تفسیر خطبه 59

وَقالَ عَليهِ السَّلام
لَمَّا عَزَمَ عَلى حَرْبِ الْخَوارِجِ، وَقِيلَ لَهُ: إنَّ الْقَوْمَ عَبَرُوا جِسْرَ النَّهْرَوانِ!
مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَآللهِ لاَيُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ، وَلاَيَهْلِکُ مِنْکُمْ عَشَرَةٌ.

ترجمه
از سخنان امام (عليه السلام) است
هنگامى که تصميم گرفت با خوارج بجنگد، به او عرض شد: آن ها از پل نهروان گذشته اند (و فرار کرده اند)، امام (عليه السلام) اين سخن را نپذيرفت
و سپس گفتار کوتاه زير را بيان فرمود
قتلگاه آن ها (خوارج) در اين طرف نهر است. به خدا سوگند! از آن ها (حتى) ده نفر نيز نجات نخواهد يافت و از شما ده نفر نيز کشته نخواهد شد.
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
احتمالا اين چند جمله کوتاه بخشى از سخن مشروح ترى است که امام (عليه السلام) بيان فرموده و سيّد رضى آن را گزينش کرده است و امام (عليه السلام) در آن، وضع خوارج را پيش بينى مى کند که در کجا شکست مى خورند و قتلگاه آن ها در چه محلّى است وسرنوشت آن ها به کجا مى رسد.
* * * . يک پيشگويى عجيب!
ماجرا و شأن ورود اين سخن چنين است: هنگامى که شرارت ها وشيطنت هاى خوارج بالا گرفت و هر روز مرتکب جنايتى مى شدند، امام (عليه السلام) تصميم گرفت کار آن ها را يکسره کند و چون مرکز آن ها نهروان در نزديکى کوفه بود به آن سو حرکت فرمود، هنگامى که به نزديکى آن منطقه رسيد مردى به خدمت حضرت آمد و عرض کرد: بشارت اى اميرمؤمنان! خوارج هنگامى که خبر ورود شما را به منطقه شنيدند از نهر عبور کرده و عقب نشينى کردند. امام (عليه السلام) فرمود: «با چشم خودت ديدى که از نهر عبور کردند؟ عرض کرد: آرى. حضرت فرمود: به خدا سوگند! عبور نکرده اند و عبور نخواهند کرد و قتلگاه آن ها اين طرف نهر است». و عجب اين که جماعتى ديگر از يارانش يکى پس از ديگرى آمدند وهمين خبر را به امام (عليه السلام) دادند و او نپذيرفت، سپس شخصآ بر مرکب سوار شد وبه جايى رسيد که لشکر خوارج نمايان بودند، غلاف هاى شمشير را شکسته و اسب ها را از کار انداخته و همگى آماده پيکار با امام (عليه السلام) بودند (ظاهرآ آن گروهى که اين خبر دروغين را به امام (عليه السلام) دادند، يا از افراد نفوذى خوارج بودند و يا افراد ساده لوحى بودند که تحت تأثير يک فرد نفوذى واقع شده ومى خواستند به اين ترتيب خوارج را در مقابل ضربات امام (عليه السلام) حفظ کنند).
طبق بعضى از روايات، در اين ماجرا جوانى در لشکر على (عليه السلام) بود که وقتى خبرهاى مربوط به عبور خوارج از نهر را شنيد و اصرار آن حضرت را بر انکار اين خبر ديد، در امامت امام (عليه السلام) شک کرد و با خود گفت: همراه او مى روم، اگر خبر عبور راست بود در يک حمله غافلگيرانه ضربه اى بر چشم امام (عليه السلام) فرود مى آورم. او رفت و هنگامى که صدق کلام آن حضرت را ديد از او تقاضاى عفو وبخشش کرد.
به هر حال در اين سخن دو خبر غيبى و پيشگويى مهم بيان شده است، نخست اين که مى فرمايد: «قتلگاه آن ها (خوارج) در اين طرف نهر است»؛ (مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ).
اشاره به اين که آن ها از نهر عبور نکرده و همچنان در اين طرف آماده نبردند وما با آن ها نبرد مى کنيم و سرانجامش آن است که اين سوى نهر اجساد بى جان آنها را دربر خواهد گرفت.
واژه «نطفه» در اصل به معناى آب صاف آمده است و گاه به معناى مرواريد ذکر شده، شايد به تناسب صفا و درخششى که در مرواريد وجود دارد و اطلاق اين واژه بر آب نطفه انسان يا ساير جانداران به اين دليل است که اين آب درواقع عصاره بدن و خالص ترين ترشّحى است که در وجود انسان ديده مى شود.
به هر حال اين واژه در کلام مورد بحث اشاره به نهرى است که از کنار نهروان عبور مى کرد و ظاهرآ يکى از شاخه هاى دجله بوده است و با توجه به تفاوتى که در بين آب فرات و دجله وجود دارد که فرات غالبآ گل آلود و دجله غالبآ صاف است تعبير مذکور مى تواند اشاره به اين نکته باشد. و در پيشگويى دوم مى فرمايد: «به خدا سوگند، از آن ها (حتى) ده نفر نيز نجات نخواهد يافت و از شما ده نفر نيز کشته نخواهد شد!»؛ (وَاللهِ لايُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ، وَلايَهْلِکُ مِنْکُمْ عَشَرَةٌ).
اين پيشگويى با اين صراحت و قاطعيتِ آميخته با قسم به خوبى نشان مى دهد که قلب مولا (عليه السلام) با جاى ديگرى ارتباط داشته و آگاهى هاى خود را ازمى گرفته است که دربرابر مردم با اين وضوح و صراحت از حادثه قريب الوقوعى که به هيچ وجه قابل پيش بينى نبود خبر مى دهد.
مورّخان نوشته اند: هنگامى که خوارج کشته شدند مسلّم شد که نُه نفر از آن ها از مرگ نجات يافته و فرار کرده اند و همين نُه نفر در بلاد اسلام پراکنده شدند، دو نفر به سوى عمان رفتند و دو نفر به کرمان و دو نفر به سيستان و دو نفر به جزيره و يک نفر به تلّ موزون (در خوزستان) و همان ها بودند که گروه هايى از ناآگاهان لجوج را دور خود جمع کردند و پايه فتنه هايى را نهادند. از ياران امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز در اين جنگ هشت نفر به شهادت رسيدند.
ابن ابى الحديد در ذيل اين سخن مى گويد: پيشگويى ها و اخبار غيبيه بر دو گونه است: بعضى به صورت کلّى و مبهم ادا مى شود که نمى تواند بيانگر معجزه اى باشد، ولى گاه انگشت روى خصوصيات و جزئيات و عدد گذاشته مى شود، مانند آنچه در سخن مورد بحث آمده است؛ اين گونه امور جز از طريق علم پروردگار که به پيامبرش (صلي الله عليه و آله) آموخته و پيامبر (صلي الله عليه و آله) آن را در اختيار على (عليه السلام) قرار داده امکان پذير نيست، بى شک هيچ انسانى بدون امداد الهى قادر بر درک چنين امورى قبل از وقوعش نيست و هرجا چنين امرى يافت شود معجزه الهى خواهد بود.
سپس به سخنى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اشاره مى کند که خطاب به على (عليه السلام) فرمود : «وَالَّذِي نَفْسِي بِيِدِهِ لَوْلا اَنِّي اَشْفَقُ اَنْ يَقُولَ طَوائِفٌ مِنْ اُمَّتِي فِيکَ ما قالَتِ النَّصارى فِي ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ الْيَوْمَ فِيکَ مَقالا لاتَمُرُّ بِمَلأٍ مِنَ النَّاسِ اِلاَّ أَخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْکَ لِلْبَرَکَةِ؛ قسم به کسى که جانم در دست قدرت اوست! اگر نمى ترسيدم از اين که گروه هايى از امّت من درباره تو همان را بگويند که مسيحيان درباره عيسى بن مريم گفتند، امروز درباره تو سخنى مى گفتم که از هيچ کجا نگذرى مگر اين که مردم خاک زير پاى تو را براى تبرّک بردارند».
مرحوم سيّد رضى در پايان اين خطبه مى فرمايد: «يعني «بالنطفة» ماء النهر، وهي أفصح کناية عن الماء و إن کان کثيرآ جمّآ و قد أشرنا إلى ذلک فيما تقدم عند مضيّ ما أشبهه»؛ منظور امام (عليه السلام) از نطفه، آب نهر است و اين فصيح ترين کنايه اى است که درباره آب گفته مى شود هر چند آب فراوان و بسيار باشد و نيز ما به اين سخن در گذشته (خطبه 48)، هنگامى که شبيه اين سخن مطرح بود اشاره کرديم. نکته
آيا آگاهى بر غيب ممکن است؟
شک نيست که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) و امامان معصوم (عليهم السلام) بارها از امور پنهانى مربوط به حال يا آينده خبر داده اند، و به تعبير ديگر داراى علم غيب بودند، قرآن مجيد نيز درباره حضرت مسيح (عليه السلام) مى گويد که يکى از معجزاتش آگاهى بر غيب وامور پنهانى بود: (وَأُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَما تَدَّخِروُنَ فِى بُيُوتِکُمْ)؛ «از آنچه مى خوريد و آنچه در خانه هاى خود ذخيره مى کنيد به شما خبر مى دهم» و در پايان همين آيه آن را يکى از نشانه هاى خدا و صدق ادعاى نبوّتش مى شمرد.
در نهج البلاغه، در کلام مورد بحث و ديگر سخنان حضرت نيز، بارها پيشگويى هاى مهمى به چشم مى خورد.
در اين که چگونه ممکن است از غيب آگاه شد؟ حدود علم غيب معصومين (عليهم السلام) چه اندازه بوده است؟ ظاهر آياتى را که مى گويد: «علم غيب مخصوص خداست» چگونه بايد تفسير کرد؟ رواياتى که در اين زمينه وارد شده است چه مفهوم و معنايى دارد؟، سخن بسيار است، که به خواست خدا در شرح خطبه صد و بيست و هشتم بيان خواهد شد.
* * * .