تفسیر بخش هفتم
فَإِذَا کَانَ ذلِکَ کَانَ الْوَلَدُ غَيْظآ، وَالْمَطَرُ قَيْظآ، وَ تَفِيضُ اللِّئِامُ فَيْضآ، وَتَغِيضُ الْکِرَامُ غَيْضآ، وَ کَانَ أَهْلُ ذلِکَ الزَّمَانِ ذِئَابآ، وَ سَلاَطِينُهُ سِبَاعآ، وَأَوْسَاطُهُ أُکَّالا، وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتآ؛ وَ غَارَ الصِّدْقُ، وَفَاض الْکَذِبُ، وَاسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ، وَ تَشَاجَرَ النَّاسُ بِالْقُلُوبِ، وَ صَارَ الْفُسُوقُ نَسَبآ، وَالْعَفَافُ عَجَبآ، وَ لُبِسَ الإِسْلاَمُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبآ.
ترجمه
در آن هنگام، فرزندان سبب خشم (پدران و مادران) مى شوند؛ و باران، گرمى مى افزايد؛ فرومايگان همه جا را پر مى کنند و نيکانِ بزرگوار، کمياب مى شوند! مردم آن زمان، همچون گرگان، و سلاطين آن ها همچون درندگان، و طبقه متوسط طعمه آن ها، و مستمندان همچون مردگان خواهند بود. (در آن زمان) راستگويى از ميان مى رود و دروغ فراوان مى شود؛ مردم، با زبان، اظهار دوستى مى کنند، و با دل دشمنى؛ به گناه و آلودگى افتخار مى کنند و از عفّت و پاک دامنى در شگفتى فرو مى روند! و اسلام همچون پوستينى وارونه پوشيده مى شود!!
شرح و تفسیر
پوستين وارونه!
به دنبال بحثى که امام (عليه السلام) به عنوان پيشگويى آينده درمورد سيطره و سلطه حکّام خودکامه بيدادگر و پيامدهاى آن در بخش هاى سابق خطبه بيان فرمودند، در بخش آخر، به قسمت هاى مهمّ ديگرى از آثار شوم اين حکومت ها، و وضع اخلاقى و اجتماعى و اقتصادى مردم در چنين حکومت هايى اشاره مى فرمايد. نخست مى گويد: «در آن هنگام، فرزندان سبب خشم (پدران و مادران) مى شوند و باران، گرمى مى افزايد؛ فرومايگان همه جا را پر مى کنند و نيکانِ بزرگوار، کمياب مى شوند!»؛ (فَإِذَا کَانَ ذلِکَ کَانَ الْوَلَدُ غَيْظآ، وَالْمَطَرُ قَيْظآ، وَتَفِيضُ اللِّئِامُ فَيْضآ، وَ تَغِيضُ الْکِرَامُ غَيْضآ).
اشاره به اين که صفات سوء حکّام ظالم، به درون خانواده ها نيز نفوذ مى کند و فرزندانى که بايد نور چشمان پدر و مادر و مايه برکت و شکوفايى زندگى آنان باشند، مبدّل به يک عامل ناراحتى و بدبختى مى شوند.
ازسوى ديگر، آثار وضعى اين اعمالِ ناروا، در جهان طبيعت و نعمت هاى الهى نيز آشکار مى شود و بارانى که بايد مايه برودت و لطافت هوا شود، سبب گرمى و ناراحتى و ضايع شدن محصولات کشاورزى مى گردد.
و ازسوى سوم، به دليل دگرگون شدن ارزش ها، فرومايگان، صحنه اجتماع را جولانگاه خود قرار مى دهند و به همين دليل، پاکان و نيکان از صحنه طرد مى شوند واين ويژگى هاى چهارگانه، در هر حکومت خودکامه ظالمى ديده مى شود.
در ادامه اين سخن به ويژگى هاى چهارگانه ديگرى اشاره فرموده و گروه هاى اجتماعى آن زمان را به چهار دسته تقسيم مى فرمايد و مى گويد: «مردم آن زمان همچون گرگان، و سلاطين آن ها همچون درندگان، و طبقه متوسّط، طعمه آن ها، و مستمندان، همچون مردگان خواهند بود!»؛ (وَ کَانَ أَهْلُ ذلِکَ الزَّمَانِ ذِئَابآ، وَسَلاَطِينُهُ سِبَاعآ، وَ أَوْسَاطُهُ أُکَّالا، وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتآ). منظور از اهل آن زمان، کارگزاران و اعوان و انصار حکّام ظالم است. هنگامى که سلطان آن ها درنده خو باشد، همکاران و همدستان او نيز گرگ صفت خواهند بود و طبيعى است که در اين ميان، قشرهاى متوسّط جامعه، طعمه آن گرگان درنده مى شوند و فقرا چنان به فراموشى سپرده مى شوند، که گويى مرده اند!
گويى امام (عليه السلام) سرتاسر تاريخ بشر را مورد بررسى قرار داده و در اين عبارات کوتاه، ويژگى هاى حکومت هاى خودکامه ستمگر را دقيقآ بيان فرموده است.
در آخرين قسمت اين خطبه، به هفت پديده شوم در چنين جوامعى، که سرچشمه تمام بدبختى ها مى شود، اشاره فرموده، چنين مى گويد:
«(در آن زمان،) راستگويى از ميان مى رود و دروغ فراوان مى شود. مردم، با زبان، اظهار دوستى مى کنند، و با دل، دشمنى. به گناه و آلودگى افتخار مى کنند و از عفّت و پاک دامنى در شگفتى فرو مى روند و اسلام همچون پوستينى وارونه پوشيده مى شود!»؛ (وَ غَارَ الصِّدْقُ، وَفَاضَ الْکِذبُ، وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ، وَتَشَاجَرَ النَّاسُ بِالْقُلُوبِ، وَ صَارَ الْفُسُوقُ نَسَبآ، وَ الْعَفَافُ عَجَبآ، وَ لُبِسَ الْإِسْلاَمُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبآ).
تعبير به «غَارَ الصِّدْقُ، وَ فَاضَ الْکِذْبُ»، با توجّه به اين که «غَارَ» از ريشه «غَوْر» در اصل به معناى فرو رفتن آب، يا چيز ديگر در زمين و «فَاضَ» از ريشه «فيض» به معناى سيلان و فزونى آب، يا باران و امثال آن است، اشاره به اين مى باشد که گويى در آن زمان، چشمه هاى صدق و راستى در زمين فرو مى رود وباغستان سرسبز انسانيّت به خشکى مى گرايد وبه عکس، آب شور و ناگوارِ دروغ بر سرزمين اجتماع غلبه مى کند و در اين شوره زار، جز «خَس» نمى رويد.
جمله «صَارَ الْفُسُوقُ نَسَبآ» اشاره به اين است که افراد فاسق چنان به يکديگر نزديک مى شوند و دست به دست هم مى دهند، که گويى برادر يا خويشاوند يکديگرند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه «فسوق» را در اين جا به زنا تفسير کرده اند؛ يعنى فرزندان نامشروع در آن جامعه زياد مى شود و اين تفسير با جمله «والْعَفَافُ عَجَبآ» (عفّت و پاکدامنى مايه تعجّب مى شود) تناسب دارد.
احتمال سومى در تفسير اين جمله وجود دارد و آن اين است که فاسقان به فسق خود افتخار مى کنند! همان گونه که عرب به نَسَب خود افتخار مى کرد. وبه عکس، افراد پاک دامن در چنان جامعه اى سرافکنده خواهند بود و مورد ملامت وسرزنش واقع مى شوند.
و جمله «لُبِسَ الإِسْلاَمُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبآ» اشاره به نکته لطيفى است وآن اين که حکّام ظالم و فاسق و فاجر سعى در نابودى اسلام و بى دين کردن مردم نمى کنند؛ بلکه براى رسيدن به منويّات شوم خود، اسلام را تحريف کرده، وارونه نشان مى دهند؛ درست مانند پوستينى که وارونه پوشيده شود. و تاريخ حکومت هاى خودکامه ـ به خصوص حکومت هاى بيدادگر بنى اميّه و بنى عبّاس ـ شاهد صدق اين سخن است.
بديهى است که پوستين وارونه نه گرماى چندانى دارد و نه شکل و شباهتى به لباس انسان ها؛ بلکه انسان را به صورت حيوان درمى آورد، و ذکر اين جمله بعد از ذکر مفاسد ديگر آن زمان ممکن است ازقبيل ذکر عام بعد از خاص باشد؛ زيرا هنگامى که اسلام وارونه شود، دروغ به جاى راستى و فسوق به جاى عفاف مى نشيند؛ همچنين ساير ارزش ها و ضد ارزش ها جابه جا مى شود. نکته
آثار سلطه فرومايگان!
آنچه امام (عليه السلام) در سه بخش از اين خطبه، به عنوان پيشگويى حوادث آينده جامعه اسلامى بيان فرموده، ترسيم بسيار دقيق و حساب شده اى از تمام حکومت هاى جبّار خودکامه در طول تاريخ است. هنگامى که آن ها پايه هاى خود را محکم مى کنند تمام نيکان و پاکان را از صحنه اجتماع کنار مى زنند و مديران و دستياران خود را از افراد بى بندوبار و بى ايمان و نوکرمآب که «به جاى کلاه، سر مى آورند»، برمى گزينند. مؤمنان را تحت فشار قرار مى دهند و مردم را به جهل و نادانى و بى خبرى سوق مى دهند. دروغ همه جا را فرامى گيرد و صدق و راستى برچيده مى شود. فرومايگان بر مقدّرات مردم مسلّط مى شوند و بسيارى از مردم به حکم «أَلنَّاسُ عَلَى دِينِ مُلوُکِهِمْ» از آن حکّام و سلاطين درنده خو پيروى مى کنند. نظام ارزش جامعه به کلّى دگرگون مى شود و فى المَثَل: بى عفّتى و ناپاکى مايه افتخار، و پاک دامنى از اسباب سرافکندگى به حساب مى آيد.
اين گونه حکومت ها، در محيط هاى مذهبى، با مذهب نمى جنگند؛ بلکه سعى مى کنند مذهب را از درون تهى سازند و تعليمات آن را تحريف کنند و به اين طريق از احساسات مذهبى مردم به نفع مقاصد شوم خود استفاده کنند. خرافات را در ميان مردم ترويج مى دهند و به بعضى از ظواهر مذهبى اهميّت داده، عمق وباطن آن را از ميان مى برند.
هرگاه با اين معيارهاى دقيقى که مولا اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين خطبه بيان کرده به جوامع دنياى امروز ـ به خصوص بسيارى از کشورهاى اسلامى ـ بنگريم، مى بينيم که چقدر قابل تطبيق است. گويى امام (عليه السلام) از آن روز تمام حوادثى را که امروز در جوامع مى گذرد با چشم مى ديده و همچون نقّاش چيره دستى آن ها را با نوک قلم ترسيم کرده؛ تصويرى که از هر نظر برابر با اصل است.
آنچه امام (عليه السلام) در اين خطبه پيشگويى فرموده شباهت به رواياتى دارد که از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در اين زمينه نقل شده است. ازجمله در حديثى مى خوانيم:
«يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ وُجُوهُهُمْ وُجُوهُ الاْدَمِيِّينَ، وَ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ، کَأَمْثَالِ الذِّئَابِ الضَّوارِي، سَفَّاکُونَ لِلدِّمَاءِ، لايَتَنَاهَوْنَ عَنِ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ، إِنْ تَابَعْتَهُمُ ارْتَابُوکَ وَ إِنْ حَدَّثْتَهُمْ کَذَّبُوکَ، وَ إِنْ تَوَارَيْتَ عَنْهُمُ اغْتَابُوکَ. أَلسُّنَّةُ فِيِهمْ بِدْعَةٌ، وَالْبِدْعَةُ فِيهِمْ سُنَّةٌ، وَ الْحَلِيمُ مِنْهُمْ غَادِرٌ، وَ الْغَادِرُ بَيْنَهُمْ حَلِيمٌ، أَلْمُؤمِنُ فِيمَا بَيْنَهُمْ مُسْتَضْعَفٌ، وَ الْفَاسِقُ فِيمَا بَيْنَهُمْ مُشَرَّفٌ... فَعِنْدَ ذلِکَ يَحْرِمُهُمُ اللهُ قَطْرَ السَّمَاءِ فِي أَوَانِهِ، وَ يُنْزِلُهُ فِي غَيْرِ أَوَانِهِ، وَ يُسَلِّطُ عَلَيْهِمْ شِرَارَهُمْ...؛ زمانى بر مردم فرامى رسد که صورت هاى آن ها صورت هاى انسانى است و دل هاى آن ها دل هاى شيطانى! مانند گرگان درنده اند؛ و پيوسته خون ريزى مى کنند؛ و هيچگاه (با تذّکر و ارشاد) از منکراتى که انجام مى دهند، بازنمى گردند! اگر با آن ها همراهى کنى تو را متّهم مى کنند و اگر سخنى بگويى، تکذيبت مى کنند و اگر از آن ها پنهان شوى غيبت مى کنند. سنّت (سنّت معصومين) در ميان آن ها بدعت است؛ و بدعت در ميان آن ها سنّت! عاقل در نظر آن ها کسى است که فريب کار و پيمان شکن باشد و فريب کار و پيمان شکن در ميان آن ها عاقل و هوشيار محسوب مى شود. مؤمن در ميان آن ها مستضعف و فاسق در ميان آن ها مشرّف و گرامى است... در اين هنگام، خداوند آن ها را از باران بموقع، محروم مى سازد و باران هاى بى موقع (که مايه فساد و تباهى است) بر آن ها نازل مى کند و اشرار بر آن ها مسلّط مى شوند».
به دنبال بحثى که امام (عليه السلام) به عنوان پيشگويى آينده درمورد سيطره و سلطه حکّام خودکامه بيدادگر و پيامدهاى آن در بخش هاى سابق خطبه بيان فرمودند، در بخش آخر، به قسمت هاى مهمّ ديگرى از آثار شوم اين حکومت ها، و وضع اخلاقى و اجتماعى و اقتصادى مردم در چنين حکومت هايى اشاره مى فرمايد. نخست مى گويد: «در آن هنگام، فرزندان سبب خشم (پدران و مادران) مى شوند و باران، گرمى مى افزايد؛ فرومايگان همه جا را پر مى کنند و نيکانِ بزرگوار، کمياب مى شوند!»؛ (فَإِذَا کَانَ ذلِکَ کَانَ الْوَلَدُ غَيْظآ، وَالْمَطَرُ قَيْظآ، وَتَفِيضُ اللِّئِامُ فَيْضآ، وَ تَغِيضُ الْکِرَامُ غَيْضآ).
اشاره به اين که صفات سوء حکّام ظالم، به درون خانواده ها نيز نفوذ مى کند و فرزندانى که بايد نور چشمان پدر و مادر و مايه برکت و شکوفايى زندگى آنان باشند، مبدّل به يک عامل ناراحتى و بدبختى مى شوند.
ازسوى ديگر، آثار وضعى اين اعمالِ ناروا، در جهان طبيعت و نعمت هاى الهى نيز آشکار مى شود و بارانى که بايد مايه برودت و لطافت هوا شود، سبب گرمى و ناراحتى و ضايع شدن محصولات کشاورزى مى گردد.
و ازسوى سوم، به دليل دگرگون شدن ارزش ها، فرومايگان، صحنه اجتماع را جولانگاه خود قرار مى دهند و به همين دليل، پاکان و نيکان از صحنه طرد مى شوند واين ويژگى هاى چهارگانه، در هر حکومت خودکامه ظالمى ديده مى شود.
در ادامه اين سخن به ويژگى هاى چهارگانه ديگرى اشاره فرموده و گروه هاى اجتماعى آن زمان را به چهار دسته تقسيم مى فرمايد و مى گويد: «مردم آن زمان همچون گرگان، و سلاطين آن ها همچون درندگان، و طبقه متوسّط، طعمه آن ها، و مستمندان، همچون مردگان خواهند بود!»؛ (وَ کَانَ أَهْلُ ذلِکَ الزَّمَانِ ذِئَابآ، وَسَلاَطِينُهُ سِبَاعآ، وَ أَوْسَاطُهُ أُکَّالا، وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتآ). منظور از اهل آن زمان، کارگزاران و اعوان و انصار حکّام ظالم است. هنگامى که سلطان آن ها درنده خو باشد، همکاران و همدستان او نيز گرگ صفت خواهند بود و طبيعى است که در اين ميان، قشرهاى متوسّط جامعه، طعمه آن گرگان درنده مى شوند و فقرا چنان به فراموشى سپرده مى شوند، که گويى مرده اند!
گويى امام (عليه السلام) سرتاسر تاريخ بشر را مورد بررسى قرار داده و در اين عبارات کوتاه، ويژگى هاى حکومت هاى خودکامه ستمگر را دقيقآ بيان فرموده است.
در آخرين قسمت اين خطبه، به هفت پديده شوم در چنين جوامعى، که سرچشمه تمام بدبختى ها مى شود، اشاره فرموده، چنين مى گويد:
«(در آن زمان،) راستگويى از ميان مى رود و دروغ فراوان مى شود. مردم، با زبان، اظهار دوستى مى کنند، و با دل، دشمنى. به گناه و آلودگى افتخار مى کنند و از عفّت و پاک دامنى در شگفتى فرو مى روند و اسلام همچون پوستينى وارونه پوشيده مى شود!»؛ (وَ غَارَ الصِّدْقُ، وَفَاضَ الْکِذبُ، وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ، وَتَشَاجَرَ النَّاسُ بِالْقُلُوبِ، وَ صَارَ الْفُسُوقُ نَسَبآ، وَ الْعَفَافُ عَجَبآ، وَ لُبِسَ الْإِسْلاَمُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبآ).
تعبير به «غَارَ الصِّدْقُ، وَ فَاضَ الْکِذْبُ»، با توجّه به اين که «غَارَ» از ريشه «غَوْر» در اصل به معناى فرو رفتن آب، يا چيز ديگر در زمين و «فَاضَ» از ريشه «فيض» به معناى سيلان و فزونى آب، يا باران و امثال آن است، اشاره به اين مى باشد که گويى در آن زمان، چشمه هاى صدق و راستى در زمين فرو مى رود وباغستان سرسبز انسانيّت به خشکى مى گرايد وبه عکس، آب شور و ناگوارِ دروغ بر سرزمين اجتماع غلبه مى کند و در اين شوره زار، جز «خَس» نمى رويد.
جمله «صَارَ الْفُسُوقُ نَسَبآ» اشاره به اين است که افراد فاسق چنان به يکديگر نزديک مى شوند و دست به دست هم مى دهند، که گويى برادر يا خويشاوند يکديگرند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه «فسوق» را در اين جا به زنا تفسير کرده اند؛ يعنى فرزندان نامشروع در آن جامعه زياد مى شود و اين تفسير با جمله «والْعَفَافُ عَجَبآ» (عفّت و پاکدامنى مايه تعجّب مى شود) تناسب دارد.
احتمال سومى در تفسير اين جمله وجود دارد و آن اين است که فاسقان به فسق خود افتخار مى کنند! همان گونه که عرب به نَسَب خود افتخار مى کرد. وبه عکس، افراد پاک دامن در چنان جامعه اى سرافکنده خواهند بود و مورد ملامت وسرزنش واقع مى شوند.
و جمله «لُبِسَ الإِسْلاَمُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبآ» اشاره به نکته لطيفى است وآن اين که حکّام ظالم و فاسق و فاجر سعى در نابودى اسلام و بى دين کردن مردم نمى کنند؛ بلکه براى رسيدن به منويّات شوم خود، اسلام را تحريف کرده، وارونه نشان مى دهند؛ درست مانند پوستينى که وارونه پوشيده شود. و تاريخ حکومت هاى خودکامه ـ به خصوص حکومت هاى بيدادگر بنى اميّه و بنى عبّاس ـ شاهد صدق اين سخن است.
بديهى است که پوستين وارونه نه گرماى چندانى دارد و نه شکل و شباهتى به لباس انسان ها؛ بلکه انسان را به صورت حيوان درمى آورد، و ذکر اين جمله بعد از ذکر مفاسد ديگر آن زمان ممکن است ازقبيل ذکر عام بعد از خاص باشد؛ زيرا هنگامى که اسلام وارونه شود، دروغ به جاى راستى و فسوق به جاى عفاف مى نشيند؛ همچنين ساير ارزش ها و ضد ارزش ها جابه جا مى شود. نکته
آثار سلطه فرومايگان!
آنچه امام (عليه السلام) در سه بخش از اين خطبه، به عنوان پيشگويى حوادث آينده جامعه اسلامى بيان فرموده، ترسيم بسيار دقيق و حساب شده اى از تمام حکومت هاى جبّار خودکامه در طول تاريخ است. هنگامى که آن ها پايه هاى خود را محکم مى کنند تمام نيکان و پاکان را از صحنه اجتماع کنار مى زنند و مديران و دستياران خود را از افراد بى بندوبار و بى ايمان و نوکرمآب که «به جاى کلاه، سر مى آورند»، برمى گزينند. مؤمنان را تحت فشار قرار مى دهند و مردم را به جهل و نادانى و بى خبرى سوق مى دهند. دروغ همه جا را فرامى گيرد و صدق و راستى برچيده مى شود. فرومايگان بر مقدّرات مردم مسلّط مى شوند و بسيارى از مردم به حکم «أَلنَّاسُ عَلَى دِينِ مُلوُکِهِمْ» از آن حکّام و سلاطين درنده خو پيروى مى کنند. نظام ارزش جامعه به کلّى دگرگون مى شود و فى المَثَل: بى عفّتى و ناپاکى مايه افتخار، و پاک دامنى از اسباب سرافکندگى به حساب مى آيد.
اين گونه حکومت ها، در محيط هاى مذهبى، با مذهب نمى جنگند؛ بلکه سعى مى کنند مذهب را از درون تهى سازند و تعليمات آن را تحريف کنند و به اين طريق از احساسات مذهبى مردم به نفع مقاصد شوم خود استفاده کنند. خرافات را در ميان مردم ترويج مى دهند و به بعضى از ظواهر مذهبى اهميّت داده، عمق وباطن آن را از ميان مى برند.
هرگاه با اين معيارهاى دقيقى که مولا اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين خطبه بيان کرده به جوامع دنياى امروز ـ به خصوص بسيارى از کشورهاى اسلامى ـ بنگريم، مى بينيم که چقدر قابل تطبيق است. گويى امام (عليه السلام) از آن روز تمام حوادثى را که امروز در جوامع مى گذرد با چشم مى ديده و همچون نقّاش چيره دستى آن ها را با نوک قلم ترسيم کرده؛ تصويرى که از هر نظر برابر با اصل است.
آنچه امام (عليه السلام) در اين خطبه پيشگويى فرموده شباهت به رواياتى دارد که از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در اين زمينه نقل شده است. ازجمله در حديثى مى خوانيم:
«يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ وُجُوهُهُمْ وُجُوهُ الاْدَمِيِّينَ، وَ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ، کَأَمْثَالِ الذِّئَابِ الضَّوارِي، سَفَّاکُونَ لِلدِّمَاءِ، لايَتَنَاهَوْنَ عَنِ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ، إِنْ تَابَعْتَهُمُ ارْتَابُوکَ وَ إِنْ حَدَّثْتَهُمْ کَذَّبُوکَ، وَ إِنْ تَوَارَيْتَ عَنْهُمُ اغْتَابُوکَ. أَلسُّنَّةُ فِيِهمْ بِدْعَةٌ، وَالْبِدْعَةُ فِيهِمْ سُنَّةٌ، وَ الْحَلِيمُ مِنْهُمْ غَادِرٌ، وَ الْغَادِرُ بَيْنَهُمْ حَلِيمٌ، أَلْمُؤمِنُ فِيمَا بَيْنَهُمْ مُسْتَضْعَفٌ، وَ الْفَاسِقُ فِيمَا بَيْنَهُمْ مُشَرَّفٌ... فَعِنْدَ ذلِکَ يَحْرِمُهُمُ اللهُ قَطْرَ السَّمَاءِ فِي أَوَانِهِ، وَ يُنْزِلُهُ فِي غَيْرِ أَوَانِهِ، وَ يُسَلِّطُ عَلَيْهِمْ شِرَارَهُمْ...؛ زمانى بر مردم فرامى رسد که صورت هاى آن ها صورت هاى انسانى است و دل هاى آن ها دل هاى شيطانى! مانند گرگان درنده اند؛ و پيوسته خون ريزى مى کنند؛ و هيچگاه (با تذّکر و ارشاد) از منکراتى که انجام مى دهند، بازنمى گردند! اگر با آن ها همراهى کنى تو را متّهم مى کنند و اگر سخنى بگويى، تکذيبت مى کنند و اگر از آن ها پنهان شوى غيبت مى کنند. سنّت (سنّت معصومين) در ميان آن ها بدعت است؛ و بدعت در ميان آن ها سنّت! عاقل در نظر آن ها کسى است که فريب کار و پيمان شکن باشد و فريب کار و پيمان شکن در ميان آن ها عاقل و هوشيار محسوب مى شود. مؤمن در ميان آن ها مستضعف و فاسق در ميان آن ها مشرّف و گرامى است... در اين هنگام، خداوند آن ها را از باران بموقع، محروم مى سازد و باران هاى بى موقع (که مايه فساد و تباهى است) بر آن ها نازل مى کند و اشرار بر آن ها مسلّط مى شوند».
پاورقی ها
«غيظ» به معناى غضب است و بعضى گفته اند: حالتى است شديدتر از غضب.
«قيظ» به معناى وسط تابستان و به اصطلاح «قلب الأسد» است و هنگامى که اين واژه به معناى مصدرى به کار رود، به معناى حرارت شديد يافتن است. «فيض» به معناى سيلان آب، يا باران، يا اشک و مانند آن است. «غيض» به معناى نقصان يافتن و در زمين فرو رفتن است. «أُکّال» جمع «آکل» (مانند طُلّاب جمع طالب) به معناى خورنده است؛ بنابراين، معناى جمله «أَوْسَاطُهُ أُکَّالا» اين است که طبقه متوسط در آن زمان دائمآ مشغول خورد و خوراک و چپاول و غارت اموال اند و اگر اسم فاعل را در اين جا به معناى اسم مفعول بدانيم که متناسب با جمله هاى قبل است، مفهوم همان مى شود که در متن آورديم. «غار» از ريشه «غَوْر» به معناى داخل شدن در چيزى است و هنگامى که درمورد آب به کار مى رود به معناى فرو رفتن در زمين است و به همين دليل به معناى نابود شدن نيز مى آيد. «فَرْو» به معناى پوستينى است که از پوست حيوانات تهيّه مى شود و پشم هاى بلندى دارد و در هنگام شدّت سرما از آن استفاده مى گردد. علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 34، ص 248، در ضمن تفسير عبارات نهج البلاغة اين مطلب را نقل مى کند؛ منهاج البراعة (خوئى)، ج 7، ص 303. سفينة البحار، ج 3، ص 493، ماده «زمن».
«قيظ» به معناى وسط تابستان و به اصطلاح «قلب الأسد» است و هنگامى که اين واژه به معناى مصدرى به کار رود، به معناى حرارت شديد يافتن است. «فيض» به معناى سيلان آب، يا باران، يا اشک و مانند آن است. «غيض» به معناى نقصان يافتن و در زمين فرو رفتن است. «أُکّال» جمع «آکل» (مانند طُلّاب جمع طالب) به معناى خورنده است؛ بنابراين، معناى جمله «أَوْسَاطُهُ أُکَّالا» اين است که طبقه متوسط در آن زمان دائمآ مشغول خورد و خوراک و چپاول و غارت اموال اند و اگر اسم فاعل را در اين جا به معناى اسم مفعول بدانيم که متناسب با جمله هاى قبل است، مفهوم همان مى شود که در متن آورديم. «غار» از ريشه «غَوْر» به معناى داخل شدن در چيزى است و هنگامى که درمورد آب به کار مى رود به معناى فرو رفتن در زمين است و به همين دليل به معناى نابود شدن نيز مى آيد. «فَرْو» به معناى پوستينى است که از پوست حيوانات تهيّه مى شود و پشم هاى بلندى دارد و در هنگام شدّت سرما از آن استفاده مى گردد. علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 34، ص 248، در ضمن تفسير عبارات نهج البلاغة اين مطلب را نقل مى کند؛ منهاج البراعة (خوئى)، ج 7، ص 303. سفينة البحار، ج 3، ص 493، ماده «زمن».