تفسیر خطبه 231
وَمِن خُطبَةٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
خَطَبَها بِذيقارٍ وَهُوَ مُتَوَجِّهٌ إلَى الْبَصْرَةِ
ذَکَرَهَا الْواقِدي في کِتابِ «الْجَمَلِ».
فَصَدَعَ بِمَا أُمِرَ بِهِ، وَ بَلَّغَ رِسَالاتِ رَبِّهِ، فَلَمَّ آللّهُ بِهِ آلصَّدْعَ، وَ رَتَقَ بِهِ آلْفَتْقَ، وَ أَلَّفَ بِهِ آلشَّمْلَ بَيْنَ ذَوِي آلْأَرْحَامِ، بَعْدَ آلْعَدَاوَةِ آلْوَاغِرَةِ فِي آلصُّدُورِ، وَ آلضَّغَائِنِ آلْقَادِحَةِ فِي آلْقُلُوبِ.
ترجمه
که در «ذى قار» هنگام حرکت به سوى بصره ايراد فرمود.
«واقدى» اين خطبه را در کتاب الجمل آورده است.
پيامبر آنچه را که به آن مأمور بود آشکار ساخت و رسالت هاى پروردگارش را ابلاغ کرد. خداوند به وسيله او شکاف هاى اختلاف را به هم پيوست و فاصله ها را از ميان برداشت و در ميان اجتماع خويشاوندان الفت برقرار ساخت بعد از آن که آتش سوزان دشمنى ها در سينه ها انباشته شده بود و شعله کينه از درون دل ها زبانه مى کشيد.
شرح و تفسیر
آغاز خطبه به خوبى نشان مى دهد که بخشى از خطبه مشروح ترى بوده که امام (عليه السلام) در سرزمين ذى قار ايراد فرمود و بعيد به نظر نمى رسد که اين خطبه دنباله خطبه 104 باشد که آن هم به نظر مى رسد ادامه خطبه 33 باشد که آن هم در ذى قار بيان شده است. به هر حال امام (عليه السلام) در اين خطبه به دو نکته مهم اشاره مى فرمايد: نخست اين که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آنچه را که مأمور ابلاغ آن بود به مردم رساند و وظيفه خود را به خوبى انجام داد و ديگر اين که يکى از کارهاى مهم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ايجاد وحدت صفوف و تشکيل جامعه واحد اسلامى و زدودن کينه ها از سينه ها بود.
* * * پيامبر (صلي الله عليه و آله) کينه ها را از سينه ها شست
امام (عليه السلام) بعد از بيان مقدماتى در خطبه اى که در ذى قار ايراد کرد، چنين فرمود : «پيامبر آنچه را که به آن مأمور بود آشکار ساخت و رسالت ها و پيام هاى پروردگارش را ابلاغ کرد»؛ (فَصَدَعَ بِمَا أُمِرَ بِهِ، وَ بَلَّغَ رِسَالاتِ رَبِّهِ).
با توجّه به اين که «صدع» از ريشه «صدع» (بر وزن صبر) در لغت به معناى شکافتن يا شکافتن اجسام محکم است و با شکافتن چيزى، درونش ظاهر مى شود، اين واژه به معناى اظهار و افشا و آشکار کردن به کار مى رود و از آن جا که ابراز حقيقت توحيد در آن محيط جاهلىِ مملوّ از شرک به منزله شکافتن پرده هاى ضخيم کفر و انحراف بود امام (عليه السلام) در اين جا اين واژه را استعمال فرموده و درواقع آن را از آيه 94 سوره حجر (فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ) گرفته است.
تفاوت اين جمله با جمله «وَ بَلَّغَ رِسَالاتِ رَبِّهِ» ممکن است از اين نظر باشد که در واژه «بلّغ» مفهوم تأکيد و تکرار وجود دارد، بنابراين مفهوم دو جمله چنين مى شود که پيامبر حق را آشکار ساخت و پى درپى بر آن تأکيد ورزيد.
سپس به يکى از مهم ترين و پرارزش ترين خدمات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) پرداخته، مى فرمايد: «خداوند به وسيله او شکاف هاى اختلاف را به هم پيوست و فاصله ها را از ميان برداشت و در ميان اجتماع خويشاوندان الفت برقرار ساخت، بعد از آن که آتش سوزان دشمنى ها در سينه ها انباشته شده بود و شعله کينه از درون دل ها زبانه مى کشيد»؛ (فَلَمَّ آللّهُ بِهِ آلصَّدْعَ، وَ رَتَقَ بِهِ آلْفَتْقَ، وَ أَلَّفَ بِهِ آلشَّمْلَ بَيْنَ ذَوِي آلْأَرْحَامِ، بَعْدَ آلْعَدَاوَةِ آلْوَاغِرَةِ فِي آلصُّدُورِ، وَ آلضَّغَائِنِ آلْقَادِحَةِ فِي آلْقُلُوبِ).
امام (عليه السلام) درمورد وحدت کلمه که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در ميان مردم با آن همه اختلافات ايجاد کرد سه تعبير فرموده است: اوّل، تعبير «لمّ» (بر وزن غم)، که به معناى جمع آورى يا جمع آورى توأم با اصلاح است و مفهومش اين مى شود که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در سايه تعليمات اسلام شکاف ها را چنان جمع کرد و به هم پيوست که اثرى از گذشته باقى نماند.
دوم، تعبير «رتق» است که آن نيز به معناى به هم پيوستن پارگى ها و جدايى هاست و شايد تأکيدى بر جمله سابق باشد يا فقط اشاره به مواردى که قبلا به هم پيوسته بوده و جدا شده و سپس آن را به هم پيوند مى دهند.
سوم، تعبير «تأليف» که به معناى الفت دادن و جمع کردن توأم با انس وانسجام است که به طور خاص درمورد ذوى الارحام (خويشاوندان) ذکر شده، زيرا در عصر جاهليّت بسيار مى شد که پدر و فرزند يا برادرها بر سر منافع جزئى با هم مى جنگيدند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در سايه ايمان به مبانى اسلام آن ها را به هم الفت داد.
نتيجه اين که اين الفاظ سه گانه مى تواند تأکيد بر يکديگر باشد و يا هر يک ناظر به نوعى اختلاف در جامعه باشد.
اين احتمال نيز وجود دارد که تعبير به «تأليف شمل» مربوط به اختلافات خانوادگى و خويشاوندى و «رتق» اشاره به برطرف شدن اختلافات قبيلگى و«لم» اشاره به رفع اختلافات از همه جامعه و وحدت صفوف آن ها باشد. به هر حال هيچ کس باور نمى کرد که اين جامعه کوچک عصر جاهلى با آن همه اختلافات عجيب و وحشتناک، روزى مبدّل به جامعه بزرگ واحدى گردد که وحدت آن ها پشت دشمنان را بلرزاند و درواقع يک معجزه الهى بود، همان گونه که قرآن مى فرمايد: (هُوَ الَّذِى أَيَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ * وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِى الاَْرْضِ جَمِيعآ مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ)؛ «او همان کسى است که تو را با يارى خود و مؤمنان تقويت کرد و دل هاى آن ها را به هم الفت داد. اگر تمام آنچه را که روى زمين است صرف مى کردى که ميان دل هاى آنان الفت دهى، نمى توانستى؛ ولى خداوند در ميان آن ها الفت ايجاد کرد».
* * *
.پاورقی ها
«واغره» به معناى داغ و سوزان از ريشه «وغر» بر وزن «فقر» به معناى شدّت حرارت گرفته شده است و به معناى کينه و خشم و عداوت شديد نيز استعمال مى شود. «ضغائن» جمع «ضغينه» به معناى کينه و عداوت شديد است و در اصل به معناى پوشانيدن توأم با انحراف است. «قادحه» به معناى شعله ور از ريشه «قدح» بر وزن «مدح» به معناى برافروختن آتش گرفته شده است. انفال، آيات 62 و 63.