تفسیر خطبه 235
وَمِن کلامٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
قَالَهُ وَهُوَ يَلِي غُسْلَ رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و آله) وَ تَجْهِيزَهُ
بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوتِکَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ. خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّياً عَمَّنْ سِوَاکَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِيکَ سَوَاءً. وَ لَوْ لا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ، وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لاََنْفَدْنَا عَلَيْکَ مَاءَ الشُّؤُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلاً وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً، وَ قَلاَّ لَکَ! وَ لَکِنَّهُ مَا لا يُمْلَکُ رَدُّهُ، وَلايُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ! بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي! اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِکَ.
ترجمه
از سخنان امام (عليه السلام) است
اين سخن را هنگامى ايراد فرمود که مشغول غسل رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و آماده کردن او براى دفن بود
پدر و مادرم فدايت باد اى رسول خدا! با مرگ تو چيزى قطع شد که با مرگ ديگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پيام آوردن (ازسوى خدا) و اخبار آسمان بود. ولى مصيبت تو اين اثر را داشت که تسلى دهنده دربرابر مصائب غير توست (و با توجّه به اين، مصائب ديگر در نظرم کوچک و کم اهميّت است، اضافه بر اين) مصيبت تو آن قدر گسترده است که عموم مردم در آن عزادارند. اگر تو ما را به صبر و شکيبايى امر نفرموده بودى و از جزع و بى تابى نهى نمى کردى، آن قدر براى تو گريه مى کرديم که اشک هايمان تمام شود و اين درد جانکاه هميشه برايمان باقى بود و حزن و اندوهمان دائمى، و همه اين ها در مصيبت تو کم بود؛ امّا چه مى توان کرد، چون مرگ چيزى است که نمى توان آن را بازگرداند و قدرت بر دفع آن نيست. پدر و مادرم فدايت باد! ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن و هميشه به خاطر داشته باش.
اين سخن را هنگامى ايراد فرمود که مشغول غسل رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و آماده کردن او براى دفن بود
پدر و مادرم فدايت باد اى رسول خدا! با مرگ تو چيزى قطع شد که با مرگ ديگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پيام آوردن (ازسوى خدا) و اخبار آسمان بود. ولى مصيبت تو اين اثر را داشت که تسلى دهنده دربرابر مصائب غير توست (و با توجّه به اين، مصائب ديگر در نظرم کوچک و کم اهميّت است، اضافه بر اين) مصيبت تو آن قدر گسترده است که عموم مردم در آن عزادارند. اگر تو ما را به صبر و شکيبايى امر نفرموده بودى و از جزع و بى تابى نهى نمى کردى، آن قدر براى تو گريه مى کرديم که اشک هايمان تمام شود و اين درد جانکاه هميشه برايمان باقى بود و حزن و اندوهمان دائمى، و همه اين ها در مصيبت تو کم بود؛ امّا چه مى توان کرد، چون مرگ چيزى است که نمى توان آن را بازگرداند و قدرت بر دفع آن نيست. پدر و مادرم فدايت باد! ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن و هميشه به خاطر داشته باش.
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
همان گونه که اشاره شد، امام (عليه السلام) اين سخن را هنگامى ايراد کرد که مشغول غسل و تجهيز پيغمبراکرم (صلي الله عليه و آله) بود؛ سخنانى سوزناک و حزن انگيز که از نهايت اندوه و غم مولا (عليه السلام) در آن هنگام خبر مى دهد. اين در حالى بود که ديگران بدن پيغمبر (صلي الله عليه و آله) را رها کرده بودند و در سقيفه بنى ساعده مشغول توطئه براى به دست گرفتن خلافت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بودند.
* * * مصيبت عظيم و جانکاه رحلت پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله).
امام (عليه السلام) پيکر پاک پيغمبراکرم (صلي الله عليه و آله) را مخاطب ساخته و چنين مى گويد: «پدر ومادرم فدايت باد اى رسول خدا! با مرگ تو چيزى قطع شد که با مرگ ديگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پيام آوردن (ازسوى خدا) و اخبار آسمان بود»؛ (بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ).
جمله «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي» که ازجمله هاى رايج در ميان عرب به هنگام اظهار علاقه به کسى است، اشاره به اين است که عزيزترين عزيزانم پدر و مادر من هستند که آن ها را فداى تو مى کنم. ممکن است به هنگام گفتن اين سخن، پدر و مادر گوينده زنده نباشند، همان گونه که در خطبه مورد بحث چنين است؛ ولى ضررى به مفهوم سخن نمى رساند، زيرا اين جمله جنبه کنايى دارد و اشاره به اين است که مخاطب، آن قدر عزيز است که انسان حاضر است عزيزترين بستگان خود را فداى او کند.
در بعضى از روايات آمده است: اگر پدر و مادر انسان زنده باشند و اهل ايمان، گفتن اين سخن اهانتى به آن ها مى گردد و سبب عقوق مى شود.
ولى ظاهرآ اين حديث ناظر به مواردى است که مخاطب، مانند پيغمبر و امامان (عليهم السلام) نباشد، زيرا چنين تعبيرى دربرابر آن بزرگواران نه تنها اهانت نيست، بلکه مايه افتخار است.
به همين دليل اين تعبير در بسيارى از زيارت نامه ها ديده مى شود در حالى که بسيارى از زيارت کنندگان، پدران و مادرانشان زنده و اهل ايمان اند.
تعبيرهاى «نبوت» و «انباء» و «اخبار السماء» سه مفهوم متفاوت دارند: «نبوّت» اشاره به مقام آن حضرت است و «انباء» برنامه عملى پيغمبر (صلي الله عليه و آله) را در ابلاغ وحى آسمانى بيان مى کند و «اخبار السماء» ناظر به خبرهايى است که مربوط به مسائل شريعت نبوده است، مانند خبرهاى غيبى و پيش بينى هاى حوادث آينده و ملاحم.
به هر حال جمله هاى مورد بحث به صراحت خبر از خاتميّت پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى دهد و دليل روشنى بر اين است که بعد از آن حضرت، فرشته وحى هرگز نازل نخواهد شد و اين موهبت عظيم که در سايه وجود پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نصيب جهانيان بود با رحلت او برداشته شد و ناراحتى شديد اميرمؤمنان على (عليه السلام) نيز براى همين است.
سپس به دو نکته ديگر اشاره مى کند، مى فرمايد: «ولى مصيبت تو اين اثر را داشت که تسلّى دهنده دربرابر مصائب غير توست (و با توجّه به اين که مصائب ديگر کوچک و کم اهميّت است، اضافه بر اين) مصيبت تو آن قدر گسترده است که عموم مردم در آن به طور يکسان عزادارند»؛ (خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّياً عَمَّنْ سِوَاکَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِيکَ سَوَاءً).
چگونه ممکن است مصيبت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) عموميّت نداشته باشد در حالى که او «رحمة للعالمين» بود و سبب نجات جامعه بشرى از چنگال انواع انحرافات. او به همه انسان ها تعلق داشت و همه را تحت توجّه و عنايت قرار مى داد، بنابراين همه بايد براى مرگ آن حضرت اشک بريزند.
ازسويى ديگر، هرقدر عزيز ازدست رفته بزرگ تر و آثارش گسترده تر باشد، به همان نسبت مصيبت فقدانش عظيم تر است و چون پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) برترين انسان، با خدمتى گسترده و بى نظير بود، مصيبت فقدانش از همه مصائب برتر است و به بيان ديگر، مصائب ديگر دربرابر مصيبت فقدان او کوچک است. به همين دليل امام (عليه السلام) هنگامى که گرفتار مصيبت جانکاه همسرش زهراى مرضيه (عليها السلام) شد، به همين مطلب اشاره فرمود و خطاب به پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) عرضه داشت: «گرچه پيمانه صبرم از فراق دختر برگزيده ات لبريز شده است، ولى مصيبت مرگ و رحلت تو به قدرى بزرگ بود که ديگر مصيبت ها را دربرابر من کوچک مى کند».
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم که به يکى از يارانش چنين فرمود: «إنْ أُصِبْتَ بِمُصيبَةٍ في نَفْسِکَ أوْ في مالِکَ أوْ فِي وُلْدِکَ فَاذْکُرْ مُصابَکَ بِرَسُولِ اللهِ فَإنَّ الْخَلائِقَ لَمْ يُصابُوا بِمِثْلِهِ قَطُّ؛ هرگاه مصيبتى در جان يا مال يا فرزندت به تو برسد، مصيبت رسول الله را ياد کن، زيرا مردم هرگز به مصيبتى مانند مصيبت آن حضرت گرفتار نشدند».
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن به نکته ديگرى اشاره کرده، عرضه مى دارد: «اگر تو ما را به شکيبايى امر نفرموده بودى و از جزع و بى تابى نهى نمى کردى، آن قدر براى تو گريه مى کرديم که اشک هايمان تمام شود و اين درد جانکاه هميشه برايمان باقى بود و حزن و اندوهمان دائمى، و تازه همه اين ها در مصيبت تو کم بود»؛ (وَ لَوْ لا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ، وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لَأَنْفَدْنَا عَلَيْکَ مَاءَ الشُّؤونِ، وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلاً وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً، وَ قَلاَّ لَکَ!).
با توجّه به اين که «شؤون» جمع «شأن» در اين جا به معناى غده هاى اشک زاست، منظور امام (عليه السلام) اين است که اگر ما را از گريه و جزع نهى نکرده بودى چنان اشک مى ريختيم که منابع اشکى ما تمام شود، ولى ما صبر و شکيبايى رااز تو آموختيم. آن روز که فرزندت ابراهيم از دنيا چشم پوشيد، اشک مى ريختى ولى بى تابى و جزع نداشتى، در مصيبت عظيم عمويت حمزه نيز همين گونه رفتار کردى، پس ما شکيبايى را از تو آموختيم.
واژه «مماطل» به معناى بدهکارى است که اداى دين خود را به تأخير مى اندازد و «داء المماطل» به بيمارى لاعلاج گفته مى شود که شباهت به چنان بدهکارى دارد.
«کمد» به معناى اندوه درونى است و «محالف» کسى است که با انسان پيمان بسته و بر سر پيمان خويش است، بنابراين «کمد محالف» اشاره به اندوه درونى پايدار است.
ضمير تثنيه در «قَلّا لک» اشاره به همان داء و کمد است؛ يعنى درد مصيبت تو و اندوه پايدار آن باز هم دربرابر عظمت اين مصيبت ناچيز است.
امام (عليه السلام) در ادامه مى افزايد: «امّا چه مى توان کرد، چون مرگ چيزى است که نمى توان آن را بازگرداند و قدرت بر دفع آن نيست» (وَ لَکِنَّهُ مَا لا يُمْلَکُ رَدُّهُ، وَلايُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ!).
بنابراين، گريستن و بى تابى مشکلى را حل نمى کند، بايد صبر کرد و به رضاى خدا راضى بود.
و به گفته سعدى:
خبر دارى اى استخوانى قفس *** که جان تو مرغى است نامش نفس
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قيد *** دگر ره، نگردد به دام تو صيد
در پايان، بار ديگر در مقام ابراز عشق و علاقه به پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) برآمده، عرضه مى دارد: «پدر و مادرم فدايت باد! ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن وهميشه به خاطر داشته باش»؛ (بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي! اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِکَ).
مفهوم اين تعبير آن است که روح پاک تو به ملکوت اعلى مى رود و در جوار قرب خدا قرار مى گيرد. در آن جا براى ما دعا کن و حل مشکلات ما را از خدايت بخواه، به گونه اى که هميشه در خاطر عاطر تو باشيم. نکته ها
1. گريه در مصيبت عزيزان
از کلام امام (عليه السلام) و روايات ديگر استفاده مى شود که گريستن در مصائب عزيزان ممنوع نيست، و ممنوع، تنها جزع و بى تابى و ناشکرى است. قلب انسان کانون عواطف است و اين عواطف مخصوصآ هنگامى که شديد باشد، در همه وجود انسان اثر مى گذارد. هنگامى که عزيزى از دست رود، قلب متلاطم مى گردد و اشک جارى مى شود، بغض گلوى انسان را مى گيرد و زبان به اظهار اشتياق به عزيز ازدست رفته مى پردازد. اين ها هيچ کدام ممنوع نيست، بلکه ممدوح است، به شرط اين که آميخته با شکيبايى و صبر باشد. ممنوع است که انسان بى تابى کند، سر به ديوار بکوبد، لطمه به صورت زند و سخنان ناروا بگويد.
در حديثى مى خوانيم: «هنگامى که خبر وفات جعفر بن ابى طالب و زيد بن حارثه (در جنگ موته) به پيغمبر (صلي الله عليه و آله) رسيد، هنگامى که وارد خانه مى شد به شدت براى آن ها گريه مى کرد و مى گفت: آن ها براى من سخن مى گفتند و با آن ها انس مى گرفتم، هردو با هم رفتند». نيز در داستان جنگ احد مى خوانيم: «هنگامى که پيغمبر (صلي الله عليه و آله) به مدينه بازگشت، از هر خانه اى صداى گريه وزارى براى شهيدى به گوش آن حضرت رسيد که بازماندگان براى شهيدانشان مى گريستند، جز خانه عمويش حمزه، پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بسيار ناراحت شد و گفت: حمزه گريه کنندگانى ندارد. اهل مدينه که از اين سخن باخبر شدند قسم ياد کردند که هرگز براى عزيز ازدست رفته اى گريه نکنند مگر اين که نخست براى حمزه نوحه گرى کنند و بگريند» و اين سنّت همچنان تا امروز (زمانى که امام باقر (عليه السلام) اين حديث را بيان مى فرمود) ادامه دارد.
روايات بسيارى نيز درباره نهى از جزع و بى تابى از معصومان (عليهم السلام) نقل شده است ازجمله اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد: «إنَّکَ إنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَيْکَ الْمَقاديرُ وَ أنْتَ مَأْجُورٌ وَ إنْ جَزِعْتَ جَرَتْ عَلَيْکَ الْمَقاديرُ وَ أنْتَ مَأْزورٌ؛ اگر صبر و شکيبايى (در مصائب) پيشه کنى آنچه مقدّر است به هر حال واقع مى شود و تو (در پيشگاه خدا) مأجور هستى و اگر جزع و بى تابى کنى مقدّرات به هر حال صورت مى گيرد، ولى تو گنهکار خواهى بود».
نبايد فراموش کرد که جزع و بى تابى افزون بر اين که نوعى ناسپاسى در پيشگاه خداست، آثار بسيار مخربى روى اعصاب انسان دارد و گاه او را تا سرحد جنون پيش مى برد.
2. تجهيز پيامبر (صلي الله عليه و آله)
در اين که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در چه روزى چشم از جهان بربست، اختلافى نيست. همه اتفاق نظر دارند که روز دوشنبه بود و مشهور ميان پيروان اهل بيت (عليهم السلام) اين است که دفن آن حضرت سه روز بعد انجام شد. گرچه از روايات استفاده مى شود که تعجيل در دفن ميّت مستحب است، ولى هنگامى که شخص ازدست رفته کسى مانند پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) باشد و مردم بخواهند گروه گروه بر او نماز بخوانند و به او اداى احترام کنند، مسئله شکل ديگرى به خود مى گيرد.
از روايات نيز استفاده مى شود که مردم ده نفر ده نفر وارد حجره پيامبر (صلي الله عليه و آله) شدند و بر آن حضرت نماز گزاردند و سپس در همان جا بدن پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به خاک سپرده شد، زيرا بعد از آن که هرکسى درباره محل دفن پيامبر (صلي الله عليه و آله) اظهار نظرى کرد، بعضى مکه را پيشنهاد کردند و عده اى مدينه را (در بقيع يا در صحن مسجد رسول اللّه (صلي الله عليه و آله)) اميرمؤمنان على (عليه السلام) فرمود: «إنَّ اللهَ لَمْ يَقْبِضْ نَبِيَّهُ إلّا في أطْهَرِ الْبِقاعِ فَيَنْبَغي أنْ يُدْفَنَ فِي الْبُقْعَةِ الَّتي قُبِضَ فيها فَاتَّفَقَتِ الْجَماعَةُ عَلى قَوْلِهِ (عليه السلام) وَدُفِنَ في حُجْرَتِهِ؛ خداوند هيچ پيغمبرى را قبض روح نمى کند مگر در پاک ترين نقاط روى زمين، بنابراين سزاوار است در همان محلى که حضرت قبض روح شده دفن شود. هنگامى که مردم اين سخن را شنيدند به اتفاق رأى آن حضرت را پذيرفتند و بدن پاک پيامبر در همانجا به خاک سپرده شد».
همچنين درباره اين که قبل از پوشاندن قبر چه کسى وارد قبر شد، نقل شده است: على (عليه السلام) و فضل بن عباس و دو نفر ديگر وارد شدند.
به هر حال شک نيست که تجهيز پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اعم از غسل و تکفين و نماز و تدفين عمدتآ به وسيله على (عليه السلام) صورت گرفت در حالى که ديگران در سقيفه بنى ساعده مشغول گفت و گو و چانه زدن درباره امر خلافت بودند و حتى مطابق بعضى از نقل ها تعزيه گردان هاى سقيفه، موفق به خواندن نماز بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) هم نشدند.
همان گونه که اشاره شد، امام (عليه السلام) اين سخن را هنگامى ايراد کرد که مشغول غسل و تجهيز پيغمبراکرم (صلي الله عليه و آله) بود؛ سخنانى سوزناک و حزن انگيز که از نهايت اندوه و غم مولا (عليه السلام) در آن هنگام خبر مى دهد. اين در حالى بود که ديگران بدن پيغمبر (صلي الله عليه و آله) را رها کرده بودند و در سقيفه بنى ساعده مشغول توطئه براى به دست گرفتن خلافت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بودند.
* * * مصيبت عظيم و جانکاه رحلت پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله).
امام (عليه السلام) پيکر پاک پيغمبراکرم (صلي الله عليه و آله) را مخاطب ساخته و چنين مى گويد: «پدر ومادرم فدايت باد اى رسول خدا! با مرگ تو چيزى قطع شد که با مرگ ديگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پيام آوردن (ازسوى خدا) و اخبار آسمان بود»؛ (بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ).
جمله «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي» که ازجمله هاى رايج در ميان عرب به هنگام اظهار علاقه به کسى است، اشاره به اين است که عزيزترين عزيزانم پدر و مادر من هستند که آن ها را فداى تو مى کنم. ممکن است به هنگام گفتن اين سخن، پدر و مادر گوينده زنده نباشند، همان گونه که در خطبه مورد بحث چنين است؛ ولى ضررى به مفهوم سخن نمى رساند، زيرا اين جمله جنبه کنايى دارد و اشاره به اين است که مخاطب، آن قدر عزيز است که انسان حاضر است عزيزترين بستگان خود را فداى او کند.
در بعضى از روايات آمده است: اگر پدر و مادر انسان زنده باشند و اهل ايمان، گفتن اين سخن اهانتى به آن ها مى گردد و سبب عقوق مى شود.
ولى ظاهرآ اين حديث ناظر به مواردى است که مخاطب، مانند پيغمبر و امامان (عليهم السلام) نباشد، زيرا چنين تعبيرى دربرابر آن بزرگواران نه تنها اهانت نيست، بلکه مايه افتخار است.
به همين دليل اين تعبير در بسيارى از زيارت نامه ها ديده مى شود در حالى که بسيارى از زيارت کنندگان، پدران و مادرانشان زنده و اهل ايمان اند.
تعبيرهاى «نبوت» و «انباء» و «اخبار السماء» سه مفهوم متفاوت دارند: «نبوّت» اشاره به مقام آن حضرت است و «انباء» برنامه عملى پيغمبر (صلي الله عليه و آله) را در ابلاغ وحى آسمانى بيان مى کند و «اخبار السماء» ناظر به خبرهايى است که مربوط به مسائل شريعت نبوده است، مانند خبرهاى غيبى و پيش بينى هاى حوادث آينده و ملاحم.
به هر حال جمله هاى مورد بحث به صراحت خبر از خاتميّت پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى دهد و دليل روشنى بر اين است که بعد از آن حضرت، فرشته وحى هرگز نازل نخواهد شد و اين موهبت عظيم که در سايه وجود پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نصيب جهانيان بود با رحلت او برداشته شد و ناراحتى شديد اميرمؤمنان على (عليه السلام) نيز براى همين است.
سپس به دو نکته ديگر اشاره مى کند، مى فرمايد: «ولى مصيبت تو اين اثر را داشت که تسلّى دهنده دربرابر مصائب غير توست (و با توجّه به اين که مصائب ديگر کوچک و کم اهميّت است، اضافه بر اين) مصيبت تو آن قدر گسترده است که عموم مردم در آن به طور يکسان عزادارند»؛ (خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّياً عَمَّنْ سِوَاکَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِيکَ سَوَاءً).
چگونه ممکن است مصيبت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) عموميّت نداشته باشد در حالى که او «رحمة للعالمين» بود و سبب نجات جامعه بشرى از چنگال انواع انحرافات. او به همه انسان ها تعلق داشت و همه را تحت توجّه و عنايت قرار مى داد، بنابراين همه بايد براى مرگ آن حضرت اشک بريزند.
ازسويى ديگر، هرقدر عزيز ازدست رفته بزرگ تر و آثارش گسترده تر باشد، به همان نسبت مصيبت فقدانش عظيم تر است و چون پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) برترين انسان، با خدمتى گسترده و بى نظير بود، مصيبت فقدانش از همه مصائب برتر است و به بيان ديگر، مصائب ديگر دربرابر مصيبت فقدان او کوچک است. به همين دليل امام (عليه السلام) هنگامى که گرفتار مصيبت جانکاه همسرش زهراى مرضيه (عليها السلام) شد، به همين مطلب اشاره فرمود و خطاب به پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) عرضه داشت: «گرچه پيمانه صبرم از فراق دختر برگزيده ات لبريز شده است، ولى مصيبت مرگ و رحلت تو به قدرى بزرگ بود که ديگر مصيبت ها را دربرابر من کوچک مى کند».
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم که به يکى از يارانش چنين فرمود: «إنْ أُصِبْتَ بِمُصيبَةٍ في نَفْسِکَ أوْ في مالِکَ أوْ فِي وُلْدِکَ فَاذْکُرْ مُصابَکَ بِرَسُولِ اللهِ فَإنَّ الْخَلائِقَ لَمْ يُصابُوا بِمِثْلِهِ قَطُّ؛ هرگاه مصيبتى در جان يا مال يا فرزندت به تو برسد، مصيبت رسول الله را ياد کن، زيرا مردم هرگز به مصيبتى مانند مصيبت آن حضرت گرفتار نشدند».
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن به نکته ديگرى اشاره کرده، عرضه مى دارد: «اگر تو ما را به شکيبايى امر نفرموده بودى و از جزع و بى تابى نهى نمى کردى، آن قدر براى تو گريه مى کرديم که اشک هايمان تمام شود و اين درد جانکاه هميشه برايمان باقى بود و حزن و اندوهمان دائمى، و تازه همه اين ها در مصيبت تو کم بود»؛ (وَ لَوْ لا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ، وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لَأَنْفَدْنَا عَلَيْکَ مَاءَ الشُّؤونِ، وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلاً وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً، وَ قَلاَّ لَکَ!).
با توجّه به اين که «شؤون» جمع «شأن» در اين جا به معناى غده هاى اشک زاست، منظور امام (عليه السلام) اين است که اگر ما را از گريه و جزع نهى نکرده بودى چنان اشک مى ريختيم که منابع اشکى ما تمام شود، ولى ما صبر و شکيبايى رااز تو آموختيم. آن روز که فرزندت ابراهيم از دنيا چشم پوشيد، اشک مى ريختى ولى بى تابى و جزع نداشتى، در مصيبت عظيم عمويت حمزه نيز همين گونه رفتار کردى، پس ما شکيبايى را از تو آموختيم.
واژه «مماطل» به معناى بدهکارى است که اداى دين خود را به تأخير مى اندازد و «داء المماطل» به بيمارى لاعلاج گفته مى شود که شباهت به چنان بدهکارى دارد.
«کمد» به معناى اندوه درونى است و «محالف» کسى است که با انسان پيمان بسته و بر سر پيمان خويش است، بنابراين «کمد محالف» اشاره به اندوه درونى پايدار است.
ضمير تثنيه در «قَلّا لک» اشاره به همان داء و کمد است؛ يعنى درد مصيبت تو و اندوه پايدار آن باز هم دربرابر عظمت اين مصيبت ناچيز است.
امام (عليه السلام) در ادامه مى افزايد: «امّا چه مى توان کرد، چون مرگ چيزى است که نمى توان آن را بازگرداند و قدرت بر دفع آن نيست» (وَ لَکِنَّهُ مَا لا يُمْلَکُ رَدُّهُ، وَلايُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ!).
بنابراين، گريستن و بى تابى مشکلى را حل نمى کند، بايد صبر کرد و به رضاى خدا راضى بود.
و به گفته سعدى:
خبر دارى اى استخوانى قفس *** که جان تو مرغى است نامش نفس
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قيد *** دگر ره، نگردد به دام تو صيد
در پايان، بار ديگر در مقام ابراز عشق و علاقه به پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) برآمده، عرضه مى دارد: «پدر و مادرم فدايت باد! ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن وهميشه به خاطر داشته باش»؛ (بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي! اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِکَ).
مفهوم اين تعبير آن است که روح پاک تو به ملکوت اعلى مى رود و در جوار قرب خدا قرار مى گيرد. در آن جا براى ما دعا کن و حل مشکلات ما را از خدايت بخواه، به گونه اى که هميشه در خاطر عاطر تو باشيم. نکته ها
1. گريه در مصيبت عزيزان
از کلام امام (عليه السلام) و روايات ديگر استفاده مى شود که گريستن در مصائب عزيزان ممنوع نيست، و ممنوع، تنها جزع و بى تابى و ناشکرى است. قلب انسان کانون عواطف است و اين عواطف مخصوصآ هنگامى که شديد باشد، در همه وجود انسان اثر مى گذارد. هنگامى که عزيزى از دست رود، قلب متلاطم مى گردد و اشک جارى مى شود، بغض گلوى انسان را مى گيرد و زبان به اظهار اشتياق به عزيز ازدست رفته مى پردازد. اين ها هيچ کدام ممنوع نيست، بلکه ممدوح است، به شرط اين که آميخته با شکيبايى و صبر باشد. ممنوع است که انسان بى تابى کند، سر به ديوار بکوبد، لطمه به صورت زند و سخنان ناروا بگويد.
در حديثى مى خوانيم: «هنگامى که خبر وفات جعفر بن ابى طالب و زيد بن حارثه (در جنگ موته) به پيغمبر (صلي الله عليه و آله) رسيد، هنگامى که وارد خانه مى شد به شدت براى آن ها گريه مى کرد و مى گفت: آن ها براى من سخن مى گفتند و با آن ها انس مى گرفتم، هردو با هم رفتند». نيز در داستان جنگ احد مى خوانيم: «هنگامى که پيغمبر (صلي الله عليه و آله) به مدينه بازگشت، از هر خانه اى صداى گريه وزارى براى شهيدى به گوش آن حضرت رسيد که بازماندگان براى شهيدانشان مى گريستند، جز خانه عمويش حمزه، پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بسيار ناراحت شد و گفت: حمزه گريه کنندگانى ندارد. اهل مدينه که از اين سخن باخبر شدند قسم ياد کردند که هرگز براى عزيز ازدست رفته اى گريه نکنند مگر اين که نخست براى حمزه نوحه گرى کنند و بگريند» و اين سنّت همچنان تا امروز (زمانى که امام باقر (عليه السلام) اين حديث را بيان مى فرمود) ادامه دارد.
روايات بسيارى نيز درباره نهى از جزع و بى تابى از معصومان (عليهم السلام) نقل شده است ازجمله اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد: «إنَّکَ إنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَيْکَ الْمَقاديرُ وَ أنْتَ مَأْجُورٌ وَ إنْ جَزِعْتَ جَرَتْ عَلَيْکَ الْمَقاديرُ وَ أنْتَ مَأْزورٌ؛ اگر صبر و شکيبايى (در مصائب) پيشه کنى آنچه مقدّر است به هر حال واقع مى شود و تو (در پيشگاه خدا) مأجور هستى و اگر جزع و بى تابى کنى مقدّرات به هر حال صورت مى گيرد، ولى تو گنهکار خواهى بود».
نبايد فراموش کرد که جزع و بى تابى افزون بر اين که نوعى ناسپاسى در پيشگاه خداست، آثار بسيار مخربى روى اعصاب انسان دارد و گاه او را تا سرحد جنون پيش مى برد.
2. تجهيز پيامبر (صلي الله عليه و آله)
در اين که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در چه روزى چشم از جهان بربست، اختلافى نيست. همه اتفاق نظر دارند که روز دوشنبه بود و مشهور ميان پيروان اهل بيت (عليهم السلام) اين است که دفن آن حضرت سه روز بعد انجام شد. گرچه از روايات استفاده مى شود که تعجيل در دفن ميّت مستحب است، ولى هنگامى که شخص ازدست رفته کسى مانند پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) باشد و مردم بخواهند گروه گروه بر او نماز بخوانند و به او اداى احترام کنند، مسئله شکل ديگرى به خود مى گيرد.
از روايات نيز استفاده مى شود که مردم ده نفر ده نفر وارد حجره پيامبر (صلي الله عليه و آله) شدند و بر آن حضرت نماز گزاردند و سپس در همان جا بدن پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به خاک سپرده شد، زيرا بعد از آن که هرکسى درباره محل دفن پيامبر (صلي الله عليه و آله) اظهار نظرى کرد، بعضى مکه را پيشنهاد کردند و عده اى مدينه را (در بقيع يا در صحن مسجد رسول اللّه (صلي الله عليه و آله)) اميرمؤمنان على (عليه السلام) فرمود: «إنَّ اللهَ لَمْ يَقْبِضْ نَبِيَّهُ إلّا في أطْهَرِ الْبِقاعِ فَيَنْبَغي أنْ يُدْفَنَ فِي الْبُقْعَةِ الَّتي قُبِضَ فيها فَاتَّفَقَتِ الْجَماعَةُ عَلى قَوْلِهِ (عليه السلام) وَدُفِنَ في حُجْرَتِهِ؛ خداوند هيچ پيغمبرى را قبض روح نمى کند مگر در پاک ترين نقاط روى زمين، بنابراين سزاوار است در همان محلى که حضرت قبض روح شده دفن شود. هنگامى که مردم اين سخن را شنيدند به اتفاق رأى آن حضرت را پذيرفتند و بدن پاک پيامبر در همانجا به خاک سپرده شد».
همچنين درباره اين که قبل از پوشاندن قبر چه کسى وارد قبر شد، نقل شده است: على (عليه السلام) و فضل بن عباس و دو نفر ديگر وارد شدند.
به هر حال شک نيست که تجهيز پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اعم از غسل و تکفين و نماز و تدفين عمدتآ به وسيله على (عليه السلام) صورت گرفت در حالى که ديگران در سقيفه بنى ساعده مشغول گفت و گو و چانه زدن درباره امر خلافت بودند و حتى مطابق بعضى از نقل ها تعزيه گردان هاى سقيفه، موفق به خواندن نماز بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) هم نشدند.
پاورقی ها
من لا يحضره الفقيه، ج 1، باب النوادر، ص 187، ح 564.
«مسليا» به معناى تسليت دهنده است و از ريشه «سلو» بر وزن «سرو» به معناى آرامش بعد از ناراحتى گرفته شده است. نهج البلاغه، خطبه 202. کافى، ج 3،باب التعزى، ص 220، ح 2. «انفدنا» از ريشه «نفاد» به معناى تمام شدن چيزى است و «انفاد» مصدر باب افعال به معناى تمام کردن است. کليات سعدى، بوستان، باب نهم، در توبه و راه صواب، ص 498. «بال» به معناى خاطر و قلب و حال است. من لايحضره الفقيه، ج 1، باب تعزية و الجزع عند المصيبة، ص 183، ح 553. جامع الأخبار، شعيرى، ص 116. من لايحضره الفقيه، ج 1، باب تعزية و الجزع عند المصيبة، ص 177، ح 527. تهذيب الاحکام، ج 6، باب نسب رسول اللّه (صلي الله عليه و آله)، ص 2 و 3. مناقب آل ابى طالب (عليه السلام) (ابن شهر آشوب)، ج 1، ص 240. براى آگاهى بيشتر درباره مسائل مذکور به کتاب بحارالانوار، ج 22، ص 503-549 مراجعه کنيد.
«مسليا» به معناى تسليت دهنده است و از ريشه «سلو» بر وزن «سرو» به معناى آرامش بعد از ناراحتى گرفته شده است. نهج البلاغه، خطبه 202. کافى، ج 3،باب التعزى، ص 220، ح 2. «انفدنا» از ريشه «نفاد» به معناى تمام شدن چيزى است و «انفاد» مصدر باب افعال به معناى تمام کردن است. کليات سعدى، بوستان، باب نهم، در توبه و راه صواب، ص 498. «بال» به معناى خاطر و قلب و حال است. من لايحضره الفقيه، ج 1، باب تعزية و الجزع عند المصيبة، ص 183، ح 553. جامع الأخبار، شعيرى، ص 116. من لايحضره الفقيه، ج 1، باب تعزية و الجزع عند المصيبة، ص 177، ح 527. تهذيب الاحکام، ج 6، باب نسب رسول اللّه (صلي الله عليه و آله)، ص 2 و 3. مناقب آل ابى طالب (عليه السلام) (ابن شهر آشوب)، ج 1، ص 240. براى آگاهى بيشتر درباره مسائل مذکور به کتاب بحارالانوار، ج 22، ص 503-549 مراجعه کنيد.