تفسیر بخش ششم

وَ اععْلَمُوا أَنَّ «يَسِيرَ الرِّيَاءِ شِرْکٌ» وَ مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاةٌ لِلْإِيمَانِ، وَ مَحْضَرَةٌ لِلشَّيْطَانِ. جَانِبُوا الْکَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِيمَانِ، الصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ کَرَامَةٍ، وَ الْکَاذِبُ عَلَى شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَةٍ. وَ لَاتَحَاسَدُوا، فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْکُلُ الْإِيمَانَ «کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ»؛ «وَ لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ»؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَمَلَ يُسْهِي الْعَقْلَ، وَ يُنْسِي الذِّکْرَ فَأَکْذِبُوا الْأَمَلَ، فَإِنَّهُ غُرُورٌ، وَ صَاحِبُهُ مَغْرُور.

ترجمه
آگاه باشيد! رياکارى، هر چند کم باشد، شرک است و هم نشينى با هوى پرستان ايمان را از انسان دور مى کند و شيطان را به حضور مى کشاند. از دروغ برکنار باشيد، چرا که دروغ از ايمان برکنار است، راستگو بر ساحل نجات و کرامت است، امّا دروغگو بر لب پرتگاهِ هلاکت و پستى است. و حسد نورزيد که حسد، ايمان را نابود مى کند، آن گونه که آتش، هيزم را مى خورد و خاکستر مى کند و کينه يکديگر را به دل نگيريد که خير و برکت را از ميان مى برد و بدانيد که آرزوهاى دور ودراز، خِرد را به غفلت (از واقعيّت ها) وامى دارد و ياد خدا را به فراموشى مى سپارد؛ بنابراين،به آرزوها اعتنا نکنيد،که فريبنده است و صاحبش فريب خورده.
شرح و تفسیر
خوهاى خطرناک
در اين بخش، که آخرين بخش از خطبه 86 است، امام (عليه السلام) درباره شش صفت، از صفات رذيله به شدت هشدار مى دهد(ريا، هم نشينى با هوى پرستان، دروغ، حسد، عداوت و دشمنى، و آرزوهاى دور و دراز) و در کنار هر يک از اين صفات، اشاره پرمعنايى به زيان هاى آن فرموده است.
نخست مى فرمايد: «آگاه باشيد! رياکارى، هر چند کم باشد، شرک است»؛ (وَ اعْلَمُوا أَنَّ يَسِيرَ الرِّيَاءِ شِرْکٌ).
زيرا شخص رياکار، يک عمل الهى را براى رضاى بندگان و تظاهر به نيکى و جلب توجّه آنان انجام مى دهد و در حقيقت، به جاى اين که عزّت را از خدا بخواهد که مصداق واقعى (تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ) است، از بندگان ضعيف و ناتوان مى طلبد و اين نوعى شرک و دوگانه پرستى است که با «توحيد افعالى» در تضادّ است.
به همين دليل، در روايات اسلامى آمده است که روز قيامت، شخص رياکار را به اين عناوين مخاطب مى سازند و او را صدا مى زنند که: «يَا کَافِرُ! يَا فَاجِرُ! يَا غَادِرُ! يَا خَاسِرُ! حَبِطَ عَمَلُکَ وَ بَطَلَ أَجْرُکَ، فَلا خَلاصَ لَکَ الْيَوْمَ، فَالْتَمِسْ أَجْرَکَ مِمَّنْ کُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ؛ اى کافر! اى فاجر! اى حيله گر! اى زيان کار! عملت نابود شد و اجرت از ميان رفت و امروز راه نجاتى براى تو نيست؛ پاداش خود را از کسى بطلب که براى او عمل مى کردى».
اضافه بر اين، شخص رياکار به دليل دوگانگى ظاهر و باطن، در زمره منافقان است و اين نفاق سبب مى شود که اعمالش بى روح و تهى از محتوا و بى اثر باشد.
در حديثى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ فِيهِ سَرَائِرُهُمْ، وَ تَحْسُنُ فِيهِ عَلانِيَتُهُمْ، طَمَعآ فِي الدُّنْيَا، لاَيُرِيدُونَ بِهِ مَا عِنْدَ رَبِّهِم، يَکُونُ دِينُهُمْ رِيَاءً؛ لاَ يُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ، يَعَمُّهُمُ اللّهُ بِعِقَابٍ، فَيَدْعُونَهُ دُعَاءَ الْغَرِيقِ، فَلايَسْتَجِيبُ لَهُمْ؛ زمانى بر مردم فرامى رسد که باطن آن ها زشت و آلوده و ظاهر آن ها زيباست؛ اين کار را به دليل دنياپرستى انجام مى دهند و پاداش هاى الهى را طلب نمى کنند؛ دين آن ها رياکارى است و خوف الهى در وجودشان نيست؛ کيفر عظيم الهى آن ها را فرامى گيرد و آن ها (به درِ خانه خدا مى روند و) همچون غريق، دعا مى کنند، ولى خداوند دعاى آن ها را مستجاب نمى کند».
در قيامت که اسرار درون مردم آشکار مى گردد، رسواترين مردم رياکاران اند:
«فردا که پيشگاه حقيقت شود پديد *** شرمنده رهروى که عمل بر مجاز کرد!»
در مورد دومين صفت رذيله مى فرمايد: «و هم نشينى با هوى پرستان، ايمان را از انسان دور مى کند و شيطان را به حضور مى کشاند»؛ (وَ مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاةٌ لِلْإِيمَانِ، وَ مَحْضَرَةٌ لِلشَّيْطَانِ).
زيرا هوى پرستى حدّ و مرزى ندارد و تمام وجود انسان را پر مى کند و فکر او را به خود مشغول مى سازد و جايى براى ايمان، باقى نمى گذارد و طبيعى است که چنين مجلسى، محضر شياطين است.
اين مسئله به قدرى مهم است که در حديث معروفى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آمده است: «أَلْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ وَ قَرينِهِ؛ انسان بر دين دوست و هم نشين خويش است». و در «ضرب المَثَل» معروف آمده است: «قُلْ لِي مَنْ تُعَاشِرُ، أَقُلْ لَکَ مَنْ أَنْتَ؛ به من بگو با چه کسى معاشرت دارى، تا بگويم تو کيستى».
تو اوّل بگو با کيان زيستى *** پس آنگه بگويم که تو کيستى در سومين مرحله، درباره دروغگويى هشدار مى دهد و مى فرمايد: «از دروغ برکنار باشيد، چرا که دروغ از ايمان برکنار است»؛ (جَانِبُوا الْکَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِيمَانِ).
تعبير به «جَانِبُوا» نشان مى دهد که دروغ به قدرى خطرناک است که انسان بايد از آن فاصله بگيرد و به آن نزديک نشود؛ مبادا وسوسه ها او را به پرتگاه بکشاند.
و تعبير به «مُجَانِبٌ لِلْإِيمَانِ» نشان مى دهد که دروغ نه تنها با ايمان سازگار نيست، بلکه بسيار با آن فاصله دارد. چراکه دروغگو معمولاً براى جلب منافع، يا دفع ضررها و يا هواى نفس، دروغ مى گويد؛ در حالى که انسان مؤمن مى داند همه چيز به دست خداست و نيز مى داند هوى پرستى نوعى بت پرستى است.
شاهد اين سخن، جمله هاى ديگرى است که امام (عليه السلام) در ادامه و در تأکيد بر جمله قبل بيان فرموده است؛ مى فرمايد: «راستگو بر ساحل نجات و کرامت است، امّا دروغگو بر لب پرتگاه هلاکت و پستى است»؛ (آلصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ کَرَامَةٍ، وَ الْکَاذِبُ عَلَى شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَةٍ).
به صدق کوش! که خورشيد زائد از نَفَست *** که از دروغ سيه روى گشت صبح نخست
در چهارمين هشدار مى فرمايد: «و حسد نورزيد که حسد، ايمان را نابود مى کند، آن گونه که آتش، هيزم را مى خورد و خاکستر مى کند»؛ (وَ لاَتَحَاسَدُوا، فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْکُلُ الْإِيمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ). زيرا حسود، در واقع دشمن نظام آفرينش و مخالف مواهب و اکرام الهى درباره بندگان است و چنين امرى با ايمان کامل، سازگار نيست. اضافه بر اين، او نبايد سعادت خود را در سلب نعمت از ديگران ببيند، بلکه اگر ايمان راسخ به خدا دارد، بايد همانند آن نعمت ها يا افزون بر آن ها را از پروردگار بطلبد.
در پنجمين مرحله درباره عداوت و دشمنى هشدار مى دهد؛ مى فرمايد: «کينه يکديگر را به دل نگيريد، که خير و برکت را از ميان مى برد»؛ (وَ لاَتَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ).
تعبير به «تَبَاغَضُوا» اشاره به اين است که خصومت ها و عداوت ها معمولاً دوجانبه است و پاسخ خصومت، خصومت است.
تعبير به «حَالِقَه» که از ريشه «حَلْق» به معناى تراشيدن است (با توجّه به اين که متعلّق آن نيز حذف شده) نشان مى دهد، خصومت ها هرگونه خير و سعادت را از بيخ و بن برمى کند؛ چراکه ريشه هر خير و سعادتى، تعاون و همدلى و همکارى افراد جامعه با يکديگر است و اين کار بدون محبّت و دوستى، ميسّر نيست.
در ششمين و آخرين مرحله، درباره خطرات آرزوهاى دراز هشدار مى دهد؛ مى فرمايد: «و بدانيد که آرزوهاى دور ودراز، خِرد را به غفلت (از واقعيّت ها) وامى دارد و ياد خدا را به فراموشى مى سپارد؛ بنابراين، به آرزوها اعتنا نکنيد که فريبنده است و صاحبش فريب خورده!»؛ (وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَمَلَ يُسْهِي الْعَقْلَ، وَ يُنْسِي الذِّكْرَ فَأَكْذِبُوا الْأَمَلَ، فَإِنَّهُ غُرُورٌ، وَ صَاحِبُهُ مَغْرُور).
در واقع آرزوهاى دور ودراز، که انسان را غرق در عالمى از خيال و پندارى مى کند که بر محور امور مادّى دور مى زند، يکى از خطرناک ترين موانع راه سعادت انسان است، که هم رسول اللّه (صلي الله عليه و آله) و هم اميرمؤمنان (عليه السلام) در آن سخن معروفشان، آن را در کنار هوى پرستى، خطرناک ترين سدّ راه خوشبختى انسان معرفى فرموده اند و تجربيّات تاريخى و روزانه نشان مى دهد، غالب کسانى که آلوده جنايات بزرگ مى شوند، افرادى هستند که گرفتار همين آرزوهاى دور و دراز مادّى مى باشند. نکته
اندرزهاى گويا و رسا
با اندکى دقّت در اين خطبه کوتاه و پرمحتوا، مشاهده مى کنيم که امام (عليه السلام) همه گفتنى ها را در اين خطبه بيان فرموده است. از توحيد و خداپرستى و توجّه به کتابِ جاويدانِ پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) (قرآن مجيد) و نکات مهم و سازنده اى که در قرآن آمده، گرفته، تا هشدارهاى تکان دهنده اى که ناظر به سرنوشت انسان در اين جهان است و سپس به مسائل اخلاقى مهمّى که اساس سعادت معنوى و مادّى انسان را تشکيل مى دهد، مانند: ترک شرک و دروغ و حسد و کينه و عداوت و آرزوهاى دور و دراز، اشاره فرموده و در هر مورد، با ذکر دليل و برهانِ منطقى، در عبارتى کوتاه و بسيار پرمعنا، به بيان خويش عمق بيشترى بخشيده است. اگر انسان هر روز در آغاز پرداختن به برنامه هاى روزانه، يک بار اين خطبه شريفه را مرور کند و در آن کمى بينديشد و تصميم بر اجراى آن بگيرد، به يقين اهل نجات خواهد بود.
پاورقی ها
آل عمران، آيه 26.
وسائل الشيعه، ج 1، باب تحريم قصد الرياء و السمعة بالعبادة، ص 51، ح 16. وسائل الشيعه، ج 1، باب تحريم قصد الرياء و السمعة بالعبادة، ص 47، ح 4. «مَنساة» از ريشه «نَسأ» بر وزن «نصب» به معناى ترک کردن و به تأخير انداختن است. «مَحْضرة» اسم مکان از ريشه «حضور» است و به معناى جايگاهى است که کسى، يا چيزى در آن حضور مى يابد. کافى، ج 2، باب مجالسة أهل المعاصى، ص 375، ح 3. فى ظلال نهج البلاغه، ج 1، ص 427. «شَفا» به معناى لبه چيزى است و در اصل به کناره چاه، يا خندق و مانند آن گفته مى شود و اطلاق «شَفَه» بر «لب» نيز ممکن است به همين مناسبت باشد. «مَهْوَاة» از ريشه «هَوى» به معناى ميل به چيزى است و واژه «مهواة» اسم مکان است و به معناى پرتگاه و فاصله ميان دو کوه آمده که گاه انسان را متمايل به سقوط مى کند. ديوان حافظ، غزل 28، ص 92؛ منظور از «صبح نخست» صبح کاذب است، که پس از روشنايى کوتاه، سياهى جاى آن را مى گيرد، ولى صبح صادق در آستانه طلوع خورشيد است. «حالِقَه» از ريشه «حَلْق» در اصل به معناى تراشيدن موى سر، يا بدن است و «حالقه» به سال قحطى و پر مشقّت که خير و برکت را از ميان مى برد، اطلاق شده و به مرگ و مانند آن، که همه چيز را از ميان مى برد نيز، گفته شده است.