تفسیر بخش سوم
اللَّهُمَّ فَإنْ رَدُّوا الْحَقَّ فَافْضُضْ جَمَاعَتَهُمْ، وَشَتِّتْ کَلِمَتَهُمْ، وَأَبْسِلْهُمْ بِخَطَايَاهُمْ. إنَّهُمْ لَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاکٍ: يَخْرُجُ مِنْهُمُ النَّسِيمُ؛ وَضَرْبٍ يَفْلِقُ الْهَامَ، وَيُطِيحُ الْعِظَامَ، وَيُنْدِرُ السَّوَاعِدَ وَالْأَقْدَامَ؛ وَحَتَّى يُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا الْمَنَاسِرُ؛ وَيُرْجَمُوا بِالْکَتَائِبِ تَقْفُوهَا الْحَلاَئِبُ؛ وَحَتَّى يُجَرَّ بِبِلاَدِهمُ الْخَمِيسُ؛ يَتْلُوهُ الْخَمِيسُ؛ وَحَتَّى تَدْعَقَ الْخُيُولُ فِي نَوَاحِرِ أَرْضِهِمْ؛ وَبِأَعْنَانِ مَسَارِبِهِمْ وَمَسَارِحِهِمْ.
ترجمه
خداوندا! اگر آن ها حق را نپذيرند (و دست از ظلم و کشتار و فساد برندارند) جماعتشان را در هم بشکن و متفرق کن، و اتحادشان را به پراکندگى مبدّل ساز، وبه دليل گناهانشان آن ها را هلاک فرما.
(بدانيد) آن ها هرگز از جاى خود برکنده نمى شوند تا اين که نيزه داران، با نيزه هاى پى درپى بدنشان را سوراخ کنند، آن گونه که نسيم از آن بگذرد، وشمشيرزنان ضربه هايى بر آنان وارد سازند که سر آن ها را بشکافد واستخوان ها را خُرد کند و دست ها و پاها را جدا سازد، آن ها بايد پيوسته مورد تهاجم قرار گيرند وگروه ها پشت سر هم آنان را تيرباران کنند و گروهى از لشکر به يارى گروه ديگر بشتابد و آن ها را آماج حملات خود سازد و لشکرهاى سواره نظام يکى پس از ديگرى آنان را تا شهرهايشان تعقيب کنند، تا زمانى که سمّ اسب هاى شما آخرين نقطه سرزمين آن ها را بکوبد و مسير رفت و آمد و جادّه ها وچراگاه هاى آن ها را از هر سو اشغال کند.
(بدانيد) آن ها هرگز از جاى خود برکنده نمى شوند تا اين که نيزه داران، با نيزه هاى پى درپى بدنشان را سوراخ کنند، آن گونه که نسيم از آن بگذرد، وشمشيرزنان ضربه هايى بر آنان وارد سازند که سر آن ها را بشکافد واستخوان ها را خُرد کند و دست ها و پاها را جدا سازد، آن ها بايد پيوسته مورد تهاجم قرار گيرند وگروه ها پشت سر هم آنان را تيرباران کنند و گروهى از لشکر به يارى گروه ديگر بشتابد و آن ها را آماج حملات خود سازد و لشکرهاى سواره نظام يکى پس از ديگرى آنان را تا شهرهايشان تعقيب کنند، تا زمانى که سمّ اسب هاى شما آخرين نقطه سرزمين آن ها را بکوبد و مسير رفت و آمد و جادّه ها وچراگاه هاى آن ها را از هر سو اشغال کند.
شرح و تفسیر
آخرين سنگرهاى دشمن را در هم بشکنيد!
امام (عليه السلام) در اين بخش ـ که بخش پايانى خطبه است ـ به دو چيز مى پردازد: نخست دشمنان را مورد نفرين قرار مى دهد، نفرينى که شکست و عذاب الهى را براى آن ها به ارمغان مى آورد و دل دوستان را محکم و اراده آن ها را قوى ونيرومند مى سازد. عرضه مى دارد:
«خداوندا! اگر آن ها حق را نپذيرند جماعتشان را در هم بشکن و متفرّق کن و اتحادشان را به پراکندگى مبدّل ساز، و به دليل گناهانشان آن ها را هلاک فرما!»؛ (اللَّهُمَّ فَإنْ رَدُّوا الْحَقَّ فَافْضُضْ جَمَاعَتَهُمْ. وَشَتِّتْ کَلِمَتَهُمْ، وَأَبْسِلْهُمْ بِخَطَايَاهُمْ).
شايان توجه اين که امام (عليه السلام) نفرين خود را مشروط مى کند به عدم پذيرش حق، چراکه هدف نهايى از اين جنگ و مبارزه، استيلا بر دشمن و حکومت کردن نبوده است، بلکه هدف امام (عليه السلام) چيزى جز پذيرش حق نيست؛ اگر آن را پذيرا شوند جنگى در کار نخواهد بود و چنين است جنگ و ستيز تمام حق طلبان وافراد باايمان در تمام طول تاريخ.
نکته ديگر اين که امام (عليه السلام) در ضمن اين نفرين اختلاف کلمه را به عنوان وسيله اى براى تفرقه و شکست معرفى مى کند و گناهان را از اسباب بدبختى و ناکامى. و به اين ترتيب نفرين او نيز درس است نه يک درس، بلکه درسها.
در قسمت ديگرى از اين بخش از خطبه، به يک دستور مهم جنگى ديگر اشاره کرده و به آن ها مى گويد: اگر مى خواهيد پيروز شويد بايد ضرباتِ همه جانبه بر آن ها وارد کنيد و هر بخش از لشکر مأموريت خاص خود را انجام دهد و دشمن را به هنگام شکست تا آخرين مرحله تعقيب کنيد، تا پيروزى همه جانبه حاصل شود، و در شرح اين دستور، چنين مى فرمايد:
«آن ها ـ يعنى دشمنان ـ هرگز از جاى خود برکنده نمى شوند، تا اين که نيزه داران با نيزه هاى پى درپى بدنشان را سوراخ کنند، آن گونه که نسيم از آن بگذرد وشمشيرزنان ضربه هايى بر آن ها وارد سازند که سر آن ها را بشکافد واستخوان ها را خرد کند و دست ها و پاها را جدا سازد»؛ (إنَّهُمْ لَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاکٍ: يَخْرُجُ مِنْهُمُ النَّسِيمُ؛ وَضَرْبٍ يَفْلِقُ الْهَامَ، وَيُطِيحُ الْعِظَامَ. وَيُنْدِرُ السَّوَاعِدَ وَالْأَقْدَامَ).
و در ادامه مى فرمايد: «آن ها بايد پيوسته مورد تهاجم قرار گيرند و گروه ها پشت سر هم آنان را تيرباران کنند، و گروهى از لشکر به يارى گروه ديگر بشتابد و آن ها را آماج حملات خود سازد و لشکرهاى سواره نظام يکى پس از ديگرى آنان را تا شهرهايشان تعقيب کنند، تا زمانى که سم اسب هاى شما آخرين نقطه سرزمين آن ها را بکوبد و مسير رفت و آمد و جادّه ها و چراگاه هاى آن ها را از هر سو اشغال کند»؛ (وَحَتَّى يُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا الْمَنَاسِرُ؛ وَيُرْجَمُوا بِالْکَتَائِبِ تَقْفُوهَا الْحَلاَئِبُ{6}؛ وَحَتَّى يُجَرَّ بِبِلاَدِهمُ الْخَمِيسُ يَتْلُوهُ الْخَمِيسُ؛ وَحَتَّى تَدْعَقَ الْخُيُولُ فِي نَوَاحِرِ أَرْضِهِمْ. وَبِأَعْنَانِ مَسَارِبِهِمْ وَمَسَارِحِهِمْ{6}).
امام (عليه السلام) در نخستين بخش اين خطبه، آداب فردى جنگ را به سربازان خود مى آموزد و در بخش اخير، آداب گروهى را، که چگونه گردان ها و لشکرها، سواره نظام و پياده نظام با هماهنگى دقيق دربرابر دشمن عمل کنند و با استفاده از روش هاى کارآمد، آن ها را در هم بکوبند.
از نکات مهمى که امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به آن پرداخته، اين است که پيروزى بر دشمن را نيمه کاره نگذارند؛ چه بسا عقب نشينى ها جنبه غافلگيرانه داشته باشد، و هدف، حملات سخت ترى باشد، بايد دشمن را تا اقصى نقاط شهرهايش تعقيب کنند و همه جا را تحت اشغال خود درآورند تا احتمال حمله مجدّد به کلّى از ميان برود.
با توجه به اين که اين خطبه قبل از جنگ صفّين ايراد شده، اگر لشکر امام (عليه السلام) در صفّين همين يک دستور را عمل مى کردند، فتنه بنى اميّه براى هميشه خاموش مى شد و بساط ظلمشان برچيده و سايه حکومت شومشان از سر مسلمانان کوتاه مى گشت؛ آن ها همه اين دستورات امام (عليه السلام) را شنيدند، ولى با نهايت تأسف به هنگام عمل کنار گذاشتند و طعم تلخ آن را نيز چشيدند. مرحوم سيّد رضى؛ در پايان اين خطبه به شرح چند لغت پيچيده آن پرداخته، مى گويد:
«اَلدَّعْقُ: الَّدّقَ، اي تَدُقُّ الْخُيُولُ بِحَوافِرِها أَرْضَهُم، وَنَواحِرُ أَرْضِهِمْ: مُتَقَابِلاتُها وَيُقَالُ: مَنازِلُ بَنِي فُلانٍ تَتَناحَرُ أَيْ تَتَقَابَلُ؛ دعق به معناى کوبيدن است؛ يعنى سواران با سمّ اسب ها سرزمين آن ها را مى کوبند و تعبير به «نواحر أرضهم» به معناى بخش هاى مقابل يکديگر است. گفته مى شود: منزل هاى فلان قبيله «تناحر دارند؛ يعنى مقابل و قرينه يکديگرند» (پايان کلام سيّد رضى).
ولى بسيارى از ارباب لغت «نواحر» را به معناى مناطق دوردست تفسير کرده اند و مناسب خطبه مورد بحث، همين معناست.
* * * .
امام (عليه السلام) در اين بخش ـ که بخش پايانى خطبه است ـ به دو چيز مى پردازد: نخست دشمنان را مورد نفرين قرار مى دهد، نفرينى که شکست و عذاب الهى را براى آن ها به ارمغان مى آورد و دل دوستان را محکم و اراده آن ها را قوى ونيرومند مى سازد. عرضه مى دارد:
«خداوندا! اگر آن ها حق را نپذيرند جماعتشان را در هم بشکن و متفرّق کن و اتحادشان را به پراکندگى مبدّل ساز، و به دليل گناهانشان آن ها را هلاک فرما!»؛ (اللَّهُمَّ فَإنْ رَدُّوا الْحَقَّ فَافْضُضْ جَمَاعَتَهُمْ. وَشَتِّتْ کَلِمَتَهُمْ، وَأَبْسِلْهُمْ بِخَطَايَاهُمْ).
شايان توجه اين که امام (عليه السلام) نفرين خود را مشروط مى کند به عدم پذيرش حق، چراکه هدف نهايى از اين جنگ و مبارزه، استيلا بر دشمن و حکومت کردن نبوده است، بلکه هدف امام (عليه السلام) چيزى جز پذيرش حق نيست؛ اگر آن را پذيرا شوند جنگى در کار نخواهد بود و چنين است جنگ و ستيز تمام حق طلبان وافراد باايمان در تمام طول تاريخ.
نکته ديگر اين که امام (عليه السلام) در ضمن اين نفرين اختلاف کلمه را به عنوان وسيله اى براى تفرقه و شکست معرفى مى کند و گناهان را از اسباب بدبختى و ناکامى. و به اين ترتيب نفرين او نيز درس است نه يک درس، بلکه درسها.
در قسمت ديگرى از اين بخش از خطبه، به يک دستور مهم جنگى ديگر اشاره کرده و به آن ها مى گويد: اگر مى خواهيد پيروز شويد بايد ضرباتِ همه جانبه بر آن ها وارد کنيد و هر بخش از لشکر مأموريت خاص خود را انجام دهد و دشمن را به هنگام شکست تا آخرين مرحله تعقيب کنيد، تا پيروزى همه جانبه حاصل شود، و در شرح اين دستور، چنين مى فرمايد:
«آن ها ـ يعنى دشمنان ـ هرگز از جاى خود برکنده نمى شوند، تا اين که نيزه داران با نيزه هاى پى درپى بدنشان را سوراخ کنند، آن گونه که نسيم از آن بگذرد وشمشيرزنان ضربه هايى بر آن ها وارد سازند که سر آن ها را بشکافد واستخوان ها را خرد کند و دست ها و پاها را جدا سازد»؛ (إنَّهُمْ لَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاکٍ: يَخْرُجُ مِنْهُمُ النَّسِيمُ؛ وَضَرْبٍ يَفْلِقُ الْهَامَ، وَيُطِيحُ الْعِظَامَ. وَيُنْدِرُ السَّوَاعِدَ وَالْأَقْدَامَ).
و در ادامه مى فرمايد: «آن ها بايد پيوسته مورد تهاجم قرار گيرند و گروه ها پشت سر هم آنان را تيرباران کنند، و گروهى از لشکر به يارى گروه ديگر بشتابد و آن ها را آماج حملات خود سازد و لشکرهاى سواره نظام يکى پس از ديگرى آنان را تا شهرهايشان تعقيب کنند، تا زمانى که سم اسب هاى شما آخرين نقطه سرزمين آن ها را بکوبد و مسير رفت و آمد و جادّه ها و چراگاه هاى آن ها را از هر سو اشغال کند»؛ (وَحَتَّى يُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا الْمَنَاسِرُ؛ وَيُرْجَمُوا بِالْکَتَائِبِ تَقْفُوهَا الْحَلاَئِبُ{6}؛ وَحَتَّى يُجَرَّ بِبِلاَدِهمُ الْخَمِيسُ يَتْلُوهُ الْخَمِيسُ؛ وَحَتَّى تَدْعَقَ الْخُيُولُ فِي نَوَاحِرِ أَرْضِهِمْ. وَبِأَعْنَانِ مَسَارِبِهِمْ وَمَسَارِحِهِمْ{6}).
امام (عليه السلام) در نخستين بخش اين خطبه، آداب فردى جنگ را به سربازان خود مى آموزد و در بخش اخير، آداب گروهى را، که چگونه گردان ها و لشکرها، سواره نظام و پياده نظام با هماهنگى دقيق دربرابر دشمن عمل کنند و با استفاده از روش هاى کارآمد، آن ها را در هم بکوبند.
از نکات مهمى که امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به آن پرداخته، اين است که پيروزى بر دشمن را نيمه کاره نگذارند؛ چه بسا عقب نشينى ها جنبه غافلگيرانه داشته باشد، و هدف، حملات سخت ترى باشد، بايد دشمن را تا اقصى نقاط شهرهايش تعقيب کنند و همه جا را تحت اشغال خود درآورند تا احتمال حمله مجدّد به کلّى از ميان برود.
با توجه به اين که اين خطبه قبل از جنگ صفّين ايراد شده، اگر لشکر امام (عليه السلام) در صفّين همين يک دستور را عمل مى کردند، فتنه بنى اميّه براى هميشه خاموش مى شد و بساط ظلمشان برچيده و سايه حکومت شومشان از سر مسلمانان کوتاه مى گشت؛ آن ها همه اين دستورات امام (عليه السلام) را شنيدند، ولى با نهايت تأسف به هنگام عمل کنار گذاشتند و طعم تلخ آن را نيز چشيدند. مرحوم سيّد رضى؛ در پايان اين خطبه به شرح چند لغت پيچيده آن پرداخته، مى گويد:
«اَلدَّعْقُ: الَّدّقَ، اي تَدُقُّ الْخُيُولُ بِحَوافِرِها أَرْضَهُم، وَنَواحِرُ أَرْضِهِمْ: مُتَقَابِلاتُها وَيُقَالُ: مَنازِلُ بَنِي فُلانٍ تَتَناحَرُ أَيْ تَتَقَابَلُ؛ دعق به معناى کوبيدن است؛ يعنى سواران با سمّ اسب ها سرزمين آن ها را مى کوبند و تعبير به «نواحر أرضهم» به معناى بخش هاى مقابل يکديگر است. گفته مى شود: منزل هاى فلان قبيله «تناحر دارند؛ يعنى مقابل و قرينه يکديگرند» (پايان کلام سيّد رضى).
ولى بسيارى از ارباب لغت «نواحر» را به معناى مناطق دوردست تفسير کرده اند و مناسب خطبه مورد بحث، همين معناست.
* * * .
پاورقی ها
«افضض» از ريشه «فضّ» بر وزن «حظّ» به معناى شکستن است.
«أبسل» از ريشه «بسل» بر وزن «نسل» به معناى نگاهدارى و منع کردن از چيزى با قهر و غلبه است و «ابسال» به معناى تسليم کردن کسى به وسيله هلاکت آمده است و جمله بالا اشاره به همين معناست. «دراک» از ريشه «درک» به معناى چيزى است که پى درپى باشد و گويى يکى از آن ها ديگرى را درک مى کند و به آن مى رسد. بنابراين «طعن الدراک» به معناى نيزه هايى است که يکى پشت ديگرى بر پيکر دشمن وارد مى شود. «يطيح» از ريشه «اطاحه» به معناى ساقط کردن و از بين بردن است. «يندر» از ريشه «اندار» در اصل به معناى به زمين انداختن اسب است، سپس به هرگونه به زمين انداختن و ساقط کردن گفته شده و گاهى به کم کردن چيزى از حساب نيز اطلاق مى شود. «مناسر» جمع «منسر» بر وزن «محفل» به معناى گروهى از لشکر است که در پيشاپيش لشکر حرکت مى کند و به آن طليعه گفته مى شود. و «منسر» بر وزن «منبر» به معناى منقار پرندگان گوشتخوار است. «کتائب» جمع «کتيبه» به معناى گروهى از لشکر (مانند گردان) است. «حلائب» جمع «حليبه» يا «حلوبه» به معناى جمعيّتى است که از هر سو گرد هم مى آيند و به بخش سواره نظام لشکر نيز اطلاق مى شود. «خميس» به معناى يک لشکر کامل مى باشد که از پنج بخش تشکيل شده است: مقدّمه، ميمنه، ميسره، قلب وساقه. تفسير «تدعق» در کلام سيّد رضى خواهد آمد. تفسير «نواحر» در کلام سيّد رضى خواهد آمد. «اعنان» به گفته لسان العرب جمع «عنن» بر وزن «کفن» به معناى نواحى و اطراف چيزى است. «مسارب» جمع «مسربه» به معناى چراگاه و «مسارح» جمع «مسرح» آن هم به معناى چراگاه است ولى بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: «مسارح» به چراگاه هايى گفته مى شود که در اوّل روز حيوان را در آن جا به چرا مى برند ولى «مسارب» مفهوم عامى دارد (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص 9). «مسارب» جمع «مسربه» به معناى چراگاه و «مسارح» جمع «مسرح» آن هم به معناى چراگاه است ولىبعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: «مسارح» به چراگاه هايى گفته مى شود که در اوّل روز حيوان را درآن جا به چرا مى برند ولى «مسارب» مفهوم عامى دارد (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص 9).
«أبسل» از ريشه «بسل» بر وزن «نسل» به معناى نگاهدارى و منع کردن از چيزى با قهر و غلبه است و «ابسال» به معناى تسليم کردن کسى به وسيله هلاکت آمده است و جمله بالا اشاره به همين معناست. «دراک» از ريشه «درک» به معناى چيزى است که پى درپى باشد و گويى يکى از آن ها ديگرى را درک مى کند و به آن مى رسد. بنابراين «طعن الدراک» به معناى نيزه هايى است که يکى پشت ديگرى بر پيکر دشمن وارد مى شود. «يطيح» از ريشه «اطاحه» به معناى ساقط کردن و از بين بردن است. «يندر» از ريشه «اندار» در اصل به معناى به زمين انداختن اسب است، سپس به هرگونه به زمين انداختن و ساقط کردن گفته شده و گاهى به کم کردن چيزى از حساب نيز اطلاق مى شود. «مناسر» جمع «منسر» بر وزن «محفل» به معناى گروهى از لشکر است که در پيشاپيش لشکر حرکت مى کند و به آن طليعه گفته مى شود. و «منسر» بر وزن «منبر» به معناى منقار پرندگان گوشتخوار است. «کتائب» جمع «کتيبه» به معناى گروهى از لشکر (مانند گردان) است. «حلائب» جمع «حليبه» يا «حلوبه» به معناى جمعيّتى است که از هر سو گرد هم مى آيند و به بخش سواره نظام لشکر نيز اطلاق مى شود. «خميس» به معناى يک لشکر کامل مى باشد که از پنج بخش تشکيل شده است: مقدّمه، ميمنه، ميسره، قلب وساقه. تفسير «تدعق» در کلام سيّد رضى خواهد آمد. تفسير «نواحر» در کلام سيّد رضى خواهد آمد. «اعنان» به گفته لسان العرب جمع «عنن» بر وزن «کفن» به معناى نواحى و اطراف چيزى است. «مسارب» جمع «مسربه» به معناى چراگاه و «مسارح» جمع «مسرح» آن هم به معناى چراگاه است ولى بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: «مسارح» به چراگاه هايى گفته مى شود که در اوّل روز حيوان را در آن جا به چرا مى برند ولى «مسارب» مفهوم عامى دارد (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص 9). «مسارب» جمع «مسربه» به معناى چراگاه و «مسارح» جمع «مسرح» آن هم به معناى چراگاه است ولىبعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: «مسارح» به چراگاه هايى گفته مى شود که در اوّل روز حيوان را درآن جا به چرا مى برند ولى «مسارب» مفهوم عامى دارد (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص 9).