تفسیر خطبه 225

وَمِن دُعَاءٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
يَلْتَجِأُ إلَى اللهِ أنْ يُغْنِيَهُ
اَللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ، وَ لا تَبْذُلْ جَاهِيَ بِالْإِقْتَارِ، فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِي رِزْقِکَ، وَ أَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِکَ، وَ أُبْتَلَى بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي، وَأُفْتَتَنَ بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي، وَ أَنْتَ مِنْ وَرَاءِ ذلِکَ کُلِّهِ وَلِيُّ آلْإِعْطَاءِ وَآلْمَنْعِ؛ «إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ».

ترجمه
از دعاهاى امام (عليه السلام) است
در آن از خدا تقاضا مى کند که از همگان بى نيازش کند
خداوندا! آبرويم را با بى نيازى و غنا محفوظ دار و شخصيتم را براثر فقر ضايع مکن! مبادا از کسانى درخواست روزى کنم که آن ها خود، از تو روزى مى طلبند و از افراد بدکردار و پست، خواستار عطوفت و بخشش گردم وسرانجام به ستودن آن کس که به من چيزى عطا کرده، مبتلا شوم (هر چند شايسته ستايش نباشد) و به نکوهش کردن آن کس که مرا محروم ساخته گرفتار گردم (هر چند درخور نکوهش نباشد)، اين در حالى است که تو در ماوراى همه اين ها سرپرست و صاحب اختيار بخشش و منع هستى و تو بر هرچيزى توانايى.
شرح و تفسیر
خطبه (دعا) در يک نگاه
همان گونه که از عنوان اين دعا روشن شد هدف اصلى امام (عليه السلام) در اين دعا درخواست غنا و بى نيازى از غير خداست، چراکه نياز به ديگران گاه سبب مدح و ستايش آن ها مى شود در حالى که شايسته چنان مدحى نيستند و گاه سبب نکوهش منع کنندگان مى گردد در حالى که شايد مستحق چنان نکوهشى نباشند واز آن بدتر اين که انسان دست نياز به سوى شرار خلق دراز کند و درواقع اين دعا به عنوان تعليم به همه مردم مخصوصآ پيروان آن حضرت ذکر شده، زيرا مقام امام (عليه السلام) بالاتر از اين است که به سراغ بدان برود يا مدح و ثناى آنان را کند.

* * * از خلق شرور بى نيازم کن!
امام (عليه السلام) در اين دعاى کوتاه، ضمن هشت جمله مطالب پرمعنايى ذکر مى کند که هم دعاست و هم درس اخلاق. نخست در ضمن دو جمله اصل دعا را بيان کرده، عرضه مى دارد: «خداوندا! آبرويم را با بى نيازى محفوظ دار و شخصيتم را براثر فقر ضايع مکن!»؛ (اَللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ، وَ لا تَبْذُلْ جَاهِيَ بِالْإِقْتَارِ).
منظور از «يسار» (بى نيازى) غنا و توانگرى به آن معنا که در عرف است نيست، بلکه منظور بى نيازى از ديگران و داشتن زندگى توأم با عفاف و کفاف است وگرنه غناى به آن معنا، گاه سبب بى آبرويى هم مى شود.
جمله «وَ لا تَبْذُلْ جَاهِيَ بِالْإِقْتَارِ» با توجّه به اين که «ولا تبذل» از ريشه «بذل» است و «بذل» دو معنا دارد: يکى بخشيدن و از دست دادن و ديگرى کهنه کردن وضايع ساختن، دو تفسير متفاوت دارد: نخست اين که «خداوندا شخصيت مرا با فقر از من مگير» و ديگر اين که «شخصيت مرا با فقر به ابتذال مکشان».
سپس بعد از آن در چهار جمله به آثار فقر و نيازمندى به ديگران پرداخته، مى فرمايد: «مبادا از کسانى درخواست روزى کنم که خود، از تو روزى مى طلبند و از افراد بدکردار و پست، خواستار عطوفت و بخشش گردم و سرانجام به ستودن آن کس که به من چيزى عطا کرده، مبتلا شوم (هر چند شايسته ستايش نباشد) و به نکوهش کردن آن کس که مرا محروم ساخته گرفتار گردم (هر چند درخور نکوهش نباشد)»؛ (فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِي رِزْقِکَ، وَ أَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِکَ، وَأُبْتَلَى بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي، وَ أُفْتَتَنَ بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي).
در پايان مى فرمايد: «اين در حالى است که تو در ماوراى همه اين ها سرپرست و صاحب اختيار بخشش و منع هستى و تو بر هرچيزى توانايى»؛ (وَ أَنْتَ مِنْ وَرَاءِ ذلِکَ کُلِّهِ وَلِيُّ آلْإِعْطَاءِ وَ آلْمَنْعِ؛ «إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»). امام (عليه السلام) در اين عبارت کوتاه به چهار اثر منفى فقر و نيازمندى که در دو مرحله انجام مى شود، اشاره فرموده، نخست مى فرمايد: حدّاقل چيزى که بر آن مترتّب مى شود اين است که دست نياز به سوى نيازمندان درگاه تو دراز کنم و از آن بدتر اين که حلّ مشکل در دست بدان و افراد پست قرار بگيرد، که راستى زندگى کردن در چنان شرايطى براى افراد باايمان و باشخصيت، بسيار سخت و دردناک است.
در مرحله دوم، يعنى پس از درخواست، اگر طرف مقابل اجابت کند انسان ناگزير از مدح و ستايش اوست و چه بسا انسانى باشد که هرگز شايسته مدح نيست، و اگر به دلايل خاصّى از کمک کردن دريغ کند زبان به نکوهش او بگشايم در حالى که چه بسا درخور نکوهش و مذمت نباشد و خود او مشکلات اهمّى دارد که بايد به آن ها برسد؛ ولى از آن جايى که «صاحِبُ الْحاجَةِ لا يَرى إلّا حاجَتَهُ؛ حاجتمند جز حاجت خود را نمى بيند» همين که دست ردّ بر سينه من گذاشت من او را متّهم به بخل و خسيس بودن مى کنم، در حالى که چه بهتر که آب را از سرچشمه بگيرم و رو به درگاه تو آورم که تو ولىّ اعطا و منعى و بر هرچيزى قادرى!
بديهى است که روح بلند و بزرگ امام (عليه السلام) هرگز چنين امورى را نمى پذيرد، هر چند گرفتار نيازمندى باشد. امام (عليه السلام) مى خواهد آثار طبيعى فقر را که در بسيارى از مردم آشکار است بيان فرمايد تا بکوشند و با فقر مبارزه کنند و هرگز دست نياز به سوى کسى دراز نکنند. نکته
آثار زيان بار فقر
گرچه در روايات متعددى از فقر ستايش شده، مانند حديث معروف پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله): «اَلْفَقْرُ فَخْري وَ بِهِ أفْتَخِرُ» و روايت امام صادق (عليه السلام): خداوند به حضرت موسى (عليه السلام) فرمود: «إذا رَأَيْتَ الفَقْرَ مُقبِلا فَقُلْ مَرْحبآ بِشِعارِ الصَّالِحينَ وَ اِذا رَأَيْتَ الْغِنى مُقْبِلا فَقُلْ: ذَنْبٌ عُجِّلَتْ عُقُوبَتُهُ؛ هنگامى که ديد فقر روى آورده، بگو: اى شعار صالحين خوش آمدى و هنگامى که ديدى غنا روى آورده، بگو: لابد گناهى از من سرزده که مجازاتش به سرعت فرا رسيده است» و روايات ديگرى مانند آن.
ولى روشن است که فقر به معناى تهيدستى مخصوصآ در آن جا که براثر تنبلى و کوتاهى و ضعف مديريت حاصل شود نه مايه افتخار است و نه شعار صالحان، بلکه سبب ذلّت و خوارى و آلودگى به انواع گناهان است.
مايه افتخار، فقر الى الله است، چراکه عالم همه نيازمندند و خداوند بى نياز است: (يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَى اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ) و اين شبيه همان چيزى است که در حديث اميرمؤمنان (عليه السلام) آمده است که عرضه مى داشت: «کَفى بي عِزّآ أنْ أکُونَ لَکَ عَبْدآ وَ کَفى بي فَخْرآ أنْ تَکُونَ لي رَبّآ».
يا اين که منظور از فقر، زندگى ساده و خالى از تشريفات و تکلّفات است، دربرابر ثروتى که موجب مستى و غرور و تشريفات و تجمّلات مى شود.
تعبير به «شعار صالحين» از فقر و تعبير به «مجازات زودرس» از غنا، گواه روشنى بر اين معناست، زيرا شعار صالحان به يقين چيزى است که موجب صلاح و فلاح باشد، مانند زهد و ساده زيستى و عقوبت گناه، مربوط به چيزى است که گناه آلود باشد.
اين احتمال نيز وجود دارد که قسمتى ازاين روايات که در آن مدح فقر آمده، اشاره به فقر تحميلى باشد که براثر انجام وظيفه دامن گير انسان مى شود، به عنوان مثال در آغاز اسلام گروه عظيمى از مسلمانان مجبور به مهاجرت از مکّه به مدينه شدند و هرگز نتوانستند امکانات خويش را در مکّه، به مدينه منتقل کنند و طبعآ در آن جا گرفتار فقر شديدى شدند و يا مسلمانانى که در شعب ابى طالب در محاصره اقتصادى دشمن قرار گرفتند واقعآ فقير شدند فقرى که براثر ايمان به خدا و اطاعت فرمان او ازسوى دشمن به آن ها تحميل شد و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به آن ها دلدارى مى داد که اين فقر مايه افتخار است و شعار صالحان.
همچنين در دوران هاى بعد، جمع زيادى از خاصّان اهل بيت : به مضمون مثل معروف «اَلْبَلاءُ لِلْوِلاءِ» گرفتار فقر تحميلى مى شدند و اين امر تا عصر و زمان ما ادامه دارد. چنين فقرى نه تنها عيب نيست، بلکه افتخار است؛ عيب، آن است که انسان براى دنيا دست از انجام وظيفه بردارد و تسليم دشمن شود.
حديث شريف «مَنْ أَحَبَّنا أهْلَ الْبَيْتِ فَلْيُعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبابآ؛ هرکس ما اهل بيت را دوست بدارد بايد چادر فقر را آماده کند» نيز اشاره به اين مطلب مى کند.
بنابراين، فقر بى دليل که ناشى از تنبلى و فرار از کار يا سوء مديريت باشد هرگز مطلوب انسان نيست.
کلام امام (عليه السلام) در دعاى مورد بحث، به خوبى نشان مى دهد که يک سلسله رذايل اخلاقى، از فقر به معناى تهيدستى نشأت مى گيرد، ازجمله تواضع دربرابر اشرار و ستايش کسانى که شايسته ستايش نيستند و نکوهش کسانى که درخور نکوهش نيستند.
جمله «لا تَبْذُلْ جاهي بِالاْقْتارِ» دليل بر اين است که فقر فردى، آبروى انسان، و فقر اجتماعى، آبروى جامعه را مى برد و اين هرگز با عزّت ناشى از ايمان سازگار نيست: (وَلِلهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ). در حديثى از اميرمؤمنان (عليه السلام) مى خوانيم که فقر سرچشمه عيوب بزرگى است، فرمود: «يا بُنَيَّ الْفَقيرُ حَقيرٌ لايُسْمَعُ کَلامُهُ وَ لايُعْرَفُ مَقامُهُ لَوْ کانَ الْفَقيرُ صادِقآ يُسَمُّونَهُ کاذِبآ وَلَوْ کانَ زاهِدآ يُسَمُّونَهُ جاهِلا؛ فرزندم! فقير، حقير است، کسى گوش به سخنش فرانمى دهد و براى مقامش ارزشى قائل نيستند؛ اگر فقير صادق باشد او را دروغگو مى نامند و اگر زهد پيشه کند جاهلش مى نامند».
سپس افزود: «يا بُنَىَّ مَنِ ابْتُلِيَ بِالْفَقرِ ابْتُلِيَ بِأَرْبَعِ خِصالٍ بِالضَّعْفِ في يَقينِهِ وَالنُّقْصانِ في عَقلِهِ وَالرِّقَّةِ في دِينِهِ وَقِلَّةِ الْحَياءِ في وَجْهِهِ فَنَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الْفَقْرِ؛ فرزندم! کسى که به فقر مبتلا شود به چهار خصلت و عيب بزرگ مبتلا مى گردد: ضعف در يقين، نقصان در عقل، کمبود در دين و کمى حيا، بنابراين به خدا پناه مى بريم از فقر».
امروز با چشم خود مى بينيم که فقر سرچشمه مفاسد بى شمارى، مانند ابتلا به مصرف مواد مخدّر، فحشا، خيانت، سرقت، خدمت به اجانب و مانند آن مى شود به همين دليل در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است: «غِنًى يَحْجُزُکَ عَنِ الظُّلْمِ خَيرٌ مِنْ فَقْرٍ يَحْمِلُکَ عَلَى الاْثْمِ؛ غنايى که تو را از ظلم بازدارد بهتر از فقرى است که تو را به گناه وادارد».
به همين دليل در حديثى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فقر مايه روسياهى در دو جهان : «اَلْفَقْرُ سَوادُ الْوَجْهِ فِى الدَّارَيْنِ» و در حديث ديگرى از همان حضرت فقر، در حدّ کفر: «کادَ الْفَقْرُ أنْ يَکُونَ کُفرآ» شمرده شده است.
بديهى است که اگر فقر جامعه اى را فراگيرد عيوب و نقايصى که به آن اشاره شده به صورت خطرناک ترى آشکار مى شود و امروز مى بينيم که بعضى از جوامع فقير مسلمانان، چنان در چنگال بيگانگان و دشمنان اسلام گرفتار شده اند که انسان به شدت تأسّف مى خورد.
اين بحث را با سخنى از امام سجاد (عليه السلام) در يکى از دعاهاى پرمعنايش پايان مى دهيم؛ عرضه مى دارد: «أللَّهُمَّ إنّي أسئَلُکَ خَيْرَ الْمَعيشَةِ مَعيشَةً أقْوَى بِها عَلَى طاعَتِکَ وَ أبْلُغُ بِها جَميعَ حاجاتي وَ أَتَوَصَّلُ بِها إِلَيکَ في الْحَياةِ الدُّنْيا وَ في الاْخِرَةِ مِنْ غَيْرِ أنْ تُتْرِفَني فيها فَأطْغى أوْ تُقْتِرَها عَلَيَّ فَأَشْقى؛ خداوندا! من از تو معيشت وزندگى خوبى تقاضا مى کنم، معيشتى که با آن قدرت بر اطاعتت داشته باشم وبه تمام نيازهايم برسم، به وسيله آن در دنيا و آخرت به تو نزديک شوم، بى آن که ثروت غرورآفرين و مست کننده اى به من دهى که سر به طغيان بردارم يا چنان بر من تنگ گيرى که بدبخت شوم».

* * * .
پاورقی ها
«صن» از ريشه «صيانت» به معناى محفوظ نگه داشتن است.
«وجه» در اين جا به معناى آبروست، هر چند اصل معناى آن صورت است. «يسار» از ريشه «يسر» به معناى سهولت و آسانى و بى نيازى است و در جمله بالا معناى اخير اراده شده است. «جاه» به معناى قدر و مقام و شرف است. «اقتار» از ريشه «قتور» بر وزن «فتور» به معناى سخت گرفتن در خرج کردن است. اين عبارت در روايات ديده نشده بلکه به صورت ضرب المثل معروفى است که با تعبيرات مختلف گفته مى شود، مانند «صاحِبُ الْحاجَةِ لا يَرُومُ إلّا قَضائِها» يا «صاحِبُ الحاجَةِ أرعن لا يُريدُ إِلا قَضائَها» يا «صاحِبُ الْحاجَةِ أعْمى وَلَو کانَ بَصيرآ». (کشف الخفاء، ج 2، ص 18). عدة الداعى، ص 123؛ بحارالأنوار، ج 69، ص 30. کافى، ج 2، باب فضل فقراء مسلمين، ص 263، ح 12. فاطر، آيه 15. خصال، ج 2، ص 420، ح 14. بحارالانوار، ج 46، ص 360، ح 1؛ نهج البلاغه، حکمت 112. منافقون، آيه 8. بحارالانوار، ج 69، ص 47، ح 58، از باب فضل الفقر والفقراء؛ جامع الأخبار شعيرى، ص 110. کافى، ج 5، باب الاستغاثة بالدنيا على الآخرة، ص 72، ح 11. بحارالانوار، ج 69، ص 30. کافى، ج 2، باب الحسد، ص 307، ح 4. بحارالانوار، ج 87، ص 12، ح 2؛ جماع الأسبوع، ص 388.