تفسیر خطبه 118
وَمِن کَلامٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
فِي الصَّالِحِينَ مِن أصْحَابِهِ
أَنْتُمُ الأَنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ، وَالإخْوَانُ فِي الدِّينِ، وَالْجُنَنُ يَوْمَ الْبَأْسِ، وَالْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ. بِکُمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ، وَأَرْجُو طَاعَةَ الْمُقْبِلِ. فَأَعِينُوني بِمُنَاصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الْغِشِّ، سَلِيمَةٍ مِنَ الرَّيْبِ؛ فَوَاللهِ إنِّي لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ!
ترجمه
از سخنان امام (عليه السلام) است
که درباره ياران صالح خود مى گويد
شما ياوران حق، برادران دينى، سپرهاى روز جنگ، و رازداران دربرابر مردم هستيد، با کمک شما کسانى را که به حق پشت مى کنند مى زنم، و با يارى شما به اطاعتِ روى آورندگان به حق، اميدوارم، حال که چنين است، مرا با خيرخواهىِ خالى از هرگونه خيانت و سالم از هرگونه شک و ترديد، يارى کنيد، به خدا سوگند! من نسبت به مردم از خودشان سزاوارترم! (چراکه آگاه تر و دلسوزترم).
که درباره ياران صالح خود مى گويد
شما ياوران حق، برادران دينى، سپرهاى روز جنگ، و رازداران دربرابر مردم هستيد، با کمک شما کسانى را که به حق پشت مى کنند مى زنم، و با يارى شما به اطاعتِ روى آورندگان به حق، اميدوارم، حال که چنين است، مرا با خيرخواهىِ خالى از هرگونه خيانت و سالم از هرگونه شک و ترديد، يارى کنيد، به خدا سوگند! من نسبت به مردم از خودشان سزاوارترم! (چراکه آگاه تر و دلسوزترم).
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
همان گونه که در سند اين خطبه ذکر شده، بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند که امام (عليه السلام) اين سخن را بعد از پايان جنگ جمل فرمود؛ در اين ميدان ياران امام (عليه السلام) يک دست و يک پارچه مطيع فرمان آن حضرت بودند و پيروزى چشمگيرى به سرعت نصيبشان شد و با شجاعت و فداکارى و همدلى و وحدت، صفوف دشمن را در هم شکستند و آتش فتنه را خاموش ساختند. امام (عليه السلام) در اين عبارات کوتاه با تعبيرات رسا از آن ها قدردانى کرده و آن ها را ستايش مى کند و در ضمن به ادامه اين خط در آينده توصيه مى فرمايد و در پايان آن به مقام ولايت خويش اشاره اى کوتاه و گويا مى کند.
* * * ياران وفادار
در بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه نکوهش شديدى درباره گروهى از ياران امام (عليه السلام) به خصوص بعد از جنگ صفين، و سستى ها و پراکندگى ها وبى وفايى هايى که در آن ميدان نشان دادند، ديده مى شود.
ولى در اين خطبه، که بعد از جنگ جمل ايراد شده، امام (عليه السلام) مدح و ستايش بليغى از ياران شايسته خود مى کند، و اين به خوبى نشان مى دهد که امام (عليه السلام) همواره نيکان را تشويق و ترغيب مى کرد و بدان را سرزنش، تا گروه اوّل به کار خود، دلگرم تر شوند و گروه دوم به اصلاح خويش پردازند. امام (عليه السلام) در اين سخن، ياران صالح خود را نخست با چهار جمله مخاطب ساخته، مى فرمايد: «شما ياوران حق، و برادران دينى، و سپرهاى روز جنگ، ورازداران دربرابر مردم هستيد»؛ (أَنْتُمُ الأَنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ، وَالإخْوَانُ فِي الدِّينِ، وَالْجُنَنُ يَوْمَ الْبَأْسِ، وَالْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ).
شما برادر دينى من هستيد و در عمل نشان داديد که در يارى حق کوتاهى نمى کنيد، دربرابر دشمنان همچون سپرى محکم و قوى مى ايستيد، و در حفظ اسرار و مشورت ها، درباره جنگ و صلح، افرادى مطمئن هستيد.
آنگاه مى افزايد: «با کمک شما کسانى را که به حق پشت مى کنند، مى کوبم و با يارى شما به اطاعتِ روى آورندگان به حق، اميدوارم»؛ (بِکُمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ، وَأَرْجُو طَاعَةَ الْمُقْبِلِ).
اشاره به اين که: مردم دو گروه اند: گروهى به حق پشت کرده اند و به دشمنى با آن برخاسته اند، و چاره اى جز مبارزه با آن ها نيست، شما ياوران من در اين مبارزه سرنوشت ساز هستيد.
گروه ديگر به حق روى مى آورند، امّا آگاهى و اطاعت کافى ندارند، من با کمک شما آن ها را تربيت مى کنم، تا مطيع فرمان هاى الهى شوند، خلاصه اين که : هم در مبارزه با دشمن و هم در کارهاى فرهنگى با دوست، شما ياران باوفاى من هستيد. سپس امام (عليه السلام) اين گروه از ياران باوفايش را با دو جمله پرمعنا نصيحت مى کند و مى فرمايد: «حال که چنين است، مرا با خيرخواهى خالى از هرگونه خيانت، و سالم از هرگونه شک و ترديد، يارى کنيد»؛ (فَأَعِينُوني بِمُنَاصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الْغِشِّ، سَلِيمَةٍ مِنَ الرَّيْبِ).
اين سخن، اشاره به نکته مهمى مى کند و آن اين که اطرافيان و مشاوران امرا و حاکمان، در بسيارى از موارد، منافع خويش يا قوم و جمعيّت مورد علاقه خود را در نظر مى گيرند و آن را در لباس خيرخواهى، به حاکمان ارائه مى دهند و گاه پيشنهادهايى را مطرح مى کنند که خودشان آن را درست باور نکرده اند، و همين امر سبب شکست برنامه ها مى شود؛ امام (عليه السلام) در اين جمله ها تأکيد مى کند که نصايح و پيشنهادها و طرح هاى خود را از اين امور، پيراسته کنيد و جز خير وصلاح آيين حق و بندگان خدا را در نظر نگيريد.
و سرانجام با اين جمله، سخن خود را به پايان مى برد: «به خدا سوگند! من نسبت به مردم، از خودشان سزاوارترم! (چراکه آگاه تر ودلسوزترم)»؛ (فَوَاللهِ إنِّي لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ).
اين جمله ممکن است دليلى بر جمله هاى سابق باشد يعنى اگر من از شما انتظار هرگونه يارى و کمک دارم به اين دليل است که به فرمان خدا به عنوان ولىّ مردم برگزيده شده ام، حتّى به آن ها از خودشان سزاوارترم، و شما نيز بايد خشنود و راضى باشيد که در راه اطاعت از چنين پيشوايى و خدمت به چنين رهبرى گام برمى داريد. نکته
اين ها درخور ستايش اند!
امام (عليه السلام) در اين سخن، مدح و ثناى بليغى از يارانش بعد از جنگ جمل کرده است که با اتّحاد صفوف و ايمان و استقامت، دشمن را در مدت کوتاهى درهم شکستند و آتش فتنه را در آن منطقه حساس اسلامى (بصره) خاموش ساختند.
ولى در خطبه هاى متعدّدى، گروه ديگرى از يارانش را زير ضربات سرزنش و ملامت قرار مى دهد و اين، بعد از جنگ صفّين بود که اختلاف کلمه، و نافرمانى و ضعف و سستى در عقيده و اراده، سبب شکست گرديد، آن هم در آخرين لحظاتى که نزديک بود پيروزى حاصل شود.
آن تشويق و اين سرزنش نشان مى دهد که همه اين ها روى حساب بوده است، نه تناقضى در ميان بوده و نه سخنى برخلاف حکمت و مصلحت گفته شده است، امّا آن ها که از شأن ورود اين سخنان آگاه نيستند ممکن است گرفتار اشتباه شوند.
نکته ديگر اين که: در اين سخن کوتاه، امام (عليه السلام) وظيفه مردم را در مقابل حکومت، مشخص کرده است. از يک سو بايد براى جذب مشتاقان و طرد کينه توزان، به امام و رهبر کمک کنند و ازسوى ديگر همه کارهاى سياسى واجتماعى و نظامى را مورد دقّت قرار دهند و هر پيشنهاد مفيد و انتقاد سازنده اى دارند، بيان کنند.
و در آخرين جمله اين خطبه به نکته مهمى اشاره مى کند و آن، مسئله ولايت الهيه است.
همان چيزى که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در خطبه غدير بيان فرمود و گفت: «اَلَسْتُ أوْلَى بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ؟؛ آيا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نيستم؟». مردم گفتند: آرى تو سزاوارترى!
سپس فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذا عَلِيٌّ مَوْلاَهُ؛ هرکس من مولاى اويم، على مولاى اوست» و به اين وسيله بهانه تمام بهانه جويان را قطع فرمود، تا هيچ کس نگويد که مولا در اين جا به معناى دوست است.
جالب اين که علّامه امينى؛ جمله «اَلَسْتُ أَوْلى بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ» را از 64 (شصت و چهار) محدّث و مورخ اسلامى نقل کرده است، که نشان مى دهد اين جمله قولى است که جملگى بر آن اتفاق نظر دارند.
امام (عليه السلام) نيز در خطبه مورد بحث، همين نکته را يادآورى کرده و قسم ياد مى کند (وَاللهِ إنِّي لاََوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ).
روشن است که منظور از اين جمله، اين است که فرمان امام معصوم، همانند فرمان خدا بر همه خواسته هاى مردم مقدّم است، هر چند فرمان او جز در طريق مصالح جامعه نيست.
همان گونه که در سند اين خطبه ذکر شده، بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند که امام (عليه السلام) اين سخن را بعد از پايان جنگ جمل فرمود؛ در اين ميدان ياران امام (عليه السلام) يک دست و يک پارچه مطيع فرمان آن حضرت بودند و پيروزى چشمگيرى به سرعت نصيبشان شد و با شجاعت و فداکارى و همدلى و وحدت، صفوف دشمن را در هم شکستند و آتش فتنه را خاموش ساختند. امام (عليه السلام) در اين عبارات کوتاه با تعبيرات رسا از آن ها قدردانى کرده و آن ها را ستايش مى کند و در ضمن به ادامه اين خط در آينده توصيه مى فرمايد و در پايان آن به مقام ولايت خويش اشاره اى کوتاه و گويا مى کند.
* * * ياران وفادار
در بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه نکوهش شديدى درباره گروهى از ياران امام (عليه السلام) به خصوص بعد از جنگ صفين، و سستى ها و پراکندگى ها وبى وفايى هايى که در آن ميدان نشان دادند، ديده مى شود.
ولى در اين خطبه، که بعد از جنگ جمل ايراد شده، امام (عليه السلام) مدح و ستايش بليغى از ياران شايسته خود مى کند، و اين به خوبى نشان مى دهد که امام (عليه السلام) همواره نيکان را تشويق و ترغيب مى کرد و بدان را سرزنش، تا گروه اوّل به کار خود، دلگرم تر شوند و گروه دوم به اصلاح خويش پردازند. امام (عليه السلام) در اين سخن، ياران صالح خود را نخست با چهار جمله مخاطب ساخته، مى فرمايد: «شما ياوران حق، و برادران دينى، و سپرهاى روز جنگ، ورازداران دربرابر مردم هستيد»؛ (أَنْتُمُ الأَنْصَارُ عَلَى الْحَقِّ، وَالإخْوَانُ فِي الدِّينِ، وَالْجُنَنُ يَوْمَ الْبَأْسِ، وَالْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ).
شما برادر دينى من هستيد و در عمل نشان داديد که در يارى حق کوتاهى نمى کنيد، دربرابر دشمنان همچون سپرى محکم و قوى مى ايستيد، و در حفظ اسرار و مشورت ها، درباره جنگ و صلح، افرادى مطمئن هستيد.
آنگاه مى افزايد: «با کمک شما کسانى را که به حق پشت مى کنند، مى کوبم و با يارى شما به اطاعتِ روى آورندگان به حق، اميدوارم»؛ (بِکُمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ، وَأَرْجُو طَاعَةَ الْمُقْبِلِ).
اشاره به اين که: مردم دو گروه اند: گروهى به حق پشت کرده اند و به دشمنى با آن برخاسته اند، و چاره اى جز مبارزه با آن ها نيست، شما ياوران من در اين مبارزه سرنوشت ساز هستيد.
گروه ديگر به حق روى مى آورند، امّا آگاهى و اطاعت کافى ندارند، من با کمک شما آن ها را تربيت مى کنم، تا مطيع فرمان هاى الهى شوند، خلاصه اين که : هم در مبارزه با دشمن و هم در کارهاى فرهنگى با دوست، شما ياران باوفاى من هستيد. سپس امام (عليه السلام) اين گروه از ياران باوفايش را با دو جمله پرمعنا نصيحت مى کند و مى فرمايد: «حال که چنين است، مرا با خيرخواهى خالى از هرگونه خيانت، و سالم از هرگونه شک و ترديد، يارى کنيد»؛ (فَأَعِينُوني بِمُنَاصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الْغِشِّ، سَلِيمَةٍ مِنَ الرَّيْبِ).
اين سخن، اشاره به نکته مهمى مى کند و آن اين که اطرافيان و مشاوران امرا و حاکمان، در بسيارى از موارد، منافع خويش يا قوم و جمعيّت مورد علاقه خود را در نظر مى گيرند و آن را در لباس خيرخواهى، به حاکمان ارائه مى دهند و گاه پيشنهادهايى را مطرح مى کنند که خودشان آن را درست باور نکرده اند، و همين امر سبب شکست برنامه ها مى شود؛ امام (عليه السلام) در اين جمله ها تأکيد مى کند که نصايح و پيشنهادها و طرح هاى خود را از اين امور، پيراسته کنيد و جز خير وصلاح آيين حق و بندگان خدا را در نظر نگيريد.
و سرانجام با اين جمله، سخن خود را به پايان مى برد: «به خدا سوگند! من نسبت به مردم، از خودشان سزاوارترم! (چراکه آگاه تر ودلسوزترم)»؛ (فَوَاللهِ إنِّي لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ).
اين جمله ممکن است دليلى بر جمله هاى سابق باشد يعنى اگر من از شما انتظار هرگونه يارى و کمک دارم به اين دليل است که به فرمان خدا به عنوان ولىّ مردم برگزيده شده ام، حتّى به آن ها از خودشان سزاوارترم، و شما نيز بايد خشنود و راضى باشيد که در راه اطاعت از چنين پيشوايى و خدمت به چنين رهبرى گام برمى داريد. نکته
اين ها درخور ستايش اند!
امام (عليه السلام) در اين سخن، مدح و ثناى بليغى از يارانش بعد از جنگ جمل کرده است که با اتّحاد صفوف و ايمان و استقامت، دشمن را در مدت کوتاهى درهم شکستند و آتش فتنه را در آن منطقه حساس اسلامى (بصره) خاموش ساختند.
ولى در خطبه هاى متعدّدى، گروه ديگرى از يارانش را زير ضربات سرزنش و ملامت قرار مى دهد و اين، بعد از جنگ صفّين بود که اختلاف کلمه، و نافرمانى و ضعف و سستى در عقيده و اراده، سبب شکست گرديد، آن هم در آخرين لحظاتى که نزديک بود پيروزى حاصل شود.
آن تشويق و اين سرزنش نشان مى دهد که همه اين ها روى حساب بوده است، نه تناقضى در ميان بوده و نه سخنى برخلاف حکمت و مصلحت گفته شده است، امّا آن ها که از شأن ورود اين سخنان آگاه نيستند ممکن است گرفتار اشتباه شوند.
نکته ديگر اين که: در اين سخن کوتاه، امام (عليه السلام) وظيفه مردم را در مقابل حکومت، مشخص کرده است. از يک سو بايد براى جذب مشتاقان و طرد کينه توزان، به امام و رهبر کمک کنند و ازسوى ديگر همه کارهاى سياسى واجتماعى و نظامى را مورد دقّت قرار دهند و هر پيشنهاد مفيد و انتقاد سازنده اى دارند، بيان کنند.
و در آخرين جمله اين خطبه به نکته مهمى اشاره مى کند و آن، مسئله ولايت الهيه است.
همان چيزى که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در خطبه غدير بيان فرمود و گفت: «اَلَسْتُ أوْلَى بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ؟؛ آيا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نيستم؟». مردم گفتند: آرى تو سزاوارترى!
سپس فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذا عَلِيٌّ مَوْلاَهُ؛ هرکس من مولاى اويم، على مولاى اوست» و به اين وسيله بهانه تمام بهانه جويان را قطع فرمود، تا هيچ کس نگويد که مولا در اين جا به معناى دوست است.
جالب اين که علّامه امينى؛ جمله «اَلَسْتُ أَوْلى بِکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ» را از 64 (شصت و چهار) محدّث و مورخ اسلامى نقل کرده است، که نشان مى دهد اين جمله قولى است که جملگى بر آن اتفاق نظر دارند.
امام (عليه السلام) نيز در خطبه مورد بحث، همين نکته را يادآورى کرده و قسم ياد مى کند (وَاللهِ إنِّي لاََوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ).
روشن است که منظور از اين جمله، اين است که فرمان امام معصوم، همانند فرمان خدا بر همه خواسته هاى مردم مقدّم است، هر چند فرمان او جز در طريق مصالح جامعه نيست.