تفسیر بخش سوم

آعْلََمُوا، عِبَادَ آللهِ، أَنَّ عَلَيْکُمْ رَصَدآ مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَ عُيُونآ مِنْ جَوَارِحِکُمْ، وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ، لا تَسْتُرُکُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَيْلٍ دَاجٍ، وَ لا يُکِنُّکُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجٍ، وَ إِنَّ غَدآ مِنَ آلْيَوْمِ قَرِيبٌ.
يَذْهَبُ آلْيَوْمُ بِمَا فِيهِ، وَ يَجِيءُ آلْغَدُ لاحِقآ بِهِ، فَکَأَنَّ کُلَّ آمْرِىءٍ مِنْکُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْأَرْضِ مَنْزِلَ وَحْدَتِهِ، وَ مَخَطَّ حُفْرَتِهِ. فَيَا لَهُ مِنْ بَيْتِ وَحْدَةٍ، وَ مَنْزِلِ وَحْشَةٍ، وَ مُفْرَدِ غُرْبَةٍ! وَ کَأَنَّ الصَّيْحَةَ قَدْ أَتَتْکُمْ، وَ السَّاعَةَ قَدْ غَشِيَتْکُمْ، وَ بَرَزْتُمْ لِفَصْلِ آلْقَضَاءِ، قَدْ زَاحَتْ عَنْکُمْ آالْأَبَاطِيلُ، وَآضْمَحَلَّتْ عَنْکُمُ آلْعِلَلُ، وَآسْتَحَقَّتْ بِکُمُ آلْحَقَايِقُ، وَ صَدَرَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ مَصَادِرَهَا، فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرِ، وَ آعْتَبِرُوا بِالْغِيَرِ، وَ آنْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ.

ترجمه
اى بندگان خدا! بدانيد که مراقبانى از خودتان بر شما گماشته شده و ديده بانانى از اعضاى پيکرتان، و نيز حسابدارانى راستگو مراقب شمايند که اعمالتان و حتّى شماره نفس هايتان را ثبت مى کنند. نه ظلمت شب تاريک شما را از آن ها پنهان مى دارد و نه درهاى محکم و فروبسته. فردا به امروز نزديک است، امروز آنچه را در آن است با خود مى برد و فردا پشت سر آن فرامى رسد (و به اين ترتيب، عمر به سرعت سپرى مى شود). گويى هر يک از شما به سرمنزل تنهايى وحفره گور خويش رسيده است. اى واى از آن خانه تنهايى و منزلگاه وحشت و جايگاه غربت. گويى نفخه صور و صيحه قيامت فرارسيده، و رستاخيز، شما را در بر گرفته و در صحنه دادگاه الهى حاضر شده ايد. باطل از شما رخت بربسته؛ عذرتراشى ها از ميان رفته؛ حقايق برايتان مسلّم شده و حوادث، شما را به سرچشمه اصلى رسانده است (و نتايج اعمال خود را آشکارا مى بينيد). حال که چنين است از عبرت ها پند گيريد، از دگرگونى نعمت ها اندرز پذيريد و از هشدارِ هشداردهندگان بهره گيريد.
شرح و تفسیر
حضور در دادگاه الهى
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه براى تکميل نصايح گذشته به سه نکته مهم اشاره مى فرمايد: نخست درباره مراقبان و کاتبان و حافظان اعمال و سپس درباره مرگ و قبر و مشکلات آن و سرانجام درباره حساب و کتاب قيامت که در مجموع، روح خفتگان را بيدار و غافلان را هوشيار مى کند.
در قسمت اوّل مى فرمايد: «اى بندگان خدا! بدانيد که مراقبانى از خودتان بر شما گماشته شده و ديده بانانى از اعضاى پيکرتان، و نيز حسابدارانى راستگو مراقب شمايند که اعمالتان و حتّى شماره نفس هايتان را ثبت مى کنند»؛ (آعْلَمُوا، عِبَادَ آللهِ، أَنَّ عَلَيْکُمْ رَصَدآ مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَ عُيُونآ مِنْ جَوَارِحِکُمْ، وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ).
و در ادامه در وصف اين مراقبان اعمال مى فرمايد: «نه ظلمت شب تاريک، شما را از آن ها پنهان مى دارد و نه درهاى محکم و فروبسته!» (لا تَسْتُرُکُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَيْلٍ دَاجٍ، وَ لا يُکِنُّکُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجٍ). جمله «أَنَّ عَلَيْکُمْ رَصَدآ مِنْ أَنْفُسِکُمْ...» اشاره به گواهى اعضاى پيکر انسان وحتّى پوست تن او در قيامت است؛ آن گونه که قرآن مى فرمايد: (يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا يَعْمَلُونَ)؛ «در روزى که زبان ها و دست ها و پاهايشان بر ضدّ آن ها بر اعمالى که مرتکب مى شوند گواهى مى دهد». و نيز مى فرمايد: (حَتَّى إِذَا مَا جَآءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا يَعْمَلُونَ * وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوآ أَنطَقَنَا اللهُ الَّذِى أَنطَقَ کُلَّ شَىْءٍ)؛ «وقتى به آن مى رسند گوش ها و چشم ها و پوست هاى تنشان به آنچه انجام مى دادند گواهى مى دهند. آن ها به پوست هاى خود مى گويند: چرا بر ضدّ ما گواهى داديد؟ جواب مى دهند: همان خدايى که هر موجودى را به سخن درآورده، ما را گويا ساخته (تا حقايق را بازگو کنيم)».
با توجّه به اين که «رصد» به معناى مراقب است و «عيونا» به معناى ديده بان ها، روشن مى شود که اين دو ازقبيل اجمال و تفصيل است؛ يعنى مراقبان اعمال انسان در درجه اوّل، همان اعضا و جوارح اويند که در قيامت به نطق مى آيند وبر تمام اعمال گواهى مى دهند. اين که جمعى از شارحان نهج البلاغه «رصد» را به معناى وجدان اخلاقى انسان گرفته اند که او را به سبب بدى ها ملامت مى کند، اشتباه است؛ زيرا وجدان، قاضى درون است، نه مراقب و گواه، که در مفهوم «رصد» نهفته است.
آيا اين گواهى با زبان قال و نطق معمولى است و يا با زبان حال و شهادت آثار است؟ هر دو احتمال ممکن است؛ چراکه انسان هر عملى انجام مى دهد در تمام اعضاى او اثر مى گذارد و در قيامت، اين آثار بازگوکننده تمام اعمالى است که انسان در طول عمر خود انجام داده و نيز قابل تبديل به امواج صوتى است که همگان آن را بشنوند.
و جمله «وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ...» اشاره به فرشتگانى است که مأمور ثبت و ضبط اعمال انسان هستند؛ آن گونه که قرآن کريم مى فرمايد: (وَ إِنَّ عَلَيْکُمْ لَحَافِظِينَ * کِرَامآ کَاتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ)؛ «و به يقين، نگاهبانانى بر شما گمارده شده والامقام و نويسنده (ى اعمال نيک و بد شما) که مى دانند شما چه مى کنيد».
در اين جا سؤال معروفى مطرح است و آن اين که با وجود علم خداوند به همه حقايق جهان هستى و اين که به ما از خود ما نزديک تر است چه نيازى به اين مراقبان و گواهان است؟
پاسخ اين پرسش با توجّه به يک نکته روشن مى شود. انسان موجودى است مادّى و با جهان ماوراى ماده آشنايى زيادى ندارد و نزديک بودن خداوند را به خود، احساس نمى کند؛ اما هنگامى که گفته شود: اعضاى پيکر و پوست تن تو در قيامت گواه تن تو هستند اين مطلب را به خوبى درک مى کند؛ همچنين اگر گفته شود: دو فرشته الهى هميشه با تو هستند و اعمال و کردار تو را ثبت و ضبط مى کنند، اين گونه امور، توجه او را به موضوع مراقبت، بيشتر مى کند و عامل بازدارنده مؤثرى در برابر گناهان اوست. خداوند متعال مى خواهد با هر وسيله اى بندگانش را از گناهان بازدارد و گواه قراردادن اعضاى پيکر و فرشتگان يکى از اين وسايل است.
جالب اين که اين گواهان همه چيز حتّى تعداد نفس کشيدن هاى ما را ثبت مى کنند و براى نوشتن نامه اعمال ما نيازى به روشنايى چراغ ندارند؛ حتّى در ظلمت مطلق نيز مى نويسند و ثبت مى کنند؛ اما نوشتن آن ها چگونه است؟ به يقين مانند نوشتن ما نيست؛ هر چند جزئيات آن را نمى دانيم. در ادامه بحث حافظان و مراقبان اعمال، از مرگ و قبر سخن به ميان مى آورد؛ مرگ و قبرى که توجّه به آن، خفتگان را بيدار و هوس بازان را هشيار مى کند؛ مى فرمايد: «فردا به امروز نزديک است، امروز آنچه را در آن است با خود مى برد و فردا پشت سر آن فرا مى رسد (و به اين ترتيب، عمر به سرعت سپرى مى شود)»؛ (وَ إِنَّ غَدآ مِنَ آلْيَوْمِ قَرِيبٌ. يَذْهَبُ آلْيَوْمُ بِمَا فِيهِ، وَ يَجِيءُ آلْغَدُ لاحِقآ بِهِ).
منظور از «فردا» زمان مرگ و پايان عمر است که اگر انسان آن را دور پندارد، در گرداب غفلت فرو مى رود و هنگامى که آن را نزديک ببيند مراقب اعمال خويش و تسويه حساب و اداى حقوق و توبه از گناهان مى شود.
و به راستى پايان عمر دور نيست، حتّى اگر انسان عمر طبيعى طولانى کند؛ چرا که سال و ماه به سرعت مى گذرد و کودکان، جوان و جوانان پير مى شوند؛ ضمن اين که حوادث غير منتظره و طوفان بلاها و بيمارى ها همواره در کمين عمرند و گاه در يک چشم بر هم زدن همه چيز پايان مى يابد.
بعضى از شارحان نهج البلاغه «غد» را در عبارت مذکور به معناى فرداى قيامت تفسير کرده اند؛ گرچه آن هم نزديک است، ولى با توجّه به جمله هاى بعد که سخن از قبر است، معناى اوّل صحيح تر به نظر مى رسد.
سپس توجه همگان را به تنهايى در قبر جلب مى کند و مى فرمايد: «گويى هر يک از شما به سرمنزل تنهايى و حفره گور خويش رسيده است. اى واى از آن خانه تنهايى و منزلگاه وحشت و جايگاه غربت»؛ (فَکَأَنَّ کُلَّ آمْرِىءٍ مِنْکُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْأَرْضِ مَنْزِلَ وَحْدَتِهِ، وَ مَخَطَّ حُفْرَتِهِ. فَيَا لَهُ مِنْ بَيْتِ وَحْدَةٍ، وَ مَنْزِلِ وَحْشَةٍ، وَ مُفْرَدِ غُرْبَةٍ!).
آرى، انسانى که يک ساعت، تنهايى را به آسانى تحمّل نمى کرد و هميشه در جمع دوستان و بستگان و ياران مى زيست، هنگامى که چشم از اين دنيا فرومى بندد، از همه دوستان و ياران و خويشان براى هميشه فاصله مى گيرد و در گورى سرد و تاريک و وحشتناک در تنهايى مطلق گرفتار مى شود و چه سخت و دردناک است؛ مگر اين که توفيق يابد ياران جديدى از ميان اعمال صالح خود و فرشتگان پروردگار برگزيند و قبر او روضه اى از رياض جنّت و باغى از باغ هاى بهشت شود؛ نه حفره اى از حفره هاى جهنم.
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «اِنْ لِلْقَبْرِ کَلامآ فِي کُلِّ يَوْمٍ يَقُولُ: أَنَا بَيْتُ الْغُرْبَةِ؛ أَنَا بَيْتُ الْوَحْشَةِ؛ أَنَا بَيْتُ الدُّودِ؛ أَنَا الْقَبْرُ؛ أَنَا رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ؛ قبر هر روز اين سخن را تکرار مى کند: من خانه غربت، خانه وحشت، خانه حشرات، خانه قبرم. من باغى از باغ هاى بهشت يا حفره اى از حفره هاى دوزخم».
سرانجام امام (عليه السلام) در آخرين بخش از سخنان خود بعد از اشاره به پديده مرگ و داستان قبر، به سراغ صحنه قيامت و دادگاه عدل الهى مى رود و به همگان هشدار مى دهد و مى فرمايد: «گويى نفخه صور و صيحه قيامت فرارسيده، و رستاخيز، شما را در بر گرفته و در صحنه دادگاه الهى حاضر شده ايد. باطل از شما رخت بربسته؛ عذرتراشى ها از ميان رفته؛ حقايق برايتان مسلّم شده و حوادث، شما را به سرچشمه اصلى رسانده است (و نتايج اعمال خود را آشکارا مى بينيد)»؛ (وَ کَأَنَّ الصَّيْحَةَ قَدْ أَتَتْکُمْ، وَ السَّاعَةَ قَدْ غَشِيَتْکُمْ، وَ بَرَزْتُمْ لِفَصْلِ آلْقَضَاءِ، قَدْ زَاحَتْ عَنْکُمُ الْأَبَاطِيلُ، وَ آضْمَحَلَّتْ عَنْکُمُ آلْعِلَلُ، وَ آسْتَحَقَّتْ بِکُمُ آلْحَقَايِقُ، وَ صَدَرَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ مَصَادِرَهَا).
«صيحه» در جمله «وَ کَأَنَّ الصَّيْحَةَ...» اشاره به صيحه رستاخيز است؛ فرياد عظيمى که مردگان را از خواب مرگ بيدار مى سازد و از قبرها بيرون مى فرستد و آماده حسابرسى مى کند.
از آيات و روايات استفاده مى شود که جهان با صيحه و فرياد عظيمى پايان مى گيرد که آن را «نفخه صور اوّل» مى گويند؛ سپس با صيحه عظيم ديگرى که فرمان حيات است قيامت آغاز مى گردد و آن را «نفخه صور دوم» مى نامند و آنچه در خطبه بيان شده به قرينه جمله هاى بعد از آن، اشاره به صيحه دوم است.
تعبير به ساعت، اشاره به قيامت است؛ زيرا ساعت در اصل به معناى جزئى از زمان يا لحظاتى زودگذر است و از آن جا که قيام قيامت سريع و حسابرسى بندگان نيز به مقتضاى سريع الحساب بودن خداوند به سرعت انجام مى شود، از قيامت به ساعت تعبير شده است.
و «فَصْلِ آلْقَضَاءِ» به معناى داورى صحيح است که حق را از باطل جدا مى سازد و زوال اباطيل و اضمحلال علل، اشاره به اين است که در صحنه قيامت، مطالب دروغين و چهره هاى توخالى و عذرتراشى هاى بى اساس وجود ندارد. هرچه هست حق است و حقيقت است و واقعيت.
و جمله «وَ صَدَرَتْ بِکُمُ الْأُمُورُ مَصَادِرَهَا» اشاره به اين است که هرکس به نتيجه اعمال خود مى رسد و هر چيز جايگاه اصلى خود را در آن جا پيدا مى کند.
امام (عليه السلام) در اين جا قيامت را چنان نزديک مى بيند که مى فرمايد: گويى همه اين امور واقع شده است: نفخ صور، قيام قيامت، زنده شدن مردگان، تشکيل دادگاه هاى عدل الهى و رسيدن به نتايج اعمال و به راستى با توجّه به کوتاهى عمر دنيا دربرابر آخرت مطلب همين گونه است.
قرآن مجيد درباره قيامت چنين تعبير مى کند: (يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِکَ يَوْمُ الْخُرُوجِ)؛«روزى که همگان صيحه رستاخيز را به حق مى شنوند، آن روز، روز خروج (از قبرها) است». و نيز از قيامت تعبير به «يوم الفصل» يعنى روز جداسازى حق از باطل و داورى سريع کرده است و در جايى ديگر مى گويد : (وَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ)؛ «و به آن ها اجازه داده نمى شود که عذرخواهى کنند». و نيز از قيامت به (يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ)؛ (روز ظهور) و (يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ)؛ (روز آشکار شدن پنهانى ها) تعبير شده است.
و در آخرين جمله بعد از بيان آن همه هشدارها مى فرمايد: «حال که چنين است از عبرت ها پند گيريد، از دگرگونى نعمت ها اندرز پذيريد و از هشدارِ هشداردهندگان بهره گيريد» (فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرِ، وَ آعْتَبِرُوا بِالْغِيَرِ، وَ آنْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ).
«عبر» (جمع عبرت) اشاره به حوادث عبرت انگيزى است که در طول تاريخ به چشم مى خورد و در عمر خود نيز فراوان ديده ايم و «غير» (جمع غيرة به معناى تغيير) اشاره به انقلاب ها و تغييرهاى روزگار و دگرگونى نعمت ها و نزول بلاهاست و «نذر» (جمع نذير) به معناى انذارکننده و هشداردهنده است؛ اعم از: پيامبران و امامان يا آيات الهى و روايات آن ها و يا حوادث روزگار. نکته ها
1. خيل گواهان عمل
با اين که خداوند، شاهد و ناظر اعمال ما در همه حال و در هر زمان و مکان است و علم او به همه چيز براى ثبت و ضبط اعمال به يقين کفايت مى کند، براى اتمام حجّت بيشتر و جلب توجّه نيکوکاران و بدکاران، مراقبان مختلفى بر ما گمارده که شاهدان اعمال ما هستند؛ از جمله: 1. اعضا و جوارح بدن ما و حتّى پوست تن، مطابق آياتى که نازل شده، گواه اعمال مايند. جالب اين که بعد از مطرح شدن موضوع «شبيه سازى»، اين حقيقت براى همه روشن شده که هر ذرّه اى از ذرّات بدن انسان يک انسان کامل را در خود جاى داده است! و جالب تر اين که اخيرآ براى شبيه سازى، از پوست تن استفاده کرده اند.
2. «حفظه» و «کتّاب» يعنى فرشتگان مأمور ثبت اعمال.
3. زمينى که در آن زندگى مى کنيم نيز شاهد و گواه ديگرى است؛ قرآن مجيد مى فرمايد: (يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا)؛ «در آن روز، زمين تمام خبرهايش را بازگو مى کند؛ چرا که پروردگارت به آن وحى کرده است».
4. زمانى که در آن زندگى مى کنيم نيز از گواهان روز قيامت است؛ چنان که اميرمؤمنان (عليه السلام) مى فرمايد: «مَا مِنْ يَوْمٍ يَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَمَ اِلاَّ قالَ لَهُ ذلِکَ الْيَوْمَ: يَا بْنَ آدَمَ أَنَا يَوْمٌ جَدِيدٌ وَ أَنَا عَلَيْکَ شَهِيدٌ، فَقُلْ فِىَّ خَيْرآ وَ اعْمَلْ فِىَّ خَيْرآ اُشْهِدُ لَکَ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ روزى بر انسان نمى گذرد مگر اين که آن روز به انسان مى گويد: اى فرزند آدم! من روز تازه اى هستم و بر اعمالت گواهم، در من سخنان خوب بگو واعمال خوب به جا آور تا روز قيامت براى تو شهادت دهم».
5. و از همه فراتر گواهى پيامبران است؛ چرا که به گواهى قرآن مجيد، پيامبر هر امّتى روز قيامت گواه اعمال امّت خويش است و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) گواه بر همه آن هاست: (فَکَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلآءِ شَهِيدآ).
به اين ترتيب هر انسانى در تمام عمر خود در ميان اين گواهان و مراقبانى که از شش جهت، متوجّه اعمال اويند قرار گرفته و کسى که ايمان به حقيقت و حقّانيّت اين گواهان داشته باشد سزاوار است که کم ترين خطايى از او سرنزند. 2. سه جمله پرمعنا
عبارت «فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرِ، وَآعْتَبِرُوا بِالْغِيَرِ، وَ آنْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ» داراى سه جمله کوتاه و بسيار پرمعناست که براى بيدار ساختن غافلان بهترين عامل است و در هر يک از اين سه جمله به حقيقتى جداگانه اشاره شده است.
در جمله اوّل، عبرت ها را اندرز دهنده مى شمارد. اين واژه، شامل تمام حوادث تکان دهنده اى مى شود که در گذشته و حال بوده و هست و تاريخ گذشته و معاصر، آن را در بر گرفته است، و حتّى طبق آيات قرآن حوادث طبيعى مانند رفت و آمد شب و روز مى تواند عبرت باشد: (يُقَلِّبُ اللهُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ إِنَّ فِى ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ)؛ «خداوند، شب و روز را دگرگون (و جابه جا) مى کند به يقين در اين عبرتى است براى صاحبان بصيرت».
در دومين جمله، تغييراتى را که در زندگى انسان ها و در مجموعه جهان پيدا مى شود وسيله ديگرى براى پند گرفتن شمرده است. عزيزان ديروز، ذليلان امروزند و ذليلان ديروز، عزيزان امروز، حاکمان به سرعت محکوم و محکومان به سرعت حاکم مى شوند. جوانان رعنا پيران خميده مى گردند و کودکان ضعيف و ناتوان، جوانانى نيرومند و قوى بنيه. همه چيز در حال تغيير است و چيزى پايدار نيست. از اجتماع پرشور و پرهياهوى يک قرن قبل، امروز چيزى جز يک قبرستان خاموش باقى نمانده و از اين شور و غوغايى که امروز برپاست يک صد سال بعد خبرى نيست که نيست. چه پند و اندرزى از اين بهتر؟
در سومين جمله، اشاره به اين مى فرمايد که فرياد انذارکنندگان و هشداردهندگان از هر سو بلند است. انبيا و اوليا، بزرگان و صلحا، آيات و روايات، هر يک با زبان حال يا قال هشدار مى دهند. مى فرمايد: از اين هشدارها بهره مند شويد.