تفسیر خطبه 98

وَمِن کَلامٍ لَهُ عَلَيهِ السَّلامُ
يُشِيرُ فِيْه إلى ظُلْمِ بَنِي أُمَيَّةَ
وَاللهِ لايَزَالُونَ حَتَّى لايَدَعُوا لِلّهِ مُحَرَّمآ إِلاَّ اسْتَحَلُّوهُ، وَلا عَقْدآ إِلاَّ حَلُّوهُ، وَحَتَّى لا يَبْقَى بَيْتُ مَدَرٍ وَلا وَبَرٍ إلاَّ دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ وَ نَبَا بِهِ سُوءُ رَعْيِهِمْ، وَحَتَّى يَقُومَ الْبَاکِيَانِ يَبْکِيَانِ: بَاکٍ يَبْکِي لِدِينِهِ، وَ بَاکٍ يَبْکِي لِدُنْيَاهُ، وَ حَتَّى تَکُونَ نُصْرَةُ أَحَدِکُمْ مِنْ أَحَدِهِمْ کَنُصْرَةِ الْعَبْدِ مِنْ سَيِّدِهِ، إذا شَهِدَ أَطَاعَهُ، وَ إِذَا غَابَ اغْتَابَهُ، وَ حَتَّى يَکُونَ أَعْظَمَکُمْ فِيهَا عَنَاءً أَحْسَنُکُمْ بِاللهِ ظَنّآ، فَإِنْ أَتَاکُمُ اللهُ بِعَافِيَةٍ فَاقْبَلُوا، وَ إِنِ ابْتُلِيتُمْ فَاصْبِرُوا، فَإِنَّ «الْعَاقَبَة لِلْمُتَّقِينَ».

ترجمه
از سخنان امام (عليه السلام) است
که به ستم هاى بنى اميّه اشاره مى فرمايد
به خدا سوگند! آن ها (بنى اميّه) همچنان به حکومت خود ادامه مى دهند، تا آن جاکه حرامى را باقى نمى گذارند، مگر آن که حلال بشمارند و پيمانى (از پيمان هاى الهى و مردمى) نمى ماند مگر اين که آن را مى شکنند.خانه و خيمه اى باقى نمى ماند، مگر اين که ظلم و ستمشان در آن راه مى يابد، و فساد و سوء تدبيرشان مردم را از خانه هاى خويش فرارى مى دهد. کار حکومت آن ها بدان جا مى رسد که مردم دو گروه مى شوند و هر دو گروه گريان اند: گروهى براى دينشان، و گروهى براى دنيايشان! کار به قدرى سخت مى شود که شما همچون برده اى خواهيد بود که به يارى ارباب (ظالم و ستمگرش) برمى خيزد؛ در حضور او ناگزير از اطاعت است و در غياب از او بدگويى مى کند. اين حکومت ظالم و بيدادگر تا آن جا پيش مى رود که هرکس به خدا اميدوارتر (و نزديک تر) است، بيش از همه رنج و مصيبت مى بيند. (در آن حکومت خودکامه) اگر خداوند براى شما عافيت و سلامت پيش آورد (و از اين امواج خطرناک در امان بوديد، اين نعمت الهى را) بپذيريد، (و خدا را شکر گوييد!) و اگر (طوفان حوادث شما را گرفت و) به رنج و ناراحتى گرفتار شديد، شکيبا باشيد، که «سرانجام نيک براى پرهيزکاران است!».
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
در اين خطبه، امام (عليه السلام) در جمله هاى کوتاهى از فاجعه حکومت بنى اميّه و ظلم و انحراف آن ها سخن مى گويد و به قدرى رسا و گوياست که تمام مظالم و رسوايى هاى اين قوم بى دادگر، در همين عبارات فشرده بيان شده است و نشان مى دهد که سستى مردم در مبارزه با آن ها چه عواقب دردناکى براى خودشان و کلّ جامعه اسلامى در بر خواهد داشت.
تاريخ نيز نشان مى دهد که تمام پيش بينى هاى امام (عليه السلام) درست بود و عدم توجّه به اين هشدارها، سرانجام، کار خود را کرد و چنان ظلم و ستمى بر مسلمين رفت که در تاريخ بشريّت کم سابقه، يا بى سابقه بود!
اين خطبه همچنين پاسخى است دندان شکن به ساده انديشانى که اصرار امام (عليه السلام) را در جنگ با بنى اميّه زير سؤال مى برند و مى گويند: چرا مسلمان با مسلمان بجنگد؟

* * * مظالم بى حساب بنى اميّه!
همان گونه که اشاره شد، امام (عليه السلام) در سخنان فشرده خود، آينده بنى اميّه را شرح مى دهد و فجايع اين حکومت ظالم و ستمگر را در پنج عنوان خلاصه مى کند.
نخست مى فرمايد: «به خدا سوگند! آن ها (بنى اميّه) همچنان به حکومت خود ادامه مى دهند تا آن جا که حرامى را باقى نمى گذارند، مگر اين که حلال بشمارند و پيمانى (از پيمان هاى الهى و مردمى) نمى ماند مگر اين که آن را مى شکنند»؛ (وَاللهِ لايَزَالُونَ حَتَّى لايَدَعُوا لِلهِ مُحَرَّمآ إِلاَّ اسْتَحَلُّوهُ، وَ لا عَقْدآ إِلاَّ حَلُّوهُ).
بعضى از بزرگان، فهرستى از بدعت هاى بنى اميّه و حرام هايى را که آن ها حلال کردند و پيمان هايى را که شکستند، گردآورى کرده اند، که در بحث نکات خواهد آمد. از مطالعه آن ها روشن مى شود که اين قوم بيدادگر، چه بلايى بر سر اسلام آوردند.
در دومين فاجعه اى که آن ها براى مسلمين به وجود مى آورند، اشاره به ظلم گسترده و فراگير آن ها کرده، مى فرمايد: «خانه و خيمه اى باقى نمى ماند مگر اين که ظلم و ستمشان در آن راه مى يابد و فساد و سوء تدبيرشان، مردم را از خانه هاى خويش فرارى مى دهد»؛ (وَحَتَّى لا يَبْقَى بَيْتُ مَدَرٍ وَلا وَبَرٍ إلاَّ دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ وَ نَبَا بِهِ سُوءُ رَعْيِهِمْ). «مَدَر» در لغت گاه به معناى گِل هاى به هم فشرده، و گاه به معناى خشت، و گاه به معناى آجر و سنگ تشکيل شده آمده است؛ بنابراين، «بَيْتُ مَدَر» اشاره به خانه هايى است که در شهرها ساخته مى شود و «وَبَر» به معناى پشم شتر، اشاره به خانه هاى روستايى و باديه نشينان است که در آن زمان و در ميان اعراب به صورت خيمه هايى بنا مى شد. و اين، بهترين تعبير براى فراگير بودن ظلم آن هاست، که هيچ کس از ظلم آن ها در امان نبود. و اين ظلم و ستم در بسيارى از اوقات سبب مى شد آن ها از خانه هاى خود فرار کنند و دربه در شوند.
سپس در بيان فاجعه سوم مى فرمايد: «کار حکومت آن ها بدان جا مى رسد که مردم دو گروه مى شوند و هر دو گروه گريان اند: گروهى براى دينشان و گروهى براى دنيايشان!»؛ (وَحَتَّى يَقُومَ الْبَاکِيَانِ يَبْکِيَانِ: بَاکٍ يَبْکِي لِدِينِهِ، وَ بَاکٍ يَبْکِي لِدُنْيَاهُ).
آرى! دين باوران به دليل خطراتى که ازسوى اين گروه بازمانده جاهلى، متوجّه دين مى شوند اشک مى ريزند و دنياطلبان به علت هجوم ظالمانه آن ها به دنياى مردم؛ چراکه آن ها، هم عقايد مردم را غارت مى کردند و هم دنيايشان را.
در بيان چهارمين فاجعه مى فرمايد: «کار به قدرى سخت مى شود که شما همچون برده اى خواهيد بود که به يارى ارباب (ظالم و ستمگرش) برمى خيزد؛ در حضور او ناگزير از اطاعت است و در غياب از او بدگويى مى کند!»؛ (وَ حَتَّى تَکُونَ نُصْرَةُ أَحَدِکُمْ مِنْ أَحَدِهِمْ کَنُصْرَةِ الْعَبْدِ مِنْ سَيِّدِهِ، إذا شَهِدَ أَطَاعَهُ، وَإِذَا غَابَ اغْتَابَهُ).
اشاره به اين که آن ها مردم را به بردگى و عبوديّت مى کشند؛ نه عبوديّتى که حدّاقل توأم با رابطه عاطفى باشد و غلام مورد محبّت آقا و آقا مورد علاقه غلام قرار گيرد، بلکه عبوديّتى توأم با ظلم و تحقير! که گويى زنجير بر گردن آن ها نهاده اند و به هرجا مى خواهند مى کشند. بعضى از مفسّران نهج البلاغه در تفسير اين جمله گفته اند که منظور يارى طلبيدن مردم از آن هاست نه اين که مردم، آن ها را يارى کنند (به اصطلاح «نُصْرَة» اضافه به مفعول شده است، نه اضافه به فاعل؛) بنابراين، مفهوم جمله چنين مى شود: «اگر از آن ها يارى بطلبيد همچون يارى طلبيدن غلام از ارباب ستمکار است، نه يارى طلبيدن دوست از دوست». ولى دو جمله «إِذَا شَهِدَ أَطَاعَهُ...» گواه معناى اوّل است.
در بيان پنجمين و آخرين فاجعه مى فرمايد: «اين حکومت ظالم و بيدادگر تا آن جا پيش مى رود که هرکس به خدا اميدوارتر (و نزديک تر) است، بيش از همه رنج و مصيبت مى بيند»؛ (وَ حَتَّى يَکُونَ أَعْظَمَکُمْ فِيهَا عَنَآءً أَحْسَنُکُمْ بِاللهِ ظَنّآ).
از يک حکومت جنايت کار و ستم پيشه و فاقد دين و اخلاق، غير از اين انتظار نمى رود که هرکس پاک تراست در آن حکومت جام بلا و مصيبت بيشترى به او مى دهند.
امام (عليه السلام) در پايان، اصحاب و ياران خود را دربرابر حوادث دردناکى که در پيش دارند با اين جمله دلدارى مى دهد؛ مى فرمايد: «(در آن حکومت خودکامه) اگر خداوند براى شما عافيت و سلامت پيش آورد (و از اين امواج خطرناک در امان بوديد، اين نعمت الهى را) بپذيريد (و خدا را شکر گوييد) و اگر (طوفان حوادث شما را گرفت و) به رنج و ناراحتى گرفتار شديد، شکيبا باشيد! که سرانجام نيک براى پرهيزکاران است!»؛ (فَإِنْ أَتَاکُمُ اللهُ بِعَافِيَةٍ فَاقْبَلُوا، وَ إِنْ ابْتُلِيتُمْ فَاصْبِرُوا، فَإِنَّ الْعَاقَبَةَ لِلْمُتَّقِينَ).
از اين تعبير استفاده مى شود که اگرچه در حکومت بنى اميّه اکثريت عظيم مردم در رنج و فشار و تعب بودند، ولى گروه اندکى، از امواج اين حوادث برکنار بودند و امام (عليه السلام) به هر دو گروه نصيحت مى کند؛ گروه اوّل را به صبر و شکيبايى و انتظار فرج و گروه دوم را به شکرگزارى دربرابر حق! نکته ها
1. فجايع بى سابقه بنى اميّه!
پيش بينى عجيبى که امام (عليه السلام) در اين خطبه از فجايع فراگير بنى اميّه فرموده است ـ به گواهى تاريخ اسلام ـ همه بدون استثنا، به وقوع پيوست و اين حکومت ظالم و جبّار و بيدادگر جاهلى، از هيچ ظلم و ستمى فروگذار نکرد و براى تحکيم پايه هاى قدرت خود، خون هاى زيادى ريخت و بى گناهان بسيارى را به زندان افکند و چنان وحشت و اضطراب بر مردم حاکم شد که حتّى در درون خانواده ها، گاه خويشاوندان نزديک از هم مى ترسيدند.
مرحوم علّامه امينى در کتاب نفيس الغدير با ذکر اسناد و مدارک روشن، فجايعى را که شخص معاويه انجام داد، جمع آورى کرده است؛ در اين جا فهرست آن ازنظر خوانندگان عزيز مى گذرد و شرح و تفصيل منابع آن را مى توانند در الغدير جلد يازدهم مطالعه کنند.
اين مرد محقّق مى نويسد :
«نخستين کسى که آشکارا به شرب خمر و خريدن آن اقدام کرد، معاويه بود.
نخستين کسى که در محيط اسلام فحشا را اشاعه داد، معاويه بود.
نخستين کسى که ربا را حلال شمرد، معاويه بود.
نخستين کسى که ازدواج با دو خواهر را در يک زمان اجازه داد، معاويه بود.
نخستين کسى که سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) را در باب ديات تغيير داد، معاويه بود.
نخستين کسى که لبّيک را (در مراسم زيارت خانه خدا) ترک کرد، معاويه بود.
نخستين کسى که از اجراى حدود الهى سر باز زد، معاويه بود.
نخستين کسى که اموالى را براى جعل حديث اختصاص داد، معاويه بود.
نخستين کسى که به هنگام بيعت با مردم بيزارى از على (عليه السلام) را شرط مى کرد، معاويه بود. نخستين کسى که سرِ يکى از اصحاب پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) (عمروبن حَمِق) را جدا کرد و در شهرها گردش داد، معاويه بود.
نخستين کسى که خلافت پيامبر (صلي الله عليه و آله) را به سلطنت مبدّل ساخت، معاويه بود.
نخستين کسى که به دين خدا اهانت کرد و فرزند فاجرش را به خلافت برگزيد، معاويه بود.
نخستين کسى که دستور داد مدينه پيامبر (صلي الله عليه و آله) را غارت کنند، معاويه بود.
نخستين کسى که سبّ و ناسزاگويى به على (عليه السلام) را رواج داد، معاويه بود.
نخستين کسى که خطبه نماز عيد را (برخلاف دستور پيامبر (صلي الله عليه و آله)) بر نماز عيد مقدّم داشت، تا در ضمن آن سبّ على (عليه السلام) کند و مردم متفرّق نشوند، معاويه بود».
اين تنها بخشى از فجايع معاويه در زمينه تغيير احکام الهى و نقض سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و زير پا نهادن دستورات خدا بود و اگر کسى تمام تاريخ زندگانى او وساير بنى اميّه را بررسى کند، به نمونه هاى بيشترى دست مى يابد و به راستى اگر حکومت اين ظالمان بيگانه از اسلام، ادامه مى يافت، به يقين چيزى از اسلام باقى نمى ماند و اين سخن با مدارک گسترده اى که در دست است، جاى انکار ندارد! و ما تعجّب مى کنيم چرا بعضى اصرار دارند چشم بر هم نهند و با اين همه فجايع، باز معاويه و بنى اميّه را بستايند؛ به راستى شگفت آور است!!

2. گوشه ديگرى از فجايع بنى اميّه
ابوالفرج اصفهانى، از مشاهير علماى قرن چهارم هجرى در کتاب معروف اغانى مطالب عجيبى درباره بنى اميّه ذکر کرده است که انسان را در وحشت فرو مى برد! ازجمله : 1. «خالد بن عبدالله قسرى» که از طرف «هشام بن عبدالملک» خليفه اموى، والى کوفه بود خودش زنديق و مادرش نصرانى بود و در کارهايش نصارا ومجوس را بر مسلمانان ترجيح مى داد.
2. او براى مادرش که نصرانى بود، در پشت محراب مسجد کوفه، کليسا و عبادتگاهى ساخته بود و با کمال وقاحت، هنگامى که صداى مؤذّن در مسجد بلند مى شد، ناقوس کليسا را مى نواختند!
3. او، خليفه (هشام) را ـ العياذ بالله ـ بر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ترجيح مى داد وبه قدرى متملّق و چاپلوس بود که مى گفت: به خدا سوگند! اگر خليفه به من دستور دهد خانه کعبه را ويران مى کنم و سنگ هاى آن را يک به يک جدا مى سازم و به شام منتقل مى کنم!.
و عجيب اين که بعد از مدّتى «هشام» او را عزل کرد! نه به دليل کارهايى که گفته شد؛ بلکه به دليل اين که در اواخر کار از بنى اميّه بدگويى مى کرد.
ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه از ابوعثمان جاحظ نقل مى کند که بنى هاشم دربرابر بنى اميّه افتخار مى کردند که ما اين کارها را انجام نداديم:
الف) ويران کردن کعبه (اشاره به کارى است که حجّاج در زمان عبدالملک انجام داد).
ب) تغيير قبله (اشاره به نماز خواندن «وليد» به هنگام مستى به سوى غير قبله است، که مى گفت: (أَيْنَمَا تُوَلّوُا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ)).
ج) آن ها پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را در مرتبه پايين تر از خليفه قرار ندادند (اشاره به چيزى است که کمى قبل، از کتاب اغانى نقل شد). د) آن ها مُهر بر گردن مسلمين نزدند (اشاره به اين است که بنى اميّه بر گردن گروهى از مسلمان ها، به عنوان برده و غلام خود، مهر زدند؛ همانند مهرى که بر گردن اسب ها مى زدند!).
ه ) آن ها حرم پيامبر (صلي الله عليه و آله) را غارت نکردند و حرمت زنان مسلمان را در آن حرم مقدّس بر باد ندادند (اشاره به داستان «مسلم بن عقبه» است که از طرف يزيد مأمور حمله به مدينه شد، و جناياتى آفريد که تاريخ بشريّت را سياه کرد وبه راستى زبان از ذکر آن عاجز و قلم از بيانش شرم دارد).
«پيش از آن «بُسربن أرطاة» ازسوى معاويه مأموريت يافت به مدينه حمله کند و او در مسجد پيامبر (صلي الله عليه و آله) مردم را مجبور به بيعت با معاويه کرد؛ درهاى مسجد را بست و گفت که اگر بيعت نکنيد همه شما را از دم تيغ مى گذرانم؛ خانه هايتان را ويران و اموالتان را غارت مى کنيم!».
فجايع بنى اميّه (معاويه و اعقابش) بيش از آن است که در اين مختصر بگنجد. کلام خود را در اين جا با سخنى از ابن عساکر، مورّخ معروف اهل سنّت، پايان مى دهيم. او در کتاب تاريخ دمشق مى گويد: «عبدالله بن حنظله» که از بزرگان اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله) بود (فرزند حنظله غسيل الملائکه) در آن روز که «مسلم بن عقبه» از طرف يزيد به مدينه حمله کرد، خطاب به مردم چنين گفت: اى مردم! تقواى خداوند يگانه يکتا را پيشه کنيد؛ به خدا سوگند! ما دربرابر يزيد قيام نکرديم مگر زمانى که ترسيديم اگر سکوت کنيم، خداوند سنگ هاى آسمانى را بر سر ما فرو فرستد؛ آيا دربرابر مردى که با مادر و خواهر و دختر خود عمل منافى عفّت انجام مى دهد! شراب مى نوشد! و نماز را رها مى کند! مى توان سکوت کرد؟ به خدا سوگند! که اگر هيچ کس با من نباشد، من وظيفه خود را انجام مى دهم.
اين جاست که به عمق کلام اميرمؤمنان على (عليه السلام) واقف مى شويم که فرمود : «لِکُلِّ أُمَّةٍ آفَةٌ، وَ آفَةُ هذِهِ الاُْمَّةِ بَنُوأُمَيَّةَ؛ هر امتى را آفتى است؛ و آفت اين امّت بنى اميّه است» و چه بى خبر و بى نوا هستند کسانى که با اين همه فجايع، باز دم از مجد بنى اميّه و صداقت معاويه مى زنند؛ راستى عجيب است!!!

* * * .