تفسیر بخش سوم

مَا بَالُکُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُذْرِکُونَهُ، وَلا يَحْزُنُکُمُ الْکَثِيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ! وَيُقلِقُکُمُ الْيَسِيرُ مِنَ الدُّنْيَا يَفُوتُکُمْ، حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذلِکَ فِي وُجُوهِکُمْ، وَقِلَّةِ صَبْرِکُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْکُمْ! کَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِکُمْ، وَکَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَيْکُمْ. وَمَا يَمْنَعُ أَحَدَکُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبهِ، إلاَّ مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ. قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ الاْجِلِ وَحُبِّ الْعَاجِلِ، وَصَارَ دِينُ أَحَدِکُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ، صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ، وَأَحْرَزَ رِضَى سَيِّدِهِ.

ترجمه
شما را چه شده که با تحصيل مقدار کمى از دنيا مسرور و خوشحال مى شويد، ولى محروم شدن از مقدار فراوانى از آخرت، هرگز شما را غمگين نمى کند؟! از دست رفتن مقدار ناچيزى از متاع دنيا شما را سخت پريشان مى سازد به گونه اى که آثارش در چهره هايتان نمايان مى شود، و براى آنچه از دست داده ايد بى تابى مى کنيد، گويى اين جا سراى اقامت جاودانه شماست و متاع دنيا هميشه براى شما باقى مى ماند.
کسى از شما نمى تواند عيب خطرناک برادر خود را (به منظور اصلاح و نهى از منکر) بازگو کند چراکه مى ترسد برادرش نيز همان عيب را درباره او بازگويد! (گويى) همگى دست به دست هم داده ايد که آخرت را کنار بگذاريد و به دنيا عشق ورزيد و دين شما تنها بر زبانتان است و کارتان شبيه کار کسى است که گويى تمام وظيفه خود را انجام داده و رضايت مولاى خويش را فراهم ساخته است (در حالى که شما نه تنها انجام وظيفه نکرده ايد بلکه خشم مولاى خود را فراهم ساخته ايد).
شرح و تفسیر
باز هم سرزنش دنياپرستان
در اين بخش که آخرين بخش خطبه است، امام (عليه السلام) بار ديگر دنياپرستان را مخاطب قرار داده و با سرزنش ها و ملامت هاى توأم با استدلال، براى بيدارساختن آن ها کوشش مى کند، نخست مى فرمايد: «شما را چه شده که با تحصيل مقدار کمى از دنيا مسرور و خوشحال مى شويد ولى محروم شدن از مقدار زيادى از آخرت، هرگز شما را غمگين نمى کند؟ از دست رفتن مقدار ناچيزى از متاع دنيا شما را سخت پريشان مى سازد به گونه اى که آثار آن در چهره هايتان نمايان مى شود وبراى آنچه از دست داده ايد بى تابى مى کنيد، گويى اين جا سراى اقامت هميشگى شماست و متاع دنيا هميشه براى شما باقى مى ماند»؛ (مَا بَالُکُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُدْرِکُونَهُ، وَلاَيَحْزُنُکُمُ الْکَثِيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ! وَيُقلِقُکُمُ الْيَسِيرُ مِنَ الدُّنْيَا يَفُوتُکُمْ،حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذلِکَ فِي وُجُوهِکُمْ، وَقِلَّةِ صَبْرِکُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْکُمْ! کَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِکُمْ، وَکَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَيْکُمْ).
آرى! چنين است حال بسيارى از مردم دنيا که از دست رفتن امور معنوى سبب پريشانى آن ها نمى شود ولى کمترين ضرر مادى آن ها را سخت پريشان مى سازد، مثلاً اگر روزهاى متوالى نماز صبح آن ها قضا شود هيچ مايه نگرانى آن ها نيست يا اگر سال ها از فيض عبادت هاى شبانه محروم بمانند غمى ندارند ولى گاهى چند درهم زيان، آن ها را برآشفته مى کند و بر سر اطرافيان خود فرياد مى کشند که چرا چنين شده است؟
اين تفاوت آشکار شرم آور، از يکى از اين دو چيز سرچشمه مى گيرد: يا ايمان ها به آخرت و وعده هاى الهى ضعيف است و آن را حلواى نسيه مى دانند که به خاطر آن چشم از سکّه نقد نمى پوشند، و يا على رغم ايمانشان به آخرت، آن قدر هوا و هوس ها بر قلب و روح آن ها چيره شده و غفلتِ آن ها را فراهم آورده که چيزى جز متاع دنيا و لذّات زودگذر و گاه موهوم و خيالى، نمى بينند.
و در ادامه اين سخن به يکى ديگر از نقطه هاى ضعف دنياپرستان اشاره کرده مى فرمايد: يکى از بدبختى هاى شما اين است که «کسى از شما نمى تواند عيب خطرناک برادر خود را (به منظور اصلاح و نهى از منکر) بازگو کند چراکه مى ترسد برادرش نيز همان عيب را درباره او بازگويد»؛ (وَمَا يَمْنَعُ أَحَدَکُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبهِ، إلاَّ مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ).
اشاره به اين که شما با داشتن آن همه عيوب که از دنياپرستى ناشى مى شود، از اصلاح يکديگر به وسيله تذکّرها و اندرزها محروم هستيد و هيچ يک از شما جرأت نمى کنيد در اين مقام برآييد، چون مى ترسيد شما را سرزنش کنند که اگر اين کار و آن کار بد است چرا خود آلوده ايد؟ و اگر شما طبيب هستيد چرا نخست سر خود را دوا نمى کنيد؟ و آيا صحيح است که ديگ ها روسياهى را بر ديگچه ها عيب بگيرند؟!
و سرانجام امام (عليه السلام) با اين سخن خطبه را پايان مى دهد: «(گويى) همگى دست به دست هم داده ايد که آخرت را کنار بگذاريد، و به دنيا عشق ورزيد، و دين شما تنها بر زبانتان است، و کارتان شبيه کار کسى است که گويى تمام وظيفه خود را انجام داده و رضايت مولاى خويش را فراهم ساخته است!»؛ (قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ الاْجِلِ وَحُبِّ الْعَاجِلِ، وَصَارَ دِينُ أَحَدِکُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ، صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ، وَأَحْرَزَ رِضَى سَيِّدِهِ).
گاه در ميان مردم کارهاى خلافى انجام مى شود که هيچ توافق قبلى اى درباره آن صورت نگرفته ولى چنان هماهنگ است که گويى آن ها جلسات متعدد و برنامه ريزى و توافق قبلى داشته اند، و اين نيست مگر به اين دليل انگيزه ها در اين امور يکسان است. يکى از مصداق هاى روشن آن بى اعتنايى به مسائل مربوط به آخرت و چسبيدن به دنياى مادى است.
اين گونه افراد دنياپرست ممکن است ظاهراً دين دار باشند ولى دين آن ها در يک سلسله شعارها و ادعاها و لفاظى ها و احياناً کمى از عبادات، خلاصه مى شود تعبير «لعقة» اشاره به همين معناست. و گاه آن چنان از خود راضى هستند که گويى به تمام وظايف الهى و انسانى خود، عمل کرده و به قرب پروردگار و مقام رضاى او رسيده اند و اين به راستى يک انحراف وحشتناک است همان گونه که مولا (عليه السلام) در پايان اين خطبه به آن اشاره فرموده است.

* * *