تفسیر خطبه 81
وَ مِنَ الْکَلَام لَه (عليه السلام)
فِي الزُّهْدِ
أَيُّهَاالنَّاسُ، آلزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ، وَ الشُّکْرُ عِنْدَ [عن] النِّعَمِ، وَ التَّوَرُّعُ عِنْدَ آلْـمَحَارِمِ، فَإِنْ عَزَبَ ذلِکَ عَنْکُمْ فَلاَ يَغْلِبِ آلْحَرَامُ صَبْرَکُمْ، وَ لاَ تَنْسَوْا عِنْدَالنِّعَمِ شُکْرَکُمْ، فَقَدْ أَعْذَرَ اللهُ إِلَيْکُمْ بِحُجَجٍ مُسْفِرَةٍ ظَاهِرَةٍ، وَ کُتُبٍ بَارِزَةِ آلْعُذْرِ وَاضِحَةٍ.
ترجمه
از سخنان امام (عليه السلام)
که درباره زهد فرموده است
اى مردم! «زهد» همان کوتاهى آرزو، و شکر و سپاس در برابر نعمت، و پارسايى در برابر گناه است. و اگر نتوانستيد همه اين صفات را فراهم سازيد، لااقل مراقب باشيد حرام بر اراده و صبر شما چيره نگردد، و در برابر نعمت هاى الهى شکر خدا را به فراموشى نسپاريد؛ چرا که خداوند با دلايل روشن و آشکار و کتب آسمانى واضح، اتمام حجّت کرده است! (و آنچه درباره زهد و شکر لازم بوده، به شما تعليم داده است).
که درباره زهد فرموده است
اى مردم! «زهد» همان کوتاهى آرزو، و شکر و سپاس در برابر نعمت، و پارسايى در برابر گناه است. و اگر نتوانستيد همه اين صفات را فراهم سازيد، لااقل مراقب باشيد حرام بر اراده و صبر شما چيره نگردد، و در برابر نعمت هاى الهى شکر خدا را به فراموشى نسپاريد؛ چرا که خداوند با دلايل روشن و آشکار و کتب آسمانى واضح، اتمام حجّت کرده است! (و آنچه درباره زهد و شکر لازم بوده، به شما تعليم داده است).
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
امام (عليه السلام) در اين خطبه، نخست به تعريف جامع و زيبايى از حقيقتِ زهد مى پردازد و آن را در سه جمله کوتاه معرّفى مى کند. آن گاه به کسانى که خود را از رسيدن به اين حقيقت، ناتوان مى بينند، توصيه مى کند که لااقل در برابر محرّمات الهى مقاوم و دربرابر نعمت هاى او شکرگزار باشند؛ چراکه خداوند با همه شما با دلايلى روشن اتمام حجّت فرموده است. حقيقت زهد
در اين سخن کوتاه و فشرده و در عين حال، پرمحتوا، امام (عليه السلام) به تعريف حقيقت زهد مى پردازد و مى فرمايد: «اى مردم! زهد همان کوتاهى آرزو، و شکر وسپاس در برابر نعمت، و پارسايى در مقابل گناه است»؛ (أَيُّهَا النَّاسُ! الزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ، وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعِمَ، وَ التَّورُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ).
توضيحى که امام (عليه السلام) با اين سه جمله درباره زهد مى فرمايد، در برابرِ تفسيرهاى غلطى است که از زهد مى شود و چه بسيارند کسانى که هرگز معناى زهد را نفهميده اند و خود را زاهد مى پندارند! تصوّر مى کنند «زهد»، تنها پوشيدن لباس هاى ساده، يا عدم ورود در مسائل مهمّ اجتماعى و گوشه گيرى و جدايى از جامعه انسانى و بيگانگى با فعّاليّت هاى اقتصادى است؛ در حالى که هيچ يک از اين ها دليل بر زهد نيست.
حقيقت زهد که در برابر رغبت قرار دارد، همان بى اعتنايى به مواهب مادّى است و يا به تعبير ديگر: عدم وابستگى به دنيا و مظاهر دنياست، هر چند امکانات وسيعى در اختيار داشته باشد.
کسى که به امور مادّى بى اعتناست، هرگز دنبال آرزوهاى دور و دراز نيست (آرزوهاى دور و دراز، مخصوص دنياپرستان است) و کسى که چنين است در برابر نعمت ها سپاسگزار و در برابر گناهان، خويشتن دار است، زيرا نعمت ها او را به خود مشغول نمى کند و از ياد خدا غافل نمى سازد و گناهان، دل و دين او را نمى ربايند.
در کلمات قصار مولا (عليه السلام) نيز تفسير ديگرى از زهد شده که هر چند در ظاهر با اين تفسير متفاوت است، ولى در واقع به يک معنا بازمى گردند؛ مى فرمايد: «الزُّهْدُ کُلُّهُ بَيْنَ کَلَمَتَيْنِ مِنَ الْقُرآنِ: قَالَ اللّهُ سُبْحَانَهُ: (لِکَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَافَاتَکُمْ وَ لاَتَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ) وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالاْتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ؛ تمام زهد در ميان دو جمله از قرآن است؛ خداوند متعال مى فرمايد: «تا بر گذشته تأسّف نخوريد و نسبت به آينده شاد و دلبسته نباشيد»؛ بنابراين آن کس که غم گذشته (و آنچه را از دست داده) نمى خورد و نسبت به آينده (و آنچه در دست دارد) شاد و دلبسته نيست، هر دو جانب زهد را در اختيار گرفته است».
اين تعبير اشاره است به اين که حقيقت زهد، ترک وابستگى ها و گسستن زنجيرهاى اسارت مربوط به گذشته و آينده است.
تعبير به «وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ» که به عنوان دومين رکن از ارکان سه گانه زهد شمرده شده، اشاره به اين است که همواره نعمت ها را ازسوى خدا بداند، نه از سوى خود؛ تا همين امر سبب دلبستگى اش به خدا گردد، نه دلبستگى به خويشتن!
تعبير به «آلتَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ» اشاره به اين است که ريشه اصلى گناه، دنياپرستى است همان گونه که در حديث معروف مى خوانيم: «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ کُلِّ خَطِيئَةٍ؛ علاقه و عشق به دنيا، ريشه و سرآغاز هر گناهى است».
بنابراين، کسى که: آرزوهايش کوتاه و در برابر نعمت هاى الهى شکرگزار و در برابر گناهان، خويشتن دار است، زاهد واقعى است؛ خواه فقير باشد يا غنى، چرا که معيار زهد و وارستگى هرگز فقر نيست!
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «اگر نتوانستيد همه اين صفات را فراهم سازيد، لااقل مراقب باشيد حرام بر اراده و صبر شما چيره نگردد و در برابر نعمت هاى الهى شکر خدا را به فراموشى نسپاريد، چرا که خداوند با دلايل روشن و آشکار و کتب آسمانى بارز و واضح اتمام حجّت کرده است (و آنچه درباره زهد و شکر لازم بوده به شما تعليم داده است)»؛ (فَإِنْ عَزَبَ ذلِکَ عَنْکُمْ، فَلا يَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَکُمْ، وَ لاَتَنْسَوْا عِنْدَ النِّعَمِ شُکْرَکُمْ، فَقَدْ أَعْذَرَ اللّهُ إِلَيْکُمْ بِحُجَجٍ مُسْفِرَةٍ ظَاهِرَةٍ، وَ کُتُبٍ بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَةٍ).
با اين که امام (عليه السلام) در قسمت اخير، بر دو قسمت از ارکان سه گانه زهد تأکيد مى ورزد (پرهيز از گناه و شکرگزارى در برابر نعمت) ولى تعبيراتى که در اين چندجمله به کار رفته، نشان مى دهد که منظور امام (عليه السلام) اين است که اگر شکر نعمت را به طور کامل انجام نمى دهيد، لااقل شکرگزارى را به فراموشى نسپاريد و اگر ورع و پرهيز از گناه را در حدّ اعلا ـ که پرهيز از مشتبهات را هم شامل مى شود ـ نداريد، لااقل حرام، بر صبر شما غلبه نکند و اين حدّ از تقوا را رعايت کنيد.
جمله هايى که مولا (عليه السلام) در بيان علّت زهد ذکر فرموده، اشاره به اين است که اين حدّ از زهد و تقوا، بر همه کس لازم است؛ چرا که خداوند اتمام حجّت کرده، از اين رو هيچ کس در مخالفت با آن معذور نيست!
کوتاه سخن اين که، پرهيز از گناه و شکر نعمت، داراى دو مرحله است: يک مرحله آن وظيفه همه مسلمانان و در واقع شرط ايمان است، و يک مرحله عالى دارد که آميخته با پرهيز از مشتبهات و کوتاهى آرزوهاست و اين درخور زاهدان، و شايسته پيشگامان اهل ايمان است. نکته
زهد آن است که امير باشيم نه اسير دنيا!
در خطبه هاى نهج البلاغه درباره زهد در دنيا، سخن بسيار آمده است. گاهى با همين واژه زهد و گاه با عناوين و واژه هاى ديگر. در آيات قرآنى نيز گرچه واژه «زهد» کمتر ديده مى شود، امّا حقيقت و مفهوم و محتواى آن، به طور گسترده آمده است.
«زهد» در منطق اديان الهى، همان وارستگى و بى اعتنايى به زرق وبرق جهان مادّه است. زهد اين نيست که انسان از مال و ثروت و مقامات و امکانات دنيا بى بهره باشد؛ زهد آن است که اسير آن ها نگردد، بلکه امير بر آن ها باشد. به همين دليل سليمان (عليه السلام)، آن پيامبر بزرگ الهى که حکومت و اموال او ضرب المَثَل است با ردّ هداياى گران بهاى ملکه سبا نشان داد که امير است نه اسير.
در حديثى از پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «الزَّهَادَةُ فِي الدُّنْيَا لَيْسَتْ بِتَحْرِيمِ الْحَلالِ، وَ لا إِضَاعَةِ الْمَالِ، وَ لَکِنِ الزَّهَادَةُ فِي الدُّنْيَا أَنْ لاتَکُونَ بِمَا فِي يَدَيْکَ أَوْثَقُ مِنْکَ بِمَا فِي يَدِ اللّهِ؛ زهد در دنيا به اين نيست که حلال را بر خود حرام کنى، يا مال و ثروت خويش را ضايع سازى (و به دور افکنى) بلکه زهد در دنيا به اين است که: اطمينان و علاقه تو به آنچه در دست دارى، از آنچه به دست خداست بيشتر نباشد (به فرمان خدا و براى جلب رضاى او از آنچه دارى بگذرى)».
از اين جا روشن مى شود که زهد اسلامى هيچ ارتباطى با رهبانيّت مسيحى ندارد. «زهد اسلامى» به معناى سادگى زندگى و حذف تجمّلات و عدم اسارت در چنگال شهوات و مال و مقام است، در حالى که «رهبانيّت» به معناى جدايى و بيگانگى از زندگى اجتماعى است.
در حديثى مى خوانيم: هنگامى که فرزند عثمان بن مظعون از دنيا رفت، وى بسيار غمگين شد و به اصطلاح به «زهد» روى آورد، خانه اش را مسجد قرار داد و مشغول عبادت گشت (و همه کار، جز عبادت را ترک گفت). هنگامى که اين خبر به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رسيد او را احضار کرد و فرمود: «يَا عُثْمَانُ! إِنَّ اللّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ يَکْتُبْ عَلَيْنَا الرُّهْبَانِيَّةَ إِنَّمَا رُهْبَانِيَّةُ أُمَّتي، الْجَهَادُ فِي سَبِيلِ اللّهِ؛ اى عثمان! خداوند متعال رهبانيّت را بر ما مقرّر نفرموده، رهبانيّت امّت من، جهاد در راه خداست».
اشاره به اين که اگر مى خواهى به زندگى مادّى، پشت پا بزنى، اين کار را به صورت منفى و انزواى اجتماعى انجام نده؛ بلکه آن را در يک مسير مثبت، يعنى جهاد در راه خدا جست وجو کن.
سپس پيامبر (صلي الله عليه و آله) بحث مشروحى درباره فضيلت نماز جماعت براى او بيان فرمود، تا بداند روح اسلام، جمع گرايى، و نفى رهبانيّت و عزلت گزينى است.
نقطه مقابل زهد، رغبت (توجّه و دلبستگى به دنيا) و تنافس در دنيا، يعنى با اصرار، دنبال آن دويدن است، که در اسلام بسيار از آن نکوهش شده است.
زهد، آثار فراوانى در زندگى فردى و اجتماعى انسان دارد، که مى توان آن را به وسيله اين آثار شناخت؛ کوتاهى آرزوها، شکر نعمت هاى الهى و پرهيز از گناه ـ که در خطبه مورد بحث آمد ـ از ارکان يا نشانه هاى آن است.
هرگز نبايد زهد را مساوى فقر و نيازمندى دانست؛ زهد به معناى بى نيازى درون و سيراب بودن روح انسان به وسيله معنويّات و ترک دلبستگى هاى مادّى است و نشانه آن پرهيز از تجمّل و لذّت گرايى مى باشد.
يکى از متفکّران اسلامى درباره انگيزه هاى زهد مى نويسد: زاهد از آن جهت بى تکلّف و در کمالِ قناعت زندگى مى کند که ديگران را به آسايش برساند، او از اين که نيازمندان بخورند و بپوشند، بيش از آن لذّت مى برد که خود بخورد و بپوشد، شعار «أَلْجَارُ ثُمَّ الدَّارُ» که در اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله) رسم جارى بوده، اشاره به همين نکته است. همدردى و شرکت عملى در غم محرومان و مستمندان، يکى ديگر از انگيزه هاى زهد است؛ آن جا که اجتماع به دو گروه تقسيم شود: «مرفّه» و «محروم»، مردان خدا در درجه اوّل مى کوشند که وضع نابسامان مستمندان را سامان دهند؛ ولى اگر امکانات اجازه نداد، سعى مى کنند به صورت محروم ترين افراد جامعه زندگى کنند، تا از رنج و درد محرومان بکاهند و براى آن ها مقبوليت اجتماعى به بار آورند، تا در نتيجه کسانى که جامه کهنه بر تن دارند، احساس حقارت نکنند و آن ها که در سفره خود جز نان خشک نمى بينند، تحقير نشوند؛ همان گونه که از اميرمؤمنان على(عليه السلام) درباره جامه کهنه اش سؤال کردند، فرمود: «يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ، وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ، وَ يَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ؛ قلب به خاطر آن خاضع مى شود و نَفْس به سبب آن رام مى گردد و مؤمنان از آن پيروى مى کنند».
آزادگى يکى ديگر از انگيزه هاى زهد است، زيرا مى دانيم:
آنچه شيران را کند روبه مزاج *** احتياج است احتياج است احتياج!
بنابراين، زهد و قناعت، از آن جا که نيازها را کم مى کند و آدمى را از قيد اسارت در برابر اشخاص و اشيا رها مى سازد؛ مى توان گفت که گرايشِ انسانِ آگاه به زهد، ريشه اى در «آزادمنشى» او دارد:
غلام همّت آنم که زير چرخ کبود *** ز هرچه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است
زاهدان واقعى، هم شجاعتِ بيشترى دارند و هم هوشيارى و آگاهىِ فزون تر؛ از اين جاست که جنبش هاى آزادى بخش جهان، غالبآ از کسانى سرچشمه گرفته که روح زهد بر آن ها حاکم بوده است.
اين سخن را با دو روايتِ نورانى، درباره ارزش زهد پايان مى دهيم:
در روايتى آمده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به حضرت على (عليه السلام) فرمود: «يَا عَلِىُّ! إِنَّ اللّهَ تَعَالَى زَيَّنَکَ بِزِينَةٍ لَمْ يُزَيِّنِ الْعِبَادَ بِزِينَةٍ هِىَ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْهَا: زَهَّدَکَ فِيهَا وَ بَغَّضَهَا إِلَيْکَ وَ حَبَّبَ إِلَيْکَ الْفُقَرَاءَ، فَرَضِيتَ بِهِمْ أتْبَاعآ وَ رَضُوا بِکَ إِمَامآ؛ اى على! خداوند متعال تو را به زيورى آراسته است که هرگز بندگان به زيورى بهتر از آن آراسته نشدند: خداوند زهد در دنيا را نصيب تو کرده و دنيا را در نظر تو منفور ساخته و فقرا را محبوب؛ به همين دليل، تو از چنين پيروانى خشنود هستى وآنان از چنين پيشوايى».
در حديث پرمعناى ديگرى مى خوانيم: «مردِ عربى خدمت اميرمؤمنان على(عليه السلام) رسيد و از او تقاضايى کرد، حضرت به وکيل خود فرمود: «يک هزار به او بده!» وکيل عرض کرد: «يک هزار دينار طلا بدهم، يا يک هزار درهم نقره؟» فرمود: «هر دو در نظر من همچون دو قطعه سنگ است، آنچه را براى او نافع تر است به او بده»؛ (کِلاهُمَا عِنْدِي حَجَرَانِ فَأَعْطِ الْأَعْرَابِيَّ أَنْفَعَهُمَا لَهُ).
امام (عليه السلام) در اين خطبه، نخست به تعريف جامع و زيبايى از حقيقتِ زهد مى پردازد و آن را در سه جمله کوتاه معرّفى مى کند. آن گاه به کسانى که خود را از رسيدن به اين حقيقت، ناتوان مى بينند، توصيه مى کند که لااقل در برابر محرّمات الهى مقاوم و دربرابر نعمت هاى او شکرگزار باشند؛ چراکه خداوند با همه شما با دلايلى روشن اتمام حجّت فرموده است. حقيقت زهد
در اين سخن کوتاه و فشرده و در عين حال، پرمحتوا، امام (عليه السلام) به تعريف حقيقت زهد مى پردازد و مى فرمايد: «اى مردم! زهد همان کوتاهى آرزو، و شکر وسپاس در برابر نعمت، و پارسايى در مقابل گناه است»؛ (أَيُّهَا النَّاسُ! الزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ، وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعِمَ، وَ التَّورُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ).
توضيحى که امام (عليه السلام) با اين سه جمله درباره زهد مى فرمايد، در برابرِ تفسيرهاى غلطى است که از زهد مى شود و چه بسيارند کسانى که هرگز معناى زهد را نفهميده اند و خود را زاهد مى پندارند! تصوّر مى کنند «زهد»، تنها پوشيدن لباس هاى ساده، يا عدم ورود در مسائل مهمّ اجتماعى و گوشه گيرى و جدايى از جامعه انسانى و بيگانگى با فعّاليّت هاى اقتصادى است؛ در حالى که هيچ يک از اين ها دليل بر زهد نيست.
حقيقت زهد که در برابر رغبت قرار دارد، همان بى اعتنايى به مواهب مادّى است و يا به تعبير ديگر: عدم وابستگى به دنيا و مظاهر دنياست، هر چند امکانات وسيعى در اختيار داشته باشد.
کسى که به امور مادّى بى اعتناست، هرگز دنبال آرزوهاى دور و دراز نيست (آرزوهاى دور و دراز، مخصوص دنياپرستان است) و کسى که چنين است در برابر نعمت ها سپاسگزار و در برابر گناهان، خويشتن دار است، زيرا نعمت ها او را به خود مشغول نمى کند و از ياد خدا غافل نمى سازد و گناهان، دل و دين او را نمى ربايند.
در کلمات قصار مولا (عليه السلام) نيز تفسير ديگرى از زهد شده که هر چند در ظاهر با اين تفسير متفاوت است، ولى در واقع به يک معنا بازمى گردند؛ مى فرمايد: «الزُّهْدُ کُلُّهُ بَيْنَ کَلَمَتَيْنِ مِنَ الْقُرآنِ: قَالَ اللّهُ سُبْحَانَهُ: (لِکَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَافَاتَکُمْ وَ لاَتَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ) وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالاْتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ؛ تمام زهد در ميان دو جمله از قرآن است؛ خداوند متعال مى فرمايد: «تا بر گذشته تأسّف نخوريد و نسبت به آينده شاد و دلبسته نباشيد»؛ بنابراين آن کس که غم گذشته (و آنچه را از دست داده) نمى خورد و نسبت به آينده (و آنچه در دست دارد) شاد و دلبسته نيست، هر دو جانب زهد را در اختيار گرفته است».
اين تعبير اشاره است به اين که حقيقت زهد، ترک وابستگى ها و گسستن زنجيرهاى اسارت مربوط به گذشته و آينده است.
تعبير به «وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ» که به عنوان دومين رکن از ارکان سه گانه زهد شمرده شده، اشاره به اين است که همواره نعمت ها را ازسوى خدا بداند، نه از سوى خود؛ تا همين امر سبب دلبستگى اش به خدا گردد، نه دلبستگى به خويشتن!
تعبير به «آلتَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ» اشاره به اين است که ريشه اصلى گناه، دنياپرستى است همان گونه که در حديث معروف مى خوانيم: «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ کُلِّ خَطِيئَةٍ؛ علاقه و عشق به دنيا، ريشه و سرآغاز هر گناهى است».
بنابراين، کسى که: آرزوهايش کوتاه و در برابر نعمت هاى الهى شکرگزار و در برابر گناهان، خويشتن دار است، زاهد واقعى است؛ خواه فقير باشد يا غنى، چرا که معيار زهد و وارستگى هرگز فقر نيست!
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «اگر نتوانستيد همه اين صفات را فراهم سازيد، لااقل مراقب باشيد حرام بر اراده و صبر شما چيره نگردد و در برابر نعمت هاى الهى شکر خدا را به فراموشى نسپاريد، چرا که خداوند با دلايل روشن و آشکار و کتب آسمانى بارز و واضح اتمام حجّت کرده است (و آنچه درباره زهد و شکر لازم بوده به شما تعليم داده است)»؛ (فَإِنْ عَزَبَ ذلِکَ عَنْکُمْ، فَلا يَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَکُمْ، وَ لاَتَنْسَوْا عِنْدَ النِّعَمِ شُکْرَکُمْ، فَقَدْ أَعْذَرَ اللّهُ إِلَيْکُمْ بِحُجَجٍ مُسْفِرَةٍ ظَاهِرَةٍ، وَ کُتُبٍ بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَةٍ).
با اين که امام (عليه السلام) در قسمت اخير، بر دو قسمت از ارکان سه گانه زهد تأکيد مى ورزد (پرهيز از گناه و شکرگزارى در برابر نعمت) ولى تعبيراتى که در اين چندجمله به کار رفته، نشان مى دهد که منظور امام (عليه السلام) اين است که اگر شکر نعمت را به طور کامل انجام نمى دهيد، لااقل شکرگزارى را به فراموشى نسپاريد و اگر ورع و پرهيز از گناه را در حدّ اعلا ـ که پرهيز از مشتبهات را هم شامل مى شود ـ نداريد، لااقل حرام، بر صبر شما غلبه نکند و اين حدّ از تقوا را رعايت کنيد.
جمله هايى که مولا (عليه السلام) در بيان علّت زهد ذکر فرموده، اشاره به اين است که اين حدّ از زهد و تقوا، بر همه کس لازم است؛ چرا که خداوند اتمام حجّت کرده، از اين رو هيچ کس در مخالفت با آن معذور نيست!
کوتاه سخن اين که، پرهيز از گناه و شکر نعمت، داراى دو مرحله است: يک مرحله آن وظيفه همه مسلمانان و در واقع شرط ايمان است، و يک مرحله عالى دارد که آميخته با پرهيز از مشتبهات و کوتاهى آرزوهاست و اين درخور زاهدان، و شايسته پيشگامان اهل ايمان است. نکته
زهد آن است که امير باشيم نه اسير دنيا!
در خطبه هاى نهج البلاغه درباره زهد در دنيا، سخن بسيار آمده است. گاهى با همين واژه زهد و گاه با عناوين و واژه هاى ديگر. در آيات قرآنى نيز گرچه واژه «زهد» کمتر ديده مى شود، امّا حقيقت و مفهوم و محتواى آن، به طور گسترده آمده است.
«زهد» در منطق اديان الهى، همان وارستگى و بى اعتنايى به زرق وبرق جهان مادّه است. زهد اين نيست که انسان از مال و ثروت و مقامات و امکانات دنيا بى بهره باشد؛ زهد آن است که اسير آن ها نگردد، بلکه امير بر آن ها باشد. به همين دليل سليمان (عليه السلام)، آن پيامبر بزرگ الهى که حکومت و اموال او ضرب المَثَل است با ردّ هداياى گران بهاى ملکه سبا نشان داد که امير است نه اسير.
در حديثى از پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «الزَّهَادَةُ فِي الدُّنْيَا لَيْسَتْ بِتَحْرِيمِ الْحَلالِ، وَ لا إِضَاعَةِ الْمَالِ، وَ لَکِنِ الزَّهَادَةُ فِي الدُّنْيَا أَنْ لاتَکُونَ بِمَا فِي يَدَيْکَ أَوْثَقُ مِنْکَ بِمَا فِي يَدِ اللّهِ؛ زهد در دنيا به اين نيست که حلال را بر خود حرام کنى، يا مال و ثروت خويش را ضايع سازى (و به دور افکنى) بلکه زهد در دنيا به اين است که: اطمينان و علاقه تو به آنچه در دست دارى، از آنچه به دست خداست بيشتر نباشد (به فرمان خدا و براى جلب رضاى او از آنچه دارى بگذرى)».
از اين جا روشن مى شود که زهد اسلامى هيچ ارتباطى با رهبانيّت مسيحى ندارد. «زهد اسلامى» به معناى سادگى زندگى و حذف تجمّلات و عدم اسارت در چنگال شهوات و مال و مقام است، در حالى که «رهبانيّت» به معناى جدايى و بيگانگى از زندگى اجتماعى است.
در حديثى مى خوانيم: هنگامى که فرزند عثمان بن مظعون از دنيا رفت، وى بسيار غمگين شد و به اصطلاح به «زهد» روى آورد، خانه اش را مسجد قرار داد و مشغول عبادت گشت (و همه کار، جز عبادت را ترک گفت). هنگامى که اين خبر به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رسيد او را احضار کرد و فرمود: «يَا عُثْمَانُ! إِنَّ اللّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ يَکْتُبْ عَلَيْنَا الرُّهْبَانِيَّةَ إِنَّمَا رُهْبَانِيَّةُ أُمَّتي، الْجَهَادُ فِي سَبِيلِ اللّهِ؛ اى عثمان! خداوند متعال رهبانيّت را بر ما مقرّر نفرموده، رهبانيّت امّت من، جهاد در راه خداست».
اشاره به اين که اگر مى خواهى به زندگى مادّى، پشت پا بزنى، اين کار را به صورت منفى و انزواى اجتماعى انجام نده؛ بلکه آن را در يک مسير مثبت، يعنى جهاد در راه خدا جست وجو کن.
سپس پيامبر (صلي الله عليه و آله) بحث مشروحى درباره فضيلت نماز جماعت براى او بيان فرمود، تا بداند روح اسلام، جمع گرايى، و نفى رهبانيّت و عزلت گزينى است.
نقطه مقابل زهد، رغبت (توجّه و دلبستگى به دنيا) و تنافس در دنيا، يعنى با اصرار، دنبال آن دويدن است، که در اسلام بسيار از آن نکوهش شده است.
زهد، آثار فراوانى در زندگى فردى و اجتماعى انسان دارد، که مى توان آن را به وسيله اين آثار شناخت؛ کوتاهى آرزوها، شکر نعمت هاى الهى و پرهيز از گناه ـ که در خطبه مورد بحث آمد ـ از ارکان يا نشانه هاى آن است.
هرگز نبايد زهد را مساوى فقر و نيازمندى دانست؛ زهد به معناى بى نيازى درون و سيراب بودن روح انسان به وسيله معنويّات و ترک دلبستگى هاى مادّى است و نشانه آن پرهيز از تجمّل و لذّت گرايى مى باشد.
يکى از متفکّران اسلامى درباره انگيزه هاى زهد مى نويسد: زاهد از آن جهت بى تکلّف و در کمالِ قناعت زندگى مى کند که ديگران را به آسايش برساند، او از اين که نيازمندان بخورند و بپوشند، بيش از آن لذّت مى برد که خود بخورد و بپوشد، شعار «أَلْجَارُ ثُمَّ الدَّارُ» که در اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله) رسم جارى بوده، اشاره به همين نکته است. همدردى و شرکت عملى در غم محرومان و مستمندان، يکى ديگر از انگيزه هاى زهد است؛ آن جا که اجتماع به دو گروه تقسيم شود: «مرفّه» و «محروم»، مردان خدا در درجه اوّل مى کوشند که وضع نابسامان مستمندان را سامان دهند؛ ولى اگر امکانات اجازه نداد، سعى مى کنند به صورت محروم ترين افراد جامعه زندگى کنند، تا از رنج و درد محرومان بکاهند و براى آن ها مقبوليت اجتماعى به بار آورند، تا در نتيجه کسانى که جامه کهنه بر تن دارند، احساس حقارت نکنند و آن ها که در سفره خود جز نان خشک نمى بينند، تحقير نشوند؛ همان گونه که از اميرمؤمنان على(عليه السلام) درباره جامه کهنه اش سؤال کردند، فرمود: «يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ، وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ، وَ يَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ؛ قلب به خاطر آن خاضع مى شود و نَفْس به سبب آن رام مى گردد و مؤمنان از آن پيروى مى کنند».
آزادگى يکى ديگر از انگيزه هاى زهد است، زيرا مى دانيم:
آنچه شيران را کند روبه مزاج *** احتياج است احتياج است احتياج!
بنابراين، زهد و قناعت، از آن جا که نيازها را کم مى کند و آدمى را از قيد اسارت در برابر اشخاص و اشيا رها مى سازد؛ مى توان گفت که گرايشِ انسانِ آگاه به زهد، ريشه اى در «آزادمنشى» او دارد:
غلام همّت آنم که زير چرخ کبود *** ز هرچه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است
زاهدان واقعى، هم شجاعتِ بيشترى دارند و هم هوشيارى و آگاهىِ فزون تر؛ از اين جاست که جنبش هاى آزادى بخش جهان، غالبآ از کسانى سرچشمه گرفته که روح زهد بر آن ها حاکم بوده است.
اين سخن را با دو روايتِ نورانى، درباره ارزش زهد پايان مى دهيم:
در روايتى آمده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به حضرت على (عليه السلام) فرمود: «يَا عَلِىُّ! إِنَّ اللّهَ تَعَالَى زَيَّنَکَ بِزِينَةٍ لَمْ يُزَيِّنِ الْعِبَادَ بِزِينَةٍ هِىَ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْهَا: زَهَّدَکَ فِيهَا وَ بَغَّضَهَا إِلَيْکَ وَ حَبَّبَ إِلَيْکَ الْفُقَرَاءَ، فَرَضِيتَ بِهِمْ أتْبَاعآ وَ رَضُوا بِکَ إِمَامآ؛ اى على! خداوند متعال تو را به زيورى آراسته است که هرگز بندگان به زيورى بهتر از آن آراسته نشدند: خداوند زهد در دنيا را نصيب تو کرده و دنيا را در نظر تو منفور ساخته و فقرا را محبوب؛ به همين دليل، تو از چنين پيروانى خشنود هستى وآنان از چنين پيشوايى».
در حديث پرمعناى ديگرى مى خوانيم: «مردِ عربى خدمت اميرمؤمنان على(عليه السلام) رسيد و از او تقاضايى کرد، حضرت به وکيل خود فرمود: «يک هزار به او بده!» وکيل عرض کرد: «يک هزار دينار طلا بدهم، يا يک هزار درهم نقره؟» فرمود: «هر دو در نظر من همچون دو قطعه سنگ است، آنچه را براى او نافع تر است به او بده»؛ (کِلاهُمَا عِنْدِي حَجَرَانِ فَأَعْطِ الْأَعْرَابِيَّ أَنْفَعَهُمَا لَهُ).
پاورقی ها
«زَهادة» بر وزن «شهادت» به معناى بى اعتنايى به زرق وبرق دنياست؛ گاه درمورد افراد تنگ نظر ياکج خلق نيز اين واژه به کار مى رود، ولى معناى معروف و مشهور آن همان معناى اوّل است و لازمه آن کوتاهى آرزوها و پرهيز از گناه و مانند آن است.
نهج البلاغه، حکمت 439. کافى، ج 2، باب ذم الدنيا و الزهد فيها، ص 131، ذيل ح 11. «عَزَبَ» از ريشه «عُزوب» بر وزن «غروب» در اصل به معناى دور شدن و کناره گيرى کردن است و به همين مناسبت به معناى ترک ازدواج نيز آمده است و به کسى که تشکيل خانواده نداده است، «عَزَب»مى گويند. «مُسفره» از ريشه «سُفور» بر وزن «قبور» در اصل به معناى پرده برداشتن و بى حجاب شدن است، بنابراين «مسفره» در خطبه بالا به معناى دلايلى است که نقاب از چهره حقيقت برمى دارد. کنزالعمّال، ج 3، ص 181، ح 6059. امالى صدوق، ص 66، ح 1. نهج البلاغه، حکمت 103. اقتباس از سيرى در نهج البلاغه شهيد مطهرى، ص 243 به بعد. کشف الغمه، ج 1، ص 162. مناقب آل أبى طالب (عليهم السلام) (ابن شهر آشوب)، ج 2، ص 118.
نهج البلاغه، حکمت 439. کافى، ج 2، باب ذم الدنيا و الزهد فيها، ص 131، ذيل ح 11. «عَزَبَ» از ريشه «عُزوب» بر وزن «غروب» در اصل به معناى دور شدن و کناره گيرى کردن است و به همين مناسبت به معناى ترک ازدواج نيز آمده است و به کسى که تشکيل خانواده نداده است، «عَزَب»مى گويند. «مُسفره» از ريشه «سُفور» بر وزن «قبور» در اصل به معناى پرده برداشتن و بى حجاب شدن است، بنابراين «مسفره» در خطبه بالا به معناى دلايلى است که نقاب از چهره حقيقت برمى دارد. کنزالعمّال، ج 3، ص 181، ح 6059. امالى صدوق، ص 66، ح 1. نهج البلاغه، حکمت 103. اقتباس از سيرى در نهج البلاغه شهيد مطهرى، ص 243 به بعد. کشف الغمه، ج 1، ص 162. مناقب آل أبى طالب (عليهم السلام) (ابن شهر آشوب)، ج 2، ص 118.