تفسیر خطبه 184

وَمِنْ کَلَامٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
قالَهُ لِلْبُرجِ بْنِ مُسْهِر الطّائى، وَقَدْ قالَ لَهُ بِحَيْثُ يَسْمَعُهُ: «لا حُکْمَ إلّا لِلهِ»، وَکانَ مِنَ الْخَوارِجِ.
آسْکُتْ قَبَحَکَ اللَّهُ يَا أَثْرَمُ، فَوَاللهِ لَقَدْ ظَهَرَ آلْحَقُّ فَکُنْتَ فِيهِ ضَئِيلا شَخْصُکَ، خَفِيّآ صَوْتُکَ؛ حَتَّى إِذَا نَعَرَ آلْبَاطِلُ نَجَمْتَ نُجُومَ قَرْنِ آلْمَاعِزِ.

ترجمه
از سخنان امام (عليه السلام) است
که به «برج بن مسهر طايى» که از خوارج بود فرمود و اين در زمانى بود
که آن شخص با صداى بلند به گونه اى که امام (عليه السلام) آن را بشنود شعار خوارج:
«لا حُکْمَ إِلّا لِلهِ» را سرداد
خاموش باش! خداوند رويت را زشت (و سياه) کند اى دندان شکسته! به خدا سوگند! حق آشکار شد در حالى که تو شخصى ناچيز و بى مقدار بودى و صدايت به جايى نمى رسيد و آنگاه که باطل، نعره برآورد تو همچون شاخ بزى آشکار شدى!
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
مى دانيم که جمعيّت خوارج ـ همان گروه نادان و کم عقل و متعصّبى که بعد از ماجراى حکمين در صفّين بر امام (عليه السلام) شوريدند ـ شعارشان «لا حُکْمَ إلّا لِلهِ» بود و مقصودشان اين بود که نبايد براى حلّ مشکل جنگ صفين حَکَم و داورى تعيين کرد، چون حَکَم و داور فقط خداست.
اين شعار که کاملا در معناى انحرافى و نادرست به کار مى رفت از نشانه هاى خوارج بود و هنگامى که «بُرج بن مُسهر طايى» در محضر حضرت اين شعار را سرداد امام (عليه السلام) با کلمات تند و کوبنده اى آن مرد نادان ماجراجو را خاموش کرد تا ديگرى جرأت نکند در محضرش چنين شعارى با چنان محتواى گمراه کننده اى سردهد (درباره اين شعار و برداشت نادرست خوارج از آن ذيل خطبه چهلم به اندازه کافى شرح داده ايم).

* * * خاموش باش اى روسياه!
امام (عليه السلام) در آغاز اين کلام کوتاه، نخست با لحنى قاطع اين مرد خارجى را وادار به سکوت مى کند. سپس براى اين که مردم او را به خوبى بشناسند صفات زشت و سابقه سوء او را برشمرده و مى فرمايد: «خاموش باش! خداوند رويت را زشت (و سياه) کند اى دندان شکسته!»؛ (آسْکُتْ قَبَحَکَ اللهُ يَا أَثْرَمُ).
تعبير به «أثرم» که به گفته بعضى از ارباب لغت به کسى گفته مى شود که مشت بر دهانش کوبيده اند و دندان هاى پيشينش شکسته است، نخست اشاره به اين است که دهان و دندان تو نشان مى دهد آدم بدزبانى هستى که پيش از اين، مخالفانت مشت بر دهانت کوبيده اند، و ديگر اين که کسى که دندان هاى پيشين او شکسته باشد نمى تواند به طور فصيح صحبت کند و چنين کسى طبيعتاً بايد بيشتر سکوت کند و کمتر سخن بگويد. سپس در ادامه سخن به سوابق سوء او اشاره کرده، مى فرمايد: «به خدا سوگند! حق آشکار شد در حالى که تو شخصى ناچيز و بى مقدار بودى و صدايت به جايى نمى رسيد و آنگاه که باطل، نعره برآورد تو همچون شاخ بزى آشکار شدى!»؛ (فَوَاللهِ لَقَدْ ظَهَرَ آلْحَقُّ فَکُنْتَ فِيهِ ضَئِيلا شَخْصُکَ، خَفِيّآ صَوْتُکَ؛ حَتَّى إِذَا نَعَرَ آلْبَاطِلُ نَجَمْتَ نُجُومَ قَرْنِ آلْمَاعِزِ).
اشاره به اين که هنگام ظهور اسلام به وسيله پيامبر (صلي الله عليه و آله) يا هنگام ظهور ولايت حق به وسيله اميرمؤمنان على (عليه السلام) تو در صحنه حاضر نبودى و هرگز از حق دفاع نکردى، بلکه موجودى ناچيز بودى که کسى به سخنانت توجّه نمى کرد؛ اما اکنون که نعره از حلقوم باطل برخاسته، سينه سپر کرده اى و با آن ها هم صدا شده اى و احمقانه شعار آن ها را سرمى دهى.
با دقّت در سوابق اين مرد و گروه هم عقيده او و شرايط موجود آن زمان، روشن مى شود که برخورد سخت گيرانه و خشن امام (عليه السلام) و تعبيرات کوبنده وتحقيرآميز آن حضرت بسيار بجا و حکيمانه بوده است و اگر اين کار انجام نمى شد بيم آن مى رفت که افراد ناآگاهى تحت تأثير شعار ظاهرفريب آنان قرار گيرند.
خوارج، گروهى قشرى، متعصّب، نادان و کم عقل بودند که مشکلات عظيمى براى مسلمين به وجود آوردند. بى رحمى و قساوت آن ها در تاريخ اسلام، کم نظير است. خوشبختانه در طول تاريخ، جامعه اسلامى آن ها را شناخت و عقب زد و هم اکنون شايد گروه کمى وابسته به آن ها وجود داشته باشند که آن ها هم تظاهر به اعتقاد باطل خود نمى کنند. نکته
بُرج بن مُسهِر کيست؟
ابن ابى الحديد، بُرج بن مُسهر را يکى از شعراى مشهور خوارج مى شمرد و نسب او را به «يعرب بن قحطان» مى رساند؛ ولى بعضى معتقدند که برج بن مسهر شاعر، شخص ديگرى است. او از افرادى بود که در زمان جاهليت مى زيست (احتمالا عصر ظهور اسلام را نيز درک کرده است) و ابوتمام، ابياتى از شعر او را در الحماسة نقل کرده است. و بُرج بن مُسهر طايى خارجى که مورد تحقير على (عليه السلام) قرار گرفته، شخص گمنامى است که در کتب معروف رجال، نامى از او به ميان نيامده است. اين تعبير اميرمؤمنان على (عليه السلام) نيز که فرمود: تو شخص ناچيز و گمنامى بودى و ياراى سخن گفتن نداشتى، مؤيّد همين است.

* * * .