تفسیر بخش اوّل
وَأُحَذِّرُکُمُ الدُّنْيَا فَإنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ، وَلَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ. قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا، وَغَرَّتْ بِزِينَتِهَا. دَارُهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا، فَخَلَطَ حَلاَلَهَا بِحَرَامِهَا، وَخَيْرَهَا بِشَرِّهَا، وَحَيَاتَهَا بِمَوتِهَا، وَحُلْوَهَا بِمُرِّهَا. لَمْ يُصْفِهَا اللهُ تَعَالَى لاَِوْلِيَائِهِ، وَلَمْ يَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ. خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَشَرُّهَا عَتِيدٌ. وَجَمْعُهَا يَنْفَدُ، وَمُلْکُهَا يُسْلَبُ، وَعَامِرُهَا يَخْرَبُ. فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ، وَعُمُرٍ يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ، وَمُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ! اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَيْکُمْ مِنْ طَلَبِکُمْ، وَاسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَکُمْ. وَأَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَکُمْ قَبْلَ أَنْ يُدْعَى بِکُمْ.
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، باز به سراغ نکوهش دنيا و دنياپرستان مى رود و چنان زرق وبرق دنيا را تحقير مى کند و عيوب آن را برمى شمرد که هر انسان عاقلى را بيدار مى سازد و به او نشان مى دهد که دنياپرستى راه نجات نيست.
مخاطبان خويش را که مردم آن روز و امروز و تمام اعصار و قرون را شامل مى شود از زرق وبرق دنيا بر حذر مى دارد و مى فرمايد: «شما را از دل بستگى به دنيا سخت بر حذر مى دارم که منزلگاهى است کوچ کردنى؛ و جاى اقامت نيست»؛ (وَأُحَذِّرُکُمُ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ، وَلَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ).
«قلعه» از ريشه «قلع» گرفته شده و به معناى اموال عاريتى و محلى است که انسان هر زمان بايد از آن برخيزد.
و «نُجْعَة» عکس آن است و آن جايگاهى است که انسان خير و برکت در آن يافته و قطعاً تصميم به توقف در آن گرفته است؛ بنابراين مفهوم سخن مولا (عليه السلام) اين است که دنيا به هر حال يک منزلگاه موقّتى است و ارزشى براى ماندن واقامت گزيدن ندارد، در ادامه سخن درواقع به دلايل اين مطلب اشاره مى کند ومى افزايد: «دنيا خود را با مکر و نيرنگ آراسته و با زرق وبرق خود مردم را مى فريبد، سرايى است که در نظر صاحب اصلى اش بى مقدار است لذا حلالش را با حرام، و خيرش را با شرّ، و زندگى اش را با مرگ، و شيرينى اش را با تلخى، به هم آميخته است»؛ (قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا، وَغَرَّتْ بِزِينَتِهَا. دَارُهَا هَانَتْ عَلَى رَبِّهَا، فَخَلَطَ حَلاَلَهَا بِحَرَامِهَا، وَخَيْرَهَا بِشَرِّهَا، وَحَيَاتَهَا بِمَوتِهَا، وَحُلْوَهَا بِمُرِّهَا).
هرگاه بخواهى لقمه نان حلالى به دست آورى بايد هزار درد و رنج را تحمّل کنى و از مسيرهاى پرنشيب وفراز بگذرى و هرگاه بخواهى گلى بچينى بايد نيش خار را تحمل کنى و اگر بخواهى از خوان نعمتش کمى عسل برگيرى، نيش هاى زنبورها در انتظار توست، در کنار هر گنجى افعى ها خفته اند و در کنار هر شيرينى تلخى ها هستند، فى المثل انسانى که فرزند ندارد غم و غصّه جانکاهى بر روح او سنگينى مى کند ولى همين که فرزند پيدا کرد هزاران مشکل در کنار اوست وهمچنين نعمت ها و مواهب ديگر که فقدانش غم انگيز است و وجودش ملال آور و مشکل آفرين.
و در تأکيد براين سخن مى فرمايد: «(به همين دليل) خداوند آن را مخصوص اوليايش نساخته، و از دشمنانش دريغ نداشته است»؛ (لَمْ يُصْفِهَا اللهُ تَعَالَى لِأَوْلِيَائِهِ، وَلَمْ يَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ).
آرى! اگر متاع دنيا متاع قابل ملاحظه اى بود خداوند آن را به دوستانش اختصاص مى داد و از دشمنانش دريغ مى داشت ولى چون ارزشى ندارد آن را به هرکس مى دهد. سپس اضافه مى کند: «خوبى هايش کم، و شرّ آن آماده (و فراوان)، جمعش رو به فنا وملک و حکومتش رو به زوال، و آبادى اش رو به ويرانى است»؛ (خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَشَرُّهَا عَتِيدٌ. وَجَمْعُهَا يَنْفَدُ، وَمُلْکُهَا يُسْلَبُ، وَعَامِرُهَا يَخْرَبُ). و عجب اين که اين دگرگونى ها و زوال نعمت ها و بر باد رفتن حکومت ها وويرانى آبادى ها، هميشه جنبه تدريجى ندارد بلکه گاهى در يک ساعت و حتى در يک لحظه همه چيز دگرگون مى شود و تاريخ بشر مملوّ است از اين صحنه هاى وحشت آور و عبرت انگيز.
با اين حال چگونه عاقل مى تواند به آن دل ببندد؟ و بر نعمت هايش تکيه کند؟ از اقبال دنيا شاد و از ادبارش غمگين شود؟
و در ادامه اين بحث، مطلب را به صورت سوال مطرح مى کند، تا پاسخ آن از درون دل هاى مخاطبين برخيزد و اثر عميق خود را بگذارد، مى فرمايد: «چه ارزشى دارد سرايى که همچون عمارت هاى فرسوده در حال فروريختن است؟! وچه خوبى اى دارد عمرهايى که همچون زاد و توشه (ى مختصر) پايان مى گيرد؟ وزندگى هايى که همچون ايّام سفر به آخر مى رسد؟!»؛ (فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ، وَعُمُرٍ يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ، وَمُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ!).
امام (عليه السلام) در اين سه تشبيه، نهايت فصاحت و بلاغت را به کار برده است :
نخست دنيا را به خانه کهنه و فرسوده اى تشبيه مى کند که ديوارهايش شکافته و سقف هايش در حال فروريختن است.
و عمر انسان را به سفره اى تشبيه مى کند که گروهى بر سر آن مى نشينند و در مدّتى کوتاه هرچه در آن است مى خورند و سفره خالى مى شود.
و مدّت بقاى انسان را در اين جهان، به سفرهاى کوتاهى تشبيه مى کند که مسافر هنوز شروع به راه رفتن نکرده پايان مى پذيرد.
و سرانجام در آخرين جمله اين بخش از خطبه، همگان را مخاطب ساخته وسه دستور مهمّ به آن ها مى دهد و مى فرمايد: «آنچه را که خداوند بر شما واجب کرده است جزءِ خواسته هاى خويش قرار دهيد و از او بخواهيد که براى اداى حقوقى که از شما خواسته است يارى تان کند و پيش از آن که به سوى مرگ فراخوانده شويد، دعوت مرگ را به گوش هاى خويش برسانيد (و آماده شويد)»؛ (اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَيْکُمْ مِنْ طَلَبِکُمْ، وَاسْأَلُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقِّهِ مَا سَأَلَکُمْ. وَأَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَکُمْ قَبْلَ أَنْ يُدْعَى بِکُمْ).
در نخستين دستور، به مردم سفارش مى کند که حدّاقل، واجبات الهى را به اندازه خواسته هاى شخصى خود، ارج نهند و در انجام آن کوشا باشند نه اين که خواسته هاى دنيوى خود را در متن قرار دهند و واجبات الهى را در حاشيه.
اين احتمال نيز وجود دارد که منظور اين است که توفيق انجام واجبات الهى را جزء خواسته هاى خود در پيشگاه خدا قرار دهيد ولى بنابر اين تفسير، هر دو جمله تکرار يک مفهوم خواهد بود، زيرا در جمله دوم به اين معنا اشاره شده که مى فرمايد: از او بخواهيد که در اداى حقش شما را يارى کند؛ بنابراين، معناى اول مناسب تر به نظر مى رسد.
جمله سوم اشاره به آمادگى براى استقبال از مرگ است از طريق اداى حقوق مردم و توبه از گناه و جبران مافات، چراکه در غير اين صورت، مرگ غافلگيرانه دامان انسان را مى گيرد و به سوى جهانى که هيچ آمادگى اى براى ورود به آن ندارد پيش مى برد.
* * * .
پاورقی ها
«لم يصفها» از ريشه «اصفاء» به معناى مخصوص گردانيدن، گرفته شده است اشاره به اين که مواهب دنيا، به قدرى بى ارزش است که خدا آن را در اختيار همه قرار داده است. «لم يضنّ» از ريشه «ضن» به معناى بخل و دريغ داشتن است. «عتيد» از ريشه «عتاد» بر وزن «جواب» به معناى مهيّا و فراهم شدن است و گاه به معناى ذخيره کردن نيز مى آيد.