تفسیر بخش چهارم

إِذَا رَجَفَتِ آلرَّاجِفَةُ، وَ حَقَّتْ بِجَلائِلِهَا آلْقِيَامَةُ، وَ لَحِقَ بِکُلِّ مَنْسَکٍ أَهْلُهُ، وَ بِکُلِّ مَعْبُودٍ عَبَدَتُهُ، وَ بِکُلِّ مُطَاعٍ أَهْلُ طَاعَتِهِ، فَلَمْ يُجْزَ فِي عَدْلِهِ وَقِسْطِهِ يَوْمَئِذٍ خَرْقُ بَصَرٍ فِي آلْهَوَاءِ، وَلا هَمْسُ قَدَمٍ فِي آلْأَرْضِ إِلاَّ بِحَقِّهِ، فَکَمْ حُجَّةٍ يَوْمَ ذَاکَ دَاحِضَةٌ، وَ عَلائِقِ عُذْرٍ مُنْقَطِعَةٌ!
فَتَحَرَّ مِنْ أَمْرِکَ مَا يَقُومُ بِهِ عُذْرُکَ، وَ تَثْبُتُ بِهِ حُجَّتُکَ، وَ خُذْ مَا يَبْقَى لَکَ مِمَّا لا تَبْقَى لَهُ، وَ تَيَسَّرْ لِسَفَرِکَ؛ وَشِمْ بَرْقَ آلنَّجَاةِ؛ وَ آرْحَلْ مَطَايَا آلتَّشْمِيرِ.

ترجمه
در آن زمان که آن لرزه سخت و سنگين روى دهد (و نفخه صور واقع شود) و قيامت با تمام حوادث بزرگ و وحشتناکش تحقق يابد و اهل هر مذهب ومعبدى به آن ملحق شود و بندگان هر معبودى به او بپيوندند و هر اطاعت کننده اى به مطاعش ملحق شود، در آن هنگام در صحنه عدل و قسط پروردگار (همه اعمال) حتى چشمى که برخلاف حق به آسمان گشوده شده وگامى که آهسته (به ظلم) در زمين برداشته شده، به حق و عادلانه پاداش داده مى شوند. در آن روز چه بسيار دليل هايى که ابطال مى گردد و چه دستاويزهاى عذرى که قطع مى شود. حال که چنين است کوشش کن تا چيزى به دست آورى که عذر تو را موجه سازد و حجت و دليل خويش را با آن استوار سازى. چيزى به دست آور که براى تو باقى بماند، دربرابر آنچه تو براى آن باقى نمى مانى. (با تهيّه زاد و توشه) براى سفر آخرت آماده شو، و چشم به برق نجات (و دليل راه) بدوز و مرکب راهوار خود را براى اين سفر آماده ساز و بار و بنه خويش را بر آن ببند!
شرح و تفسیر
آمادگى براى سفر آخرت
امام (عليه السلام) در آخرين بخش اين خطبه ـ با توجّه به اشاره اى که به جهان آخرت در جمله قبل شده بود ـ اشاره به دادگاه پروردگار در جهان آخرت مى کند و چند نکته دقيق را برمى شمرد، مى فرمايد: «در آن زمان که آن لرزه سخت و سنگين روى دهد (و نفخه صور واقع شود) و قيامت با تمام حوادث بزرگ ووحشتناکش تحقق يابد و اهل هر مذهب و معبدى به آن ملحق شود و بندگان هر معبودى به او بپيوندند، و هر اطاعت کننده اى به مطاعش ملحق شود، در آن هنگام در صحنه عدل و قسط پروردگار (همه اعمال) حتى چشمى که برخلاف حق به آسمان گشوده شده و گامى که آهسته (به ظلم) در زمين برداشته شده، عادلانه پاداش داده مى شود»؛ (إِذَا رَجَفَتِ آلرَّاجِفَةُ، وَ حَقَّتْ بِجَلائِلِهَا آلْقِيَامَةُ، وَلَحِقَ بِکُلِّ مَنْسَکٍ أَهْلُهُ، وَ بِکُلِّ مَعْبُودٍ عَبَدَتُهُ، وَ بِکُلِّ مُطَاعٍ أَهْلُ طَاعَتِهِ، فَلَمْ يُجْزَ فِي عَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ يَوْمَئِذٍ خَرْقُ بَصَرٍ فِي آلْهَوَاءِ، وَ لا هَمْسُ قَدَمٍ فِي آلْأَرْضِ إِلاَّ بِحَقِّهِ). اين گفتار تکان دهنده امام (عليه السلام) بر دو نکته تأکيد مى کند: نخست اين که در آن روز هر گروهى به معبود و مطاع و پيشواى خود ملحق مى شود و آنچه در اين دنيا وجود داشته در آن جا به يقين، مجسّم مى شود، حتى مطابق حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام) : «اگر کسى به سنگى علاقه داشته باشد خداوند او را با آن سنگ محشور مى کند؛ فَلَوْ أنَّ رَجُلا أحَبَّ حَجَرآ لَحَشَرَهُ اللهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ» پيش از آن قرآن مجيد فرموده است: (احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا کَانُوا يَعْبُدُونَ * مِنْ دُونِ اللهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ)؛ «در آن روز گفته مى شود: ظالمان وهم رديفانشان و آنچه را که جز خدا مى پرستيدند جمع کنيد و به راه دوزخ هدايتشان نماييد».
ديگر اين که به قدرى حساب خداوند در آن روز دقيق و عدالتش فراگير است که حتى يک نيم نگاه گناه آلود به آسمان و يا گام آهسته اى در زمين به حسابش رسيدگى مى شود و اى واى بر بدکاران و خطاکاران و ستمگران!
در اين جا بعضى از شارحان نهج البلاغه سؤالى مطرح کرده اند، که اگر در آن روز هر عبادت کننده اى به معبودش و هر مطيعى به مطاعش ملحق مى شود، پس بايد مسيحيانى که حضرت مسيح (عليه السلام) را پرستيدند به حضرت مسيح (عليه السلام) و غاليان در حق اميرمؤمنان (عليه السلام)، به آن حضرت و عبادت کنندگان فرشتگان به آن ها ملحق شوند که به يقين براى آن ها مشکلى وجود نخواهد داشت؟
قرآن مجيد پاسخ اين سؤال را به خوبى داده است، مى فرمايد: (وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَايَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِفَيَقُولُ أَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِى هَـؤُلاَءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ * قَالُوا سُبْحَانَکَ مَا کَانَ يَنْبَغِى لَنَا أَنْ نَّتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِيَآءَ وَلَکِنْ مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْمآ بُورآ)؛ «به خاطر بياور روزى را که همه آنان و معبودهايى را که غير از خدا مى پرستند جمع مى کند آنگاه به آن ها مى گويد: آيا شما اين بندگان مرا گمراه کرديد يا خود آنان راه را گم کردند؟ در پاسخ مى گويند: منزّهى تو، براى ما شايسته نبود که غير از تو اوليايى برگزينيم؛ ولى آنان و پدرانشان را از نعمت برخوردار نمودى تا اين که (به جاى شکر نعمت) ياد تو را فراموش کردند و تباه و هلاک شدند» و به دنبال آن مى فرمايد: (فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفآ وَلا نَصْرآ)؛ «(خداوند به آنان مى گويد: ببينيد) اين معبودان، شما را در آنچه مى گوييد تکذيب کرده اند، اکنون نمى توانيد عذاب الهى را برطرف سازيد يا از کسى يارى بطلبيد».
آرى! اگر پيشوايان آن ها از آن ها بيزارى نجويند ممکن است ملحق شوند؛ ولى با توجّه به بيزارى جستن آن ها هرگز به آنان ملحق نخواهند شد.
آنگاه در ادامه سخن به کسانى که در اين دنيا با دليل هاى واهى و عذرهاى ناموجّه، خود را تبرئه مى کنند هشدار مى دهد که در قيامت چنين نيست. مى فرمايد: «در آن روز چه بسيار دليل هايى که ابطال مى گردد و چه دستاويزهاى عذرى که قطع مى شود»؛ (فَکَمْ حُجَّةٍ يَوْمَ ذَاکَ دَاحِضَةٌ، وَ عَلائِقِ عُذْرٍ مُنْقَطِعَةٌ!).
اشاره به اين که آن روز همه چيز روشن و آشکار است و در چنان شرايطى دلايل بى اساس و عذرهاى واهى کارايى ندارد. قرآن مجيد درباره تکذيب کنندگان آيات الهى مى فرمايد: (وَلا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ)؛ «در آن جا به آن ها اجازه داده نمى شود که عذرخواهى کنند، چراکه عذر قابل قبولى ندارند».
به گفته شاعر:
در آن ديوان که حق حاکم شد و دست و زبان شاهد *** نخواهد بود بازار و بها، چيره زبانى را
در پايان خطبه به عنوان يک نتيجه گيرى کارساز و روشن، ضمن پنج جمله کوتاه و پرمعنا راه نجات را نشان مى دهد، نخست مى فرمايد: «حال که چنين است کوشش کن چيزى به دست آورى که عذر تو را موجه سازد و حجت و دليل خويش را با آن استوار سازى»؛ (فَتَحَرَّ مِنْ أَمْرِکَ مَا يَقُومُ بِهِ عُذْرُکَ، وَ تَثْبُتُ بِهِ حُجَّتُکَ).
در دستور دوم مى فرمايد: «چيزى به دست آور که براى تو باقى مى ماند، دربرابر آنچه تو براى آن باقى نمى مانى»؛ (وَ خُذْ مَا يَبْقَى لَکَ مِمَّا لا تَبْقَى لَهُ).
منظور از «مَا يَبْقَى لَکَ» اسباب مواهب و نعم جاويدان روز قيامت يعنى اعمال صالحه است و منظور از «مَا لا تَبْقَى لَهُ» نعمتهاى دنياست که انسان مى گذارد ومى گذرد.
در سومين دستور مى فرمايد: «(با تهيّه زاد و توشه) براى سفرت آماده شو»؛ (وَ تَيَسَّرْ لِسَفَرِکَ).
اين همان چيزى است که قرآن مجيد درباره آن مى فرمايد: (وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى)؛ «زاد و توشه برگيريد که بهترين زاد و توشه، تقواست». در چهارمين دستور مى افزايد: «و چشم به برق نجات (و دليل راه) بدوز (وچراغ هاى راهنمايى را که در مسير اين سفر نصب کرده اند ناديده مگير)»؛ (وَشِمْ بَرْقَ آلنَّجَاةِ).
در پنجمين وآخرين دستور مى فرمايد: «مرکب راهوار خود را براى اين سفر آماده ساز و باروبنه خويش را بر آن ببند»؛ (وَ آرْحَلْ مَطَايَا آلتَّشْمِيرِ).
کوتاه سخن اين که امام (عليه السلام) راه هموار را براى نجات از چنگال خطرات دنيا وآخرت در اين سفرى که در پيش دارند نشان داده و دستوراتى را درباره زاد وتوشه سفر و مرکب راهوار و توجّه به علايم راهنمايى و سپس آماده کردن عذر تقصير و دلايل خطا و اشتباه، به آن ها گوشزد کرده است. چنين مسافرى نه مقصد را گم مى کند و نه هنگامى که به مقصد رسيد درمى ماند. در پرتو عنايات الهى وراهنمايى هاى حجت خدا همه برنامه هاى او روبه راه است.
در روايتى آمده است: زُهْرى (از فقهاى هفت گانه معروف اهل سنّت که بعد از گروه صحابه روى کار آمد) نقل مى کند که در يک شب سرد و بارانى (امام) على بن الحسين (عليه السلام) را ديدم که مقدارى آرد و هيزم بر دوش خود گذاشته بود و عبور مى کرد، عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! اين چيست؟ امام فرمود: قصد سفرى دارم و زاد و توشه براى آن تهيّه مى کنم و در محل امنى مى گذارم. گفتم: اين غلام من است، بار را براى شما حمل مى کند. امام قبول نکرد، عرض کردم: اجازه دهيد خودم آن را بردارم تا شما را از حمل آن آسوده کنم. امام فرمود: من چيزى را که سبب نجاتم در اين سفر و ورودم در جايگاه خوبى مى شود رها نمى کنم، تو را به خدا سوگند مى دهم به دنبال کار خود بروى و مرا رها کنى و مزاحم نشوى. به دنبال کار خود رفتم و بعد از چند روز دوباره امام را ملاقات کردم. عرض کردم: يابن رسول الله! از سفرى که فرموديد خبرى نيست! امام فرمود: «بَلَى يا زُهْريُّ لَيْسَ ما ظَنَنْتَ وَ لَکِنَّهُ الْمَوْتُ وَ لَهُ کُنْتُ اَسْتَعِدُّ وَ إنَّمَا الْإِسْتَعْدادُ لِلْمَوْتِ تَجَنُّبُ الْحَرَامِ وَ بَذْلُ النَّدَى وَالْخَيْرِ؛ آرى اى زهرى! آن سفرى که گمان کردى نبود، منظورم سفر مرگ و آخرت بود، من براى آن آماده مى شدم و آمادگى براى آن با پرهيز از حرام و با بذل و بخشش سخاوتمندانه و انجام کارهاى خير است».

* * * .
پاورقی ها
«راجفه» از ريشه «رجف» بر وزن «وقف» به معناى اضطراب و لرزه شديد است و از آن جا که اخبار فتنه انگيز مايه تشويش و اضطراب جامعه مى شود به آن اراجيف مى گويند. در قرآن مجيد و در خطبه بالا اين واژه اشاره به زلزله هاى رستاخيز است.
«جلائل» جمع «جليله» به معناى هر صفت عظيم و شديد است. «منسک» به معناى عبادت و گاه به معناى مذهب و معبد آمده است و در خطبه بالا همين معنا اراده شده است. «لم يُجْزَ» طبق آنچه در متن آمده از ريشه «جزاء» به معناى پاداش است؛ ولى در بعضى از نسخ «لم يَجْرِ» از ريشه «جريان» ذکر شده؛ يعنى در عدالت او کمترين خلافى جريان ندارد و در بعضى ديگر از نسخ «لم يَجُرْ» از ريشه «جور» آمده که اشاره به عدم جور و ظلم خداوند در جزاى اعمال است و در بعضى ديگر از نسخ «لَمْيَجُزْ» از ماده «جواز» آمده؛ يعنى در مقام عدالت خدا کمترين خلافى جايز نيست. «هَمْس» به معناى صداى آهسته و پنهان است. وسائل الشيعه، ج 10، ص 393، ح 5 از باب 66 از ابواب مزار؛ عيون اخبار الرضا (عليه السلام) ج 1، ص 300، ضمن حديث 58؛ همين مضمون با کمى تفاوت از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در کتاب روضة الواعظين، ج 2، ص 417 نقل شده است. صافات، آيات 22 و 23. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 11، ص 242؛ بهج الصباغة (شوشترى)، ج 12، ص 202. فرقان، آيات 17-19. «داحضة» از ريشه «دَحْض» بر وزن «محض» به معناى لغزش گرفته شده و «حجة داحضة» به دليل سُست و بى پايه گفته مى شود. «علائق» جمع «علاقه» (به فتح عين) به معناى پيوند و دلبستگى است و مفهوم جمله بالا اين است که پيوندها و دلبستگى ها در قيامت بريده مى شود و نيز جمع «علاقة» (به کسر عين) به معناى دستگيره و طناب و امثال آن است و مفهوم جمله چنين مى شود که در قيامت دستاويزهاى عذر منقطع مى شود. مرسلات، آيه 36. ديوان پروين اعتصامى، قصيده 4. «تحرّ» از ريشه «تحرى» به معناى جست وجوى امر بهتر است. بقره، آيه 197. «شم» از ريشه «شَيْم» بر وزن «شَمْس» به معناى چشم دوختن به چيزى است. «مطايا» جمع «مطية» به معناى مرکب سوارى است. «تشمير» از ريشه «شمر» بر وزن «تمر» دراصل به معناى آستين بالا زدن و دامن به کمر بستن و آماده شدن براى انجام کارى است. سپس به هرگونه آمادگى و تلاش و کوشش اطلاق شده است. وسائل الشيعه، ج 6، باب استحباب الصدقة فى الليل، ص 279، ح 5؛ علل الشرائع، ج 1، ص 231، ح 5.