمر گفت: راست گفتى اى ابوالحسن!