تفسیر خطبه 95

وَمِن خُطبَةٍ لَهُ عَلَيهِ السِّلامُ
يُقَرِّرُ فَضِيلَةَ الرَّسُولِ الکَرِيمِ (صلي الله عليه و آله)
بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلاَّلٌ فِي حَيْرَةٍ، وَ حَاطِبُونَ فِي فِتْنَةٍ، قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الأَهْوَاءُ، وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِيَاءُ، وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِليَّةُ الْجَهْلاَءُ؛ حَيَارَى فِي زَلْزَالٍ مِنَ الأَمْرِ، وَ بَلاَءٍ مِنَ الْجَهْلِ، فَبَالَغَ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ و آلِهِ فِي النَّصِيحَةِ، وَمَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ، وَدَعَا إِلَى الْحِکْمَةِ، وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ.

ترجمه
از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که به فضيلت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اشاره مى کند
(خداوند) او را هنگامى مبعوث کرد که مردم در حيرت و گمراهى، سرگردان بودند و در فتنه ها غوطه ور؛ هوى وهوس هاى سرکش، آن ها را به خود جلب کرده، وتکبّر و خودبزرگ بينى، آن ها را به پرتگاه افکنده و جاهليّتِ شديد آن ها را سبک مغز ساخته بود، و در ناپايدارى امور و بلاى جهل، حيران و سرگردان بودند. در اين هنگام، پيامبر (صلي الله عليه و آله) در نصيحت آن ها، نهايت کوشش را به خرج داد (و با سخنان دلنشين و منطقى در آن ها نفوذ کرد؛) در راه راست حرکت مى کرد (و مردم را به دنبال خود، به حرکت وامى داشت) و به سوى حکمت و دانش وموعظه نيکو دعوت مى کرد.
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
هدف از بيان اين خطبه، ذکر عظمت اسلام از يک سو، و عظمتِ آورنده آن ازسوى ديگر است؛ چراکه در خطبه، وضع مردم قبل و بعد از ظهور اسلام با هم مقايسه شده است و از اين مقايسه به خوبى مى توان فهميد که تا چه حد، کار پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) عظمت دارد که آن جامعه فوق العاده منحطّ جاهلى را به جامعه مترقّى و نوين اسلامى تبديل کرد. . نورى که در تاريکى درخشيد
بارها در نهج البلاغه، امام (عليه السلام) به تشريح وضع زمان جاهليّت عرب پرداخته وبا تعبيراتى روشن، ترسيم زنده اى از آن زمان کرده است؛ تا نسلِ جديد عصر آن حضرت ـ که زمان جاهليّت را درک نکرده بودند ـ به عظمت انقلاب اسلامى پى برند و بدانند چه کار بزرگى انجام شده است و نيز از اين طريق، به مقام والاى پيامبر (صلي الله عليه و آله) آشناتر شوند؛ چراکه ايجاد چنين تحوّل عظيمى اراده اى آهنين، استقامتى بى نظير و تدبيرى بسيار عالى و برنامه اى روشن لازم دارد، که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) واجد همه آن ها بود. امام (عليه السلام) در اين خطبه، ضمن هفت جمله وضع عصر جاهليّت را کاملا تبيين مى کند.
در نخستين و دومين جمله چنين مى فرمايد: «(خداوند) او را زمانى مبعوث کرد که مردم در حيرت و گمراهى، سرگردان بودند و در فتنه ها غوطه ور»؛ (بَعَثَهُ وَالنَّاسُ ضُلاَّلٌ فِي حَيْرَةٍ، وَ حَاطِبُونَ فِي فِتْنَةٍ).
بى شک، ضلالت و گمراهى اگر توأم با سرگردانى نباشد، ممکن است انسان خود را از آن نجات دهد؛ مانند کسى که راه را گم کرده و از قرائن، طريق نجات را به دست مى آورد؛ بدبختى آن جاست که گمراهى با حيرت و سرگردانى همراه باشد و مردم در دوران جاهليّت چنين بودند.
«حَاطِب» به کسى گفته مى شود که هيزم جمع آورى کند. مردم عصر جاهليّت، در عين گرفتارى در ميان شعله هاى فتنه، همواره هيزم بر آتش آن مى افزودند ومشکل عظيم آن ها همين بود که هيزم آور فتنه ها بودند.
در سومين و چهارمين جمله مى افزايد: «هوى وهوس هاى سرکش، آن ها را به خود جلب کرده، و تکبّر و خودبرتربينى، آن ها را به پرتگاه افکنده بود»؛ (قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الأَهْوَآءُ، وَاسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِيَاءُ).
بديهى است که حاکميّت هوى و هوس، جامعه را به پرتگاه مى کشاند و هنگامى که خود بزرگ بينى به آن افزوده شود، مردم را در پرتگاه ساقط مى کند.
در سه جمله آخر مى فرمايد: «جاهليّت شديد، آن ها را سبک مغز ساخته بود ودر ناپايدارى امور و بلاى جهل، حيران و سرگردان بودند»؛ (وَاسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِليَّةُ الْجَهْلاَءُ؛ حَيَارَى فِي زَلْزَالٍ مِنَ الأَمْرِ، وَ بَلاَءٍ مِنَ الْجَهْلِ). به اين ترتيب، ريشه اصلى بدبختى آن ها جهل و گمراهى و هوى پرستى وفتنه گرى و تکّبر بود؛ صفات زشت و ناپسندى که اگر هر يک از آن ها در جامعه اى پيدا شود، براى سقوط آن کافى است؛ تا چه رسد به اين که همه آن ها يک جا جمع باشد!
از اين جا روشن مى شود که مشکلات عصر جاهليّت تا چه اندازه زياد، پيچيده و نگران کننده بود و نيز روشن مى شود کسى که بر آن ها غلبه يافت، به يقين مؤيَّد به تأييدات الهى و امدادهاى غيبى بوده است.
در پايان اين خطبه، به برنامه هاى پيامبر (صلي الله عليه و آله) اشاره کرده و در جمله هاى کوتاهى حقّ سخن را ادا مى کند؛ مى فرمايد: «در اين هنگام، پيامبر (صلي الله عليه و آله) در نصيحت آن ها نهايت کوشش را به خرج داد، (و با سخنان دلنشين و منطقى در آن ها نفوذ کرد!)»؛ (فَبَالَغَ (صلي الله عليه و آله) فِي النَّصِيحَةِ).
«و در راه راست حرکت مى کرد (و مردم را به دنبال خود به حرکت وامى داشت) و به سوى حکمت و دانش و موعظه نيکو دعوت مى کرد»؛ (وَ مَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ، وَ دَعَا إِلَى الْحِکْمَةِ، وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ).
درواقع، ابزار پيشرفت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در چهار چيز خلاصه شده است (عليهم السلام) نخست، نصيحت و خيرخواهى، به طورى که مردم باور کرده بودند او براى نجات آن ها تلاش مى کند. سپس، اهل عمل بودن، که خود بر طريقه اى گام برمى داشت که به آن دعوت کرده بود و سوم، مردمى را که گرفتار جاهليّت سخت و بلاى نادانى وحيرت و سرگردانى بودند به علم و دانش فراخواند و سرانجام، به مواعظ حسنه و خطابه هاى عاطفى که در اعماق قلب نفوذ مى کرد، دعوت فرمود.
جمعى از شارحان نهج البلاغه براى دو جمله اخير، تفسير ديگرى ذکر کرده اند و گفته اند: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مردم را به وسيله حکمت و موعظه حسنه به سوى خدا دعوت کرد. همان گونه که در آيه شريفه: (أُدْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ) آمده است.
امّا با توجه به جمله هاى قبل، که امام (عليه السلام) عامل بدبختى آن ها را «جاهليّت جَهْلاَء» و «بَلاَءٍ مِنَ الْجَهْلِ» شمرده است، تفسير اوّل مناسب تر به نظر مى رسد.
به هرحال، آنچه در اين خطبه درباره اوضاع ناگوار و شرايط ناهنجار وفجايع و نابسامانى هاى عصر جاهليّت بيان شده، انسان را به فکر مى اندازد که با مراجعه به تواريخ و رواياتى که شرايط آن زمان را بيان مى کند، اطلاعات مشروح ترى در اين زمينه پيدا کند و خوشبختانه مدارک کافى براى اين معنا وجود دارد و از آن جا که مقايسه آن اوضاع و احوال با شرايطى که بعد از قيام رسول الله (صلي الله عليه و آله) به وجود آمد يکى از جنبه هاى اعجازآميز تاريخ اسلام است، بررسى اين موضوع براى همه، به خصوص براى نسل جوان انديشمند ضرورى به نظر مى رسد.
ما در جلد اوّل ذيل خطبه اوّل و در جلد دوم ذيل خطبه 26 و 33، توضيحات کافى در اين زمينه داده ايم و نياز به تکرار نمى بينيم؛ ولى توصيه مى کنيم که خوانندگان گرامى بار ديگر آن ها را ازنظر بگذرانند.

* * *