تفسیر خطبه 63

وَمِن خُطبَةٍ لَهَ عَلَيهِ السَّلامُ
يَحْذَرُ مِن فِتْنَةِ الدُّنْيا
أَلاَ إِنَّ الدُّنْيَا دَارٌ؛ لاَيُسْلَمُ مِنْهَا إِلاَّ فِيهَا، وَ لاَيُنْجَى بِشَىْءٍ کَانَ لَهَا. آبْتُلِيَالنَّاسُ بِهَا فِتْنَةً، فَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أُخْرِجُوا مِنْهُ وَحُوسِبُوا عَلَيْهِ، وَ مَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَيْرِهَا قَدِمُوا عَلَيْهِ وَ أَقَامُوا فِيهِ؛ فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِي الْعُقُولِ کَفَيْءِ الظِّلِّ، بَيْنَا تَرَاهُ سَابِغآ حَتَّى قَلَصَ، وَ زَائِدآ حَتَّى نَقَصَ.

ترجمه
از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که در آن مردم را از فتنه و فريب دنيا برحذر مى دارد (و از ناپايدارى آن خبر مى دهد)
بدانيد! دنيا سرايى است که جز در خودش (و از طريق بهره گيرى صحيح،) از آن سالم نتوان ماند و با امورى که مخصوصِ دنياست، از آن نجات نتوان يافت. انسان ها به وسيله آن آزمايش مى شوند، آنچه از دنيا به خاطر دنيا به دست آورند از آن جدا مى شوند و حسابِ آن را بايد پس بدهند و آنچه از دنيا براى غير اين جهان به دست آورند به آن خواهند رسيد و در آن خواهند ماند؛ چراکه دنيا در نظر خِردمندان همچون سايه بعد از زوال است؛ در حالى که آن را گسترده مى بينى ناگهان جمع مى شود و در حالى که فزونى مى يابد (با فرارسيدن شب) نقصان مى پذيرد.
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
اين خطبه همان گونه که از عنوان آن برمى آيد، هشدارى است به همگان درمورد فتنه دنيا. امام (عليه السلام) در اين خطبه به دو مطلب مهم اشاره مى کند: نخست اين که دنيا مى تواند مايه نجات و يا مايه بدبختى انسان ها گردد و اين در حقيقت، بستگى به تفاوت ديدگاه هايى دارد که درباره دنيا مطرح است.
اگر دنيا هدف باشد و مال و ثروت و مقام و زرق وبرقش، محبوب و مطلوب نهايى گردد، بى شک اين دنيا مذموم است و مايه حسرت و اندوه؛ و اگر به عنوان وسيله به آن نگاه شود و مزرعه اى براى جهان آخرت گردد و ابزارى جهت نيل به ارزش هاى والاى انسانى شود، ممدوح است و مايه افتخار و مباهات.
مطلب ديگرى که امام (عليه السلام) در اين خطبه به آن اشاره فرموده، زوال وناپايدارى دنياست؛ همانند سايه درختى که انسان چند لحظه اى براى استراحت انتخاب مى کند ولى چيزى نمى گذرد که سايه جابه جا مى شود و جاى خود را به آفتاب سوزان مى دهد.

* * * دنيا سايه ناپايدار!
از آن جا که زرق وبرق دنيا سبب دلبستگى بيش از حدّ مى شود و اين دلبستگى ها غالبآ سرچشمه گناهان بزرگ و انحراف از صراط مستقيم و سقوط در پرتگاه شقاوت است، رهبران بزرگ الهى هميشه به پيروان خود در اين زمينه هشدار مى دادند، و بخش مهمّى از نهج البلاغه و خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار آن را، همين هشدارها تشکيل مى دهد.
خطبه مورد بحث، يکى از اين هشدارهاى نافذ و مؤثّر است که در آن، امام (عليه السلام) به شش نکته اشاره مى فرمايد که هرکدام مطلب مهمّى را دربر دارد.
نخست مى فرمايد: «بدانيد! دنيا سرايى است که جز در خودش (و از طريق بهره گيرى صحيح،)ازآن سالم نتوان ماند»؛(أَلاَوَإِنَّالدُّنْيَادَارٌلاَيُسْلَمُ مِنْهَاإِلاَّفِيهَا).
دليل آن روشن است؛ زيرا مهم ترين اسباب سلامت، کسب فضايل اخلاقى وارزش هاى معنوى و اطاعت و عبادت پروردگار است و هيچ يک از اين امور را نمى توان در جهان ديگر به دست آورد؛ تنها در اين دنياست که انسان فرصت پرداختن به اين امور را دارد؛ بنابراين همان گونه که امام (عليه السلام) در اين جمله کوتاه فرموده: «بايد سلامت را در خود دنيا جست وجو کرد».
در دومين نکته مى فرمايد: «و با امورى که مخصوص دنياست از آن نجات نتوان يافت»؛ (وَ لاَيُنْجَى بِشَىْءٍ کَانَ لَهَا).
اشاره به اين که: اگر انگيزه انسان و هدف نهايى او در حرکات و سکنات واَعمالش دنيا باشد و حتّى اعمال و عبادات خود را نيز به قصد دنيا انجام دهد وجنبه رياکارى داشته باشد، به يقين سبب نجات نخواهد بود، بلکه از اسباب قطعى هلاکتِ اوست.
در سومين نکته مى فرمايد: «انسان ها به وسيله دنيا آزمايش مى شوند»؛ (اُبْتُلِيَ النَّاسُ بِهَا فِتْنَةً).
چراکه دنيا مملوّ از نعمت ها و مشکلات و مصائب است؛ نعمت ها به گونه اى وسيله آزمايش است و مصائب به گونه ديگر؛ آيا انسان ها به هنگام شمول نعمت طغيان مى کنند، يا به ياد خدا هستند و شکر نعمت را با زبان و عمل به جا مى آورند؟ آيا در چنگال مصائب مأيوس مى شوند و زبان به گلايه و ناسپاسى مى گشايند، يا صبر و شکيبايى و شکر، پيشه مى کنند؟ ولى مهم اين جاست که انسان در تمام عمر خود، هر شب و روز با نوعى از اين آزمون ها روبروست واين يک قانون جاودان از آغازِ خلقتِ آدم، تا پايان جهان خواهد بود. قرآن مجيد مى فرمايد: (أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَکُوا أَنْ يَقُولُوآ آمَنَّا وَ هُمْ لاَيُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِينَ)؛ «آيا مردم گمان کردند همين که بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد؟ ما کسانى را که پيش از آنان بودند آزموديم (و اين ها را نيز امتحان مى کنيم) تا خداوند کسانى را که راست مى گويند و کسانى را که دروغ مى گويند مشخص سازد».
در چهارمين نکته مى افزايد: «آنچه از دنيا به خاطر دنيا به دست آورند، از آن جدا مى شوند و حساب آن را بايد پس بدهند»؛ (فَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أُخْرِجُوا مِنْهُ وَ حُوسِبُوا عَلَيْهِ).
در پنجمين نکته و در تکميل سخن قبل مى فرمايد: «و آنچه از دنيا براى غير اين جهان به دست آورند، به آن خواهند رسيد و در آن خواهند ماند»؛ (وَ مَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَيْرِهَا قَدِمُوا عَلَيْهِ، وَ أَقَامُوا فِيهِ).
اين، اشاره به همان دو ديدگاه معروفى است که در نهج البلاغه مرتب روى آن تأکيد شده است: ديدگاه ابزارىِ جهان و ديدگاه غايى آن؛ اگر امکانات اين جهان : مال ها و ثروت ها و مقام ها و نعمت ها، وسيله اى براى وصول به سعادت جاويدان و زندگى شايسته سراى آخرت باشد چيزى از آن بهتر نيست و اگر همانند بُتى گردد که انسان دربرابر آن سجده کند، چيزى از آن بدتر نيست. ديدگاه نخست، انسان ها را به پاکى و تقوا و آزادگى و عزّت فرامى خواند وديدگاه دوم، به حرص و آز و ظلم و بيدادگرى و ذلّت. ديدگاه اوّل، نعمت هاى فانى دنيا را مبدّل به نعمت هاى باقى آخرت مى کند، و ديدگاه دوم سبب زوال نعمت ها و باقى ماندن مسئوليّت هاى آن ها مى شود.
از اين جا روشن مى شود که چرا در بسيارى از آيات و روايات، دنيا مدح شده، و در بخش مهمّ ديگرى، دنيا نکوهش گرديده است؛ ممکن است ناآگاهان در ابتداى نظر، آن ها را متضادّ ببينند، در حالى که هر يک در جاى خود صحيح است و درواقع مکمّل يکديگرند؛ يکى اشاره به دنياى ابزارى دارد و ديگرى به دنياى غايى.
شرح بيشتر درباره اين سخن را ذيل خطبه هاى مناسب ترى بيان خواهيم کرد.
در ششمين نکته پرده از روى حقيقتِ دنيا برمى دارد و آن را به سايه اى تشبيه مى کند که هنوز انسان در آن نخوابيده، از کنار او مى گذرد؛ مى فرمايد: «دنيا در نظر خِردمندان همچون سايه بعد از زوال است؛ در حالى که آن را گسترده مى بينى ناگهان جمع مى شود و در حالى که فزونى مى يابد، (با فرارسيدن شب) نقصان مى پذيرد»؛ (فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِي الْعُقُولِ کَفَيْءِ الظِّلِّ، بَيْنَا تَرَاهُ سَابِغآ حَتَّى قَلَصَ، وَزَائِدآ حَتَّى نَقَصَ).
«ظلّ» گاه به معناى هرگونه سايه اى آمده است خواه سايه هاى اشيا قبل از زوال ظهر يا بعد از زوال، و گاه فقط به سايه اى گفته مى شود که قبل از ظهر است وآفتاب به تدريج آن را از ميان مى برد؛ ولى «في» به معناى سايه بعد از زوال است، چون در مفهوم اين واژه، رجوع و بازگشت نهفته شده و هرقدر خورشيد به افق مغرب نزديک تر مى شود اين سايه ها گسترده تر مى گردد و با غروب خورشيد همگى محو و نابود مى شود و ظلمت همه جا را فرامى گيرد. گويى اميرمؤمنان على (عليه السلام) با اين تعبير اشاره به اين نکته لطيف مى کند که دنياپرستان روزبه روز اموال و امکانات بيشترى را جمع وجور مى کنند و هرقدر به پايان عمرشان نزديک تر مى شوند اين امکانات فزونى مى گيرد، ولى با غروب آفتاب عمر، همه چيز محو و نابود مى گردد و ظلمت مرگ به تمام امکانات آن ها خاتمه مى دهد!
با ذکر نکته ديگر، تفسير اين خطبه را پايان مى دهيم و آن اين که: امام (عليه السلام) بارها و بارها در خطبه هاى نهج البلاغه درباره پيامدهاى سوء دلبستگى به دنيا هشدار مى دهد و مردم را از فريب دنيا برحذر مى دارد و ناپايدارى آن را با مثال هاى گوناگون برملا مى سازد؛ اين به دليل آن است که اوّلاً: هميشه عشق به دنيا وزرق وبرق آن، سرچشمه گناهان بوده و هست، و يک پيشواى آگاه بايد پيروان خود را در مقاطع مختلف از اين خطر برحذر بدارد.
ديگر اين که: در عصر امام (عليه السلام) به دليل فتوحات اسلامى، اموال و غنائمِ فراوانى، سرازيرِ شهرهايى همچون مکّه و مدينه و کوفه شده بود و گروهى براى تصاحب آن ها با هم مسابقه مى دادند و همين امر سرچشمه اختلافات ودرگيرى ها و انحراف از اصل «ساده زيستى اسلامى» بود و سبب مى شد که مردم به تجمّل پرستى روى آورند و به نازونعمت عادت کنند و دربرابر دشمن از جهاد بازبمانند؛ به همين دليل امام (عليه السلام) از هر فرصتى براى بيدار ساختن مردم بهره مى گرفت؛ علاوه بر آن که زندگانى خودِ او نيز سرمشق روشنى براى اين امر بود.

* * * .