تفسیر بخش اوّل

إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى آللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى، آلإِيمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ، وَآلْجِهادُ فِي سَبِيلِهِ، فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الإِسْلامِ؛ وَ کَلِمَةُ الإِخْلاَصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ؛ وَ إِقَامُ الْصَلاةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ؛ وَ إِيتَاءُ الزَّکاةِ فَإِنَّهَا فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ؛ وَصَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةُ مِنَ الْعِقَابِ؛ وَ حَجُّ الْبَيْتِ وَآعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ اَلْفَقْرَ وَ يَرْحَضَانِ الذَّنْبَ، وَ صِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِي آلْمَالِ، وَمَنْسَأَةٌ فِي الأَجَلِ؛ وَ صَدَقَةُ آلسِّرِّ فَإِنَّهَا تُکَفِّرُ الْخَطِيئَةَ؛ وَ صَدَقَةُ الْعَلانِيَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِيتَةَ آلسُّوءِ؛ وَ صَنَائِعُ الْمَعرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِي مَصَارِعَ الْهَوَانِ.

ترجمه
برترين وسيله اى که متوسّلان به خدا، به آن توسّل مى جويند عبارت است از: ايمان به خدا وپيامبر او و جهاد در راه خدا که قلّه رفيع اسلام است و کلمه اخلاص (وشهادت به يگانگى خدا) که هماهنگ با فطرت انسانى است، و برپا داشتن نماز که حقيقت دين و آيين است، و اداى زکات که فريضه اى واجب است، وروزه ماه رمضان که سپرى دربرابر عذاب الهى است، و حج و عمره خانه خدا که نابود کننده فقر و شست وشو دهنده گناه است و صله رحم که سبب فزونى مال وطول عمر، و صدقه پنهانى که کفّاره گناهان است و صدقه آشکار که از مرگ هاى بد پيشگيرى مى کند و خدمت به خلق که از لغزش ها و شکست هاى خفّت بار جلوگيرى مى کند.
شرح و تفسیر
کارآمدترين وسيله ها
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، از بهترين چيزى که رهروان راه حق و سالکان طريق بندگى خدا مى توانند به آن متوسّل شوند و به قرب پروردگار راه يابند سخن مى گويد و به دَه موضوع مهم اشاره مى فرمايد. نخست مى گويد: «برترين وسيله اى که متوسّلان به خدا، به آن توسّل مى جويند عبارت است از: ايمان به خدا و پيامبر او»؛ (إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى آللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى، آلإِيمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ).
اين تعبير، گويى اشاره به آيه شريفه (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ). و شرح و تفسير آن است؛ زيرا خداوند در اين آيه، نخست دستور به تقوا مى دهد و سپس دستور به انتخاب وسيله براى تقرب به او. و به اين ترتيب، منظور از وسيله، ايمان و جهاد و ساير امورى است که در اين خطبه آمده است.
اين سخن منافات با تفسير ديگر آيه که وسيله را شفاعت اولياى خدا مى شمرد، ندارد؛ زيرا همه اين وسايل مى تواند در مفهوم آيه شريفه جمع باشد.
به هر حال نخستين وسيله ايمان ذکر شده، ايمان به خدا و پيامبر؛ زيرا ريشه اصلى تمام حرکت هاى سازنده و مثبت، ايمان است.
جالب اين که در کلام امام (عليه السلام) براى هر يک از اين واجبات «ده گانه» نکته اى به عنوان تعليل و فلسفه ذکر شده، جز مسئله ايمان به خدا و پيامبر. به علت اين که اين مسئله بى نياز از ذکر دليل است و به تعبير ديگر: اساس و پايه تمام خوبى ها ونيکى ها ايمان است و بدون آن، هيچ گونه حرکتى به سوى فرائض الهى وواجبات دينى وجود نخواهد داشت و به قدرى اين امر واضح و روشن است که نيازى به ذکر دليل ندارد. سپس به دومين واجب پرداخته مى فرمايد: «و جهاد در راه خدا، که قلّه رفيع اسلام است»؛ (وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ، فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الإِسْلاَمِ).
«جهاد» در اين جا معناى وسيعى دارد که علاوه بر جهاد نظامى و مقابله مسلّحانه با دشمن، شامل جهاد علمى و تبليغى و امر به معروف و نهى از منکر وهرگونه تلاش و کوشش مفيد و سازنده براى پيشبرد اهداف اسلامى و حتّى جهاد با نفس مى شود و تعبير به «ذِرْوَةُ الإِسْلاَمِ»، «قلّه رفيع اسلام» اشاره به اين است که تا جهادِ همه جانبه نباشد، کارى از پيش نخواهد رفت. امام (عليه السلام) در تعبير ديگرى که در اواخر نهج البلاغه آمده است و ناظر به بيان فلسفه احکام است درباره جهاد مى فرمايد: «وَ الْجِهَادُ عِزًّ لِلْإِسْلاَمِ؛ خداوند جهاد را براى عزّت وسربلندى اسلام و مسلمين قرار داده است».
گرچه دشمنان اسلام سعى دارند با سوء استفاده و سوء تفسير از واژه جهاد، اسلام را به خشونت متّهم سازند؛ ولى از اين نکته غافل اند که جهاد که به معناى «تلاش براى زنده ماندن در مقابل عوامل مزاحم» است، در نهاد و طبيعت هر موجود زنده اى تعبيه شده است. در بدن ما اگر نيروهاى جهادگر نبودند تا از سلامت ما در مقابل هزاران هزار ميکروب مزاحم، که شب وروز از راه هاى مختلف وارد بدنمان مى شوند، دفاع کنند؛ زندگى کردن حتّى يک روز هم براى ما مشکل بود، و کار بيمارى «ايذر» که امروز خطرناک ترين بيمارى شمرده مى شود، چيزى جز از کار انداختن نيروى دفاعى بدن نيست. جامعه اى که جهاد را از دست بدهد شبيه کسى است که به اين بيمارى مبتلا شده است، و مورد تهاجم انواع مشکلات قرار مى گيرد. حقيقت اين است که کسانى که جهاد اسلامى را نشانه گرفته اند، به خوبى مى دانند تا اين اصل در ميان مسلمانان زنده است، سلطه بر آنان ممکن نيست و اگر جهاد تحت عنوان «خشونت» حذف شود، ديگر مشکلى دربرابر سلطه گران وجود نخواهد داشت. به همين دليل، يکى از ويژگى هاى بعضى از مذاهب ساختگى، حذف جهاد از برنامه آن هاست.
به هر حال، اگر در بيان امام (عليه السلام)، نخستين واجب از واجباتِ بعد از ايمان به خدا و پيامبر، جهاد شمرده شده، دليلش همين است که بدون جهاد، حيات مکتب تضمين نمى شود.
در حديثى از على (عليه السلام) مى خوانيم: «وَاللهِ مَا صَلَحَتْ دُنْيَا وَلا دِينٌ إِلاَّ بِهِ؛ به خدا سوگند! دنيا و دين بدون جهاد سامان نمى گيرد».
در بيان سومين واجب مى فرمايد: «کلمه اخلاص (و شهادت به يگانگى خدا) که هماهنگ با فطرت انسانى است»؛ (وَ کَلِمَةُ الْإِخْلاَصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ).
منظور از «کلمه اخلاص» همان شهادتِ «لااله الّا الله» است که عبوديّت و الوهيّت را مخصوص ذات پاک پروردگارمى کند و هرگونه شرک و بت پرستى را نفى مى سازد.
از بعضى از روايات استفاده مى شود که اخلاص جنبه عملى هم دارد و آن اين که تنها به آستان حق روى آورد و از غير او در عمل چشم بپوشد و از ارتکاب گناهان خوددارى کند. در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ قَالَ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ مُخْلِصآ دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ إِخْلاصُهُ أَنْ يَحْجُزَهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ عَمَّا حَرَّمَ اللهُ؛ کسى که «لااله الا الله» را با اخلاص بگويد وارد بهشت مى شود و اخلاصش آن است که «لااله الا الله»، او را از آنچه خدا بر او حرام کرده است، بازدارد».
روشن است،کسى که به سراغ گناهان مى رود، يا تسليم شيطان شده يا هواى نفس، که اين نوعى شرک در عمل محسوب مى شود و با حقيقت اخلاص سازگار نيست. در بيان چهارمين واجب مى فرمايد: «و بر پا داشتن نماز که حقيقت دين وآيين است»؛ (وَ إِقَامُ الصَّلاةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ).
«ملّت» در اين جا به معناى دين و آيين است و اين که نماز را به عنوان جزء دين نشمرده، بلکه کلّ دين معرفى کرده، به اين دليل است که نماز پايه اصلى دين است؛ همان گونه که در حديث معروف پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) آمده است: «أَلصَّلاَةُ عِمَادُ الدِّينِ، فَمَنْ تَرَکَ صَلاَتَهُ مُتَعَمِّدآ فَقَدْ هَدَمَ دِينَهُ؛ نماز ستون دين است، کسى که عمدآ آن را ترک کند، دين خود را ويران کرده است». و در حديث ديگرى از پيامبر (صلي الله عليه و آله) آمده است: «مَثَلُ الصَّلاةِ مَثَلُ عَمُودِ الْفُسْطَاطِ إِذَا ثَبَتَ الْعَمُودُ ثَبَتَتِ الْأَطْنَابُ وَ الْأَوْتَادُ وَ الْغِشَاءُ، وَ إِذَا انْکَسَرَ الْعَمُودُ لَمْ يَنْفَعْ وَتِدٌ، وَ لا طُنْبٌ وَ لا غِشَاءٌ؛ نماز همچون ستون خيمه است هنگامى که ستون خيمه برقرار باشد، طناب ها وميخ ها و پوشش خيمه برقرار و مفيد است و هنگامى که ستون بشکند نه طناب ها به درد مى خورد و نه ميخ ها و پوشش».
در بيان پنجمين واجب مى فرمايد: «و اداى زکات که فريضه اى واجب است»؛ (وَإِيتَاءُ الزَّکاةِ فَإِنَّهَا فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ).
«فريضه» معمولا به معناى واجب است؛ بنابراين، ذکر «واجب» بعد از آن، نوعى تأکيد محسوب مى شود. ولى فريضه معناى ديگرى دارد که با محل بحث ما متناسب تر است و آن، عبارت از قطع کردن و جدا کردن چيزى است و در اين جا، بخشى از مال است که براى هدفى جدا مى کنند. يا به تعبير ديگر: مالياتى است که براى کمک به ضعيفان جامعه و تأمين هزينه هاى حکومت اسلامى تعيين شده است.
در قرآن مجيد درباره سهام ارث مى فرمايد :(نَصِيبآ مَفْرُوضآ). و به همين علت، بسيارى از بزرگان در بحث ارث به جاى «کتاب الارث» «کتاب الفرائض» گفته اند. به هر حال، مسئله زکات، بعد از نماز، از مهم ترين ارکان اسلام است. در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم: «روزى هنگامى که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در مسجد بود، پنج نفر را صدا زد و فرمود: برخيزيد و از مسجد ما بيرون رويد! «لاَتُصَلُّوا فِيهِ وَأَنْتُمْ لا تُزَکُّونَ؛ شما که زکات نمى دهيد، در مسجد ما نماز نخوانيد».
در بيان ششمين رکن از ارکان اسلام به سراغ روزه مى رود و مى فرمايد: «وروزه ماه رمضان که سپرى دربرابر عذاب الهى است»؛ (وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ).
تعبير به «جُنَّة» (به معناى سپر، که يک وسيله مهم دفاعى در ميدان مبارزه است) درباره روزه ماه رمضان، به اين دليل است که سرچشمه اصلى گناهان وسوسه هاى شيطان و ابزار شيطان، هواى نفس است. هنگامى که به وسيله روزه، شهوات در کنترل عقل درآيند انسان با اين وسيله دفاعى، از حملات شيطان محفوظ مى ماند.
در اين جا تعبير «جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ» آمده، در حالى که در حديث معروف ديگرى «جُنَّةٌ مِنَ النَّارِ» ذکر شده که هر دو به يک معنا بازمى گردد.
و به هر حال، در فضيلت روزه همين بس که انسان را از جهان حيوانيت به سوى جهان فرشتگان مى برد و بر بساط قرب خداوند جاى مى دهد.
در بيان هفتمين رکن از ارکان اسلام مى فرمايد: «و حج و عمره خانه خدا که نابود کننده فقر و شست وشو دهنده گناه است»؛ (وَ حَجُّ الْبَيْتِ وَ آعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ الْفَقْرِ وَ يَرْحَضَانِ الذَّنْبَ).
بى شک، زيارت خانه خدا، هم برکات مادى دارد و هم برکات معنوى وروحانى که در اين جا به هر دو اشاره شده که خلاصه آن در آيه شريفه 28 سوره حج ديده مى شود؛ آن جا که مى فرمايد: (لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ).
اما تأثير آن در شست وشوى گناه از اين نظر است که حج و عمره تحوّلى در روح و جان انسان ايجاد مى کند و حتّى قلوب سنگدلان را نرم مى سازد و به بازنگرى اعمال پيشين و توبه از گناهان وامى دارد. همان گونه که در حديثى وارد شده است: مانند روزى که از مادر متولّد شده از گناهان خود پاک مى شود؛ (يَخْرُجُ مِنْ ذُنُوبِهِ کَهَيْئَةِ يَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ).
و اما تأثير آن در زدودن آثار فقر و تنگدستى ـ علاوه بر برکات الهى حج در نفى فقر ـ از اين نظر است که مسلمانان مى توانند در کنار مراسم حج، بازارهاى خوبى جهت مبادلات اقتصادى به وجود آورند و نوعى تجارت جهانى در ميان خود دائر سازند؛ آن گونه که در اَعصار نخستين به صورت محدودترى در ميان قبايل عرب وجود داشت و اگر مسلمين امروز از اين فرصت براى تقويت بنيه هاى اقتصادى کشورهاى اسلامى استفاده کنند، به يقين موفقيت هاى خوبى از جهت فقرزدايى نصيب آنان خواهد شد. در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : «مَا رَأَيْتُ شَيْئآ أَسْرَعَ غِنىً وَ لا أَنْفَى لِلْفَقْرِ مِنْ إِدْمَانِ حَجِّ الْبَيْتِ؛ در جلب بى نيازى و نفى فقر، چيزى را سريع تر از تداوم حج نديدم».
در بيان هشتمين رکن مى فرمايد: «و صله رحم که سبب فزونى مال و طول عمر است»؛ (وَصِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِي آلْمَالِ، وَمَنْسَأَةٌ فِي الأَجَلِ). تأثير صله رحم در فزونى مال ـ علاوه بر الطاف الهى که در جنبه هاى مادّى شامل حال اين دسته از نيکوکاران مى شود ـ اين است که پيوندهاى خانوادگى غالبآ سبب همکارى هاى دسته جمعى اقتصادى مى شود و معمولا کارهاى گروهى در مسائل اقتصادى سودآورتر است.
و تأثير آن در طول عمر ممکن است از اين جهت باشد که ارحام براى يکديگر دعا مى کنند و همين دعا سبب طول عمر آن ها مى شود؛ به علاوه، هنگامى که روابط خوبى با هم داشته باشند، در مشکلات و ازجمله بيمارى ها به يارى هم مى شتابند و همين امر باعث طول عمر آن ها مى شود. اضافه بر اين، صله رحم، غم و اندوه را کم مى کند و نشاط و شادابى ـ که از عوامل طول عمر است ـ مى آفريند.
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «صِلَةُ الْأَرْحَامِ تُزَکِّي الْأَعْمَالَ، وَتُنْمِي الْأَمْوَالَ، وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى، وَ تُسَيِّرُ الْحِسَابَ، وَ تُنْسِئُ فِي الْأَجَلِ؛ صله رحم اعمال را پاک مى کند و اموال را رشد و نموّ مى دهد و بلا را دفع، و حساب را آسان مى کند و اجل را به تأخير مى اندازد».
پرواضح است که تحليل هاى منطقى که ما براى رابطه عبادات و کارهاى نيک با آثار مادّى داريم، به اين مفهوم نيست که ارتباطات معنوى و الهى آن ها را که از چشم ما پوشيده است، ناديده بگيريم.
در بيان نهمين رکن از ارکان اسلام مى فرمايد: «و صدقه پنهانى که کفّاره گناهان است و صدقه آشکار که از مرگ هاى بد پيشگيرى مى کند»؛ (وَ صَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُکَفِّرُ الْخَطِيئَةَ، وَ صَدَقَةُ الْعَلانِيَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِيتَةَ السُّوءِ).
منظور از «صدقه سرّ» کمک هايى است که انسان به افرادِ نيازمند و آبرومند مى کند که هم خلوص نيّت بيشتر و هم حفظ آبروى افراد نيازمند در آن است وبه همين دليل، برکات فراوانى دارد و اين تعبير، هم شامل صدقات واجبه مانند کفّارات و نذورات مى شود و هم صدقات مستحبّه و انفاقات.
و منظور از «صدقه عَلانيه» کمک هايى است که آشکارا انجام مى شود و از آثار و برکات آن تشويق ديگران به کار خير، و دعاى مردم در حق صدقه دهنده است. اين سخن درواقع برگرفته از اين آيه شريفه است (أَلّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرّآ وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ)؛ «کسانى که اموال خود را شب يا روز، پنهان يا آشکار انفاق مى کنند، مزدشان نزد پروردگارشان (محفوظ) است؛ نه ترسى بر آن هاست و نه اندوهگين مى شوند».
در روايات متعدّدى که در منابع معروف اهل سنّت و شيعه وارد شده، آمده است: اين آيه هنگامى نازل شد که على (عليه السلام) چهار درهم داشت يکى را در شب ويکى را در روز، يکى را آشکار و يکى را پنهان، در راه خدا انفاق کرد.
البتّه «صدقه» در فقه اسلامى معمولا درمورد کمک به نيازمندان، با قصد قربت، اطلاق مى گردد؛ ولى صدقه مفهوم وسيع ترى دارد که شامل هرکار خير اجتماعى مانند بناى مساجد و مدارس و جادّه ها و بيمارستان ها وکارهاى فرهنگى مى گردد و لذا در روايتى از امام کاظم (عليه السلام) وارد شده است: «عَوْنُکَ لِلضَّعِيفِ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَةِ؛ کمک کردن تو به ضعيفان از بالاترين صدقات است». و بى شک بناى بيمارستان ها و مدارس و مانند آن مصداق «عَوْنُ الضّعيف» است. در حديث ديگرى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «کُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ؛ هر کار نيکى صدقه محسوب مى شود».
و نيز در حديث ديگرى از همان بزرگوار مى خوانيم: «أَلْکَلِمَةُ الطَّيِّبَةُ صَدَقَةٌ؛ هر سخن پاکيزه اى صدقه است».
و امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «إِسْمَاعُ الْأَصَمِّ مِنْ غَيْرِ تَضَجُّرٍ صَدَقَةٌ هَنِيئَةٌ؛ رساندن مطلب بدون اظهار ناراحتى به گوش افرادى که شنوايى آن ها ضعيف است، صدقه گوارايى است».
اين سخن را با حديث ديگرى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پايان مى دهيم. روزى آن حضرت فرمود: «بر هر مسلمانى لازم است که در هر روز صدقه اى بدهد». کسى عرض کرد: «همه توانايى اين کار را ندارند». پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «إِمَاطَتُکَ الْأَذَى عَنِ الطَّرِيقِ صَدَقَةٌ، وَ إِرْشَادُکَ الرَّجُلَ إِلَى الطَّرِيقِ صَدَقَةٌ وَ عِيَادَتُکَ الْمَرِيضَ صَدَقَةٌ، وَ أَمْرُکَ بِالْمَعْرُوفِ صَدَقَةٌ، وَ نَهْيُکَ عَنِ الْمُنْکَرِ صَدَقَةٌ، وَرَدُّکَ السَّلامَ صَدَقَةٌ؛ کنار زدن موانع از سر راه و جادّه ها صدقه است؛ راهنمايى افراد به مقصد مورد نظر آن ها صدقه است؛ عيادت مريض صدقه است؛ امر به معروف صدقه است؛ نهى از منکر صدقه است و جواب سلام نيز صدقه است».
منظور از «مَيْتَةُ السُّوءِ» مرگ وميرهايى است که با شکنجه و ناراحتى شديد واقع مى شود؛ مانند سوختن در آتش، و بيمارى هاى جانکاه و مشقّت بار، وتصادف هاى شديد به هنگام رانندگى.
در بيان دهمين و آخرين رکن از ارکان اسلام مى افزايد: «و خدمت به خلق که از لغزش ها و شکست هاى خفّت بار جلوگيرى مى کند»؛ (وَ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِي مَصَارِعَ الْهَوَانِ).
تعبير به «صَنَائِع الْمَعروُف» که هر کار نيکى را شامل مى شود، ازقبيل ذکر عام بعد از خاص است. درواقع در هر يک ازجمله هاى قبل، انگشت روى يکى از کارهاى مهمّ خير گذاشته شده، ولى در اين جا کارهاى خير به طور عام آمده است. اين احتمال نيز وجود دارد که منظور از «صنائع المعروف» کمک به بندگان خداست. کمک هايى که در امور سابق نمى گنجد.
منظور از «مَصارع الْهَوان» شکست هايى است که توأم با خوارى و ذلّت است؛ که درواقع، دو نوع است: شکست از ناحيه از دست دادن امکانات و شکست از ناحيه آبرو و حيثيّت. زيرا همه شکست ها توأم با خفّت و ذلّت نيست، به همين دليل، بعضى از آن ها قابل تحمّل است؛ ولى شکست آميخته با خفّت و ذلّت بسيار دردناک است و کارهاى خير ـ به خصوص خدمت به نيازمندان، خواه خدمات فردى باشد يا اجتماعى ـ سبب پيشگيرى از اين گونه شکست ها مى شود.
در روايات متعدّدى که از معصومين (عليهم السلام) نقل شده، روى مسئله «صنايع معروف» (کارهاى خير) تأکيد فراوانى ديده مى شود. ازجمله در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَهْلُ الْمَعْرُوفِ؛ نخستين کسانى که وارد بهشت مى شوند کسانى هستند که اهل کارهاى خير و خدمت به خلق هستند». و در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم: «عَلَيْکُمْ بِصَنَائِعِ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا نِعْمَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ؛ بر شما باد! به کارهاى نيک و خدمت به خلق که بهترين زاد و توشه براى معاد است».
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است که اصحاب و ياران خود را تشويق به معروف و کارهاى خير کرد؛ سپس فرمود: «بهشت درى دارد به نام «معروف»، تنها کسانى از آن در وارد مى شوند که در دنيا «صنايع معروف» (کارهاى خير) داشته اند» و در پايان مى افزايد: «إِنَّ الْعَبْدَ لَيَمْشِي فِي حَاجَةِ أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ، فَيُوَکِّلُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ مَلَکَيْنِ: وَاحِدآ عَنْ يَمِينِهِ، وَ آخَرَ عَنْ شِمَالِهِ، يَسْتَغْفِرُونَ لَهُ رَبَّهُ وَ يَدْعُوَانِ بِقَضَاءِ حَاجَتِهِ؛ بنده اى که در طريق برآوردن حاجت برادر مؤمنش گام برمى دارد خداوند دو فرشته را مأمور مى کند: يکى از طرف چپ و يکى از طرف راست با او مى روند و پيوسته براى او استغفار مى کنند وبرآوردن حاجات او را از خدا مى خواهند». نکته
فلسفه احکام
بسيار مى شود که طبيبان آگاه، بيماران خود را از آثار مهمّ داروهاى شفابخش و غذاهاى تقويتى که درمان بيمارى ها را تسريع مى کند باخبر مى سازند؛ تا با شوق و علاقه بيشتر داروهاى تلخ را تحمّل کنند و دستورات طبيب را دقيقآ به کار بگيرند.
طبيبان روحانى نيز دقيقآ همين مسير را مى پيمايند و فلسفه تشريع احکام و آثار حيات بخش برنامه هاى دينى را براى مردم شرح مى دهند تا آتش اشتياق را در دل آن ها شعله ور سازند و با عزمى راسخ به دنبال انجام برنامه ها بفرستند.
بيان فلسفه احکام که نمونه روشنى از آن در خطبه مورد بحث ديده مى شود، علاوه بر اين که شوق و علاقه مردم را براى انجام وظايف دينى افزون مى کند و تحمّل ناراحتى را براى انجام پاره اى از وظايف سخت و سنگين آسان مى سازد، چند فايده ديگر نيز دارد:
1. به همه مردم هشدار مى دهد که بايد در چه مسيرى حرکت کنند تا فلسفه حکم پياده شود؛ مثلا هنگامى که مى گويد: «فَرَضَ اللهُ... الْحَجَّ تَشْيِيدآ لِلدِّينِ؛ خداوند حج را سبب قدرت و قوّت اسلام قرار داده است». مفهومش اين است که مراسم حج را آن چنان باشکوه برگزار کنند که به اين هدف والا برسند، نه اين که تنها به آداب صورى حج و تشريفات ظاهرى آن قناعت کنند.
2. بدانيم که آثار و برکات اين اعمال به خود ما بازمى گردد. درواقع ما با انجام اين اعمال، خدمتى به خويش مى کنيم؛ منّتى بر خدا نداريم و بايد بسيار ممنون باشيم. همان گونه که قرآن درمورد اصل ايمان و اسلام مى گويد: (يَمُنُّونَ عَلَيْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَىَّ إِسْلاَمَکُمْ بَلِ اللهُ يَمُنُّ عَلَيْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِيمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ)؛ آن ها بر تو منّت مى نهند که اسلام آورده اند؛ بگو: «اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذاريد، بلکه خداوند بر شما منّت مى نهد که شما را به سوى ايمان هدايت کرده است، اگر (در ادعاى ايمان) راستگو هستيد».
3. سرانجام اين که: مى توانيم با توجّه به فلسفه احکام، اعمال خود را ارزيابى کنيم، که تا چه اندازه مقبول درگاه خداوند است و چه اندازه از آن دور مى باشد. مثلا وقتى مى فرمايد: «فلسفه روزه تقوا، و فلسفه نماز نهى از فحشا و منکر است» بايد ملاحظه کنيم که آيا بعد از انجام روزه و نماز، روح تقوا و پرهيز از گناه در ما حاصل شده است، يا نه؟ و به اين ترتيب، ارزش عبادات و اعمال خود را به دست آوريم.
آرى! ما خدا را حکيم مى دانيم و حکمت او ايجاب مى کند که هيچ دستورى را بدون هدف و نتيجه بيان نفرمايد و چه بى خبرند آن جاهلان ناآگاه که مى گويند: افعال خداوند معلّل به اغراض نيست؛ يعنى هيچ هدفى در کارها و برنامه ها وتشريعات او وجود ندارد! آن ها با اين سخن زشت و ناپسند خود، حکيم بودن خداوند را زير سؤال مى برند و چنين مى پندارند که به حقيقت توحيد نزديک شده اند در حالى که مصداق اين آيه شريفه اند: (قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالأَخْسَرِينَ أَعْمَالا * أَلَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنونَ صُنْعآ)؛ «بگو: آيا به شما خبر دهيم که زيان کارترين (مردم) در کارها چه کسانى هستند؟ همان کسانى که سعى و تلاششان در زندگى دنيا گُم (و نابود) شده، در حالى که مى پندارند کار نيک انجام مى دهند».
آرى! افعال خدا معلّل به اغراض نيست؛ يعنى هدف هايى که به خود او بازگشت کند. زيرا او بى نياز از همه چيز و همه کس مى باشد؛ ولى افسوس که اين ناآگاهان اين سخن را نمى گويند، بلکه مى گويند: ضرورتى ندارد که نتيجه افعال ودستورات خداوند به بندگان برگردد. و اين نهايت بى خبرى است!!!
به هر حال، اميرمؤمنان على (عليه السلام) در خطبه مورد بحث، بخش هاى جالبى را از فلسفه احکام بيان فرموده، که با مطالعه آن، آتش شوق انجام اين برنامه هاى حساب شده الهى، در دل ها زبانه مى کشد و با طيب خاطر به دنبال آن حرکت مى کنند.
پاورقی ها
«متوسّلون» از ريشه «وسيله» است که به گفته راغب به معناى رسيدن به چيزى توأم با ميل و رغبت است.
مائده، آيه 35. «ذروه» بر وزن «قبله»، و بر وزن «اسوه» به معناى قسمت بالاى هرچيزى است و به کوهان شتر و قلّه کوهها اطلاق مى شود. نهج البلاغه، ضمن حکمت 252. کافى، ج 5، باب فضل الجهاد، ص 8، ح 11. صفات الشيعة، ص 5، ح 6 و 7. جامع الاخبار (شعيرى)، ص 73. من لا يحضره الفقيه، ج 1، باب فضل الصلاة، ص 211، ح 639. نساء، آيه 7. کافى، ج 3، باب منع الزکاة، ص 503، ح 2. کافى، ج 4، باب ما جاء فى فضل الصوم، ص 62، ح 1. «يرحضان» از ريشه «رحض» بر وزن «محض» به معناى شستن است. اشاره به اين که حج و عمره آثار گناه را از صحنه عمل، يا از صحنه دل مى شويد. کافى، ج 4، باب فضل الحج و العمرة، ص 253، ح 4. امالى طوسى، ص 694، ضمن ح 1478. «مثراة» از ريشه «ثرى» و «ثروت» به معناى فزونى يافتن است. لذا مال فراوان را «ثروت» مى گويند و «مثرات» مصدر ميمى به معناى اسم فاعل است، يعنى: «سبب فزونى». «مَنسأة» از ريشه «نسأ» بر وزن «نسخ» به معناى تأخير انداختن است و «منسأة» مصدر ميمى به معناى اسم فاعل، يعنى «سبب تأخير» مى باشد و به عصا «مِنْسَأَة» مى گويند، زيرا با نوک آن، اشياى مزاحم به کنار رانده مى شود. کافى، ج 2، باب صلة الرحم، ص 150، ح 4. بقره، آيه 274. به احقاق الحق، ج 3، ص 246-251 مراجعه شود. تحف العقول، ص 414. خصال، ج 1، ص 134، ح 145. شرح شهاب الاخبار (قضاعى)، ص 265. ثواب الاعمال، ص 140. دعوت راوندى، ص 98، ح 230. «صنائع» از ريشه «صنع» بر وزن «قفل» به معناى ساختن و ابداع چيزى است و در لغت عرب به کارهاى خوب و نيکوکارى «صنايع» جمع «صنيعه» گفته مى شود. (نقل از المعجم الوسيط). «مصارع» جمع «مَصْرع» به معناى محل افکندن و زمين افتادن است و به قتلگاه، «مَصرع» گفته مى شود و به کشتى گرفتن «مصارعه» مى گويند، چون هر يک از دو طرف مى خواهد ديگرى را به زمين بيفکند. دعوات راوندى، ص 108، ح 240. غررالحکم، ح 8766. کافى، ج 2، باب قضاء حاجة المؤمن، ص 195، ح 10. دلائل الامامة، ص 113، ضمن خطبه حضرت زهرا 3، احتجاج طبرسى، ج 1، ص 258 ـ قريب بههمين معنا، از على (عليه السلام) در نهج البلاغة، حکمت 252 نقل شده است. حجرات، آيه 17. کهف، آيات 103 و 104.