تفسیر خطبه 21

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ (عليه السلام)
«وَهِيَ کَلِمَةٌ جَامِعَةٌ لِلْعِظَةِ وَآلْحِکْمَةِ»
فَإِنَّ الْغايَةَ أَمَامَکُمْ، وَ إِنَّ وَرَاءَکُمُ آلسَّاعَةَ تَحْدُوکُمْ. تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإِنَّمَا يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ. قالَ السَّيدُ الشَّريفُ: أقولُ: إنَّ هذا الکلامَ لَو وُزِنَ، بَعْدَ کلامِ اللهِ سُبحانَه و بَعْدَ کَلامِ رَسولِ اللهِ (صلي الله عليه و آله) بِکلِّ کلامٍ لَمالَ بِهِ راجحآ، و برَّزَ عَلَيهِ سابقآ. فأمّا قَوْلُهُ (عليه السلام): «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا» فما سُمِعَ کلامٌ أقَلُّ مِنهُ مَسْموعآ و لا أکْثَرُ مِنهُ مَحصولا، و ما أبعد غَوْرَها مِنْ کَلِمةٍ! و أنْقَعَ نُطْفَتَها مِنْ حِکْمَةٍ! وَ قَدْ نَبَّهْنا فِي کتابِ «الْخَصائِصِ» عَلى عِظَمِ قَدْرِها وَ شَرَفِ جَوْهَرِها.

ترجمه
از خطبه هاى امام (عليه السلام)
و مشتمل بر پند و حکمت است
بى گمان پايان کار (رستاخيز و قيامت و بهشت و دوزخ) در برابر شماست و عوامل مرگ، پيوسته شما را به پيش مى راند. سبک بار شويد تا به قافله برسيد! چرا که پيشينيان را براى رسيدن بازماندگان، نگه داشته اند! (و همه، در يک زمان، محشور خواهيد شد). سيّد رضى مى گويد: اگر اين گفتار امام (عليه السلام) پس از سخن خداوند سبحان و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)، با هر سخنى سنجيده شود، بر آن برترى خواهد داشت و از آن پيشى مى گيرد. به خصوص جمله «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا» کلامى است که از آن، کوتاه تر و پرمعناتر، کلامى شنيده نشده است. چه سخن ژرف و عميقى و چه جمله پرمعنا و حکمت آميزى است! که روح تشنه طالبان حکمت را سيراب مى کند! ما در کتاب خصائص درباره اهمّيّت و عظمت اين جمله، بحث کرده ايم.
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
امام (عليه السلام) در اين خطبه در يک عبارت کوتاه و بسيار پرمعنا دستورى مى دهد که ضامن خير دنيا و آخرت است؛ دستور به سبک بار بودن و به قافله سعادت رسيدن؛ دستورى که مرحوم سيّد رضى ـ همان گونه که سخن او در ذيل خطبه خواهد آمد ـ اهميّت فوق العاده و بى نظيرى براى آن قائل است و به راستى چنين اهميتى هم دارد. خواهد آمد ـ اهميّت فوق العاده و بى نظيرى براى آن قائل است و به راستى چنين اهميتى هم دارد. سبکبار شويد تا به منزل برسيد!
اين کلام، بخشى از خطبه 167 است. همين جمله ها با تفاوت کمى، ضمن آن خطبه آمده است.
از کلام مرحوم سيّد رضى، استفاده مى شود که امام (عليه السلام) آن را در آغاز خلافت خويش بيان فرموده است، امّا از کتاب مطالب السؤول استفاده مى شود که اين خطبه ادامه خطبه گذشته است و همان مطالب را دنبال مى کند.
اين احتمال نيز وجود دارد که هر سه خطبه، يکجا از اميرمؤمنان على (عليه السلام) صادر شده و سپس به بخش هاى سه گانه، تقسيم شده است.
به هر حال، اين بخش از خطبه ـ که چند جمله بيش نيست ـ به گفته سيّدرضى، به قدرى پرمحتوا و پرمعناست که با هر کلامى، جز کلام خدا و پيامبر (صلي الله عليه و آله) مقايسه شود، بر آن پيشى مى گيرد! و راستى که چنين است.
اين چه فصاحت و بلاغتى است که در جمله هايى کوتاه، حقايق اين چنين بلندى را مطرح مى کند؟!
حضرت، نخست، مردم را به مسئله معاد و دادگاه بزرگ عدل الهى متوجّه مى سازد و از اين طريق، آن ها را متوجّه مسئوليّت هاى بزرگى که در دوران خلافتش دارند، مى کند و از هرگونه نفاق و دورويى و کارشکنى و اختلاف، برحذر مى دارد و مى فرمايد: «پايان کار (رستاخيز، قيامت، بهشت و دوزخ) در برابر شماست و عوامل مرگ، پيوسته شما را به پيش مى راند»؛ (فَإِنَّ الْغايَةَ أَمَامَکُمْ، وَ إِنَّ وَرَاءَکُمُ آلسّاعَةَ تَحْدُوکُمْ). تعبير به «اَلْغايَة» (پايان کار) درمورد رستاخيز و بهشت و دوزخ، به اين دليل است که زندگى اين جهان، مقدمه اى است براى حيات ابدى در جهان ديگر.
اينکه مى فرمايد: «در پيش روى شماست»؛ يعنى، شکّ و ترديدى در آن وجود ندارد و هر که باشى و به هر کجا که برسى، سرانجامِ کار تو، آنجاست.
و تعبير به «الساعة»، به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه، اشاره به قيامت صغرا، يعنى مرگ است.
اينکه مى گويد: «پشت سر شماست» به اين علت است که عوامل مرگ، پشت سر انسان قرار دارد و انسان را از کودکى به جوانى و از جوانى به پيرى و از پيرى به پايان زندگى مى راند.
بعضى نيز گفته اند که منظور از «الساعة»، ساعات شب و روز است که گويا، مانند مأمورى، پشت سر انسان قرار گرفته و او را به سوى پايان زندگى مى راند.
اين دو تفسير، تفاوت چندانى با هم ندارند و نتيجه هر دو، يکى است.
با توجه به اين که «تَحْدُوکُمْ» از ريشه «حدو» به معناى «راندن شتران با آواز مخصوص» است، اين نکته به ذهن مى رسد که گردش شب و روز و ماه و سال، گرچه انسان را به پايان زندگى نزديک مى کند، امّا چون آميخته با زر و زيورها و سرگرمى هاى دنياست، غافل کننده است.
در واقع، در اين جمله کوتاه که در آغاز اين کلام آمده، هم سخن از قيامت کبرى است و هم قيامت صغرى. و توجه به اين دو، شنونده را آماده پذيرش سخنى که بعد از آن آمده، مى کند.
حضرت سپس اين جمله کوتاه، ولى بسيار پرمعنا را بيان مى فرمايد: «سبک بار شويد تا به قافله برسيد»؛ (تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا).
هنگامى که قافله اى به راه مى افتد، با رسيدن به گردنه هاى صعب العبور، افراد گران بار آن قافله وامى مانند و از آن جا که قافله نمى تواند براى مدّت طولانى، به خاطر يک يا چند نفر توقّف کند، آن ها را رها کرده، به راه خود ادامه مى دهد. چنين کسانى، طعمه خوبى براى دزدان و راهزنان يا گرگان بيابان هستند، ولى آن ها که سبک بارند، در پيشاپيش قافله حرکت مى کنند و زودتر از ديگران به منزل مى رسند.
انسان ها در زندگى اين جهان، مسافرانى هستند که بار سفر بسته، به سوى سرمنزل مقصود (زندگى ابدى پس از مرگ) پيش مى روند. آن ها که بار خود را از متاع دنيا سنگين کنند، در فراز و نشيب زندگى مى مانند و طعمه شيطان مى شوند، ولى پارسايان و زاهدان، سبک بال، از تمام فراز و نشيب ها به سرعت مى گذرند وبه سعادت جاويدان مى رسند.
در خطبه 204 ـ همان خطبه اى که بارها و بارها حضرت على (عليه السلام) براى اصحابش ايراد مى فرمود ـ نيز مى خوانيم: «تَجَهَّزُوا ـ رَحِمَکُمُ اللهُ ـ فَقَدْ نُودِىَ فِيکُمْ بِالرَّحيلِ وَ أقِلُّوا العُرْجَةَ عَلَى الدُّنيا ... فَإِنَّ أَمامَکُمْ عَقَبَةً کَئوداً وَ مَنازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً؛ خدا شما را رحمت کند! آماده حرکت شويد که نداى رحيل و کوچ کردن، در ميان شما داده شده است. علاقه به اقامتِ در دنيا را کم کنيد... که گردنه هاى سخت و دشوار و منزلگاه هاى خوفناک در پيش داريد».
بعضى از شارحان نهج البلاغه، انسان ها را به مسافرانى تشبيه کرده اند که در يک سفر دريايى، گرفتار گرداب ها و امواج کوه پيکر مى شوند که اگر کشتى خود را سبک نکنند، غرق شدن آن ها حتمى است.
محقق بيهقى مى گويد: «گرداب»، امواج زندگى اين دنياست و «کشتى»، قلب انسان است، «حبّ دنيا» آن را سنگين کرده، آماده غرق شدن مى کند.
حضرت دستور خود را با اين جمله تکميل مى فرمايد: «پيشينيان را براى رسيدن بازماندگان، نگه داشته اند»؛ (فَإِنَّما يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ). اين جمله، اشاره به اين دارد که مجموعه جهان بشرى، در حکم قافله واحدى است که گروهى پيشاپيش آن در حرکت بوده اند و گروهى در وسط و گروهى در آخر اين قافله اند و همه، يک مسير را طى مى کنند و در رستاخيز بزرگ به هم ملحق مى شوند.
به تعبير ديگر، قانون مرگ، استثنابردار نيست و به يقين در سرنوشت همه انسان ها رقم زده شده است. بنابراين سرنوشت پيشينيان، هشدارى براى بازماندگان و پيام روشنى براى همه انسان هاست. نکته
سرنوشت گرانباران!
مهم ترين عامل بدبختى و شکست گروهى از انسان ها، همان چيزى است که در اين چند جمله کوتاه به آن اشاره شده است؛ يعنى، سنگين کردن بار خويش با امورى که هرگز در زندگى ساده دنيا به آن ها نيازى نيست.
مسافرى را فرض کنيد که براى سفرى يک روزه، به راه مى افتد. او مقدار کمى نان و غذا و ميوه، درست به اندازه سفر يک روزه، در پارچه اى بسته و به همراه خود مى برد. حال، مسافر ديگرى را فرض کنيد که ساک هاى متعدّدى، از موادّ مختلف غذايى و نان و آب و انواع شيرينى ها و ميوه ها را براى همين سفر يک روزه، بر دوش گرفته و حرکت مى کند.
بديهى است که مسافر نخست، با خاطرى آسوده و بسيار راحت، با گام هايى استوار و سريع، به سوى مقصد مى تازد، در حالى که مسافر دوم در همان نخستين فراز و نشيب، به نَفَسْ نَفَسْ افتاده، وامى ماند.
اين سرنوشت کسانى است که اموال فراوان و زرق و برق دنيا را گرد خود فراهم ساخته و شب و روز، در فکر حساب و کتاب و حفظ و نگهدارى آن هستند و چنان مشغول اند که نه تنها به فکر خدا و معاد نيستند، بلکه آرامش دنيا را نيز از دست داده اند.
در اينجا، بعضى از شارحان نهج البلاغه، داستانى را از سلمان فارسى؛ نقل کرده اند که شاهد خوبى براى گفتار بالاست. خلاصه آن چنين است:
هنگامى که سلمان فارسى به عنوان استاندار مداين انتخاب گرديد، بر چهارپايى که داشت، سوار شد و به تنهايى به راه افتاد.
هنگامى که خبر آمدن او به مداين در ميان اهل شهر منتشر شد، قشرهاى مختلف مردم، خود را براى استقبال از وى آماده کردند.
مردم در کنار دروازه شهر منتظر بودند. پيرمردى را ديدند که بر چهارپايش سوار است و تنها به شهر مى آيد. سؤال کردند: «اى پيرمرد! در راه، امير ما را نديدى؟» پرسيد: «امير شما کيست؟» گفتند: «امير ما سلمان فارسى همان يار رسول خداست».
گفت: «امير را نمى شناسم، ولى سلمان منم».
همه به احترام او پياده شده و مرکب هاى خوب را جلو آوردند و از او تقاضا کردند که بر يکى از آن ها سوار شود.
او گفت: «چهارپاى خودم براى من از همه اين ها بهتر است».
به اين ترتيب، همه به راه افتادند.
هنگامى که وارد شهر شدند، گفتند: «بايد در قصرِ استاندارى، اِجلال نزول فرماييد». سلمان گفت: «من به شما گفتم که امير نيستم، تا در دارالإماره منزل گزينم!». او دکانى را در بازار انتخاب و از صاحب آن اجاره کرد و همان جا را مرکز حکومت و قضاوت خود قرار داد.
وى تنها چيزى که با خود داشت، زيراندازى کوچک براى نشستن و ظرفى براى وضو گرفتن و عصايى براى راه رفتن بود.
در آن ايام که سلمان در آن جا حکومت مى کرد، سيل شديدى آمد و بخش عظيمى از شهر را فرا گرفت. فرياد مردم از هر سو بلند شد. گروهى فرياد مى زدند: «فرزندان ما چه شد؟ بر سر خانواده ما چه آمد؟ اموال ما به چه سرنوشتى گرفتار شد؟» سلمان زيرانداز خود را بر دوش گرفت، ظرف آب وعصاى خود را برداشت و بر يک بلندى قرار گرفت و فرمود: «هکَذا يَنْجُو الْمُخَفَّفُونَ يَوْمَ الْقيامَةِ؛ اين گونه، سبک باران، در روز قيامت اهل نجات مى شوند».
بى شک، سلمان ـ که در جنگ احزاب براى نجات لشکر اسلام آن تدبير ويژه را پيشنهاد کرد ـ کسى نبود که از حال مردم در آن شرايط غافل شود. هدف او از اين کار، اين بود که با روح تجمل پرستى ايرانيانِ آن روز در مداين، پايتخت بزرگ ساسانى به ستيز برخيزد و به آن ها که غرقِ آن زندگى بسيار پرزرق و برق و اسراف کارانه بودند، هشدار داده و عواقب شوم اين گونه زندگانى را نشان دهد.
اين، همان است که مولا على (عليه السلام) در خطبه مورد بحث، در جمله کوتاهى که دو کلمه بيش نيست، ولى يک دنيا معنا دارد، بيان فرموده است: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا؛ سبک بار شويد تا به منزل برسيد!».
اينک به سراغ کلام سيّد رضى مى رويم که بعد از ذکر اين خطبه مى گويد: اين گفتار امام (عليه السلام) جز سخن خدا و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) ، با هر سخنى سنجيده شود، برترى خواهد داشت و از آن پيشى مى گيرد. به خصوص جمله «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا» کلامى است که از آن کوتاه تر و پرمعناتر، شنيده نشده است. چه سخن ژرف و عميقى! و چه جمله پرمعنا و حکمت آميزى است که روح تشنه طالبان حکمت را سيراب مى کند!
ما در کتاب خصائص درباره اهمّيّت و عظمت اين جمله بحث کرده ايم.