تفسیر بخش اوّل
فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله)، بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إلَى عِبَادَتِهِ، وَمِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إلَى طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَأَحْکَمَهُ، لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إذْ جَهِلُوهُ، وَلِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إذْ جَحَدُوهُ، وَلِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إذْ أَنْکَرُوهُ. فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي کِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَکُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ، وَخَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ، وَکَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلاَتِ. وَاحْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ!
ترجمه
خداوند محمّد (صلي الله عليه و آله) را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بت ها به عبادت خويش دعوت کند، و از اطاعت شيطان، به اطاعت خود فراخواند (اين دعوت الهى) به وسيله قرآنى انجام شد که آن را با بيانى روشن، تبيين و استوار کرده است، تا بندگان، پروردگار خويش را بشناسند، بعد از آن که او را نمى شناختند، و به (وجود) او اقرار کنند بعد از آن که او را انکار مى کردند و او را ثابت بدانند بعد از آن که او را نفى مى کردند.
خداوند سبحان در کتاب خويش بر بندگان تجلّى کرده و آشکار شده است، بى آن که او را ببينند، بلکه اين تجلى به وسيله آيات قدرتش بوده که به آنان نشان داده و بندگان را از سطوت و غضب خويش بر حذر داشته، و چگونگى نابودى اقوام طغيانگر و درو شدنشان به وسيله عقوبت ها و کيفرها را به آن ها نشان داده است.
خداوند سبحان در کتاب خويش بر بندگان تجلّى کرده و آشکار شده است، بى آن که او را ببينند، بلکه اين تجلى به وسيله آيات قدرتش بوده که به آنان نشان داده و بندگان را از سطوت و غضب خويش بر حذر داشته، و چگونگى نابودى اقوام طغيانگر و درو شدنشان به وسيله عقوبت ها و کيفرها را به آن ها نشان داده است.
شرح و تفسیر
تجلى خداوند بر بندگان در قرآن
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه ـ همان گونه که شارح بحرانى بيان کرده ـ نخست اشاره به بعثت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى کند و بعد، اهداف بعثت را شرح مى دهد و سپس به وسيله اى که از آن براى وصول به اين هدف استفاده کرد، يعنى قرآن مجيد اشاره مى فرمايد. مى گويد: «خداوند محمّد (صلي الله عليه و آله) را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بت ها به عبادت خويش دعوت کند و از اطاعت شيطان به اطاعت خود فراخواند»؛ (فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله)، بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إلَى عِبَادَتِهِ، وَمِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إلَى طَاعَتِهِ).
چه تعبير گويا و زيبا و فشرده اى درمورد هدف بعثت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، تعبيرى که بر دو اصل استوار است: نخست، رها کردن عبوديت و پرستش بت ها وتمسّک به توحيد در عبادت يعنى عبادت پروردگار، و دوم، رها ساختن از اطاعت شيطان و تمسّک جستن به اطاعت پروردگار.
درست است که اطاعت شيطان نيز نوعى بت پرستى است و بنابراين داخل در مفهوم جمله اوّل يعنى «عِبَادَةِ الاَْوْثَانِ» است ولى تقابل اين دو جمله با يکديگر نشان مى دهد که عبادت، در معناى خاص خود، يعنى پرستش، به کار رفته است ومنظور از اطاعت شيطان، پيروى از فرمان اوست نه پرستش. به هر حال «اَوثَانِ» (بت ها) و شيطان در اين دو جمله مفهوم وسيع و گسترده اى دارد که هرگونه معبودى غير از خدا را شامل مى شود، و شياطين انس و جن را در بر مى گيرد.
بنابراين تسليم شدن دربرابر حاکمان ظالم، و اطاعت فرمان آن ها و تن دادن به استعمار و استثمار خودکامگان، و پذيرش قوانين غير الهى، همه در مفهوم اين جمله ها داخل است و هدف بعثت اين بود که انسان را از تمام آن ها رهايى بخشد. مرحوم کلينى در کافى جمله هاى مورد بحث را به اين صورت نقل کرده است: «إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله) بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إلَى عِبَادَتَهِ وَمِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إلَى عُهُودِهِ وَمِنْ طَاعَةِ عِبَادِهِ إلَى طَاعَتِهِ وَمِنْ وِلاَيَةِ عِبَادِهِ إلَى وَلاَيَتَهِ؛ خداوند محمّد (صلي الله عليه و آله) را به حق مبعوث کرد، تا بندگانش را از عبادت بندگان خارج سازد و به عبادت خويش فراخواند، و از پيمان هاى بندگانش به پيمان هاى خودش، و از اطاعت بندگانش به اطاعت خودش و از پذيرش ولايت بندگانش، به ولايت خودش دعوت کند».
اين تعبيرات، گواه تفسيرى است که براى خطبه مورد بحث ذکر کرديم.
به اين ترتيب امام (عليه السلام) هدف اصلى بعثت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را که بقيه اهداف به آن بازمى گردد در چند جمله کوتاه بيان فرموده، و هرگونه ابهام را زدوده است.
در ادامه اين سخن به ابزار و وسيله نيل به اين هدف عالى اشاره کرده، مى فرمايد: «اين دعوت الهى به وسيله قرآنى انجام شد که آن را با بيانى روشن، تبيين کرده و استوار گردانيده است، تا بندگان، پروردگار خود را بشناسند بعد از آن که او را نمى شناختند و به (وجود) او اقرار کنند بعد از آن که او را انکار مى کردند، و او را ثابت بدانند بعد از آن که او را نفى مى کردند»؛ (بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَأَحْکَمَهُ، لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إذْ جَهِلُوهُ، وَلِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إذْ جَحَدُوهُ، وَلِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إذْ أَنْکَرُوهُ).
بى شک مشرکان عرب به خدا ايمان داشتند و به وجود او اعتراف مى کردند، خالق آسمان و زمينش مى شمردند و بت ها را شفيعان درگاهش مى دانستند، ولى اين اعتقاد که آلوده به شرک بود هيچ ارزشى نداشت، خداوند پيامبر خويش را فرستاد تا علف هرزه هاى شرک و بت پرستى را از بوستان فکر و روح آن ها برکَنَد و توحيد و خداپرستى را جلوه گر سازد و اين درواقع کار همه انبيا و پيامبران الهى بود که توحيد را از آلودگى به شرک پاک مى کردند. و در ادامه اين سخن به معرفى قرآن و آثار سازنده آن در فکر و عمل، پرداخته، مى فرمايد: «خداوند سبحان! در کتاب خويش بر بندگان تجلى کرده، وآشکار شده است، بى آن که او را ببينند بلکه اين تجلى به وسيله آيات قدرتش بوده که به آنان نشان داده است»؛ (فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي کِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَکُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ).
اين سخن اشاره به آيات توحيد و بيان اسماء و صفات خداوند است که دقت در آن ها چنان در انسان اثر مى گذارد که گويى خدا را مى بيند، آرى، مى بيند اما با چشم دل، نه با چشم سر.
بعضى احتمال داده اند: منظور از کتاب در اين جا، کتاب آفرينش و جهان تکوين است که مملوّ از آثار و نشانه هاى خداست که بر هرچه نظر کنيم سيماى او را مى بينيم و سرهاى سرافرازان را در پاى او مشاهده مى کنيم؛ ولى با توجه به اين که در جمله قبل، اشاره به قرآن شده و در جمله بعد اشاره به انذارهاى الهى، اين معنا بعيد به نظر مى رسد و به يقين منظور از کتاب همان قرآن مجيد است.
و از آن جا که تجلى پروردگار به وسيله آيات قرآنى ممکن است اين توهم را ايجاد کند که خداوند را مى توان با چشم سر ديد، بلافاصله مى فرمايد: اين تجلّى بدون رويت با چشم ظاهر است.
در جمله بعد به بخش ديگرى از آيات قرآن که آيات انذار و تخويف هستند اشاره کرده، مى فرمايد: «خداوند بندگان را از سطوت و غضب خويش بر حذر داشته است»؛ (وَخَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ). و در بخش آخر، آيات بسيارى را که از سرگذشت دردناک اقوام گذشته خبر مى دهد و درس هاى عبرتى را که در آن است يادآورى کرده، مى فرمايد : «وچگونگى نابودى اقوام طغيانگر و درو شدنشان به وسيله عقوبت ها و کيفرها را به آن ها نشان داده است»؛ (وَکَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلاَتِ. وَاحْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ).
اين احتمال نيز در تفسير اين جمله هاى امام (عليه السلام) وجود دارد که خداوند خود را در کتاب خويش از طريق مجموعه اين موارد (آيات قدرت، تخويف از سطوت وسرگذشت دردناک اقوام گنهکار) نشان داده است. نکته
چگونگى جلوه هاى خدا در قرآن
همان گونه که در جاى جاى کتاب آفرينش در آيات آفاقى و انفسى در آسمان و زمين، در بزرگ ترين منظومه ها و کرات آسمانى، و در کوچک ترين ذرات وجود ما آثار عظمت و قدرت خدا جلوه گر است و به گفته شاعر:
هر گياهى که از زمين رويد *** وحده لا شريک له گويد
و يا به گفته شاعر ديگرى که در حال مکاشفه بود:
مست افتادم و در آن مستى *** به زبانى که شرح آن نتوان
اين سخن مى شنيدم از اعضا *** همه، حتى الوريد والشريان
که يکى هست و هيچ نيست جز او *** وحده لا اله الا هو همچنين در لابه لاى آيات قرآن جلوه هاى ذات او آشکار است؛ آن جا که از نشانه هايش در آسمان و زمين سخن مى گويد، و آن جا که نعمتهاى بهشت و نقمت هاى دوزخ را شرح مى دهد، آن جا که از قدرت باهره اش در آفرينش سخن به ميان مى آورد و آن جا که از صفات جلال و جمال و رحمانيّتش پرده برمى دارد، در همه اين آيات جلوه هاى ذات پاکش نمايان است.
و به گفته بعضى از بزرگان، بيشترين مکاشفات آن ها به هنگام تلاوت آيات قرآن و تدبّر در مفاهيم آن روى داده است.
آرى، جمال دل آراى خدا را با چشم سر نتوان ديد ولى با چشم دل در لابه لاى آيات قرآن مى توان مشاهده کرد، چه خوب است که گاهى نظر به عالم آفرينش بيفکنيم و در اسرار عالم هستى بينديشيم، سپس قرآن را باز کنيم و همان آيات تکوينى را در کتاب تدوين بخوانيم.
به يقين اگر صد هزار چشم داشته باشيم، صدها هزار جلوه او را مشاهده مى کنيم و به گفته شاعر:
با صدهزار جلوه برون آمدى که من *** با صدهزار ديده تماشا کنم تو را
* * *
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه ـ همان گونه که شارح بحرانى بيان کرده ـ نخست اشاره به بعثت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى کند و بعد، اهداف بعثت را شرح مى دهد و سپس به وسيله اى که از آن براى وصول به اين هدف استفاده کرد، يعنى قرآن مجيد اشاره مى فرمايد. مى گويد: «خداوند محمّد (صلي الله عليه و آله) را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بت ها به عبادت خويش دعوت کند و از اطاعت شيطان به اطاعت خود فراخواند»؛ (فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله)، بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إلَى عِبَادَتِهِ، وَمِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إلَى طَاعَتِهِ).
چه تعبير گويا و زيبا و فشرده اى درمورد هدف بعثت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، تعبيرى که بر دو اصل استوار است: نخست، رها کردن عبوديت و پرستش بت ها وتمسّک به توحيد در عبادت يعنى عبادت پروردگار، و دوم، رها ساختن از اطاعت شيطان و تمسّک جستن به اطاعت پروردگار.
درست است که اطاعت شيطان نيز نوعى بت پرستى است و بنابراين داخل در مفهوم جمله اوّل يعنى «عِبَادَةِ الاَْوْثَانِ» است ولى تقابل اين دو جمله با يکديگر نشان مى دهد که عبادت، در معناى خاص خود، يعنى پرستش، به کار رفته است ومنظور از اطاعت شيطان، پيروى از فرمان اوست نه پرستش. به هر حال «اَوثَانِ» (بت ها) و شيطان در اين دو جمله مفهوم وسيع و گسترده اى دارد که هرگونه معبودى غير از خدا را شامل مى شود، و شياطين انس و جن را در بر مى گيرد.
بنابراين تسليم شدن دربرابر حاکمان ظالم، و اطاعت فرمان آن ها و تن دادن به استعمار و استثمار خودکامگان، و پذيرش قوانين غير الهى، همه در مفهوم اين جمله ها داخل است و هدف بعثت اين بود که انسان را از تمام آن ها رهايى بخشد. مرحوم کلينى در کافى جمله هاى مورد بحث را به اين صورت نقل کرده است: «إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله) بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إلَى عِبَادَتَهِ وَمِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إلَى عُهُودِهِ وَمِنْ طَاعَةِ عِبَادِهِ إلَى طَاعَتِهِ وَمِنْ وِلاَيَةِ عِبَادِهِ إلَى وَلاَيَتَهِ؛ خداوند محمّد (صلي الله عليه و آله) را به حق مبعوث کرد، تا بندگانش را از عبادت بندگان خارج سازد و به عبادت خويش فراخواند، و از پيمان هاى بندگانش به پيمان هاى خودش، و از اطاعت بندگانش به اطاعت خودش و از پذيرش ولايت بندگانش، به ولايت خودش دعوت کند».
اين تعبيرات، گواه تفسيرى است که براى خطبه مورد بحث ذکر کرديم.
به اين ترتيب امام (عليه السلام) هدف اصلى بعثت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را که بقيه اهداف به آن بازمى گردد در چند جمله کوتاه بيان فرموده، و هرگونه ابهام را زدوده است.
در ادامه اين سخن به ابزار و وسيله نيل به اين هدف عالى اشاره کرده، مى فرمايد: «اين دعوت الهى به وسيله قرآنى انجام شد که آن را با بيانى روشن، تبيين کرده و استوار گردانيده است، تا بندگان، پروردگار خود را بشناسند بعد از آن که او را نمى شناختند و به (وجود) او اقرار کنند بعد از آن که او را انکار مى کردند، و او را ثابت بدانند بعد از آن که او را نفى مى کردند»؛ (بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَأَحْکَمَهُ، لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إذْ جَهِلُوهُ، وَلِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إذْ جَحَدُوهُ، وَلِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إذْ أَنْکَرُوهُ).
بى شک مشرکان عرب به خدا ايمان داشتند و به وجود او اعتراف مى کردند، خالق آسمان و زمينش مى شمردند و بت ها را شفيعان درگاهش مى دانستند، ولى اين اعتقاد که آلوده به شرک بود هيچ ارزشى نداشت، خداوند پيامبر خويش را فرستاد تا علف هرزه هاى شرک و بت پرستى را از بوستان فکر و روح آن ها برکَنَد و توحيد و خداپرستى را جلوه گر سازد و اين درواقع کار همه انبيا و پيامبران الهى بود که توحيد را از آلودگى به شرک پاک مى کردند. و در ادامه اين سخن به معرفى قرآن و آثار سازنده آن در فکر و عمل، پرداخته، مى فرمايد: «خداوند سبحان! در کتاب خويش بر بندگان تجلى کرده، وآشکار شده است، بى آن که او را ببينند بلکه اين تجلى به وسيله آيات قدرتش بوده که به آنان نشان داده است»؛ (فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي کِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَکُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ).
اين سخن اشاره به آيات توحيد و بيان اسماء و صفات خداوند است که دقت در آن ها چنان در انسان اثر مى گذارد که گويى خدا را مى بيند، آرى، مى بيند اما با چشم دل، نه با چشم سر.
بعضى احتمال داده اند: منظور از کتاب در اين جا، کتاب آفرينش و جهان تکوين است که مملوّ از آثار و نشانه هاى خداست که بر هرچه نظر کنيم سيماى او را مى بينيم و سرهاى سرافرازان را در پاى او مشاهده مى کنيم؛ ولى با توجه به اين که در جمله قبل، اشاره به قرآن شده و در جمله بعد اشاره به انذارهاى الهى، اين معنا بعيد به نظر مى رسد و به يقين منظور از کتاب همان قرآن مجيد است.
و از آن جا که تجلى پروردگار به وسيله آيات قرآنى ممکن است اين توهم را ايجاد کند که خداوند را مى توان با چشم سر ديد، بلافاصله مى فرمايد: اين تجلّى بدون رويت با چشم ظاهر است.
در جمله بعد به بخش ديگرى از آيات قرآن که آيات انذار و تخويف هستند اشاره کرده، مى فرمايد: «خداوند بندگان را از سطوت و غضب خويش بر حذر داشته است»؛ (وَخَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ). و در بخش آخر، آيات بسيارى را که از سرگذشت دردناک اقوام گذشته خبر مى دهد و درس هاى عبرتى را که در آن است يادآورى کرده، مى فرمايد : «وچگونگى نابودى اقوام طغيانگر و درو شدنشان به وسيله عقوبت ها و کيفرها را به آن ها نشان داده است»؛ (وَکَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلاَتِ. وَاحْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ).
اين احتمال نيز در تفسير اين جمله هاى امام (عليه السلام) وجود دارد که خداوند خود را در کتاب خويش از طريق مجموعه اين موارد (آيات قدرت، تخويف از سطوت وسرگذشت دردناک اقوام گنهکار) نشان داده است. نکته
چگونگى جلوه هاى خدا در قرآن
همان گونه که در جاى جاى کتاب آفرينش در آيات آفاقى و انفسى در آسمان و زمين، در بزرگ ترين منظومه ها و کرات آسمانى، و در کوچک ترين ذرات وجود ما آثار عظمت و قدرت خدا جلوه گر است و به گفته شاعر:
هر گياهى که از زمين رويد *** وحده لا شريک له گويد
و يا به گفته شاعر ديگرى که در حال مکاشفه بود:
مست افتادم و در آن مستى *** به زبانى که شرح آن نتوان
اين سخن مى شنيدم از اعضا *** همه، حتى الوريد والشريان
که يکى هست و هيچ نيست جز او *** وحده لا اله الا هو همچنين در لابه لاى آيات قرآن جلوه هاى ذات او آشکار است؛ آن جا که از نشانه هايش در آسمان و زمين سخن مى گويد، و آن جا که نعمتهاى بهشت و نقمت هاى دوزخ را شرح مى دهد، آن جا که از قدرت باهره اش در آفرينش سخن به ميان مى آورد و آن جا که از صفات جلال و جمال و رحمانيّتش پرده برمى دارد، در همه اين آيات جلوه هاى ذات پاکش نمايان است.
و به گفته بعضى از بزرگان، بيشترين مکاشفات آن ها به هنگام تلاوت آيات قرآن و تدبّر در مفاهيم آن روى داده است.
آرى، جمال دل آراى خدا را با چشم سر نتوان ديد ولى با چشم دل در لابه لاى آيات قرآن مى توان مشاهده کرد، چه خوب است که گاهى نظر به عالم آفرينش بيفکنيم و در اسرار عالم هستى بينديشيم، سپس قرآن را باز کنيم و همان آيات تکوينى را در کتاب تدوين بخوانيم.
به يقين اگر صد هزار چشم داشته باشيم، صدها هزار جلوه او را مشاهده مى کنيم و به گفته شاعر:
با صدهزار جلوه برون آمدى که من *** با صدهزار ديده تماشا کنم تو را
* * *
پاورقی ها
کافى، ج 8، ص 386، ح 586.
«تجلّى» از ريشه «تجلّي» و از ريشه «جلو» بر وزن «دلو» به معناى ظهور و بروز گرفته شده و تجلّى خداوند به اين معناست که آثار ونشانه هاى او چنان آشکار است که گويى مى توان او را در لابه لاى اين آثار ديد. شاعر مى گويد:
بر هرچه نظر کردم سيماى تو مى بينم *** سرهاى سرافرازان در پاى تو مى بينم «محق» از ريشه «محق» بر وزن «خلق» به معناى محو شدن کامل و نابودى يا از بين رفتن برکت چيزى است. «مثلات» جمع «مثله» بر وزن «عضله» به معناى کيفر و عقوبت است. «احتصد» از ريشه «حصد» به معناى درو کردن آمده است. ديوان هاتف اصفهانى، ترجيع بند، ص 16. ذيل خطبه 91 به آن اشاره شده است. ديوان فروغ بسطامى، غزل 9.
«تجلّى» از ريشه «تجلّي» و از ريشه «جلو» بر وزن «دلو» به معناى ظهور و بروز گرفته شده و تجلّى خداوند به اين معناست که آثار ونشانه هاى او چنان آشکار است که گويى مى توان او را در لابه لاى اين آثار ديد. شاعر مى گويد:
بر هرچه نظر کردم سيماى تو مى بينم *** سرهاى سرافرازان در پاى تو مى بينم «محق» از ريشه «محق» بر وزن «خلق» به معناى محو شدن کامل و نابودى يا از بين رفتن برکت چيزى است. «مثلات» جمع «مثله» بر وزن «عضله» به معناى کيفر و عقوبت است. «احتصد» از ريشه «حصد» به معناى درو کردن آمده است. ديوان هاتف اصفهانى، ترجيع بند، ص 16. ذيل خطبه 91 به آن اشاره شده است. ديوان فروغ بسطامى، غزل 9.