تفسیر بخش سوم
أَيُُّهَا آلْمَخْلُوقُ السَّوِيُّ، وَ آلْمُنْشَأُ آلْمَرْعِيُّ، فِي ظُلُمَاتِ اَلْأَرْحَامِ، وَ مُضَاعَفَاتِ اَلْأَسْتَارِ. بُدِئْتَ (مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ)، وَ وُضِعْتَ (فِي قَرَارٍ مَکِينٍ * إِلَى قَدَرٍ مَعْلُومٍ) وَ أَجَل مَقْسُومٍ. تَمُورُ فِي بَطْنِ أُمِّکَ جَنِينآ لا تُحِيرُ دُعَاءً، وَ لا تَسْمَعُ نِدَاءً؛ ثُمَّ أُخْرِجْتَ مِنْ مَقَرِّکَ إِلَى دَارٍ لَمْ تَشْهَدْهَا، وَ لَمْ تَعْرِفْ سُبُلَ مَنَافِعِهَا. فَمَنْ هَدَاکَ لاِجْتِرَارِ آلْغِذَاءِ مِنْ ثَدْيِ أُمِّکَ، وَ عَرَّفَکَ عِنْدَ آلْحَاجَةِ مَوَاضِعَ طَلَبِکَ وَ إِرَادَتِکَ! هَيْهَاتَ، إِنَّ مَنْ يَعْجِزُ عَنْ صِفَاتِ ذِي آلْهَيْئَةِ وَ اَلْأَدَوَاتِ فَهُوَ عَنْ صِفَاتِ خَالِقِهِ أَعْجَزُ، وَ مِنْ تَنَاوُلِهِ بِحُدُودِ آلْمَخْلُوقِينَ أَبْعَدُ!
ترجمه
اى مخلوقى که با اندام متناسب آفريده شده اى و در محيط محفوظى، در تاريکى هاى رحم و در پرده هاى تودرتوى متعدّد پرورش يافته اى، آفرينش تو از عصاره گِل آغاز شد و در جايگاه مطمئن و محفوظى تا حدّ معيّن و سرآمد مشخصى قرار داده شدى، در آن هنگام که در شکم مادر مشغول حرکت بودى در حالى که نه قدرت پاسخ گويى داشتى و نه توانايى شنيدن سخنى. سپس از جايگاه خود به سرايى که هرگز آن را مشاهده نکرده بودى و راهِ به دست آوردن منافعش را نمى شناختى فرستاده شدى (بگو:) چه کسى تو را براى به دست آوردن غذا به مکيدن پستان مادرت هدايت کرد؟ و چه کسى موارد نيازها و مقصودت را به تو معرفى نمود؟ هيهات! آن کس که از وصف موجوداتى که داراى شکل و اندام و اعضاى پيکرند ناتوان است از وصف خالق خويش ناتوان تر مى باشد و از شناخت او از طريق صفات مخلوقات دورتر است.
شرح و تفسیر
اى برتر از خيال و قياس و وهم
اين بخش از خطبه که آخرين بخش آن است، پاسخى است به سؤال يا سؤالاتى که از بخش هاى پيشين سرچشمه مى گيرد و آن اين که: خدايى که چنين صفاتى دارد يعنى هم اوّل است و هم آخر، هم ظاهر است و هم باطن، هم به اشيا نزديک است و هم از آن ها دور، و علم و قدرت او درباره همه چيز، يکسان است، شناخت کنه صفاتش براى ما ميسّر نيست. درست است که علم اجمالى به همه اين صفات داريم ولى علم تفصيلى ـيا به تعبير ديگر، علم به کنه ذات و صفات ـ براى ما ميسّر نيست.
امام (عليه السلام) در اين جا به گوشه اى از آفرينش انسان و اسرار پيچيده دوران جنينى و نيز اسرار پيچيده تولّد و پس از آن اشاره مى فرمايد و نتيجه مى گيرد: تو که نمى توانى به کنه اسرار خلقت خود برسى، چگونه مى توانى انتظار داشته باشى به کنه صفات حق راه يابى؟!
مى فرمايد: «اى مخلوقى که با اندام متناسب آفريده شده اى و در محيط محفوظى، در تاريکى هاى رحم و در پرده هاى تودرتوى متعدّد پرورش يافته اى»؛ (أَيُّهَا آلْمَخْلُوقُ السَّوِيُّ، وَ آلْمُنْشَأُ آلْمَرْعِيُّ، فِي ظُلُمَاتِ اَلْأَرْحَامِ، وَ مُضَاعَفَاتِ اَلْأَسْتَارِ. بُدِئْتَ).
آرى! دوران جنينى يکى از شگفت انگيزترين و اسرارآميزترين دوران هاى خلقت انسان است. نطفه انسان در حالى که در محيطى کاملا بسته و ظلمانى وزير پرده هاى مضاعف قرار دارد، مراحل تکامل خود را پى درپى طى مى کند و هر روز به مرحله جديدى گام مى نهد. آفرينشى کاملا موزون و منظّم و حساب شده را طى مى کند و با اين که بسيار لطيف و آسيب پذير است، در آن محيطِ کاملا محفوظ، از آسيب ها برکنار است.
سپس به شرح اين مطلب پرداخته، مى افزايد: «آفرينش تو از عصاره گِل آغاز شد و در جايگاه مطمئن و محفوظى تا حدّ معيّن و سرآمد مشخصى قرار داده شدى»؛ ((بُدِئْتُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ)، وَ وُضِعْتَ (فِى قَرَارٍ مَکِينٍ* إِلَى قَدَرٍ مَعْلُومٍ)، وَ أَجَل مَقْسُومٍ).
اشاره به اين که توقف انسان در رحم مادر، کاملا حساب شده است، از نظر کميّت و کيفيت بدن و از نظر مدت و زمان؛ که امام (عليه السلام) به يکى با جمله «الى قدر معلوم» اشاره مى کند و به ديگرى با جمله «و اجل مقسوم».
آنگاه به بيان مرحله بعد از استقرار در رحم مى پردازد و مى فرمايد: «در آن هنگام که در شکم مادر مشغول حرکت بودى در حالى که نه قدرت پاسخ گويى داشتى و نه توانايى شنيدن سخنى!»؛ (تَمُورُ فِي بَطْنِ أُمِّکَ جَنِينآ لا تُحِيرُ دُعَاءً، وَ لا تَسْمَعُ نِدَاءً).
اين جمله اشاره لطيفى است به حرکت پى درپى جنين در شکم مادر که به صورت شنا کردن در مايع مخصوص پيرامونش مى باشد. فرمان حرکت را از درون فطرت و به حکم طبيعت مى گيرد، بى آن که از کسى چيزى بخواهد يا پاسخ به کسى بدهد؛ چرا که نه گوش شنوا دارد و نه زبان گويا؛ ولى همه نيازهاى او از پيش در همان محيط بسته و ظلمانى و تاريک فراهم شده است.
آنگاه به مرحله تولّد و دوران شيرخوارگى در دامان مادر اشاره کرده، چنين مى فرمايد: «سپس از جايگاه خود به سرايى که هرگز آن را مشاهده نکرده بودى و راهِ به دست آوردن منافعش را نمى شناختى فرستاده شدى»؛ (ثُمَّ أُخْرِجْتَ مِنْ مَقَرِّکَ إِلَى دَارٍ لَمْ تَشْهَدْهَا، وَ لَمْ تَعْرِفْ سُبُلَ مَنَافِعِهَا)
آرى، از آن قرار مکين و جايگاه مطمئن وارد دنيايى مى شود که با هيچ چيز آن آشنا نيست؛ نه غذاى لازم را مى شناسد و نه راهِ به دست آوردن آن را و نه طرز مصرف آن را؛ نه از وسايل پيشرفت آگاهى دارد و نه از موانع آن؛ نه آيين همزيستى را فراگرفته و نه کار جمعى و گروهى را. اگر دست لطف خداوند دستش را نگيرد و هدايت هاى تکوينى او شامل حالش نشود، به يقين قادر به ادامه حيات نيست؛ ولى لطف خدايى که هر چيزى را که آفريده به سرمنزل مقصودش هدايت مى کند به يارى او مى شتابد و به حکم غريزه خداداد از راه هاى پر پيچ وخم زندگى مى گذرد.
لذا در ادامه سخن مى فرمايد: «(بگو:) چه کسى تو را براى به دست آوردن غذا به مکيدن پستان مادرت هدايت کرد؟ و چه کسى موارد نيازها و مقصودت را به تو معرفى نمود؟»؛ (فَمَنْ هَدَاکَ لاِجْتِرَارِ آلْغِذَاءِ مِنْ ثَدْيِ أُمِّکَ، وَ عَرَّفَکَ عِنْدَ آلْحَاجَةِ مَوَاضِعَ طَلَبِکَ وَ إِرَادَتِکَ!).
راستى چه کسى به نوزاد، آموخته که غذا و مايه حيات تو در پستان مادر است؟ بايد آن را در ميان دست هاى کوچکت بگيرى بفشارى و با لب هاى کوچکت آن را بمکى و به مقدار نيازت از آن بهره گيرى؟!!
چه کسى گريستن را با آن صداى سوزناک به او آموخته که همه حاجات خود را به وسيله آن اعلام کند؟! همچنين تشنگى، گرسنگى، بيمارى، گرما، سرما و نياز به خواب و استراحت را؟!!
و جالب اين که نوزادهاى پرندگان و چهارپايان و انواع حيوانات ديگر هر يک به طريق شگفت انگيزى به سوى نيازهايشان جلب و جذب مى شوند!
سرانجام در پايان خطبه در يک نتيجه گيرى مى فرمايد: «هيهات! آن کس که از وصف موجوداتى که داراى شکل و اندام و اعضاى پيکرند ناتوان است، از وصف خالق خويش ناتوان تر مى باشد و از شناخت او از طريق صفات مخلوقات دورتر است»؛ (هَيْهَاتَ، إِنَّ مَنْ يَعْجِزُ عَنْ صِفَاتِ ذِي آلْهَيْئَةِ وَ اَلْأَدَوَاتِ فَهُوَ عَنْ صِفَاتِ خَالِقِهِ أَعْجَزُ، وَ مِنْ تَنَاوُلِهِ بِحُدُودِ آلْمَخْلُوقِينَ أَبْعَدُ!).
آرى، به راستى نمى توان شگفتى هاى جهان آفرينش را شمارش کرد و به عمق اسرار آن راه يافت. جايى که ما از درک آنچه مربوط به مخلوقات محدود خداوند است ناتوانيم چگونه مى توانيم به کنه ذات و صفات خدا که در هر جهت نامحدود است راه يابيم؟
ساختمان پيچيده اعصاب، قلب و عروق و ساختمان سلول ها و ژن ها و غرايز مختلفى که آفريدگار در وجود ما به وديعت نهاده، مسائلى است که هزاران دانشمند در طول قرن ها درباره آن مطالعه کرده و در عين حال معترف اند که هنوز اسرار ناشناخته در وجود انسان فراوان است تا آن جا که آن دانشمند معروف فرانسوى نام کتاب خود را «انسان، موجود ناشناخته» نهاده است. نکته
دوران عجيب جنين
آنچه در اين بخش از خطبه درباره اسرار عجيب آفرينش انسان در دوران جنينى و سپس دوران تولّد و شيرخوارگى بيان شده است با آيات فراوانى هماهنگ است که درباره اين اسرار تأکيد بر تفکّر مى کند. در سوره زمر مى خوانيم: (يَخْلُقُکُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقآ مِّنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِى ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ ذلِکُمُ اللهُ رَبُّکُمْ)؛ «او شما را در شکم مادرانتان در ميان تاريکى هاى سه گانه (پوسته شکم، رحم و کيسه جنين) آفرينشى بعد از آفرينش ديگر مى بخشد. اين است خداوند، پروردگار شما». و در سوره مؤمنون مى خوانيم: (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِّنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّکِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامآ فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمآ ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقآ آخَرَ فَتَبَارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ)؛ «و ما انسان را از عصاره اى از گِل آفريديم سپس او را نطفه اى در قرارگاه مطمئن [= رَحِم] قرار داديم؛ سپس نطفه را به صورت علقه [=خون بسته]، و علقه را به صورت مضغه [= چيزى شبيه گوشت جويده شده]، و مضغه را به صورت استخوان هايى درآورديم و بر استخوان ها گوشت پوشانديم؛ سپس آن را آفرينش تازه اى بخشيديم؛ پس بزرگ و پربرکت است خدايى که بهترين آفرينندگان است».
امام صادق (عليه السلام) در کتاب توحيد مفضّل آن را از نشانه هاى بزرگ توحيد و قدرت و عظمت خداوند بيان فرموده است. در آن کتاب از آن حضرت چنين نقل شده است: «تو اى مفضّل! به آفرينش انسان بينديش که نخستين مرحله آن، تربيت جنين در عالم رحم است؛ در حالى که در ميان ظلمت هاى سه گانه (شکم، رحم و مشيمه) قرار گرفته؛ در آن جايى که راهى براى درخواست غذا و دفع آزار و جلب منفعت و دور ساختن زيان ها از خود، ندارد، خداوند خون عادت را (از طريق بند ناف) به سوى او روان ساخته و همان گونه که آب، گياهان را آبيارى مى کند اين خون نيز جنين را آبيارى و تغذيه مى کند تا مراحل تکامل خود را بپيمايد و آن قدر قوى و محکم شود که بتواند در هواى آزاد زندگى کند... و هنگامى که متولّد مى شود آن خون را به شير تبديل مى کند و به سوى پستان مادرش روان مى سازد، طعم و رنگ آن به کلّى دگرگون مى گردد و به صورتى که مورد نياز نوزاد است درمى آيد...». سپس امام صادق (عليه السلام) به شرح تکامل نوزاد در مراحل مختلف مى پردازد و شگفتى ها را يکى پس از ديگرى شرح مى دهد.
البتّه در اين بحث فشرده نمى توان مسائل عجيبى را که در عصر ما از دوران تکامل يک نطفه در مراحل مختلف کشف شده است بازگو کنيم و آنچه را که در فيلم هاى مستند، لحظه به لحظه منعکس است در اين جا بيان کنيم ولى همين قدر مى گوييم که هزاران نکته باريک تر از مو در اين بحث نهفته است و به تعبير قرآن مجيد: (خَلْقآ مِّنْ بَعْدِ خَلْقٍ) و آفرينش هاى جديد و پى درپى ـ که معمار آفرينش در آن ظلمتکده رحم نقش بر آب مى زند ـ از عجيب ترين پديده هاى جهان آفرينش است.
مناسب است در اين جا به يک نکته از هزاران نکته اشاره کنيم و آن اين که جنين در تمام مدّت در درون کيسه اى قرار گرفته که مملوّ از آب غليظ و لغزنده اى است و جنين در آن شناور است.
اين کيسه آب از يک سو دستگاه ضدّ ضربه است که حتّى اگر مادر، زمين بخورد و يا حرکات تند و شديدى داشته باشد آسيبى به جنين نمى رسد. و از سوى ديگر يک وسيله مؤثّر تعديل کننده حرارت است و سبب مى شود که سرما و گرماى برون به آسانى روى جنين تأثير نکند.
ديگر آن که شناور بودن جنين در آن کيسه آب سبب مى شود که اعضاى او که بسيار لطيف و آسيب پذيرند بر يکديگر فشار نياورند. همچنين جنين را از امواج صداهاى ناهنجار برکنار مى دارد و نيز نرمى و لطافت پوست او را حفظ مى کند و حتّى در تغذيه او نيز نقش دارد؛ (فَتَبَارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ).
اين بخش از خطبه که آخرين بخش آن است، پاسخى است به سؤال يا سؤالاتى که از بخش هاى پيشين سرچشمه مى گيرد و آن اين که: خدايى که چنين صفاتى دارد يعنى هم اوّل است و هم آخر، هم ظاهر است و هم باطن، هم به اشيا نزديک است و هم از آن ها دور، و علم و قدرت او درباره همه چيز، يکسان است، شناخت کنه صفاتش براى ما ميسّر نيست. درست است که علم اجمالى به همه اين صفات داريم ولى علم تفصيلى ـيا به تعبير ديگر، علم به کنه ذات و صفات ـ براى ما ميسّر نيست.
امام (عليه السلام) در اين جا به گوشه اى از آفرينش انسان و اسرار پيچيده دوران جنينى و نيز اسرار پيچيده تولّد و پس از آن اشاره مى فرمايد و نتيجه مى گيرد: تو که نمى توانى به کنه اسرار خلقت خود برسى، چگونه مى توانى انتظار داشته باشى به کنه صفات حق راه يابى؟!
مى فرمايد: «اى مخلوقى که با اندام متناسب آفريده شده اى و در محيط محفوظى، در تاريکى هاى رحم و در پرده هاى تودرتوى متعدّد پرورش يافته اى»؛ (أَيُّهَا آلْمَخْلُوقُ السَّوِيُّ، وَ آلْمُنْشَأُ آلْمَرْعِيُّ، فِي ظُلُمَاتِ اَلْأَرْحَامِ، وَ مُضَاعَفَاتِ اَلْأَسْتَارِ. بُدِئْتَ).
آرى! دوران جنينى يکى از شگفت انگيزترين و اسرارآميزترين دوران هاى خلقت انسان است. نطفه انسان در حالى که در محيطى کاملا بسته و ظلمانى وزير پرده هاى مضاعف قرار دارد، مراحل تکامل خود را پى درپى طى مى کند و هر روز به مرحله جديدى گام مى نهد. آفرينشى کاملا موزون و منظّم و حساب شده را طى مى کند و با اين که بسيار لطيف و آسيب پذير است، در آن محيطِ کاملا محفوظ، از آسيب ها برکنار است.
سپس به شرح اين مطلب پرداخته، مى افزايد: «آفرينش تو از عصاره گِل آغاز شد و در جايگاه مطمئن و محفوظى تا حدّ معيّن و سرآمد مشخصى قرار داده شدى»؛ ((بُدِئْتُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ)، وَ وُضِعْتَ (فِى قَرَارٍ مَکِينٍ* إِلَى قَدَرٍ مَعْلُومٍ)، وَ أَجَل مَقْسُومٍ).
اشاره به اين که توقف انسان در رحم مادر، کاملا حساب شده است، از نظر کميّت و کيفيت بدن و از نظر مدت و زمان؛ که امام (عليه السلام) به يکى با جمله «الى قدر معلوم» اشاره مى کند و به ديگرى با جمله «و اجل مقسوم».
آنگاه به بيان مرحله بعد از استقرار در رحم مى پردازد و مى فرمايد: «در آن هنگام که در شکم مادر مشغول حرکت بودى در حالى که نه قدرت پاسخ گويى داشتى و نه توانايى شنيدن سخنى!»؛ (تَمُورُ فِي بَطْنِ أُمِّکَ جَنِينآ لا تُحِيرُ دُعَاءً، وَ لا تَسْمَعُ نِدَاءً).
اين جمله اشاره لطيفى است به حرکت پى درپى جنين در شکم مادر که به صورت شنا کردن در مايع مخصوص پيرامونش مى باشد. فرمان حرکت را از درون فطرت و به حکم طبيعت مى گيرد، بى آن که از کسى چيزى بخواهد يا پاسخ به کسى بدهد؛ چرا که نه گوش شنوا دارد و نه زبان گويا؛ ولى همه نيازهاى او از پيش در همان محيط بسته و ظلمانى و تاريک فراهم شده است.
آنگاه به مرحله تولّد و دوران شيرخوارگى در دامان مادر اشاره کرده، چنين مى فرمايد: «سپس از جايگاه خود به سرايى که هرگز آن را مشاهده نکرده بودى و راهِ به دست آوردن منافعش را نمى شناختى فرستاده شدى»؛ (ثُمَّ أُخْرِجْتَ مِنْ مَقَرِّکَ إِلَى دَارٍ لَمْ تَشْهَدْهَا، وَ لَمْ تَعْرِفْ سُبُلَ مَنَافِعِهَا)
آرى، از آن قرار مکين و جايگاه مطمئن وارد دنيايى مى شود که با هيچ چيز آن آشنا نيست؛ نه غذاى لازم را مى شناسد و نه راهِ به دست آوردن آن را و نه طرز مصرف آن را؛ نه از وسايل پيشرفت آگاهى دارد و نه از موانع آن؛ نه آيين همزيستى را فراگرفته و نه کار جمعى و گروهى را. اگر دست لطف خداوند دستش را نگيرد و هدايت هاى تکوينى او شامل حالش نشود، به يقين قادر به ادامه حيات نيست؛ ولى لطف خدايى که هر چيزى را که آفريده به سرمنزل مقصودش هدايت مى کند به يارى او مى شتابد و به حکم غريزه خداداد از راه هاى پر پيچ وخم زندگى مى گذرد.
لذا در ادامه سخن مى فرمايد: «(بگو:) چه کسى تو را براى به دست آوردن غذا به مکيدن پستان مادرت هدايت کرد؟ و چه کسى موارد نيازها و مقصودت را به تو معرفى نمود؟»؛ (فَمَنْ هَدَاکَ لاِجْتِرَارِ آلْغِذَاءِ مِنْ ثَدْيِ أُمِّکَ، وَ عَرَّفَکَ عِنْدَ آلْحَاجَةِ مَوَاضِعَ طَلَبِکَ وَ إِرَادَتِکَ!).
راستى چه کسى به نوزاد، آموخته که غذا و مايه حيات تو در پستان مادر است؟ بايد آن را در ميان دست هاى کوچکت بگيرى بفشارى و با لب هاى کوچکت آن را بمکى و به مقدار نيازت از آن بهره گيرى؟!!
چه کسى گريستن را با آن صداى سوزناک به او آموخته که همه حاجات خود را به وسيله آن اعلام کند؟! همچنين تشنگى، گرسنگى، بيمارى، گرما، سرما و نياز به خواب و استراحت را؟!!
و جالب اين که نوزادهاى پرندگان و چهارپايان و انواع حيوانات ديگر هر يک به طريق شگفت انگيزى به سوى نيازهايشان جلب و جذب مى شوند!
سرانجام در پايان خطبه در يک نتيجه گيرى مى فرمايد: «هيهات! آن کس که از وصف موجوداتى که داراى شکل و اندام و اعضاى پيکرند ناتوان است، از وصف خالق خويش ناتوان تر مى باشد و از شناخت او از طريق صفات مخلوقات دورتر است»؛ (هَيْهَاتَ، إِنَّ مَنْ يَعْجِزُ عَنْ صِفَاتِ ذِي آلْهَيْئَةِ وَ اَلْأَدَوَاتِ فَهُوَ عَنْ صِفَاتِ خَالِقِهِ أَعْجَزُ، وَ مِنْ تَنَاوُلِهِ بِحُدُودِ آلْمَخْلُوقِينَ أَبْعَدُ!).
آرى، به راستى نمى توان شگفتى هاى جهان آفرينش را شمارش کرد و به عمق اسرار آن راه يافت. جايى که ما از درک آنچه مربوط به مخلوقات محدود خداوند است ناتوانيم چگونه مى توانيم به کنه ذات و صفات خدا که در هر جهت نامحدود است راه يابيم؟
ساختمان پيچيده اعصاب، قلب و عروق و ساختمان سلول ها و ژن ها و غرايز مختلفى که آفريدگار در وجود ما به وديعت نهاده، مسائلى است که هزاران دانشمند در طول قرن ها درباره آن مطالعه کرده و در عين حال معترف اند که هنوز اسرار ناشناخته در وجود انسان فراوان است تا آن جا که آن دانشمند معروف فرانسوى نام کتاب خود را «انسان، موجود ناشناخته» نهاده است. نکته
دوران عجيب جنين
آنچه در اين بخش از خطبه درباره اسرار عجيب آفرينش انسان در دوران جنينى و سپس دوران تولّد و شيرخوارگى بيان شده است با آيات فراوانى هماهنگ است که درباره اين اسرار تأکيد بر تفکّر مى کند. در سوره زمر مى خوانيم: (يَخْلُقُکُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقآ مِّنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِى ظُلُمَاتٍ ثَلاثٍ ذلِکُمُ اللهُ رَبُّکُمْ)؛ «او شما را در شکم مادرانتان در ميان تاريکى هاى سه گانه (پوسته شکم، رحم و کيسه جنين) آفرينشى بعد از آفرينش ديگر مى بخشد. اين است خداوند، پروردگار شما». و در سوره مؤمنون مى خوانيم: (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِّنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّکِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامآ فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمآ ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقآ آخَرَ فَتَبَارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ)؛ «و ما انسان را از عصاره اى از گِل آفريديم سپس او را نطفه اى در قرارگاه مطمئن [= رَحِم] قرار داديم؛ سپس نطفه را به صورت علقه [=خون بسته]، و علقه را به صورت مضغه [= چيزى شبيه گوشت جويده شده]، و مضغه را به صورت استخوان هايى درآورديم و بر استخوان ها گوشت پوشانديم؛ سپس آن را آفرينش تازه اى بخشيديم؛ پس بزرگ و پربرکت است خدايى که بهترين آفرينندگان است».
امام صادق (عليه السلام) در کتاب توحيد مفضّل آن را از نشانه هاى بزرگ توحيد و قدرت و عظمت خداوند بيان فرموده است. در آن کتاب از آن حضرت چنين نقل شده است: «تو اى مفضّل! به آفرينش انسان بينديش که نخستين مرحله آن، تربيت جنين در عالم رحم است؛ در حالى که در ميان ظلمت هاى سه گانه (شکم، رحم و مشيمه) قرار گرفته؛ در آن جايى که راهى براى درخواست غذا و دفع آزار و جلب منفعت و دور ساختن زيان ها از خود، ندارد، خداوند خون عادت را (از طريق بند ناف) به سوى او روان ساخته و همان گونه که آب، گياهان را آبيارى مى کند اين خون نيز جنين را آبيارى و تغذيه مى کند تا مراحل تکامل خود را بپيمايد و آن قدر قوى و محکم شود که بتواند در هواى آزاد زندگى کند... و هنگامى که متولّد مى شود آن خون را به شير تبديل مى کند و به سوى پستان مادرش روان مى سازد، طعم و رنگ آن به کلّى دگرگون مى گردد و به صورتى که مورد نياز نوزاد است درمى آيد...». سپس امام صادق (عليه السلام) به شرح تکامل نوزاد در مراحل مختلف مى پردازد و شگفتى ها را يکى پس از ديگرى شرح مى دهد.
البتّه در اين بحث فشرده نمى توان مسائل عجيبى را که در عصر ما از دوران تکامل يک نطفه در مراحل مختلف کشف شده است بازگو کنيم و آنچه را که در فيلم هاى مستند، لحظه به لحظه منعکس است در اين جا بيان کنيم ولى همين قدر مى گوييم که هزاران نکته باريک تر از مو در اين بحث نهفته است و به تعبير قرآن مجيد: (خَلْقآ مِّنْ بَعْدِ خَلْقٍ) و آفرينش هاى جديد و پى درپى ـ که معمار آفرينش در آن ظلمتکده رحم نقش بر آب مى زند ـ از عجيب ترين پديده هاى جهان آفرينش است.
مناسب است در اين جا به يک نکته از هزاران نکته اشاره کنيم و آن اين که جنين در تمام مدّت در درون کيسه اى قرار گرفته که مملوّ از آب غليظ و لغزنده اى است و جنين در آن شناور است.
اين کيسه آب از يک سو دستگاه ضدّ ضربه است که حتّى اگر مادر، زمين بخورد و يا حرکات تند و شديدى داشته باشد آسيبى به جنين نمى رسد. و از سوى ديگر يک وسيله مؤثّر تعديل کننده حرارت است و سبب مى شود که سرما و گرماى برون به آسانى روى جنين تأثير نکند.
ديگر آن که شناور بودن جنين در آن کيسه آب سبب مى شود که اعضاى او که بسيار لطيف و آسيب پذيرند بر يکديگر فشار نياورند. همچنين جنين را از امواج صداهاى ناهنجار برکنار مى دارد و نيز نرمى و لطافت پوست او را حفظ مى کند و حتّى در تغذيه او نيز نقش دارد؛ (فَتَبَارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ).
پاورقی ها
«سوى» از ريشه «تسويه» به معناى تنظيم و نظام بخشيدن و رعايت تناسب اجزاى شىء است.
«مرعى» بر وزن «منفى» به معناى چيزى است که مورد رعايت و حفظ و مراقبت قرار گرفته است. «سلالة» از ريشه «سلّ» بر وزن «حلّ» به معناى عصاره و فشرده و خالص هر چيزى است؛ از همين رو به معناى برگزيده نيز نقل شده است. «مکين» از ريشه «مکانت» به معناى مقام و منزلت گرفته شده و به مفهوم شخص يا چيزى است که صاحب منزلت و داراى استقرار و ثبات و استحکام باشد و تمام وسايل کار در اختيار او قرار گيرد. «تمور» از ريشه «موْر» بر وزن «قول» به معناى جريان سريع است و به معناى رفت و آمد نيز آمده. اين تعبير در مورد جنين به سبب آن است که در درون کيسه مخصوص همواره در حال حرکت است. «تحير» از ريشه «حوْر» بر وزن «غوْر» گرفته شده که به معناى رفت و آمد در مکان يا در سخن است و محاوره نيز از همين ريشه مى باشد؛ بنابراين «لا تحير» در عبارت بالا به اين معناست که جنين به هيچ سخنى پاسخ نمى گويد و قادر به بيان نيازهاى خود نيست. «اجترار» از ريشه «جرّ» به معناى کشيدن است. «هيهات» اسم فعل است و دورى را مى رساند معادل آن در فارسى «چه دور است» مى باشد. زمر، آيه 6. مؤمنون، آيات 12-14. بحارالانوار، ج 3، ص 62.
«مرعى» بر وزن «منفى» به معناى چيزى است که مورد رعايت و حفظ و مراقبت قرار گرفته است. «سلالة» از ريشه «سلّ» بر وزن «حلّ» به معناى عصاره و فشرده و خالص هر چيزى است؛ از همين رو به معناى برگزيده نيز نقل شده است. «مکين» از ريشه «مکانت» به معناى مقام و منزلت گرفته شده و به مفهوم شخص يا چيزى است که صاحب منزلت و داراى استقرار و ثبات و استحکام باشد و تمام وسايل کار در اختيار او قرار گيرد. «تمور» از ريشه «موْر» بر وزن «قول» به معناى جريان سريع است و به معناى رفت و آمد نيز آمده. اين تعبير در مورد جنين به سبب آن است که در درون کيسه مخصوص همواره در حال حرکت است. «تحير» از ريشه «حوْر» بر وزن «غوْر» گرفته شده که به معناى رفت و آمد در مکان يا در سخن است و محاوره نيز از همين ريشه مى باشد؛ بنابراين «لا تحير» در عبارت بالا به اين معناست که جنين به هيچ سخنى پاسخ نمى گويد و قادر به بيان نيازهاى خود نيست. «اجترار» از ريشه «جرّ» به معناى کشيدن است. «هيهات» اسم فعل است و دورى را مى رساند معادل آن در فارسى «چه دور است» مى باشد. زمر، آيه 6. مؤمنون، آيات 12-14. بحارالانوار، ج 3، ص 62.