تفسیر خطبه 50

وَمِن کلامٍ لَهَ عَلَيهِ السَّلامُ
وَفِيهِ بَيَانٌ لِمَا يَخْرَبُ الْعالَمُ بِهِ مِنَ الْفِتَنِ وَبَيانُ هذِهِ الْفِتَنِ
إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ آلْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ، يُخَالَفُ فِيهَا کِتابُ اللهِ، وَيَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالا، عَلَى غَيْرِ دِينِ اللهِ، فَلَوْ أَنَّ آلْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ آلْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى آلْمُرْتَادِينَ؛ وَلَو أَنَّ آلْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ، آنْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ آلْمُعَانِدِينَ؛ وَلکِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هذَا ضِغْثٌ، وَمِنْ هذَا ضِغْثٌ، فَيُمْزَجَانِ! فَهُنَالِکَ يَسْتَوْلِي الشَّيطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ، وَيَنْجُو «الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ آللهِ آلْحُسْنَى».

ترجمه
از سخنان امام (عليه السلام) است
که در آن از فتنه هايى که سبب ويرانى جامعه ها مى شود سخن به ميان آمده و اين فتنه ها تشريح شده است
آغاز پيدايش فتنه ها پيروى از هوى وهوس ها و بدعت هايى است که با کتاب خدا مخالفت دارد و گروهى (چشم و گوش بسته يا هوى پرست آگاه) به پيروى از آن ها برمى خيزند و برخلاف دين خدا از آن ها حمايت مى کنند. اگر باطل از آميختن با حق خوددارى مى کرد بر کسانى که طالب حقّاند پوشيده نمى ماند. واگر حق، از باطلِ آميخته شده با آن، پاک و خالص مى شد زبان دشمنان ومعاندان از آن قطع مى گشت. ولى بخشى از اين گرفته مى شود و بخشى از آن و اين دو را به هم مى آميزند واين جاست که شيطان بر دوستان و پيروان خود مسلّط مى شود. و «تنها کسانى که مشمول رحمت خدا بودند» از آن نجات مى يابند.
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
امام (عليه السلام) در اين خطبه روى يکى از مهم ترين عوامل فساد جوامع انسانى انگشت مى گذارد، به ويژه بر انحرافاتى که در جامعه اسلامى بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به وجود آمد تأکيد مى کند و به بيان اين حقيقت مى پردازد که چگونه شيطان و پيروان او براى فريفتن مردم ساده دل، حق و باطل را به هم مى آميزند تا به مقاصد شوم خود نائل گردند.
آنها به خوبى مى دانند که اگر حق به طور خالص مطرح گردد راهى براى نفوذ آنان در جامعه باقى نمى ماند و اگر باطل به صورت يک دست عرضه شود هيچ کس به دنبال آن گام برنمى دارد، ازاين رو هميشه اين شياطين، حق و باطل را به هم مى آميزند تا از طريق حق، مردم را بفريبند و از طريق باطل به مقصود خود نائل شوند. آرى آن ها زَهر مهلک را در غذاى شيرين و مطبوع پنهان مى سازند تا ناآگاهان را به خوردن آن تشويق کنند. آن ها هميشه باطل را در پوسته اى از حق پنهان مى کنند تا از اين طريق مردم را اغفال کنند.
* * * سرچشمه فتنه ها
در اين که تاريخ صدور اين خطبه چه زمانى بوده و در چه شرايط و حال وهوايى امام (عليه السلام) اين خطبه را ايراد فرموده است در ميان دانشمندان گفت وگوست. بعضى معتقدند که اميرمؤمنان على (عليه السلام) شش روز پس از رسيدن به خلافت اين خطبه را ايراد فرمود در حالى که بعضى آن را مربوط به زمانى مى دانند که نتيجه حکميت در ماجراى صفّين اعلام شد و البتّه محتواى خطبه با هر دو سازگار است، هم با آغاز خلافت و هم با پايان زشت و ننگين مسئله حکميت. با توجه به اين سخن به سراغ شرح و تفسير خطبه مى رويم.
امام (عليه السلام) در آغاز اين خطبه به سرچشمه پيدايش فتنه ها در جوامع اسلامى مى پردازد که هم، زمان بعد از رحلت رسول الله (صلي الله عليه و آله) را شامل مى شود و هم ماجراهايى همچون واقعه جمل و صفّين و نهروان را، و دقيقآ دست روى سرچشمه و نکته اصلى مى گذارد و مى فرمايد: «آغاز پيدايش فتنه ها پيروى از هوى وهوس ها و بدعت هايى است که با کتاب خدا مخالفت دارد»؛ (إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ آلْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ، يُخَالَفُ فِيهَا کِتابُ اللهِ).
آرى ريشه اصلى فتنه ها دو چيز است: پيروى از هواى نفس، و احکام دروغين خودساخته که مخالف کتاب خداست، و بى شک اگر احکام قرآن در ميان مردم حاکم باشد و اصالت قوانين اسلام حفظ شود و بدعت هاى ناروا در دين خدا نگذارندو همچنين در اجراى قوانين ناب الهى هوى وهوس را حاکم نکنند فتنه اى پيدا نخواهد شد؛ چراکه اين قوانين مجرى عدالت و حافظ حقوق همه مردم وبيانگر وظايف است، فتنه آن زمان شروع مى شود که فزون طلبى ها آشکار گردد وقوانين الهى در مسير مطامع شخصى تحريف شود. حق و عدالت زير پا بماند وافراد و گروه ها وظايف الهى خود را فراموش کنند و به بدعت ها روى آورند. درواقع آن جا که با تحريف و تفسيرهاى غلط به هوى وهوس خود مى رسند به سراغ آن مى روند و هرجا نياز به جعل احکام تازه اى ديدند دست به دامن بدعت مى زنند، درست است که آن بدعت ها نيز از هوى وهوس ها سرچشمه مى گيرد ولى هوى وهوس و تمايلات شيطانى گاه در نحوه تفسير و اجراى احکام الهى نفوذ مى کند و گاه به صورت بدعت ها و احکام مجعول. و به همين دليل در کلام امام (عليه السلام) از يکديگر جدا شده اند.
به عنوان مثال مى توان به فتنه «بنى اميّه» که در اسلام از بزرگ ترين فتنه ها محسوب مى شود اشاره کرد. آن ها براى رسيدن به حکومت خودکامه خويش بر مرکب هوى وهوس سوار شدند و تا آن جا که توانستند در احکام اسلام تفسير وتوجيه نادرست رواداشته و آن ها را به سود منافع شخصى خود توجيه کردند وهرجا امکان نداشت، دست به بدعت جديدى زدند.
«معاويه» خلافت اسلامى را با نيرنگ به چنگ مى آورَد و بر اساس بدعتى جديد آن را در خاندان خود موروثى مى کند، «زياد» را برادر خود مى خواند و در زمان حيات خود، براى يزيد از مردم بيعت مى گيرد و سبّ و دشنام به اميرمؤمنان على (عليه السلام) را که پاک ترين و آگاه ترين و بزرگ ترين شخصيت اسلام بعد از پيغمبر خدا (صلي الله عليه و آله) بود در قلمرو حکومت خود، سنّت مى شمرد، خود و يارانش در ريختن خون عثمان شرکت مى کنند و سپس به خونخواهى او برمى خيزند.
سپس مى افزايد: «و گروهى (چشم و گوش بسته، يا هوى پرست آگاه) به پيروى از آن ها برمى خيزند و برخلاف دين خدا از آن ها حمايت مى کنند»؛ (وَيَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللهِ). در جمله بعد اشاره به ابزار اين کار شده است، ابزارى که در تمام طول تاريخ ازسوى همه هوى پرستان و جنايت کاران مورد استفاده قرار گرفته و به صورت يک سنّت هميشگى درآمده است و آن اين که آن ها هميشه براى رسيدن به مقاصد خود، حق و باطل را به هم مى آميزند و حق را سپرى براى حمايت از باطل و يا پوسته شيرين و جالبى براى پنهان کردن زهر باطل قرار مى دهند. مى فرمايد : «اگر باطل از آميختن با حق خوددارى مى کرد بر کسانى که طالب حقّاند پوشيده نمى ماند، و اگر حق، از باطلِ آميخته شده با آن، پاک و خالص مى شد زبان دشمنان و معاندان از آن قطع مى گشت»؛ (فَلَوْ أَنَّ آلْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ آلْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى آلْمُرْتَادِينَ؛ وَلَو أَنَّ آلْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ، آنْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ آلْمُعَانِدِينَ).
چه تعبير جالب و گويايى! باطل اگر در شکل اصلى اش نمايان شود خريدارى ندارد و حق اگر به صورت خالص عرضه شود زبان بهانه جويان را قطع مى کند؛ لذا بديهى است که نه حقِ خالص، مشکل هوى پرستان را حل مى کند، چراکه منافع در باطل نهفته است، و نه باطل خالص آن ها را به مقصد مى رساند، چراکه مردم از آنها حمايت نخواهند کرد و اينجاست که به سراغ آميختن حق و باطل مى روند؛ همان چيزى که تمام سياست هاى مخرّب دنيا را مى توان در آن خلاصه کرد.
امام (عليه السلام) در اين مورد مى فرمايد: «ولى بخشى از اين گرفته مى شود و بخشى از آن، و اين دو را به هم مى آميزند، و در اينجاست که شيطان بر دوستان و پيروان خود مسلّط مى شود و «تنها کسانى که مشمول رحمت خدا بوده اند» از آن نجات مى يابند!»؛ (وَلکِن يُؤْخَذُ مِنْ هذَا ضِغْثٌ، وَمِنْ هذَا ضِغْثٌ، فَيُمْزَجَانِ! فَهُنَالِکَ يَسْتَوْلِي الشَّيطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ، وَيَنْجُو (الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ آللهِ آلْحُسْنَى)).
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد که آميختن حق و باطل به يکديگر، مانع از شناخت باطل نيست هر چند به دقّت و کنجکاوى يا پرسش از آگاهان نياز دارد. به همين دليل امام (عليه السلام) مى فرمايد: در گيرودار آميزش حق و باطل، شيطان بر دوستان و پيروانش چيره مى شود و خداجويان حق طلب از خطر گمراهى در اين گونه جريانات در امان اند.
درواقع آميزش حق و باطل چراغ سبزى است براى هوى پرستان و بهانه اى است براى پيروان شيطان که وجدان خود را فريب دهند و دربرابر ديگران استدلال کنند که ما به اين دليل و آن دليل (اشاره به قسمت هايى از حق که با باطل آميخته شده) اين راه را برگزيده ايم.
آرى مستضعفينِ فکرى و ساده لوحان ممکن است در اين ميان ناآگاهانه در دام شيطان بيفتند، در حالى که آن ها نيز اگر رهبر و راهنمايى براى خود انتخاب مى کردند گرفتار چنين سرنوشتى نمى شدند. به اين ترتيب مردم دربرابر آميزش حق و باطل به سه گروه تقسيم مى شوند:
گروه اوّل همان «اَلَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنى» و به تعبير ديگر: حق طلبان آگاه و مخلص اند که به لطف پروردگار از توطئه هاى شوم فتنه جويان در امان اند. گروه دوم، هوى پرستان بهانه جو هستند که مى خواهند به بهانه حق، در راه باطل گام بگذارند و درواقع نيمه آگاه اند و با پاى خود در دام شيطان مى روند.
گروه سوم افراد ساده، لوحى هستند که تشخيص حق از باطل در اين آميزه خطرناک براى آن ها مشکل است و ناآگاهانه گرفتار دام شيطان مى شوند مگر اينکه در پناه رهبر آگاه و فرزانه اى قرار گيرند.
شبيه همين معنا در خطبه 38 گذشت، آن جا که امام (عليه السلام) شبهه را تفسير مى فرمايد و راه نجات از آن را نشان مى دهد و مى گويد: شبهه را ازاين رو شبهه نام نهاده اند که شباهت به حق دارد اما اولياى خدا گرفتار آن نمى شوند، چراکه نور يقين در اين جا راهنماى آنهاست ... ولى دشمنان خدا براثر گمراهى در دام شبهات گرفتار مى شوند. نکته ها
1. ريشه فتنه ها
تاريخ اسلام، به خصوص قرن اوّل و دوم، مملوّ از فتنه هاى شگفت انگيز ودردناک است که زحمات پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) و ياران مخلص او را تا حدّ زيادى بر باد داد واگر اين فتنه ها نبود و اسلام در همان مسيرى که پيامبر (صلي الله عليه و آله) براى آن تعيين فرموده بود پيش مى رفت امروز جهان ديگرى داشتيم. به ويژه در بيست و پنج سال بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله) فتنه ها غوغا مى کرد. هنگامى که امام اميرمؤمنان على (عليه السلام) در سال 35 هجرى به خلافت ظاهرى رسيد تلاش فوق العاده اى براى بازگرداندن اسلام به مسير اوّل کرد؛ ولى دامنه فتنه آن قدر گسترده شده بود که از هر طرف به اصلاح آن مى پرداخت ازسوى ديگر آشکار مى شد. در سال هاى آخر خلافت عثمان همه چيز دگرگون شد و تمام ارزش هاى اسلامى زير سؤال رفت و سنّت ها و ارزش هاى عصر جاهليت کاملا زنده شد وبازماندگان لشکر شرک و نفاق همه جا در صحنه ظاهر شدند و پست هاى کليدى را گرفتند و همين امر کار را بر امام (عليه السلام) دشوار و پيچيده کرد. درست است که امام (عليه السلام) در سايه مجاهدات مستمر و جانکاهش بار ديگر ارزش ها را زنده فرمود؛ ولى متأسّفانه فتنه ها خاموش نشد و شهادت امام (عليه السلام) که به دست همين فتنه جويان شيطان صفت انجام شد از ادامه راه جلوگيرى کرد.
سپس در دوران حکومت معاويه و يزيد و ساير حکّام شجره خبيثه اموى فتنه ها آشکارتر گشت. خون هاى بى گناهان ريخته شد، بدعت ها آشکار شد، هوى وهوس حاکم گرديد و در عصر بنى عباس به اوج خود رسيد و اسلام راستين در چنگال اين خودکامگان گرفتار شد.
و اعمالى از حکام اين دو سلسله (بنى اميّه و بنى عباس) سر زد که هيچ شباهتى به اسلام نداشت با اين که متأسّفانه لقب خليفه رسول الله (صلي الله عليه و آله) را يدک مى کشيدند.
اگر به ريشه اين فتنه ها بنگريم به صدق کلام امام (عليه السلام) در اين خطبه کاملا پى مى بريم. ريشه اين فتنه ها عمدتآ دو چيز بود: پيروى از هوى وهوس هاى شيطانى و بدعت گذارى در دين خدا. در همه جا اين دو اصل به چشم مى خورد، گروهى از فتنه جويان به اصل نخست تمسّک مى جويند و گروهى به اصل دوم وگروهى به هر دو و شرح اين سخن حتى در يک کتاب نمى گنجد و از اين ديدگاه به بررسى مجدّدى در تاريخ آن قرون نياز دارد.

2. سياست هاى شيطانى
ازجمله شگفتى ها اين است که اصول سياست هاى خودکامگان در طول تاريخ تقريبآ يکسان است. در چند هزار سال قبل، فرعون ـ به نقل قرآن مجيد ـ از سياست «تفرقه بينداز و حکومت کن» استفاده مى کرد، (اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِى الأَرْضِ وَجَعَلَ اَهْلَهَا شِيَعآ). امروزه نيز در تمام دنياى استکبارى، اين اصل به قوّت خود باقى است و همچنان ادامه دارد. با هر وسيله اى که بتوانند در ميان ملت ها ايجاد اختلاف مى کنند تا پايه هاى حکومتشان مستحکم شود.
مسئله آميختن حق و باطل يکى از آن اصول است که همواره در سياست هاى مخرّب ظالمان و طاغيان به چشم مى خورد. آن ها هميشه پوشش هايى از حق وشعارهايى از عدالت و اصول انسانى را در گفتار دارند و کارهاى شيطانى خود را در زير اين پوشش ها انجام مى دهند.
در حالات شاهان ظالم مى خوانيم که گاه ناله پيرزنى آن ها را چنان بى قرار مى ساخت که هر بيننده اى خيال مى کرد آنان آن قدر وجدان قوى و نيرومندى دارند که با شنيدن اين ناله دگرگون شده اند، و اين سخن دهان به دهان مى گشت (داستان زنجير عدالت انوشيروان، و خانه پيرزن در کنار قصر او، و داستان هايى ديگر از اين قبيل در حالات خلفا و شاهان در کشورهاى اسلامى و غير آن کم نيست) همه اين ها پوشش هايى بود براى مظالم آنان!
آنها به خوبى مى دانستند که باطل و ناحق به صورت خالص در هيچ جامعه اى خريدار ندارد، بنابراين چاره اى جز اين نمى يافتند که گوشه هايى از مظاهر حق را با باطل هاى خود بياميزند!
از آن جا که سياست هاى شيطانى در عصر ما بيش از هر زمان ديگرى پيچيده ومرموز است، آميزش حق و باطل نيز به صورت مرموزترى درآمده است. سياستمداران بزرگ دنيا چنان خواسته هاى نامشروعشان را در پوسته اى از حق مى پوشانند که تشخيص آن به آسانى ممکن نيست.
عناوينى مانند حقوق بشر، حقوق حيوانات، روز کارگر، روز مادر، پزشکان بدون مرز، عفو بين الملل، تأسيس مراکز خيريه و کمک به گرسنگان و محرومان و جنگ زدگان و اعطاى پناهندگى سياسى به گروهى از آوارگان و عناوين فراوان ديگرى ازاين قبيل،همه ابزار فريب افکار عمومى هستند. آنان چنان با آب وتاب ازآن صحبت مى کنندکه حتى بعضى از هوشمندان به راستى باور کرده اند که دنياى امروز راه انبيا (عليهم السلام) را مى پويد! و از طريق ديگر به هدف انبيا (عليهم السلام) نزديک مى شود!
حتى اين گروه ساده لوح کتاب يا کتاب هايى نوشته اند در اين زمينه که دنياى امروز راه انبيا (عليهم السلام) را طى کرده و به مسائلى که آن ها توصيه کرده اند تا حدود زيادى جامه عمل پوشانيده است! غافل از اين که اين ها همه پوششى است براى ظلم هاى سردمداران سياست دنيا.
براى اين که تصور نشود اين سخن از يک مطالعه بدبينانه سرچشمه مى گيرد کافى است نگاهى بيفکنيم به عملکرد آن ها و دوگانگى و چندگانگى آن در پياده کردن اصول به ظاهر انسانى در نقاط مختلف دنيا.
آنها در حالى که به دليل کشته شدن يک سگ در مطالعات فضايى روس ها فرياد بلند سرداده بودند، در ويتنام نه فقط انسان ها را مانند برگ خزان بر روى خاک مى ريختند، بلکه بخش عظيم جنگل هاى آن کشور سرسبز را با تمام جانداران و حيوانات و پرندگانش به آتش کشيدند و سوزاندند تا مبادا آوارگان ويتنامى در آن جا پناه بگيرند.
آنها در حالى که از دمکراسى حمايت مى کنند هرجا که آراى مردم برخلاف منافع نامشروعشان باشد با يک کودتاى نظامى همه چيز را به هم مى ريزند، همان گونه که در الجزاير کردند، و آن جا که حکومت هاى سبک قرون وسطايى حافظ منافعشان است با آن ها مدارا کرده و دوست و هم پيمان اند.
آرى در جهان سياست وضع چنين است و از آن، صدق کلام مولا اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين خطبه به خوبى روشن مى شود که فرمود: فتنه جويان بخشى از حق را با بخشى از باطل مى آميزند و دام هاى شيطان را مى گسترانند تا توده هاى ساده انديش را به دام بيندازند! .
پاورقی ها
«تُبتدع» از ريشه «بدعت» به معناى کار نوظهور و بى سابقه است و هنگامى که در امور دينى به کار برود احکام و قوانينى است که برخلاف کتاب خدا و سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) وضع مى شود.
در اين زمينه به کتاب الغدير، ج 10 مراجعه شود. «يَتولّى» از ريشه «تولّى» به معناى پيروى کردن است. و گاه به معناى نزديک شدن و سلطه بر چيزى و يا پست و مقامى مى آيد، ولى اين جا همان معناى اوّل مورد نظر است. «مرتادين» از ريشه «ارتياد» به معناى طلب کردن چيزى است و در خطبه بالا به معناى طلب کردن حق آمده است. «ضغث» بر وزن «حرص» به معناى دسته اى از چوب هاى نازک، مانند ساقه گندم و جو يا رشته هاى خوشه خرماست و به معناى بسته هيزم يا گياه خشکيده نيز آمده است و گاه به خواب هاى آشفته و درهم اطلاق مى شود. و در خطبه بالا به معناى بخشى از چيزى آمده است. اين جمله اقتباس از آيه 101 سوره انبياء (اِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى اُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ) مى باشد که به دنبال آيات مربوط به جهنم آمده و اشاره به اين دارد که اين گروه در جهنّم گرفتار نمى شوند و از آن جا که فتنه هاى دنيا جهنّم دنيا محسوب مى شود امام (عليه السلام) مى فرمايد: اين گروه در دنيا نيز گرفتار فتنه هاى شياطين نمى شوند. قصص، آيه 4.