تفسیر خطبه 58

وَمِن کلامٍ لَهَ عَلَيهِ السَّلامُ
کَلَّمَ بِهِ الْخَوَارِجَ حِينَ اعْتَزَلُوا الْحُکومَةَ وَتَنَادَوْا: أن «لاَ حُکْمَ إلّا للهِِ».
أَصَابَکُمْ حَاصِبٌ، وَلاَ بَقِيَ مِنْکُمْ آثِرٌ، أَبَعْدَ إِيمَانِي بِاللهِ، وَجِهَادِي مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ، أَشْهَدُ عَلَى نَفْسِي بِالْکُفْرِ! لَقَدْ (ضَلَلْتُ إِذاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ) فَأُوبُوا شَرَّ مَآبٍ، وَآرْجِعُوا عَلَى أَثَرِ آلْأَعْقَابِ، أَمَا إِنَّکُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِي ذُلّاً شَامِلا، وَسَيْفآ قَاطِعآ، وَأَثَرَةً يَتَّخِذُهَا الظَّالِمونَ فِيکُمْ سُنَّةً.

ترجمه
از سخنان امام (عليه السلام) است
که خطاب به خوارج فرمودند، در آن هنگام که آن ها از مسئله حکميّت کناره گيرى کردند و شعار «لا حُکْمَ اِلّا لِلهِ» را سردادند
طوفان (بلاها) بر شما مسلّط شود و همه شما نابود شويد! اين چه پيشنهادى است که به من مى کنيد؟ آيا بعد از ايمانم به خدا و جهادم همراه رسول الله (صلي الله عليه و آله) به کفر خويش اعتراف کنم؟! اگر چنين کنم گمراه شده ام و از هدايت يافتگان نخواهم بود، (اميدوارم) به بدترين جايگاه رهسپار شويد و به راه گذشتگان خود (مشرکان عصر جاهليت) بازگرديد! بدانيد که به زودى بعد از من خوارى و ذلّت تمام وجود شما را فراخواهد گرفت و گرفتار شمشير برّنده اى خواهيد شد، مستبدّان زورگو بر شما حکومت خواهند کرد و اين امر به صورت سنتّى ازسوى ستمگران در ميان شما باقى خواهد ماند.
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
تعبيرات اين خطبه به خوبى نشان مى دهد که بعد از تحميل مسئله «حکميّت» بر على (عليه السلام) در «صفّين» و سپس برگشت خوارج از مسئله حکميت، آن ها معتقد بودند که حکميت مخصوص خداست و هرکس آن را انکار کند و به غير او بسپارد از دين خدا خارج شده است، اين سبک مغزان قشرى و بى منطق تا آن جا پيش رفتند که گفتند: على (عليه السلام) نيز با قبول مسئله حکميت از اسلام بيرون رفته وبايد به اين امر، اعتراف و سپس توبه کند؛ در حالى که پيشنهاد حکميت ازسوى امام (عليه السلام) نبود، بلکه بر آن حضرت تحميل شد و به فرض که چنين پيشنهادى ازسوى آن حضرت بوده، اصل مسئله حکميت چيزى برخلاف اسلام نيست، هر چند در صفّين آن را تحريف کرده و از آن سوءاستفاده کردند.
امام (عليه السلام) در اين خطبه آن ها را نفرين مى کند و زشتى اين پيشنهادشان را يادآور مى شود، سپس از آينده تاريک آن ها و ذلّت و نابوديشان خبر مى دهد.
* * * نهايت مظلوميت امام (عليه السلام)
همان گونه که در بخش «خطبه در يک نگاه» آمد امام (عليه السلام) اين سخن را هنگامى ايراد فرمود که گروهى از خوارج که خود، «حکميت» را در «صفّين» پيشنهاد کرده بودند، از آن بازگشتند، و شعار «لا حُکْمَ الّا لِلهِ» (حکميت مخصوص خداست!) را سردادند، و به طور بى شرمانه اى به امام (عليه السلام) پيشنهاد کردند که او هم اعتراف به کفر کند و سپس توبه نمايد (تا به او بپيوندند و براى جنگ با شاميان آماده شوند).
امام (عليه السلام) در پاسخ آن ها فرمود: «طوفان (بلاها) بر شما مسلّط شود و همه شما نابود شويد! اين چه پيشنهادى است که به من مى کنيد؟! آيا بعد از ايمانم به خدا و جهادم همراه رسول الله (صلي الله عليه و آله) به کفر خويش اعتراف کنم؟! اگر چنين کنم گمراه شده ام و از هدايت يافتگان نخواهم بود»؛ (أَصَابَکُمْ حَاصِبٌ، وَلاَ بَقِيَ مِنْکُمْ آثِرٌ. أَبَعْدَ إِيمَانِي بِاللهِ، وَجِهَادِي مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ، أَشْهَدُ عَلَى نَفْسِي بِالْکُفْرِ! لَقَدْ (ضَلَلْتُ إِذاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ)).
چه دردناک است که انسانى همچون على (عليه السلام) که اوّلين مرد مؤمن به پيغمبراکرم (صلي الله عليه و آله) است و در تمام غزوات ـ جز در مواقع استثنايى، آن هم به فرمان پيامبر (صلي الله عليه و آله) ـ شرکت داشته و بالاترين ايثار و فداکارى را در راه اسلام کرده، ودرخت برومند اسلام و شجره توحيد با زبان و شمشير او آبيارى شده است، در چنگال گروهى احمق و نادان گرفتار شود که به او پيشنهاد اعتراف به کفر کنند، سپس کفاره نادانى ها و حماقت هاى خود را از او بطلبند؟! شايد در طول تاريخ اسلام چنين صحنه دردناکى وجود نداشته و انسانى با اين فضيلت وشرافت در چنگال قومى نادان با اين فضيحت و رذيلت گرفتار نشده است. اينجاست که بايد اعتراف کرد که على (عليه السلام) از همه مظلوم تر بوده و هست!
آرى، همان گونه که در ذيل خطبه گذشته و در شرح جمله «فَاِنّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَسَبَقْتُ إلَى الْإِيمانِ وَالْهِجْرَةِ؛ من بر فطرت توحيد تولّد يافتم و در ايمان وهجرت سبقت جستم» نيز آمد، شواهد و مدارک زيادى از دانشمندان شيعه واهل سنّت گواهى مى دهد که على (عليه السلام) پيشگام در ايمان و از پيشگامان در هجرت بود، در آغوش پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) پرورش يافت و لحظه اى به خدا شرک نورزيد وگرد و غبار بت پرستى عصر جاهليت بر دامانش ننشست و در تمام ميدان هاى جهاد حضور داشت جز در تبوک که به فرمان پيامبر (صلي الله عليه و آله) براى حفظ مدينه در آن جا ماند.
جمله «اَصَابَکُمْ حَاصِبٌ» با توجه به معناى «حاصب» (طوفان شديدى که سنگ ريزه ها را به حرکت درمى آورد و گاه قافله ها در زير آن دفن مى شوند) نوعى نفرين شديد درباره اين گروه از خوارج است به اين معنا که خداوند آن ها را با بلاهاى آسمانى نابود کند، و مى تواند کنايه از طوفان ها و بلاهاى اجتماعى باشد که سرانجام دامان آن ها را خواهد گرفت.
در جمله «وَلا بَقِىَ مِنْکُمْ آثِرٌ» با توجه به اين که «آثر» به معناى کسى است که اخبارى را نقل مى کند، اشاره به اين است که همه شما نابود شويد و حتى يک نفر باقى نماند که اخبار شما را براى ديگران نقل کند. (البتّه اين واژه به صورت هاى ديگرى نيز نقل شده که معانى متفاوتى دارد و ما در شرح کلام مرحوم سيّد رضى که در ذيل اين سخن آمده است از آن بحث خواهيم کرد).
سپس امام (عليه السلام) مى فرمايد: چگونه چنين پيشنهاد نامعقول و زشتى را به من مى دهيد، با اين که مى دانيد شجره طيّبه ايمان، با جهاد و فداکارى من در رکاب رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آبيارى شده و اگر در زير اين آسمان مؤمنانى وجود داشته باشند، نخستين آن ها منم، اگر با اين سابقه روشن چنان اعترافى که مورد نظر شماست رابکنم انسان گمراهى خواهم بود و يقين بدانيد که من هرگز راه ضلالت را نخواهم پيمود.
در ادامه اين سخن امام (عليه السلام) دو مطلب ديگر را بيان مى کند:
نخست اين که آن نابخردان منحرف و لجوج را با اين دو جمله نفرين مى کند: «(اميدوارم) به بدترين جايگاه رهسپار شويد و به راه گذشتگان خود (مشرکان عصر جاهليت) بازگرديد»؛ (فَأُبُوا شَرَّ مَآبٍ، وَارْجِعُوا عَلى أَثَرِ الْأَعْقابِ).
در جمله اوّل آن ها را نفرين مى کند و از خدا مى خواهد که بدترين موقعيت را در دنيا و آخرت پيدا کنند در دنيا ذليل و خوار و گرفتار چنگال دشمنان شوند ودر آخرت گرفتار عذاب الهى گردند.
و در جمله دوم از خدا مى خواهد که آن ها به سرنوشت گذشتگانشان يعنى مشرکان جاهليت گرفتار شوند همان گروهى که در لجاجت و تعصّب همچون خوارج بودند و تمام آيات الهى را که با چشم ديدند و با گوش شنيدند انکار کردند و سرانجام نابود شدند.
بعضى از مفسّران نهج البلاغه جمله «اِرْجِعُوا ...» را به عنوان دستور به توبه تفسير کرده اند، در حالى که قرينه اين مقال نشان مى دهد که دنباله همان نفرين سابق است.
در مطلب دوم به عنوان پيشگويى روشنى از آينده تاريخ آن ها چنين مى فرمايد: «بدانيد که به زودى بعد از من خوارى و ذلّت تمام وجود شما را فراخواهد گرفت و گرفتار شمشير برّنده اى خواهيد شد، مستبدّان زورگو بر شما حکومت خواهند کرد، و اين امر به صورت سنّتى ازسوى ستمگران در ميان شما باقى خواهد ماند!»؛ (أَمَا إِنَّکُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِي ذُلّاً شَامِلا، وَسَيْفآ قَاطِعآ، وَأَثَرَةً يَتَّخِذُهَا الظَّالِمونَ فِيکُمْ سُنَّةً).
شايان توجه اين که تاريخ خوارج به خوبى گواهى مى دهد که نفرين امام (عليه السلام) درباره آن ها اثر کرد و پيشگويى آن حضرت جامه عمل به خود پوشيد و خوارج در جنگ هاى متعدّدى که با دشمنان خود داشتند تارومار شدند و سران يکى بعد از ديگرى با ذلّت و خوارى به ديار عدم فرستاده شدند.
ابن ابى الحديد که اطلاعات وسيع و گسترده اى در تاريخ اسلام دارد و شرح نهج البلاغه او شاهد گوياى اين معناست در شرح اين خطبه، هنگامى که به تفسير جمله اخير مى رسد تاريخچه مفصّلى تحت عنوان اخبار خوارج و شرح حال سردمداران آن ها و جنگ هايشان، سخنانى بيان مى کند که عصاره و چکيده آن در بحث نکته ها خواهد آمد و با توجه به آن، به خوبى روشن مى شود که هم نفرين على (عليه السلام) درباره آن ها گرفت و هم پيشگويى آن حضرت درباره تارومار شدن آن ها تحقّق يافت.
* * *
مرحوم سيّد رضى در تفسير بعضى از واژه هاى اين خطبه سخنى دارد به اين شرح:
«قوله (عليه السلام): «وَلا بَقِيَ مِنْکُمْ آبرٌ» يروى على ثلاثة أوجه: أحدها أن يکون کما ذکرناه: «آبِرٌ» بالراء، من قولهم للذي يأبر النخل ـ أي: يصلحه ـ ويروى «آثِرٌ» وهو الذي يأثر الحديث و يرويه أي يحکيه، و هو أصح الوجوه عندي، کأنّه (عليه السلام) قال: لابقي منکم مخبر! و يروى «آبِز» ـ بالزّاي المعجمة ـ و هو الواثب. والهالک ايضاً يقال له: «آبز».
او مى فرمايد: جمله «وَلا بَقِيَ مِنْکُمْ آبرٌ ]= آثِرٌ[» سه گونه روايت شده است: نخست اين که «آبر» با باء و راء است و از باب «يأبر النخل» که به معناى اصلاح کردن درخت نخل (و بارور ساختن آن) است آمده، و در روايت ديگرى «آثر» آمده که به معناى نقل کننده حديث و مخبر اخبار است و اين در نزد من بهترين روايت است، گويى امام (عليه السلام) مى خواهد بفرمايد: احدى از شما باقى نمانَد که اخبار شما را براى ديگران حکايت کند (هم خود نابود شويد و هم تاريخ تان به نابودى کشيده شود)! و در روايت سومى «آبز» ـ با زاء نقطه دار ـ آمده که به معناى پرش کننده است و به معناى هلاک شونده نيز آمده است.
* * *