تفسیر خطبه 46

وَمِن کلامٍ لَهَ عَلَيهِ السَّلامُ
عِنْدَ عَزْمِهِ عَلَى الْمَسِيرِ إلَى الشَّامِ، وَهُوَ دُعاءٌ دَعا بِهِ رَبَّهُ
عِنْدَ وَضْعِ رِجْلِهِ فِي الرِّکابِ
أَللَّهُمَّ إِنَّي أَعُوذُ بِکَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ، وَکَآبَةِ آلْمُنْقَلَبِ، وَسُوءِ آلْمَنْظَرِ فِي آلْأَهْلِ وَآلْمَالِ وَآلْوَلَدِ. أَللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِي السَّفَرِ، وَأَنْتَ آلْخَلِيفَةُ فِي آلْأَهْلِ، وَلاَيَجْمَعُهُما غَيْرُکَ. لِأَنَّ آلْمُسْتَخْلَفَ لاَيَکُونُ مُسْتَصْحَبآ، وَآلمُسْتَصْحَبُ لاَيَکُونُ مُسْتَخْلَفآ!

ترجمه
از سخنان امام (عليه السلام) است
دعايى است که آن دعا را هنگامى تلاوت فرمود که پا را در رکاب گذاشت تا به سوى شام (براى خاموش کردن فتنه معاويه و شاميان گردنکش) برود
بار الها! من از رنج و مشقّت اين سفر و بازگشت پراندوه از آن و مواجه شدن با منظره ناخوشايند در خانواده و مال و فرزند، به تو پناه مى برم. خداوندا! تو در سفر همراه مايى و براى بازماندگان ما در وطن، سرپرست و نگاهبانى، و جمع ميان اين دو را هيچ کس جز تو نمى تواند، زيرا آن کس که سرپرست بازماندگان است، همسفر نتواند بود، و آن کس که همسفر است جانشينى انسان را (در خانه و خانواده اش) نمى تواند برعهده گيرد (آرى! تنها تويى که قادر بر هر دو هستى)!
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
اين خطبه، يا صحيح تر، اين دعا، در عين کوتاهى، نکته هاى جالب و عميقى دربر دارد، امام (عليه السلام) ابتدا تمام مشکلاتى را که در اين سفر محتمل بوده، تحت سه عنوان بيان فرموده، و از آن ها به خدا پناه مى برد، سپس خداوند را به عنوان يار همسفر، و جانشين در ميان بازماندگان و خانواده، توصيف مى کند که به منزله دليلى است بر بخش اوّل دعا. توصيفى که براى غير خدا متصور نيست و تنها احاطه ذات پاکش بر همه کائنات اين معنا را محقّق مى کند.
* * * خداوندا! از رنج سفر به تو پناه مى برم!
بى شک مردان خدا و اولياى الهى در همه حال متوجه خدا هستند، ولى در مشکلات و حوادث مهم و پيچيده توجّه بيشترى به ذات پاک او دارند، و کار خود را در اين گونه موارد با دعا و توسل به ذات پاکش شروع مى کنند که هم راهگشاست و هم مايه قوّت قلب و آرامش روح و اعتماد به نفس!
امام (عليه السلام) که پيشواى اين خيل عظيم بود هنگامى که پا در رکاب گذاشت تا عازم ميدان صفّين شود، به پيشگاه خداوند چنين عرضه داشت: «بارالها! من از رنج ومشقّت اين سفر و بازگشت پراندوه از آن و مواجه شدن با منظره ناخوشايند در خانواده و مال و فرزند، به تو پناه مى برم»؛ (أللَّهُمَّ إِنَّي أَعُوذُ بِکَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ وَکَآبَةِ آلْمُنْقَلَبِ وَسُوءِ آلْمَنْظَرِ فِي آلْأَهْلِ وَآلْمَالِ وَآلْوَلَدِ).
درواقع آنچه فکر يک مسافر را به خود مشغول مى کند سه چيز است که امام (عليه السلام) در اين جا به هر سه اشاره فرموده است:
نخست مشکلات سفر است که با تعبير «وَعْثاءِ السَّفَر» به آن اشاره شده است. دوم چگونگى بازگشت است که آيا انسان پيروزمند و با دست پر بازمى گردد و يا شکسته حال و با دست خالى؟ که با تعبير «وَکَآبَةِ الْمُنْقَلَبِ» به آن اشاره شده، وسوم نگرانى هاى مربوط به خانواده و خانه و اموال که با تعبير «سُوءِ الْمَنْظَرِ فِي الْأَهْلِ وَالْمَالِ وَالْوَلَدِ» ذکر شده است.
امام (عليه السلام) از تمام اين مشکلات و امور نگران کننده به خدا پناه مى برد، و حلّ همه آن ها را از خدا مى خواهد.
سپس به نکته اى اشاره مى فرمايد که مايه دلگرمى دعاکنندگان و متوسّلان به درگاه خداست، عرض مى کند: «خداوندا! تو در سفر همراه مايى، و براى بازماندگان ما در وطن، سرپرست و نگاهبانى، و جمع ميان اين دو را هيچ کس جز تو نمى تواند داشته باشد»؛ (أَللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبِ فِي السَّفَرِ، وَأَنْتَ آلْخَلِيفَةُ فِي آلْأَهْلِ، وَلاَيَجْمَعُهُما غَيْرُکَ). آرى تنها خداست که ذات پاکش از زمان و مکان منزّه است، و در عين حال احاطه به تمام مکان ها و زمان ها دارد، جايى به او نزديک تر از جاى ديگر نيست، و به همين دليل، در سفر، هم با ماست و هم در غياب ما با زن و فرزندان وبستگان و دوستان ما، و چه جالب است که زمام زندگى خود را به دست کسى بسپاريم که بر تمام شئون زندگى ما احاطه دارد، همه جا با ماست و همه جا با افراد مورد علاقه ما.
و در آخرين جمله هاى اين دعا، دليل اين موضوع را که هيچ کس جز خدا نمى تواند ميان اين دو حالت را جمع کند، چنين بيان مى فرمايد: «زيرا آن کس که سرپرست بازماندگان است همسفر نتواند بود، و آن کس که همسفر است جانشينى انسان را (در خانه و خانواده اش) نمى تواند برعهده گيرد (آرى! تنها تويى که قادر بر هر دو هستى)»؛ (لِأَنَّ آلْمُسْتَخْلَفَ لاَيَکُونُ مُسْتَصْحَبآ، وَآلمُسْتَصْحَبُ لاَيَکُونُ مُسْتَخْلَفآ!).
آرى، تمام مخلوقات مادى مکان دارند، و به همين دليل بودن آن ها در يک جا مانع از بودن در جاى ديگر است، اين به دليل محدوديت وجودى آنهاست، تنها وجود نامحدود پروردگار متعال است که نه مکان دارد و نه جهت، نه گذشته وحال و آينده. زمين و آسمان، دور و نزديک و درون و برون، نزد او برابر است، همان گونه که خودش فرموده: (وَهُوَ مَعَکُمْ أيْنَ مَا کُنْتُمْ)؛ «هرجا باشيد او با شماست» و (فَاَيْنَمَا تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ)؛ «به هر سو رو کنيد رو به خدا کرده ايد».
مرحوم سيّد رضى در پايان اين سخن مى گويد: «قسمت نخست اين کلام از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل شده و اميرمؤمنان على (عليه السلام) آن را با جمله هايى فصيح و بليغ تکميل فرموده، و آن جمله ها از «لايَجْمَعُهُما غَيْرُکَ» تا پايان اين کلام است. نکته
فلسفه دعا
کسانى که با منابع اسلامى سروکار دارند به اين نکته واقف اند که دعا و نيايش در تعليمات اسلام جايگاه ويژه اى دارد، تا آن جا که قسمت عمده عبادات اسلامى را دعا و نيايش تشکيل مى دهد، و روح عبادت، دعا شمرده شده است همان گونه که در حديثى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «اَفْزَعُوا اِلَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ فِي حَوائِجِکُمْ، وَالْجَئُوا اِلَيْهِ فِي مُلِمَّاتِکُمْ، وَتَضَرَّعُوا اِلَيْهِ، وَادْعُوهُ فَاِنَّ الدُّعاءَ مُخُّ الْعِبادَةِ!؛ در حوائج خود و به هنگام بروز مشکلات از خداوند مدد بطلبيد، و در سختى ها به او پناه ببريد، و در پيشگاه او تضرع و دعا کنيد، چراکه دعا روح و مغز عبادت است».
در حديث ديگرى دعا به عنوان سلاح مؤمن، و ستون خيمه دين، و نور آسمان ها و زمين معرفى شده است: «قالَ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و آله): اَلدُّعَاءُ سِلاَحُ الْمُؤْمِنِ، وَعَمُودُ الدِّينِ، وَنُورُ السَّمواتِ وَاَلْأَرْضِ».
و اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد: «اَلدُّعَاءُ مَفاتِيحُ النَّجَاحِ، وَمَقالِيدُ الْفَلاَحِ؛ دعا کليد پيروزى و وسيله رستگارى است».
اين مسئله به قدرى مهم است که قرآن مجيد با صراحت مى فرمايد: (قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّى لَوْلاَ دُعاؤُکُمْ)؛ «بگو پروردگارم براى شما ارزشى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد». ولى با اين حال بعضى از ناآشنايان به فلسفه دعا خرده گيرى هايى در اين زمينه دارند: 1. گاه مى گويند: دعا با روح رضا و تسليم دربرابر اراده خداوند نمى سازد، ما بايد تسليم اراده او باشيم و هرچه او مى پسندد همان را بپسنديم!
2. دعا يکى از عوامل تخدير و کند شدن چرخ هاى فعاليت و تلاش و کوشش است، چراکه مردم تلاش و فعاليت را رها مى کنند و به سراغ دعا مى روند!
3. اضافه بر همه اينها، ما چگونه مى توانيم با دعا مقدّرات الهى را تغيير دهيم؟ اگر در علم خدا مقدّر شده حادثه اى رخ دهد، با دعاى ما تغيير نمى کند، و اگر مقدّر شده واقع نشود با دعاى ما واقع نمى شود، و به تعبير ساده، دعا نوعى فضولى در کار خداست، او هرچه مصلحت است انجام مى دهد و نيازى به دعاى ما نيست!
ولى اگر مفهوم واقعى دعا و فلسفه نيايش روشن شود جايى براى اين گفت وگوها باقى نمى ماند.
مفهوم صحيح دعا اين است که ما منتهاى تلاش و کوشش خود را انجام دهيم و آنچه را که از توان ما بيرون است به لطف خدا بسپاريم و با دعا حلّ مشکل را از او بخواهيم، و به مضمون (أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ اِذَا دَعاهُ وَيَکْشِفُ السُّوءَ) به هنگام اضطرار و عقيم ماندن تلاش ها و کوشش ها به در خانه خدا برويم و دست به دعا برداريم، به همين دليل در روايات اسلامى تصريح شده است آنهايى که براثر تنبلى و کوتاهى و ندانم کارى گرفتار محروميت مى شوند، دعايشان مستجاب نخواهد شد. جوان تنبلى که تن به کار نمى دهد دعايش درباره وسعت روزى به اجابت نمى رسد، طلبکارى که مقدار قابل توجّهى از مال وثروت خود را به کسى داده و شاهد و سندى نگرفته و شخص بدهکار انکار کرده است، دعاى او در اين زمينه مستجاب نيست! خلاصه اين که ندانم کارى ها و تنبلى ها با دعا حل نخواهد شد. با توجه به اين نکته، دعا نه تنها عامل تخدير نيست، بلکه عامل حرکت وتلاش تا آخرين حدّ توان است (دقّت کنيد).
اما اين که گفته مى شود دعا مقدّرات الهى را تغيير نمى دهد، پاسخش روشن است، دعا سبب افزايش قابليت و شايستگى انسان مى شود زيرا به درِ خانه خدا مى رود، دل و جان خود را به نور معرفت او صفا مى بخشد، از گناه خود توبه مى کند، چراکه توبه يکى از شرايط قبولى دعاست، و با اين امور قابليت بيشترى براى لطف پروردگار مى يابد، و مشمول عنايت تازه اى مى شود، زيرا خداوند مقدر کرده آن ها که شايسته ترند بهره بيشترى از لطف و عنايت او داشته باشند.
به تعبير ديگر، خداوند نعمت ها و برکاتى دارد که شامل حال بندگانش مى شود اما مشروط به شرايطى است، يکى از شرايط، آن است که به در خانه او بروندودست به دعا بردارند، روح خود را پاک کنند و به او نزديک شوند، بنابراين در پرتو دعا شرايط رحمت الهى حاصل مى شود و باران لطف او ريزش مى کند.
از آنچه گفته شد، پاسخ اين ايراد نيز که: دعا با روح تسليم و رضا سازگار نيست، روشن مى شود، چراکه دعا تأکيدى است بر تسليم و رضا، چون خدا مى خواهد از طريق دعا بندگانش به او نزديک شوند و در پرتو قرب به ذات پاک او مشمول برکات و رحمت و عنايت بيشترى گردند، به همين دليل بارها وبارها در آيات و روايات دعوت به دعا شده است.
کوتاه سخن اين که دعا آثار تربيتى فراوانى در انسان دارد، روح و جان او را پرورش مى دهد و زنگار جهان ماده را از او دور مى کند، او را به ذات پاک خدا، به نيکى ها و پاکى ها و صفات برجسته انسانى نزديک مى سازد، و راهى است براى کسب قابليت بيشتر براى تحصيل سهم افزونترى از فيض بى پايان پروردگار!
تأثير دعا و نيايش در پرورش روح آدمى در عصر ما وارد مرحله تازه اى شده است، و حتى پزشکان و روانشناسان جديد، بااهميت زيادى از آن ياد مى کنند وآن را دريچه اى براى حل مشکلات مى دانند که با ذکر يک نمونه از آن، اين سخن را پايان مى دهيم.
طبيب و روانشناس مشهور فرانسوى «آلکسيس کارل» در کتاب مشهورش به نام نيايش چنين مى نويسد :
«نيايش در همان حال که آرامش را پديد آورده است در فعاليت هاى مغزى انسان يک نوع شکفتگى و انبساط باطنى پديد مى آورد و گاهى روح قهرمانى ودلاورى را تحريک مى کند، نيايش خصايل خويش را با علامات بسيار مشخص و منحصر به فرد نشان مى دهد. صفاى نگاه، متانت رفتار، انبساط وشادى درونى، چهره پر از يقين، استعداد هدايت، و نيز استقبال از حوادث، اينهاست که از وجود يک گنجينه پنهان در عمق روح ما حکايت مى کند، و تحت اين قدرت حتى مردم عقب مانده و کم استعداد نيز مى توانند نيروى عقلى واخلاقى خويش را بهتر به کار بندند و از آن بيشتر بهره گيرند؛ امّا متأسّفانه در دنياى ما کسانى که نيايش را در چهره حقيقيش بشناسند بسيار کمند!».
به هر حال دعا و نيايش در هر زمان خوب و سازنده است، ولى به هنگام انجام کارهاى مهم که انسان نياز به نيرو و توان بيشترى دارد از اهمّيّت ويژه اى برخودار است.
به همين دليل اولياى خدا همواره در کارهاى مهم دست به درگاه پروردگار برمى داشتند، و با دعا و ياد او توان و نيرو مى گرفتند، و با توکل بر ذات پاکش آرام مى يافتند، و بدون ترس و واهمه از عظمت مشکلات به جنگ آن ها مى رفتند، چراکه مى دانستند هر مشکلى دربرابر اراده حق سهل و آسان است. به خصوص به هنگام مسافرت ها به ويژه سفرهاى خوفناک، دعاى خود ودوستانشان بدرقه راهشان بود، و اگر مى بينيم امام اميرمؤمنان على (عليه السلام) نيز به هنگام حرکت به سوى صفّين ـ طبق گفتار مورد بحث به خدا پناه مى برد و دعا مى کند، درواقع به سنّت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) و انبياى پيشين عمل فرموده است.
هنگامى که نوح (عليه السلام) در آن طوفان هولناک سوار بر کشتى شد، مأموريت پيدا کرد که رو به درگاه خدا آورد و براى نجات خود از او کمک بگيرد: (فَاِذَا آسْتَوَيْتَ اَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُلِلهِ الَّذِى نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلِنى مُنْزَلا مُبارَکآ وَاَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ)؛ «و هنگامى که تو و همه کسانى که با تو هستند در کشتى مستقر شديد بگو: ستايش، مخصوص خدايى است که ما را از قوم ستمکار نجات بخشيد، و بگو: پروردگارا! ما را در منزلگاهى پربرکت فرود آر، وتو بهترين فرود آورندگانى».
و هنگامى که موسى (عليه السلام) از ترس مأموران خونخوار فرعون از مصر بيرون آمد و به سوى مدين حرکت کرد گفت: «اميدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدايت کند». (وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّى اَنْ يَهْدِيَنِى سَوَاءَ السَّبِيلِ).
و هنگامى که در دروازه مدين به يارى دختران شعيب برخاست و گوسفندان آنها را آب داد، در سايه اى قرار گرفت و عرض کرد: «پروردگارا! هر خير ونيکى اى بر من فرستى به آن نيازمندم»؛ (رَبِّ اِنِّى لِما أَنْزَلْتَ اِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ).
پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) نيز به هنگام ترک مکه در سفر تاريخى هجرت به مدينه، سفرى که بسيار مخاطره آميز و هولناک بود، در حالى که از مفارقت مکه و خانه خدا سخت ناراحت بود و در دل آرزو مى کرد که به آن جا بازگردد، بشارت بازگشت به آن سرزمين را از وحى آسمانى دريافت کرد و آيه زير بر او نازل شد : (اِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيْکَ آلْقُرْآنَ لَرَآدُّکَ اِلىَ مَعَادٍ)؛ «آن کس که قرآن را بر تو لازم کرد، تو را به جايگاهت [و زادگاهت] بازمى گرداند». اين تعبير نشان مى دهد که او در اين حال دست به دعا برداشته بود و يا حالت دعا داشت که اجابت آن ازسوى حق رسيد. در روايات اسلامى نيز دستور به دعاهايى به هنگام سفر داده شده است.
اين سخن را با جمله اى از دعاى على (عليه السلام) به هنگام حرکت از کوفه به شام پايان مى دهيم: در بعضى از روايات آمده است هنگامى که پاى مبارکش را در رکاب نهاد «بسم الله» گفت و هنگامى که بر پشت مرکب سوار شد فرمود: (سُبْحانَ آلَّذِى سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَاِنَّا اِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ)؛ «پاک و منزّه است کسى که اين را مسخّر ما ساخت وگرنه ما توانايى تسخير آن را نداشتيم و به يقين ما به سوى پروردگارمان بازمى گرديم»، سپس دعايى را که در خطبه مورد بحث آمده تلاوت فرمود.
* * * .
پاورقی ها
«وَعَثاء» از ريشه «وعث» بر وزن «درس» به معناى شن هاى نرمى است که پاى انسان در آن فرو مى رود و انسان را از راه باز مى دارد و او را به زحمت مى افکند و از همين رو به زن چاق و فربه «وعثه» گفته مى شود چراکه بر اثر سنگينى به راحتى قادر به حرکت نيست!
«کَابة» به معناى ناراحتى و بدحالى و شکسته بالى است، و لذا به افراد شکسته بال و ناراحت «کئيب» گفته مى شود. «مُنْقَلِب» از ريشه «قلب» در اين جا به معناى بازگشت است، اين واژه، هم مى تواند اسم مصدر باشد و هم اسم مکان و زمان، و در اين جا معناى اسم مصدر مناسب تر است. حديد، آيه 4. بقره، آيه 115. بحارالانوار، ج 90، ص 302، ح 39. کافى، ج 2، باب أن الدعاء سلاح المومن، ص 468، ح 1. بحارالانوار، ج 90، ص 341، ضمن ح 12 و کافى، ج 2، ص 468، ح 2. فرقان، آيه 77. نمل، آيه 62. کتاب نيايش، دفتر اول. مؤمنون، آيات 28 و 29. قصص، آيه 22. قصص، آيه 24. قصص، آيه 85. وسائل الشيعه، ج 8، باب استحباب صلاة رکعتين عند ارادة السفر، و باب استحباب قيام المسافر على باب داره و...، ص 275 ـ 281. زخرف، آيات 13 و 14.