تفسیر خطبه 62

وَمِن کلامٍ لَهَ عَلَيهِ السَّلامُ
لَمَّا خُوِّفَ مِنَ الْغِيْلَةِ
وَإِنَّ عَلَيَّ مِنَ اللهِ جُنَّةً حَصِينَةً، فَإِذَا جَاءَ يَوْمِي آنْفَرَجَتْ عَنِّي وَأَسْلَمَتْنِي؛ فَحِينَئِذٍ لاَيَطِيشُ السَّهْمُ، وَ لاَيَبْرَأُ الْکَلْمُ.

ترجمه
از سخنان امام (عليه السلام) است
هنگامى که آن حضرت را تهديد به قتل و ترور کردند
من ازسوى خدا سپر محکمى دارم که مرا از حوادثِ (خطرناک) حفظ مى کند و هنگامى که اجلم فرارسد، اين سپر الهى از من دور مى شود و مرا تسليم حوادث مى کند؛ در آن هنگام، نه تير خطا مى کند و نه زخم بهبودى مى يابد.
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
امام (عليه السلام) در اين جمله کوتاه و پرمعنا بى اعتنايى خود را به تهديدها نشان مى دهد و ايمان خود را به مقدّرات الهى و حمايت پروردگار، روشن مى سازد.
* * * . چرا از مرگ بترسم؟!
در شأنِ ورودِ اين سخن، چنين نوشته اند: «يارانش بارها به حضرت از سوء نيّت «ابن ملجم» خبر داده بودند و قرائن و نشانه هايى نيز درباره نيّت سوء او، آشکار شده بود. حتّى به گفته بعضى، روزى امام (عليه السلام) مشغول خطبه خواندن بود وابن ملجم دربرابر منبر نشسته بود که اين سخن را آهسته بر زبان جارى کرد : «وَاللّهِ لَأُرِيحَنَّهُمْ مِنْکَ؛ به خدا سوگند! مردم را از دست تو آسوده مى کنم» آن هايى که اين سخن را از او شنيدند بعد از پايان خطبه او را دستگير کرده نزد امام (عليه السلام) آوردند، حضرت فرمود: «او را رها کنيد!» و سپس گفتار مورد بحث را بيان فرمود». آرى امام (عليه السلام) چنين فرمود: «من ازسوى خدا سپر محکمى دارم که مرا از حوادث (خطرناک) حفظ مى کند، و هنگامى که اجلم فرارسد اين سپر الهى از من دور مى شود، و مرا تسليم حوادث مى کند، در آن هنگام، نه تير خطا مى رود ونه زخم بهبودى مى يابد»؛ (وَ إِنَّ عَلَىَّ مِنَ اللّهِ جُنَّةً حَصِينَةً، فَإِذَا جَاءَ يَوْمِي انْفَرَجَتْ عَنّي وَ أَسْلَمَتْنِي؛ فَحِينَئِذٍ لاَيَطِيشُ السَّهْمُ وَلاَيَبْرَأُ الْکَلْمُ).
اين تعبير، اشاره به يک واقعيت است و آن اين که تا اجلِ نهايى انسان فرانرسد از دنيا نمى رود؛ بنابراين تعيين اجل ازسوى خداوند، به اين مفهوم است که اراده او بر اين قرار گرفته که فلان کس، تا فلان زمان باقى بماند و بى شک هيچ چيز دربرابر اراده حقّ مقاومت نخواهد کرد. لذا مسئله اجل الهى را مى توان يک سپر محکم دربرابر حوادث دانست. شبيه همين معنا بارها در نهج البلاغه در کلمات قصار آمده است؛ در يک جا مى فرمايد: «إنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ؛ سرآمدِ زندگى (که ازسوى خدا تعيين شده) سپر محکمى است!».
و در جاى ديگر مى فرمايد: «کَفَى بِالْأَجَلِ حَارِسآ؛ سرآمدِ قطعىِ زندگى، براى پاسدارى انسان کافى است (يعنى تا عمر به پايان نرسد هيچ حادثه اى او را از پاى درنمى آورد)».
بلکه اين معنا را از آيه يازده سوره رعد نيز مى توان استفاده کرد، آن جا که مى فرمايد: «(لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ)؛ براى هرکس مأمورانى است که پى درپى از پيش رو و از پشت سر، او را از فرمان خدا [= حوادث غير حتمى] حفظ مى کنند».
در تفسير اين آيه، حديثى از امام باقر (عليه السلام) به اين مضمون نقل شده است : «يَقُولُ: بِأَمْرِ اللَّهِ مِنْ أَنْ يَقَعَ فِي رَکِيٍّ أَوْ يَقَعَ عَلَيْهِ حَائِطٌ أَوْ يُصِيبُهُ شَىْءٌ حَتَّى إِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّوْا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمْ يَدْفَعُونَهُ إِلَى الْمَقَادِيرِ وَ هُمَا مَلَکَانِ يَحْفَظَانِهِ بِاللَّيْلِ وَ مَلَکَانِ بِالنَّهَارِ يَتَعَاقَبَانِهِ؛ مى فرمايد: به فرمان خدا، انسان حفظ مى شود از اين که در جايى سقوط کند، يا ديوارى بر روى او بيفتد، يا حادثه ديگرى براى او پيش آيد، تا زمانى که اجل حتمى فرارسد؛ در اين هنگام آن فرشتگان کنار مى روند و او را تسليم حوادث مى کنند؛ آن ها دو فرشته مأمور حفظ انسان در شب و دو فرشته مأمور حفظ او در روز هستند و به طور متناوب جايگزين يکديگر مى شوند».
در اين جا اين سؤال پيش مى آيد که اگر مطلب چنين است، پس لازم نيست ما خود را دربرابر خطرات حفظ کنيم و پيشگيرى لازم را دربرابر سيل و زلزله وبيمارى و حوادث رانندگى بنماييم؛ بلکه مجاز هستيم بى پروا پيش برويم و از هيچ چيز نترسيم؟!
در پاسخ به اين سؤال بايد توجّه کرد که اجل و سرآمدِ عمر انسان، بر دوگونه است: «اجل حتمى» و «اجل غير حتمى». «اجل حتمى» سرآمدى است که به هيچ وجه راه بازگشت براى آن نيست؛ مانند اين که قلب انسان حداکثر قدرت ضربانش ـ در حالى که کاملاً هم سالم باشد ـ فلان مقدار است؛ هنگامى که آن عدد کامل شد قلب خواه ناخواه از کار مى ايستد، درست مانند ساعتى که باطرى آن تمام شده باشد.
امّا «اجل غير حتمى» سرآمدى است که قابل اجتناب است که آن نيز بر دوگونه است؛ بخشى از آن در اختيار انسان است که مى تواند با رعايت موازين عقلايى از آن پرهيز کند، مانند پوشيدن «زره» در تن و گذاشتن «خُود» بر سر و گرفتن «سپر» به دست در ميدان جنگ؛ که بى شک جلوى بسيارى از مرگ وميرها را مى گيرد.
پرهيز از اين گونه امور، به عهده خود انسان گذاشته شده و اوست که دربرابر اين حوادث، مسئول و تعيين کننده است.
بخش ديگرى از سرآمدهاى غير قطعى، معمولاً از اختيار انسان بيرون است؛ مانند بخشى از حوادث رانندگى و يا مسئله پيش بينى نشده اى مثل سقوط در چاه، يا ريزش کوه و مانند آن. اين جاست که تا اجل حتمى انسان فرا نرسيده باشد فرشتگان و مأموران الهى، او را در برابر اين حوادث حفظ مى کنند وهنگامى که اجل حتمى اش فرارسيد او را به دست حادثه مى سپارند و رهايش مى کنند.
البتّه اين بخش را نيز مى توان به دو گروه تقسيم کرد: مشروط و غير مشروط؛ مشروط آن مواردى است که پاسدارى فرشتگانِ حافظِ انسان ها، مشروط به انجام کارى ازقبيل: دادن صدقه، دعا کردن، صله رحم و انجام کارهاى نيک است؛ وقسم ديگر آن است که حتّى بدون اين شرط، مأمور محافظت او هستند.
خلاصه اين که اجل حتمى تخلّف ناپذير است؛ و اجل مشروط يا معلَّق، قابل تغيير مى باشد، گاه به وسيله تدبير و احتياط خود انسان ها و گاه به وسيله انجام اعمال نيکى همچون صله رحم و صدقه در راه خدا و گاه به وسيله فرشتگانى که مأمور حفظ انسان دربرابر خطرات غير حتمى هستند.

از اين جا روشن مى شود که آياتى مانند: (فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَيَسْتَقْدِمُونَ)؛ «هنگامى که اجل آن ها فرارسد، نه ساعتى از آن تأخير مى کنند، ونه بر آن پيشى مى گيرند». و آيه شريفه: (وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللهُ نَفْسآ إِذَا جَاءَ أَجَلُها)؛ «خداوند هرگز مرگ کسى را هنگامى که اجل او فرارسد به تأخير نمى اندازد» با آياتى مانند: (لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ...) که قبلاً به آن اشاره کرديم، منافات ندارد و همچنين با روايات فراوانى که مى گويد: صدقه و صله رحم، اجل انسان را به تأخير مى اندازد، مخالف نيست و درواقع جمع بين همه آيات وروايات با توجّه به اقسام سه گانه يا چهارگانه اجل ـ که در بالا اشاره شد ـ روشن مى شود.

* * *

.
پاورقی ها
مصادر نهج البلاغه، ج 2، ص 39و40؛ مرحوم ابن ميثم نيز در شرح نهج البلاغه خود، ج 2، ص 157 اين مطلب را آورده است.
«يَطيش» از ريشه «طَيْش» بر وزن «عيش» به معناى کم عقلى است و هنگامى که تير خطا کند، اين واژه درباره آن به کار مى رود؛ گويى تير، غير عاقلانه عمل کرده است. برخى نيز آن را به معناى وسيع ترى يعنى: «هرگونه سبکى» تفسير کرده اند، خواه در تير باشد يا در عقل يا غير آن. (کتاب العين و مقاييس اللغة و لسان العرب) «سَهْم» در اصل به معناى چوبه تير است و از آن جا که گاهى براى تعيين کردن بهره افراد به وسيله قرعه کشىاز چوبه هاى تير استفاده مى کردند، واژه «سهم» به بهره افراد اطلاق شده است و «مساهمه» به معناى قرعه کشى آمده؛ زيرا به هنگام قرعه کشى، نام ها را بر چوبه هاى تير مى نوشتند و با هم مخلوط مى کردند، سپس يک چوبه تير از آن بيرون مى آوردند به نام هر کس مى افتاد مشمول قرعه مى شد. «يَبْرَأُ» از مادّه «بُرْء» بر وزن «قُرْب» به معناى بهبود يافتن از بيمارى است و «بَرْء» بر وزن «نرم» به معناى آفرينش است و از اين رو به خداوند «باري» مى گويند. «کَلْم» بر وزن «نظم» در اصل به معناى زخم و جراحت است و از آن جا که سخن در دل ها اثر مى گذارد به آن «کلام» مى گويند. نهج البلاغه، حکمت 201. نهج البلاغه، ح 306. تفسير قمى، ج 1، ص 360. اعراف، آيه 34. منافقون، آيه 11. شرح بيشتر درباره اقسام اجل، در تفسير نمونه، ج 18، ص 208، ذيل آيه 11 سوره فاطر، آمده است.