تفسیر بخش چهارم

إنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إلاَّ عِقَابُهُ، وَلَيْسَ شَيْءٌ بِخَيْرٍ مِنَ الْخَيْرِ إلاَّ ثَوَابُهُ. وَکُلُّ شَيْءٍ مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ، وَکُلُّ شَيْءٍ مِنَ الاْخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ. فَلْيَکْفِکُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعُ، وَمِنَ الْغَيْبِ الْخَبَرُ. وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ الدُّنْيَا وَزَادَ في الاْخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الاْخِرَةِ وَزَادَ فِي الدُّنْيَا: فَکَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَمَزِيدٍ خَاسِرٍ! إنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ. وَمَا أُحِلَّ لَکُمْ أَکْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْکُمْ. فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا کَثُرَ، وَمَا ضَاقَ لِمَا اتَّسَعَ. قَدْ تَکَفَّلَ لَکُمْ بِالرِّزْقِ وَأُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ؛ فَلا يَکُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَکُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِکُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْکُمْ عَمَلُهُ، مَعَ أَنَّهُ وَاللهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّکُ، وَدَخِلَ الْيَقِينُ، حَتَّى کَأَنَّ الَّذِي ضُمِنَ لَکُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْکُمْ، وَکَأَنَّ الَّذِي قَدْ فُرِضَ عَلَيْکُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْکُمْ. فَبَادِرُوا الْعَمَلَ، وَخَافُوا بَغْتَةَ الاَْجَلِ، فَإنَّهُ لا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الرِّزْقِ. مَا فَاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ، وَمَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ الْيَوْمَ رَجْعَتُهُ. الرَّجَاءُ مَعَ الْجَائِي، والْيَأْسُ مَعَ الْمَاضِي. فَـ (اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ، وَلا تَمُوتُنَّ إلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).

ترجمه
(بدانيد!) چيزى بدتر از شرّ نيست مگر کيفر آن، و چيزى بهتر از نيکى نيست مگر پاداش آن، و همه چيز دنيا شنيدنش مهم تر از ديدن آن است در حالى که همه چيز آخرت ديدنش از شنيدنش مهم تر است. حال که چنين است مى بايست شنيدن (حقايق مربوط به آخرت از زبان پيامبران و اولياى خدا)، شما را از ديدن (آن حقايق)، و خبر (هاى آنان) شما را از مشاهده حقايق پنهانى بى نياز سازد.
بدانيد! آنچه از دنيا کاسته شود و به آخرت افزوده گردد بهتر است از آنچه از آخرت کم شود و به دنيا افزوده گردد، چه بسا کاستى هايى که سود به همراه دارد و چه بسا افزايش هايى که زيان بار است.
آنچه به آن مأمور شده ايد (و براى شما مجاز است) از آنچه از آن نهى شده ايد گسترده تر است و آنچه براى شما حلال است بيشتر از آن است که بر شما حرام شده، پس کم را به خاطر زياد ترک گوييد و محدود را به خاطر آنچه گسترده است رها سازيد.
(بدانيد!) خداوند روزى را براى شما تضمين کرده و شما را به انجام واجبات امر فرموده، بنابراين نبايد نسبت به آنچه براى شما تضمين شده دربرابر آنچه بر شما واجب گرديده است کوشاتر باشيد، به خدا سوگند آن چنان (در اين موضوع براى شما مردم) شک و ترديد با يقين به هم آميخته که گويى آنچه تضمين شده (تحصيل رزق)، بر شما فرض شده، و آنچه واجب گرديده (انجام اوامر الهى)، از شما برداشته شده است.
پس در عمل (به نيکى ها) مبادرت ورزيد و از فرارسيدن ناگهانى سرآمد عمر بترسيد، زيرا اميدى به بازگشت عمر نيست، آن گونه که اميد به بازگشت روزى هست، آنچه امروز از روزى ها از دست مى رود ممکن است فردا به دست آيد ولى آنچه ديروز از عمر گذشته است امروز اميدى به بازگشتش نيست.
(آرى) اميد، همراه آينده است و نوميدى همراه آنچه گذشته، «بنابراين آن چنان که شايسته است تقواى الهى را پيشه کنيد و کارى کنيد که جز با ايمان از دنيا نرويد».
شرح و تفسیر
اين قدر براى دنيا دست و پا نزنيد!
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، که آخرين بخش آن است به دنبال ايجاد شدن آمادگى هاى لازم در مخاطبين به وسيله بخش هاى پيشين، يک سلسله اندرزهاى بسيار سودمند و بيدارگر را بيان فرموده که اگر انسان درست در آن بينديشد، يک نسخه سعادت و خوشبختى و نجات است؛ مى فرمايد: «چيزى بدتر از شرنيست، مگر کيفر آن، و چيزى بهتر از نيکى نيست مگر پاداش آن»؛ (إنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إلاَّ عِقَابُهُ، وَلَيْسَ شَيْءٌ بِخَيْرٍ مِنَ الْخَيْرِ إلاَّ ثَوَابُهُ).
انسان به طور طبيعى از شر و بدى فرار مى کند و به سوى نيکى جذب مى شود و جلب منفعت و دفع مضرّت در نهاد هر انسانى وجود دارد، امام (عليه السلام) با استفاده از اين امر فطرى، مخاطبان را به اطاعت از خداوند و پرهيز از گناه و عصيان دعوت مى کند و مى فرمايد: بدترين بدها، همان کيفر الهى دربرابر گناهان است، وبهترين نيکى ها همان پاداش الهى دربرابر اطاعت است.
روشن است که منظور از شرّ و خير (به قرينه عقاب و ثواب) معصيت واطاعت است ولى اگر عقاب و ثواب را به معناى وسيع ترى بگيريم که مجازات ها وپاداش هاى تکوينى (يعنى مکافات و برکات اعمال در دنيا) را نيز شامل شود، شرّ و خير معناى گسترده ترى پيدا خواهد کرد.
در تعبير ديگرى از همان بزرگوار در کلمات قصار مى خوانيم: «فَاعِلُ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنْهُ وَفَاعِلُ الشرِّ شَرٌّ مِنْهُ؛ انجام دهنده کار نيک از آن کار، بهتر است وانجام دهنده کار بد از آن کار بدتر».
در ديدگاه اوّل، امام (عليه السلام) به نتايج، نظر فرموده است و در ديدگاه دوم به اسباب و علل. به يقين انجام دهنده کار نيک و بد غالباً آنچه در دل دارد بيش از آن است که انجام مى دهد زيرا اسبابش را فراهم نمى بيند. ازسوى ديگر نتايج اعمال، ماندگار است در حالى که اعمال از بين مى رود و اين، دليل برترى نتايج بر خود اعمال است.
و در همين باره، امام (عليه السلام) به نکته مهم ديگرى اشاره مى کند و مى افزايد: «همه چيز دنيا شنيدنش مهم تر از ديدن آن است در حالى که همه چيز آخرت، ديدنش از شنيدنش مهم تر است!»؛ (وَکُلُّ شَيْءٍ مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ، وَکُلُّ شَيْءٍ مِنَ الاْخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ).
اين يک واقعيت است که مواهب مادى همچون سراب است؛ از دور جلوه خاصى دارد ولى هنگامى که انسان به آن مى رسد مطلب ارزشمندى نمى يابد، قصرها و کاخ ها، ثروت ها و قدرت ها، لذات و خوشى ها همه دورنماى خوبى دارند ولى هنگامى که انسان به آن مى رسد و مشکلات آن را مى بيند گاه به شدت وحشت کرده و آرزو مى کندکه اى کاش هرگز به آن نرسيده بود.
اين در حالى است که درباره نعمت هاى گسترده خداوند در قيامت مى خوانيم: «اَعْدَدْتُ لِعِبادِي مَا لا عَيْنٌ رأَتْ وَلا اُذُنٌ سَمِعَتْ وَلا خَطَرَ بِقَلْبِ بَشَرٍ؛ من براى بندگان خود نعمت هايى آماده کرده ام که هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به فکر انسانى خطور نکرده است». حتى گاه انسان لذاتى را در لحظات خاصى از مناجات با پروردگار و احساس قرب او در اين دنيا مى چشد که با هيچ زبان و بيانى قابل توصيف نيست.
و در ادامه اين سخن اضافه مى کند: «حال که چنين است مى بايست شنيدن (حقايق مربوط به آخرت از زبان پيامبران و اولياى خدا)، شما را از ديدن (آن حقايق)، و خبر (هاى آنان) شما را از مشاهده حقايق پنهانى بى نياز سازد»؛ (فَلْيَکْفِکُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعُ، وَمِنَ الْغَيْبِ الْخَبَرُ). بديهى است که تا انسان در زندانِ تن و در خانه تنگ و تاريک دنيا قرار دارد نمى تواند جهان بيرونِ از آن را بنگرد، ازاين رو چاره اى جز اين نيست که براى درک اوضاع و شرايط آخرت به خبررسانى اين بزرگواران قناعت کند.
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن به دو مطلب کاملاً منطقى براى تشويق به انجام نيکى ها و پرهيز از بدى ها مى پردازد، مى فرمايد: «بدانيد که آنچه از دنيا کاسته شود وبه آخرت افزوده گردد بهتر است از آنچه از آخرت، کم و به دنيا افزوده شود، چه بسا کاستى هايى که سود به همراه دارد و چه بسا افزايش هايى که زيان بار است!»؛ (وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ الدُّنْيَا وَزَادَ في الاْخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الاْخِرَةِ وَزَادَ فِي الدُّنْيَا: فَکَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَمَزِيدٍ خَاسِرٍ!).
اين همان چيزى است که در قرآن مجيد اشارات روشنى به آن شده است. در يک جا مى فرمايد: «(مَثَلُ الَّذِيْنَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فِى سَبِيْلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ)؛ کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى کنند، همانند بذرى هستند که هفت خوشه بروياند؛ که در هر خوشه، يک صد دانه باشد».
و در جاى ديگر مى فرمايد: «(إنَّ اللهَ أشْتَرى مِنَ الْمُوْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَاَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ...)؛ خداوند از مومنان، جان و مالشان را خريدارى کرده که (دربرابرش) بهشت براى آنان باشد».
بنابراين، اموال و عمرها و امکاناتى که در مسير آخرت به کار گرفته مى شود گرچه در ظاهر چيزى از دنيا را مى کاهد ولى درواقع گاه صدها برابر بر پاداش آخرت مى افزايد و به عکس، اگر انسان چيزى از آخرت خويش را بکاهد و به اصطلاح از دين و ايمان خود، مايه بگذارد تا به دنيا برسد بهاى سنگينى دربرابر متاع ناچيزى پرداخته است. قرآن مجيد مى فرمايد: «(إنَّ الَّذِينَ يَشْتروُنَ بِعَهْدِ اللهِ وَاَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيْلاً اُولَئِکَ لا خَلاَقَ لَهُمْ فِى الآخِرة)؛ کسانى که پيمان الهى وسوگندهاى خود را (به نام مقدس او) به بهاى ناچيزى مى فروشند بهره اى در آخرت نخواهند داشت».
آيا هيچ انسان عاقلى حاضر مى شود معاوضه پرسود اوّل را ترک گويد و معاوضه زيان بار دوم را طالب باشد؟!
در بيان دوم مى فرمايد: «آنچه به آن مأمور شده ايد (و براى شما مجاز است) گسترده تر از آن چيزى است که از آن نهى شده ايد و آنچه براى شما حلال شده بيشتر از آن چيزى است که بر شما حرام گرديده، پس کم را به خاطر زياد ترک گوييد و محدود را به خاطر آنچه گسترده است رها سازيد!»؛ (إنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ. وَمَا أُحِلَّ لَکُمْ أَکْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْکُمْ. فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا کَثُرَ).
منظور از امر در «الَّذِى اُمِرْتُمْ بِهِ؛ آنچه به آن امر شده ايد» در اين جا به اصطلاح، امر در مقابل حَظْر است، يعنى آنچه براى شما مجاز شمرده شده نسبت به گناهان، بسيار بيشتر و گسترده تر است؛ چنان نيست که ترک گناه شما را در فشار قرار دهد، بلکه مسير وسيعى در مقابل شما براى رسيدن به دين و دنيا وجود دارد. به يقين اگر گناهان را شماره کنيم ـ به خصوص گناهان کبيره را ـ به عدد محدودى مى رسيم امّا اگر آنچه را که شرع مقدّس مجاز شمرده است ملاحظه کنيم دايره بسيار وسيع ترى دربرابر خود مى بينيم. همين طور درمورد حلال و حرام، غذاهاى حلال در مقابل غذاهاى حرام بسيار بيشتر است، معاملات حلال در مقايسه با معاملات حرام افزون تر است، زنانى که ازدواج با آن ها حلال است نسبت به زنانى که ازدواج با آن ها حرام است، بسيار بيشترند؛ بنابراين اطاعت فرمان خدا و رعايت حلال و حرام، انسان را در تنگنا قرار نمى دهد و اين درواقع پاسخى است براى آن ها که دين خدا را مجموعه اى از محدوديّت ها و ممنوعيّت ها مى پندارند.
به اين ترتيب، امام (عليه السلام) همگان را تشويق مى کند تا گناهان و محرّمات را که تعدادشان محدود است رها سازند و در جادّه وسيع حلال و مباح گام نهند ومطمئن باشند که مشکلى نه در زندگى مادى و نه در زندگى معنوى آن ها به وجود نخواهد آمد.
درواقع اين اشاره به همان چيزى است که در قرآن مجيد آمده: «(وَمَا جَعَلَ عَلَيْکُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ)؛ و در دين (اسلام) کار سنگين و سختى بر شما قرار نداد». و در حديث شريف نبوى مى خوانيم: «بَعَثَنِي بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ؛ من به آيين خالص و آسان مبعوث شدم».
در جاى ديگر مى خوانيم: «(فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللهُ حَلاَلاً طَيِّباً وَاشْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ إنْ کُنْتُمْ إيَّاهُ تَعْبُدُونَ * إنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْکُمُ الْميْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيْرِ وَمَا اُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ)؛ پس از نعمت هاى حلال و پاکيزه اى که خدا به شما روزى داده است بخوريد؛ و شکر نعمت خدا را به جا آوريد اگر او را مى پرستيد * خداوند، تنها مردار، خون، گوشت خوک و حيوانى را که با نام غير خدا ذبح شده بر شما حرام کرده است».
و از آن جا که تلاش براى معاش و حرص و آز براى تحصيل روزى، يکى از عوامل مهم غفلت و بيگانگى از انجام فرايض الهى و پرداختن به خودسازى وتهذيب نفس است، امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن به نکته دقيقى اشاره کرده، مى فرمايد: «(بدانيد) خداوند روزى را براى شما تضمين کرده و شما را به انجام واجبات امر فرموده، بنابراين نبايد نسبت به آنچه براى شما تضمين شده، دربرابر آنچه بر شما واجب گرديده است کوشاتر باشيد»؛ (قَدْ تَکَفَّلَ لَکُمْ بِالرِّزْقِ وَأُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ؛ فَلا يَکُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَکُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِکُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْکُمْ عَمَلُهُ).
و به عبارت روشن تر، دو چيز دربرابر ما وجود دارد: يکى تحصيل روزى است و ديگرى انجام فرايض الهى. اوّلى را خداوند براى ما تضمين فرموده ودومى را بر عهده ما گذاشته است؛ بنابراين تمام همّت ما بايد مصروف دومى شود در حالى که قضيه برعکس است و بسيارى از مردم تمام تلاش و کوشش ودقت و فکر خود را به صورت حريصانه اى صرف تحصيل معاش مى کنند ووظايف اصلى انسانى و الهى خود را به دست فراموشى مى سپارند.
سپس در ادامه اين سخن مى فرمايد: «به خدا سوگند! آن چنان (در اين موضوع براى شما مردم) شک و ترديد حاصل شده و با يقين به هم آميخته که گويى آنچه تضمين شده (تحصيل رزق)، بر شما فرض شده، و آنچه واجب گرديده (انجام اوامر الهى)، از شما برداشته شده است»؛ (مَعَ أَنَّهُ وَاللهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّکُ، وَدَخِلَ الْيَقِينُ، حَتَّى کَأَنَّ الَّذِي ضُمِنَ لَکُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْکُمْ، وَکَأَنَّ الَّذِي قَدْ فُرِضَ عَلَيْکُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْکُمْ).
آنچه در اين جملات آمده شبيه چيزى است که مولا اميرمومنان على (عليه السلام) در مقايسه طلب علم و طلب مال بيان فرموده است. در حديثى از آن حضرت مى خوانيم: «اَيُّهَا النّاسُ اِعْلَمُوا أنَّ کَمَالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَالْعَمَلُ بِهِ، ألا وَإنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أوْجَبُ عَلَيْکُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ إنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَکُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَيْنَکُمْ وَضَمِنَهُ وَسَيَفِي لَکُمْ وَالْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَقَدْ اُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ؛ اى مردم! بدانيد، کمال دين، فرا گرفتن دانش و عمل به آن است. آگاه باشيد! دانش آموختن، از طلب مال، بر شما واجب تر است، چراکه مال تقسيم و براى شما تضمين شده و خداوند عادل آن را در ميان شما قسمت کرده و ضمانت فرموده و به زودى براى شما وفا مى کند، ولى علم، به اهلش سپرده شده و شما مأمور شده ايد، از اهلش آن را فراگيريد پس لازم است آن را طلب کنيد».
شک نيست که منظور از عبارات فوق، اين نيست که مردم فعاليت هاى مثبت اقتصادى خود را متوقف کنند و تلاش براى زندگى آبرومندانه را کنار بگذارند ويا برنامه هاى اقتصادى جامعه تعطيل شود يا به کُندى گرايد بلکه هدف اين است که از حرص و آز و دنياپرستى و افزون طلبى که انسان را از علم و دانش و معنويّت دور مى سازد بازايستند.
در ادامه اين سخن براى يک نتيجه گيرى منطقى و روشن امام (عليه السلام) ساعات عمر و روزى ها را با يکديگر مقايسه کرده، مى فرمايد: «حال که چنين است در عمل (به نيکى ها) مبادرت ورزيد و از فرارسيدن ناگهانى سرآمد عمر بترسيد، زيرا اميدى به بازگشت عمر نيست آن گونه که اميد به بازگشت روزى هست، آنچه امروز از روزى ها از دست مى رود ممکن است فردا افزوده شود ولى آنچه ديروز از عمر گذشته است امروز اميدى به بازگشتش نيست!»؛ (فَبَادِرُوا الْعَمَلَ، وَخَافُوا بَغْتَةَ الْأَجَلِ، فَإنَّهُ لا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الرِّزْقِ. مَا فَاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ، وَمَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ الْيَوْمَ رَجْعَتُهُ).
آرى! «اميد، همراه آينده است و نوميدى همراه آنچه گذشته!»؛ (الرَّجَاءُ مَعَ الْجَائِي، والْيَأْسُ مَعَ الْمَاضِي).
به راستى اين منطق بسيار روشن و گويايى است که ساعات عمر به هيچ قيمتى قابل بازگشت نيست در حالى که متاع دنيا و مواهب آن در هر شرايطى قابل بازگشت و جبران است. بنابراين عقل و خرد مى گويد که انسان بايد درباره چيزى که قابل بازگشت نيست سخت گير و حساس باشد، نه امورى که اگر امروز از دست رفت فردا ممکن است به دست آيد در حالى که غالب مردم برخلاف اين اصل اساسى گام برمى دارند؛ با از دست رفتن کمى از دنيايشان فريادشان به آسمان بلند مى شود در حالى که براى از دست رفتن روزها و هفته ها و ماه ها وسال هاى عمرشان، کمتر تأسف مى خورند و اين عجيب است. و اين که مى بينيم امام (عليه السلام) در اين خطبه و خطبه هاى ديگر بارها روى اين مطلب يا شبيه آن تأکيد مى کند به همين دليل است.
در حديثى از امام سجاد (عليه السلام) مى خوانيم که شخصى نزد آن حضرت آمد و از وضع زندگى خود شکايت کرد (گويا گرفتار زرق وبرق دنيا بود) امام (عليه السلام) فرمود:«بيچاره فرزندان آدم، در هر روز گرفتار سه مصيبت مى شوند که هيچ کدام مايه عبرت آن ها نمى شود، حال آن که اگر عبرت مى گرفتند مصائب دنيا بر آن ها آسان مى شد، مصيبت اوّل اين که هر روز که مى گذرد بخشى از عمر آن ها کم مى شود (ولى براى آن تأسف نمى خورند) و اگر مقدارى از مالشان کم شود غمگين مى گردند در حالى که درهم (و دينار) جانشين دارد ولى عمر هرگز برنمى گردد. دوم اين که هر روز از رزق خود استفاده مى کنند رزقى که اگر حلال باشد بايد حساب آن را پس بدهند و اگر حرام باشد کيفر مى بينند. سپس فرمود (عليهم السلام) مصيبت سوم از اين ها بزرگ تر است. عرض کردند: مصيبت سوم چيست؟ فرمود: «مَا مِنْ يَوْمٍ يُمِسي إِلاَّ وَقَدْ دَنَا مِنَ الآخِرَةِ مَرْحَلَةً لا يَدْرِي عَلَى الجَنَّةِ أَمْ عَلَى النّارِ؛ هر روز که غروب مى شود يک منزل به آخرت نزديک تر شده اند و نمى دانند به بهشت نزديک تر شده اند يا به دوزخ».
مولا (عليه السلام) در پايان خطبه با استفاده از يکى از آيات قرآن، همه مخاطبان خود را چنين اندرز مى دهد؛ مى فرمايد: «بنابراين، آن چنان که شايسته است تقواى الهى پيشه کنيد، و کارى کنيد که جز با ايمان از دنيا نرويد»؛ (فَاتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ، وَلا تَمُوتُنَّ إلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
قرآن مجيد مى گويد: (يَا اَيُّها اَلَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَاَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ). نکته ها
1. دورنمايى فريبنده ولى از نزديک، وحشتناک!
مواهب دنياى مادى و زرق وبرق اين جهان از دور بسيار دل انگيز است، امّا هنگامى که انسان به آن مى رسد بسيار در نظرش کوچک مى شود و گاه نگران کننده و وحشتناک.
مثلاً انسان از دور زندگى شاهان را مى بيند و گمان مى برد که اگر روزى بر تخت سلطنت تکيه کند جهان به کام اوست و شاهد سعادت و خوشبختى را در آغوش گرفته است، اما هنگامى که به آن مى رسد مى بيند حدّاقل سه چيز از مهم ترين مواهب حيات را از دست داده است: نخست، امنيّت؛ او در آن حال بايد از نزديک ترين نزديکانش بترسد و دائمآ مراقب اطراف خويش باشد حتى در کاخ خود و در اتاق خواب خود در امنيّت نيست، زيرا در طول تاريخ، بسيارى از شاهان به دست نزديکانشان کشته شده اند.
دوم، آزادى را نيز از دست داده، مثلاً او هرگز نمى تواند مانند افراد عادى با زن و فرزند خود به تفريح برود و نفس آزادى بکشد يا در مجلس ميهمانى بستگان ودوستان با آزادى شرکت کند.
سومين موهبتى که از دست مى دهد فراغت بال است او هميشه گرفتار ومشغول است و لحظه اى آرام ندارد. بعضى از روساى جمهور را به خاطر داريم که با صراحت مى گفتند هيچ شبى خواب آرام نداشتند و چندين مرتبه پيشخدمت هاى مخصوص، آن ها را براى اطلاع از حوادثى که در گوشه و کنار جهان رخ مى داد از خواب بيدار مى کردند تنها زمانى طعم خواب راحت را چشيدند که دوران رياست آن ها پايان گرفت.
در مثال ديگر، انسان دورنماى زندگى ثروتمندان بزرگ را مى بيند و گمان مى برد کسى از آن ها خوشبخت تر نيست اما اگر روزى به آن برسد مى بيند تنها مقدار کمى از آن ثروت در زندگى او قابل جذب است و بقيه بار سنگينى بر دوش اوست.
نگهدارى و مراقبت از آن، کار بسيار دشوارى است. دشمنى ها وحسادت هايى که به خاطر ثروتش، دامن او را مى گيرد کابوس هاى وحشتناک است و به اين ترتيب همان گونه که مولا (عليه السلام) در تعبير زيبا و رسايش در اين خطبه فرموده، همه چيز دنيا شنيدنش مهم تر از ديدن آن است و به عکس، آخرت، سرايى است که به گفته پيامبران صادق (عليهم السلام) و اولياى خدا ديدنش بسيار برتر از شنيدنش مى باشد با اين حال آيا هيچ عاقلى آخرت را با دنيا معاوضه مى کند؟ آرى! اگر انسان، مقامات مادى و ثروت هاى اين جهان را براى اين بطلبد که خدمتى به خلق خدا کند و به تعبير قرآن در خطاب به قارون (وَابْتَغِ فِيمَآ آتَاکَ اللهُ الدّارَ الآخِرَةَ) در آنچه خدا به او داده است سراى آخرت را بطلبد و تمام مشکلات و عوارض آن را پذيرا شود، حساب ديگرى خواهد بود.
در حديثى مى خوانيم: يکى از ياران امام صادق (عليه السلام) ضمن اظهار ناراحتى عرض کرد: به خدا سوگند! ما طالب دنيا هستيم و آن را دوست داريم. امام (عليه السلام) فرمود: (بگو ببينم) با (اموال) دنيا چه مى کنى؟ عرض کرد: وسايل زندگى خودم و فرزندانم را فراهم مى کنم، با آن صله رحم به جا مى آورم، به نيازمندان صدقه مى دهم و حج و عمره به جا مى آورم. فرمود: «لَيْسَ هذَا طَلَبُ الدُّنْيِا، هَذَا طَلَبُ الاْخِرَةِ؛ اين طلب دنيا نيست، طلب آخرت است».

2. دنيا و ديدگاه هاى مردم
همه مى دانند که زندگى اين جهان براى کسى جاودان نيست، با چشم خود کودکان را مى بينند که در مدت کوتاهى، جوان و جوانان پير و پيران راهى جهان ديگر مى شوند.
صفحات ترحيم روزنامه ها همه شب در مقابل چشمان ماست، هر شب آگهى مرگ عزيزانى را مى بينيم که بستگان و دوستانشان براى آن ها به سوگ نشسته اند، به خصوص در عصر ما که فاصله مرگ و زندگى از هر زمان ديگرى کوتاه تر شده است، ناگهان هواپيمايى سقوط مى کند و هر قطعه اى از گوشت بدن سرنشينان آن به گوشه اى از کوه و صحرا پرتاب مى شود. حوادث ديگر همه روزه در جاده ها مرگ و مير مى آفريند، حتى کشته شدگان حوادث وسايل نقليه شهرهاى بزرگ بيش از کشته شدگان يک جنگ است.
از اين گذشته، همين زندگى چند روزه، آميخته با انواع درد و رنج هاست، کافى است سرى به بيمارستان ها بزنيم تا کودکان و جوانان و پيرانى را ببينيم که با انواع بيمارى ها دست به گريبان اند و ناله مى کنند. سرى به زندان ها بزنيم وافرادى را که به دلايل مختلف مانند مظالم و ستم ها، اشتباهات و خطاها، هوى پرستى ها وخودخواهى ها دربند هستند از نزديک مشاهده کنيم.
ولى با اين حال غالب مردم مى کوشند همه اين مسائل را به فراموشى بسپارند و آرامش کاذبى از اين طريق به دست آورند. آرامشى همچون آرامش پرنده اى که سر خود را در برف فرو کرده و خيال مى کند چون او صياد را نمى بيند، صياد او را نمى بيند. غافل از اين که صيّاد او را مى بيند و به زودى گلويش را مى فشارد.
امام اميرمومنان على (عليه السلام) براى از ميان بردن اين غفلت و فراموشى مرگبار، در جاى جاى خطبه هاى نهج البلاغه هشدارهاى عجيبى مى دهد و از راه هاى مختلف افکار خفته را بيدار مى سازد.
گاه مى فرمايد: دنيا دار فنا و عناء و غير و عبر است (سراى نيستى و رنج ودگرگونى و عبرت هاست).
گاه آميخته بودن زندگى دنيا را با انواع مشکلات يادآور مى شود.
گاه نزديکى فاصله مرگ و زندگى را به خاطر مى آورد.
گاه توجه را به اين حقيقت جلب مى کند که ساعات عمر بازگشتى ندارد در حالى که مواهب مادى ديگر، همه قابل جبران است و به راستى اگر انسان حدّاقل هفته اى يک بار مرورى بر بعضى از اين خطبه ها کند هرگز گرفتار آن غفلت مرگبار نمى شود. 3. چگونه در مواهب دنيا سعادت آخرت را بجوييم؟
گاه انسان دنيا را براى اشباع هوا و هوس ها، برترى جويى، واستثمار واستعمار ديگران مى طلبد.
و گاه براى رفاه در حدّ معقول.
و گاه براى فراهم آوردن امکانات جهت خدمت به ديگران.
و گاه براى تقويت پايه هاى اقتصاد جامعه اسلامى و مجد و عظمت وسربلندى آن و نفى هرگونه وابستگى به ديگران و دريوزگى از آنان.
بديهى است که اين اهداف کاملاً مختلف و با هم متفاوت است.
اوّلى گرفتار زشت ترين صفات انسانى است، دومى به سوى اهداف مباح وبهره گيرى از نعمتهاى الهى حرکت مى کند، سومى عبادتى کم نظير دارد وچهارمى بهترين خدمات انسانى و اسلامى را انجام مى دهد، و آنچه در خطبه مورد بحث و احاديث معصومين (عليهم السلام) و حتى قرآن مجيد در مذمت دنيا آمده است درواقع اشاره به گروه اوّل است و همان است که «رَأْسُ کُلِّ خَطِيئَةِ» و سرچشمه تمام گناهان شمرده شده، و هرکس گرفتار آن شود بدبختى دنيا و آخرت را براى خود خريده است.
بنابراين مبادا نکوهش دنيا و دنياپرستان به اين معنا تفسير شود که اسلام مردمى فقير و جامعه اى بينوا را مى پسندد و به آن توصيه مى کند.
آنچه گفته شد، دقيقاً در روايات اسلامى آمده است، در يک جا مى خوانيم که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود (عليهم السلام) «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ عَبَدَ الدِّينارَ وَالدِّرْهَمَ؛ کسى که درهم ودينار را بپرستد، رانده شده از راه خداست رانده شده از راه خداست».
عالم بزرگوار، مرحوم صدوق در تفسير اين حديث مى گويد: «يَعْني بِهِ مَنْ يَمْنَعُ زَکاةَ مَالِهِ وَيَبخَلُ بِمُواسَاتِ إخْوانِهِ فَيَکُونُ قَدْ آثَرَ عِبَادَةَ الدِّيْنارِ والدِّرْهَمِ عَلَى عِبَادَةِ خالِقِهِ؛ مقصود پيغمبر (صلي الله عليه و آله) کسى است که حق نيازمندان و زکات مال را نمى پردازد و از مواسات و کمک به برادران دينى بخل مى ورزد، از اين جهت عبادت دينار و درهم را بر عبادت خدا مقدّم داشته است».
در جاى ديگر مى خوانيم که على (عليه السلام) با آن زهد و تقواى بى نظير به اين مسئله افتخار مى کند که در دوران حکومت او تمام مردم کوفه از زندگانى مطلوب وقابل قبولى برخوردار بودند، مى فرمايد: «مَا اَصْبَحَ بِالْکُوْفَةِ اَحَدٌ إلاَّ ناعِمَاً، إنَّ اَدْنَاهُم مَنْزِلَةً لَيَأْکُلُ البُرَّ وَيجْلِسُ فِي الظِّلِّ وَيَشْرِبُ مِنْ ماءِ الْفُراتِ؛ تمام مردم کوفه داراى زندگى مرفهى هستند، کمترين آن ها از گندم استفاده مى کند (توجه داشته باشيد که نان جو خوراک فقيران بود) و خانه و سرپناهى دارد و از آب آشاميدنى گوارايى (آب فرات) استفاده مى کند».

* * *
پاورقی ها
نهج البلاغه، حکمت 32.
بحارالانوار، ج 8، ص 191، ح 168. بقره، آيه 261. توبه، آيه 111. آل عمران، آيه 77. در حقيقت جمله «ان الّذي امرتم به...» اشاره به «احکام خمسه تکليفيه» است و جمله «ما احل لکم...» ناظر به «احکام وضعيه» مى باشد؛ بنابراين دليلى ندارد که ما اين دو جمله را مترادف و تأکيد يکديگر بدانيم آن گونه که بعضى از شارحان نهج البلاغه ذکر کرده اند. حج، آيه 78. بحارالانوار، ج 22، ص 264، ح 3. نحل، آيات 114 و 115. اگرچه جمعى از شارحان نهج البلاغه معتقدند که «طَلَبهُ» در جمله بالا نايب فاعل «المضمون» نيست و نايب فاعل آن «رزق» است که در جمله هاى سابق آمد، ولى با کمى دقت روشن مى شود که اين مطلب هماهنگى دو جمله فوق را (المضمون لکم... المفروض عليکم) بر هم مى زند و هماهنگى اين دو جمله ايجاب مى کند که «طلب» و «عمل» هر دو نايب فاعل باشند يکى براى «المضمون» و ديگرى براى «المفروض» بنابراين معناى جمله چنين مى شود: «نبايد چيزى که خداوند طلب (و تحصيل) آن را براى شما تضمين کرده بر چيزى که عملش بر شما واجب شده است، نزد شما برترى داشته باشد». (به تعبير ديگر، طلب در اين جا به معناى تحصيل و فراهم کردن روزى از ناحيه خداست). «دخل» از ريشه «دخل» در اين گونه موارد به معناى فاسد شدن داخل چيزى است و «دخل» بر وزن «دغل» به معناى امور فاسدى است که به درون انسان وارد مى شود و به عقل يا جسم او آسيب مى رساند و گاه واژه مدخول، به افراد ديوانه يا سبک مغز اطلاق مى گردد. کافى، ج 1، باب فرض العلم و وجوب طلبه، ص 30، ح 4. «بغتة» و «بغت» بر وزن «وقت» به معناى چيزى است که ناگهانى رخ مى دهد. بحارالانوار، ج 75، ص 160، ح 21. آل عمران، آيه 102. قصص، آيه 77. وسايل الشيعه، ج 12، باب استحباب جمع المال من حلال، ص 19، ح 3. بحارالانوار، ج 70، ص 140، ح 13. بحارالانوار، ج 70، ص 140، ح 13. بحارالانوار، ج 40، ص 327، ح 9.