تفسیر نامه 4
وَمِن کتابٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
إلى بَعْضِ أُمَراءِ جَيْشِهِ
فَإِنْ عَادُوا إِلَى ظِلِّ الطَّاعَةِ فَذَاکَ الَّذِي نُحِبُّ، وَإِنْ تَوَافَتِ الْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَى الشِّقَاقِ وَالْعِصْيَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَکَ إِلَى مَنْ عَصَاکَ، وَاسْتَغْنِ بِمَنِ انْقَادَ مَعَکَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْکَ، فَإِنَّ الْمُتَکَارِهَ مَغِيبُهُ خَيْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ، وَقُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِهِ.
ترجمه
از نامه هاى امام (عليه السلام) است
به بعضى از سران سپاهش
مخالفان را (کسانى که فرمان تو را در مقابله با لشکريان طلحه و زبير پذيرا نيستند) نصيحت کن، اگر به سايه اطاعت بازگردند (و تسليم فرمان تو شوند) اين همان چيزى است که ما دوست داريم (و از آن ها مى خواهيم) و اگر حوادث، آنان را به سوى اختلاف و عصيان کشاند به کمک کسانى که از تو اطاعت مى کنند با کسانى که تو را نافرمانى مى کنند پيکار کن و با کسانى که مطيع اند از کسانى که سستى مى ورزند خود را بى نياز ساز؛ زيرا سست عنصران و کسانى که از جنگ با دشمن کراهت دارند غيبت شان بهتر از حضورشان است و قعود آن ها از جنگ، از قيامشان کارسازتر است!
به بعضى از سران سپاهش
مخالفان را (کسانى که فرمان تو را در مقابله با لشکريان طلحه و زبير پذيرا نيستند) نصيحت کن، اگر به سايه اطاعت بازگردند (و تسليم فرمان تو شوند) اين همان چيزى است که ما دوست داريم (و از آن ها مى خواهيم) و اگر حوادث، آنان را به سوى اختلاف و عصيان کشاند به کمک کسانى که از تو اطاعت مى کنند با کسانى که تو را نافرمانى مى کنند پيکار کن و با کسانى که مطيع اند از کسانى که سستى مى ورزند خود را بى نياز ساز؛ زيرا سست عنصران و کسانى که از جنگ با دشمن کراهت دارند غيبت شان بهتر از حضورشان است و قعود آن ها از جنگ، از قيامشان کارسازتر است!
شرح و تفسیر
نامه در يک نگاه
محتواى نامه روشن است. امام (عليه السلام) به يکى از فرماندهان لشکرش دستور مى دهد که در مقابل گروهى شورشى ايستادگى کند. نخست آن ها را نصيحت کند که به راه راست بازگردند و اگر نپذيرفتند با نيروى نظامى آن ها را سر جاى خود بنشاند. همان گونه که بعداً اشاره خواهيم کرد مخاطب اين نامه عثمان بن حنيف، فرماندار بصره بوده است که در عين حال، فرماندهى لشکر را نيز بر عهده داشت و لذا مرحوم سيّد رضى عنوان نامه را «إلى بَعْضِ أُمَراءِ جَيْشِهِ» قرار داده است.
* * * افراد سست را کنار بزن
قبل از ورود در تفسير اين نامه بايد به شأن صدور آن توجّه کنيم. آن گونه که مرحوم شيخ مفيد در کتاب الجَمَل نوشته است جريان چنين بود:
«بعد از قتل عثمان و بيعت عامه مردم با اميرمؤمنان على (عليه السلام) هنگامى که طلحه و زبير به اهداف خود که خلافت (يا لااقل امارت بر بخشى از جهان اسلام) بود، نرسيدند، از مدينه به سمت مکّه حرکت کردند و در مکّه عبدالله بن زبير را نزد عايشه فرستادند که به او بگويد: امير المؤمنين عثمان مظلوم کشته شد و على بن ابى طالب امور مردم را قبضه کرد و به وسيله سفيهانى که قتل عثمان را بر عهده گرفتند بر همه چيز غلبه يافت و ما از اين مى ترسيم که مفاسدى از اين طريق در جهان اسلام پيدا شود. اگر مصلحت مى بينى در سفر به بصره همراه ما باش، اميد است خداوند به وسيله تو اختلاف اين امّت را التيام بخشد و شکاف ميان آن ها را پر کند و پراکندگى آن ها را برطرف سازد و امورشان را بدين طريق اصلاح کند.
عبدالله نزد عايشه آمد و پيام را رساند. عايشه در ابتدا امتناع ورزيد، سپس فرداى آن روز موافقت خود را اعلام کرد. هنگامى که طلحه و زبير به اتفاق عايشه و گروه شورشيان به بصره رسيدند عثمان بن حنيف، فرماندار اميرمؤمنان على (عليه السلام) در بصره نامه اى براى آن حضرت نوشت و آن حضرت را در جريان امور گذاشت. حضرت نامه مورد بحث را مرقوم داشت و براى عثمان بن حنيف فرستاد و دستور داد به اتفاق گروه وفاداران به امام (عليه السلام) از اهالى بصره، در مقابل مخالفان بايستند».
اکنون به شرح نامه مى پردازيم. امام (عليه السلام) مى فرمايد: «مخالفان را (کسانى که فرمان تو را در مقابله با لشکريان طلحه و زبير پذيرا نيستند) نصيحت کن اگر به سايه اطاعت بازگردند (و تسليم فرمان تو شوند) اين همان چيزى است که ما دوست داريم (و از آن ها مى خواهيم) و اگر حوادث، آنان را به سوى اختلاف و عصيان کشاند با کمک کسانى که از تو اطاعت مى کنند با کسانى که تو را نافرمانى مى کنند پيکار کن و با کسانى که مطيع اند از کسانى که سستى مى ورزند خود را بى نياز ساز»؛ (فَإِنْ عَادُوا إِلَى ظِلِّ الطَّاعَةِ فَذَاکَ الَّذِي نُحِبُّ، وَإِنْ تَوَافَتِ الْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَى الشِّقَاقِ الْعِصْيَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَکَ إِلَى مَنْ عَصَاکَ وَاسْتَغْنِ بِمَنِ انْقَادَ مَعَکَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْکَ).
تعبير «ظِلِّ الطَّاعَةِ» (سايه اطاعت) تعبير لطيفى است و اشاره به اين مى کند که عصيان و سرکشى و مخالفت، همچون آفتاب سوزان است و اطاعت و تسليم دربرابر فرماندهان عدل، سايه لذت بخشى است که به جامعه آرامش مى دهد.
تفاوت شقاق و عصيان در اين است که شقاق به معناى جدايى است و عصيان و نافرمانى چيزى فراتر از جدايى است.
آن گاه امام (عليه السلام) در پايان اين نامه به دليل دستور خود اشاره کرده، مى فرمايد : «زيرا سست عنصران و کسانى که از جنگ با دشمن کراهت دارند غيابشان بهتر از حضورشان است و قعود آن ها از جنگ، از قيامشان کارسازتر است»؛ (فَإِنَّ الْمُتَکَارِهَ مَغِيبُهُ خَيْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ، وَقُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِهِ).
اين همان چيزى است که قرآن مجيد نيز درباره گروهى از منافقان در سوره توبه مى فرمايد: (لَوْ خَرَجُوا فِيکُمْ مَّا زَادُوکُمْ إِلاَّ خَبَالا وَلَأَوْضَعُوا خِلاَلَکُمْ يَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ)؛ «اگر آن ها همراه شما (به سوى ميدان جهاد) خارج مى شدند جز اضطراب و ترديد و فساد، چيزى بر شما نمى افزودند و به سرعت در بين شما به فتنه انگيزى (و ايجاد تفرقه و نفاق) مى پرداختند». نکته ها
1. جنايات شورشيان جمل
از تاريخ طبرى و بعضى کتب ديگر و همچنين خطبه 172، که پيش تر به طور مشروح درباره آن سخن گفتيم، استفاده مى شود که بعد از ورود طلحه و زبير و لشکر آن ها به بصره، عثمان بن حنيف طى نامه مورد بحث که ازسوى اميرمؤمنان على (عليه السلام) به او رسيد مأمور شد با آن ها به مقابله برخيزد تا امام (عليه السلام) و لشکريانش وارد شوند؛ ولى مردم بصره به دو گروه تقسيم شدند؛ گروهى مى گفتند: ما بايد به يارى نماينده امام (عليه السلام) برخيزيم و گروه ديگر مى گفتند: شورشيان راست مى گويند ما بايد به حمايت عايشه، همسر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) و همراهانش برخيزيم و اين دو گروه با هم به مقابله برخاستند و قابل توجّه اين که «جارية بن قدامه» يکى از سران قبايل بصره، نزد عايشه آمد و گفت: اى ام المؤمنين! به خدا قتل عثمان نزد ما کم اهمّيّت تر است از اين که تو از خانه ات بيرون آمده اى و ستر و حرمت پيغمبر را کنار زده اى و بر اين شتر ملعون سوار شده اى و خود را در معرض تير و شمشير مخالفان قرار داده اى واحترام خود را پايمال ساخته اى. اگر به ميل خود آمده اى به خانه ات برگرد و اگر تو را با اکراه آورده اند از مردم کمک بخواه تا به خانه ات برگردى.
به هر حال طلحه و زبير و همدستانش در زير لباس خود زره پوشيدند و هنگام نماز صبح به مسجد آمدند. عثمان بن حنيف بى خبر از اين جريان به هنگام نماز به مسجد آمد تا با مردم نماز بخواند. ياران طلحه و زبير او را عقب کشيدند و زبير را براى نماز جلو آوردند. گروه پاسداران بيت المال که «سبابجة» ناميده مى شدند جلو آمدند و زبير را از مسجد بيرون کردند و عثمان را براى نماز جلو آوردند، ولى ياران زبير حمله کردند و عثمان بن حنيف و يارانش را عقب راندند. اين جنگ و گريز تا نزديک طلوع آفتاب ادامه يافت. جمعى فرياد کشيدند: اى اصحاب محمد! از خدا بترسيد آفتاب در حال طلوع کردن است، نماز چه شد؟ سرانجام زبير غالب شد و نماز را با مردم خواند و بعد از نماز، زبير با ياران مسلح خود به عثمان بن حنيف و طرفدارانش حمله کردند و او را گرفتند و تا سرحد مرگ زدند و تمام موهاى صورت و ابروها و مژه هاى چشمانش را کندند و سرانجام گروهى را شکنجه کردند و کشتند.
امام (عليه السلام) در خطبه 172 به اين مسئله اشاره کرده، مى فرمايد: «به خدا سوگند! اگر آن ها تنها يک نفر را بدون گناه مى کشتند، خونشان براى من حلال بود تا چه رسد به اين که گروه عظيمى از مسلمانان را به قتل رساندند».
البتّه اين درگيرى غير از درگيرى ديگرى است که بر سر امامت نماز بين طلحه و زبير واقع شده که هرکدام مى خواستند امامت جماعت را عهده دار شوند که عايشه ميانجى گرى کرد و بنا شد پسر زبير امامت جماعت را بر عهده بگيرد.
طرفداران طلحه و زبير و عايشه جنايات عجيبى مرتکب شدند ازجمله «سبابجه» که هفتاد نفر و به روايتى چهارصد نفر بودند همه را به دستور عايشه سر بريدند و اين اوضاع خون بار همچنان ادامه يافت تا لشکر امام (عليه السلام) وارد شد وشورشيان جمل را تار و مار کرد و طلحه و زبير کشته شدند و عايشه را با گروهى تحت الحفظ به مدينه بازگرداندند و آرامش به بصره بازگشت. 2. به چه کسانى مى توان اعتماد کرد؟
امام (عليه السلام) در اين نامه اشاره به نکته مهمى کرده که سزاوار است مورد توجّه همه مديران و فرماندهان باشد و آن اين که هرگز افراد سست اراده و خالى از انگيزه و تصميم را به حساب نياورند و آن ها را به صورت سياهى لشکر با خود به صحنه نکشانند، چراکه خطر و ضرر آن ها بيش از سود و منفعت آن هاست، عدم حضور آن ها در صحنه، مايه آرامش مبارزان است و حضورشان مايه ناراحتى و تنش.
شبيه اين معنا همان گونه که اشاره شد در قرآن مجيد نيز در داستان جنگ تبوک (و همچنين جنگ احد) آمده است؛ درمورد اوّل مى فرمايد : (لَوْ خَرَجُوا فِيکُمْ ما زادُوکُمْ إِلّا خَبالاً وَلَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ يَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَة)؛ «اگر آن ها همراه شما (به سوى ميدان جهاد) خارج مى شدند جز اضطراب و ترديد و فساد، چيزى بر شما نمى افزودند؛ و به سرعت در ميان شما به فتنه انگيزى (و ايجاد تفرقه و نفاق) مى پرداختند».
درمورد داستان جنگ احد، در آيه بعد از آن مى فرمايد: (لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتّى جاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللهِ وَهُمْ کارِهُونَ)؛«آن ها پيش ازاين (نيز) درپى فتنه انگيزى بودند، و کارها را بر تو دگرگون (و آشفته) ساختند؛ تا آن که حق فرارسيد، و فرمان خدا آشکار گشت (و پيروز شديد) در حالى که آن ها ناراضى بودند».
کوتاه سخن اين که آيات فوق، درس بزرگى به همه مسلمانان مى دهد که هيچ گاه در فکر افزودن سياهى لشکر و کميّت و تعداد نباشند، بلکه به اين فکر باشند که افراد مخلص و باايمان را انتخاب کنند هرچند نفراتشان در ظاهر کم باشد؛ همان گونه که در آيات مربوط به داستان بنى اسرائيل و طالوت و جالوت نيز آمده است: (کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثيرَةً بِإِذْنِ اللهِ).
محتواى نامه روشن است. امام (عليه السلام) به يکى از فرماندهان لشکرش دستور مى دهد که در مقابل گروهى شورشى ايستادگى کند. نخست آن ها را نصيحت کند که به راه راست بازگردند و اگر نپذيرفتند با نيروى نظامى آن ها را سر جاى خود بنشاند. همان گونه که بعداً اشاره خواهيم کرد مخاطب اين نامه عثمان بن حنيف، فرماندار بصره بوده است که در عين حال، فرماندهى لشکر را نيز بر عهده داشت و لذا مرحوم سيّد رضى عنوان نامه را «إلى بَعْضِ أُمَراءِ جَيْشِهِ» قرار داده است.
* * * افراد سست را کنار بزن
قبل از ورود در تفسير اين نامه بايد به شأن صدور آن توجّه کنيم. آن گونه که مرحوم شيخ مفيد در کتاب الجَمَل نوشته است جريان چنين بود:
«بعد از قتل عثمان و بيعت عامه مردم با اميرمؤمنان على (عليه السلام) هنگامى که طلحه و زبير به اهداف خود که خلافت (يا لااقل امارت بر بخشى از جهان اسلام) بود، نرسيدند، از مدينه به سمت مکّه حرکت کردند و در مکّه عبدالله بن زبير را نزد عايشه فرستادند که به او بگويد: امير المؤمنين عثمان مظلوم کشته شد و على بن ابى طالب امور مردم را قبضه کرد و به وسيله سفيهانى که قتل عثمان را بر عهده گرفتند بر همه چيز غلبه يافت و ما از اين مى ترسيم که مفاسدى از اين طريق در جهان اسلام پيدا شود. اگر مصلحت مى بينى در سفر به بصره همراه ما باش، اميد است خداوند به وسيله تو اختلاف اين امّت را التيام بخشد و شکاف ميان آن ها را پر کند و پراکندگى آن ها را برطرف سازد و امورشان را بدين طريق اصلاح کند.
عبدالله نزد عايشه آمد و پيام را رساند. عايشه در ابتدا امتناع ورزيد، سپس فرداى آن روز موافقت خود را اعلام کرد. هنگامى که طلحه و زبير به اتفاق عايشه و گروه شورشيان به بصره رسيدند عثمان بن حنيف، فرماندار اميرمؤمنان على (عليه السلام) در بصره نامه اى براى آن حضرت نوشت و آن حضرت را در جريان امور گذاشت. حضرت نامه مورد بحث را مرقوم داشت و براى عثمان بن حنيف فرستاد و دستور داد به اتفاق گروه وفاداران به امام (عليه السلام) از اهالى بصره، در مقابل مخالفان بايستند».
اکنون به شرح نامه مى پردازيم. امام (عليه السلام) مى فرمايد: «مخالفان را (کسانى که فرمان تو را در مقابله با لشکريان طلحه و زبير پذيرا نيستند) نصيحت کن اگر به سايه اطاعت بازگردند (و تسليم فرمان تو شوند) اين همان چيزى است که ما دوست داريم (و از آن ها مى خواهيم) و اگر حوادث، آنان را به سوى اختلاف و عصيان کشاند با کمک کسانى که از تو اطاعت مى کنند با کسانى که تو را نافرمانى مى کنند پيکار کن و با کسانى که مطيع اند از کسانى که سستى مى ورزند خود را بى نياز ساز»؛ (فَإِنْ عَادُوا إِلَى ظِلِّ الطَّاعَةِ فَذَاکَ الَّذِي نُحِبُّ، وَإِنْ تَوَافَتِ الْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَى الشِّقَاقِ الْعِصْيَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَکَ إِلَى مَنْ عَصَاکَ وَاسْتَغْنِ بِمَنِ انْقَادَ مَعَکَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْکَ).
تعبير «ظِلِّ الطَّاعَةِ» (سايه اطاعت) تعبير لطيفى است و اشاره به اين مى کند که عصيان و سرکشى و مخالفت، همچون آفتاب سوزان است و اطاعت و تسليم دربرابر فرماندهان عدل، سايه لذت بخشى است که به جامعه آرامش مى دهد.
تفاوت شقاق و عصيان در اين است که شقاق به معناى جدايى است و عصيان و نافرمانى چيزى فراتر از جدايى است.
آن گاه امام (عليه السلام) در پايان اين نامه به دليل دستور خود اشاره کرده، مى فرمايد : «زيرا سست عنصران و کسانى که از جنگ با دشمن کراهت دارند غيابشان بهتر از حضورشان است و قعود آن ها از جنگ، از قيامشان کارسازتر است»؛ (فَإِنَّ الْمُتَکَارِهَ مَغِيبُهُ خَيْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ، وَقُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِهِ).
اين همان چيزى است که قرآن مجيد نيز درباره گروهى از منافقان در سوره توبه مى فرمايد: (لَوْ خَرَجُوا فِيکُمْ مَّا زَادُوکُمْ إِلاَّ خَبَالا وَلَأَوْضَعُوا خِلاَلَکُمْ يَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ)؛ «اگر آن ها همراه شما (به سوى ميدان جهاد) خارج مى شدند جز اضطراب و ترديد و فساد، چيزى بر شما نمى افزودند و به سرعت در بين شما به فتنه انگيزى (و ايجاد تفرقه و نفاق) مى پرداختند». نکته ها
1. جنايات شورشيان جمل
از تاريخ طبرى و بعضى کتب ديگر و همچنين خطبه 172، که پيش تر به طور مشروح درباره آن سخن گفتيم، استفاده مى شود که بعد از ورود طلحه و زبير و لشکر آن ها به بصره، عثمان بن حنيف طى نامه مورد بحث که ازسوى اميرمؤمنان على (عليه السلام) به او رسيد مأمور شد با آن ها به مقابله برخيزد تا امام (عليه السلام) و لشکريانش وارد شوند؛ ولى مردم بصره به دو گروه تقسيم شدند؛ گروهى مى گفتند: ما بايد به يارى نماينده امام (عليه السلام) برخيزيم و گروه ديگر مى گفتند: شورشيان راست مى گويند ما بايد به حمايت عايشه، همسر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) و همراهانش برخيزيم و اين دو گروه با هم به مقابله برخاستند و قابل توجّه اين که «جارية بن قدامه» يکى از سران قبايل بصره، نزد عايشه آمد و گفت: اى ام المؤمنين! به خدا قتل عثمان نزد ما کم اهمّيّت تر است از اين که تو از خانه ات بيرون آمده اى و ستر و حرمت پيغمبر را کنار زده اى و بر اين شتر ملعون سوار شده اى و خود را در معرض تير و شمشير مخالفان قرار داده اى واحترام خود را پايمال ساخته اى. اگر به ميل خود آمده اى به خانه ات برگرد و اگر تو را با اکراه آورده اند از مردم کمک بخواه تا به خانه ات برگردى.
به هر حال طلحه و زبير و همدستانش در زير لباس خود زره پوشيدند و هنگام نماز صبح به مسجد آمدند. عثمان بن حنيف بى خبر از اين جريان به هنگام نماز به مسجد آمد تا با مردم نماز بخواند. ياران طلحه و زبير او را عقب کشيدند و زبير را براى نماز جلو آوردند. گروه پاسداران بيت المال که «سبابجة» ناميده مى شدند جلو آمدند و زبير را از مسجد بيرون کردند و عثمان را براى نماز جلو آوردند، ولى ياران زبير حمله کردند و عثمان بن حنيف و يارانش را عقب راندند. اين جنگ و گريز تا نزديک طلوع آفتاب ادامه يافت. جمعى فرياد کشيدند: اى اصحاب محمد! از خدا بترسيد آفتاب در حال طلوع کردن است، نماز چه شد؟ سرانجام زبير غالب شد و نماز را با مردم خواند و بعد از نماز، زبير با ياران مسلح خود به عثمان بن حنيف و طرفدارانش حمله کردند و او را گرفتند و تا سرحد مرگ زدند و تمام موهاى صورت و ابروها و مژه هاى چشمانش را کندند و سرانجام گروهى را شکنجه کردند و کشتند.
امام (عليه السلام) در خطبه 172 به اين مسئله اشاره کرده، مى فرمايد: «به خدا سوگند! اگر آن ها تنها يک نفر را بدون گناه مى کشتند، خونشان براى من حلال بود تا چه رسد به اين که گروه عظيمى از مسلمانان را به قتل رساندند».
البتّه اين درگيرى غير از درگيرى ديگرى است که بر سر امامت نماز بين طلحه و زبير واقع شده که هرکدام مى خواستند امامت جماعت را عهده دار شوند که عايشه ميانجى گرى کرد و بنا شد پسر زبير امامت جماعت را بر عهده بگيرد.
طرفداران طلحه و زبير و عايشه جنايات عجيبى مرتکب شدند ازجمله «سبابجه» که هفتاد نفر و به روايتى چهارصد نفر بودند همه را به دستور عايشه سر بريدند و اين اوضاع خون بار همچنان ادامه يافت تا لشکر امام (عليه السلام) وارد شد وشورشيان جمل را تار و مار کرد و طلحه و زبير کشته شدند و عايشه را با گروهى تحت الحفظ به مدينه بازگرداندند و آرامش به بصره بازگشت. 2. به چه کسانى مى توان اعتماد کرد؟
امام (عليه السلام) در اين نامه اشاره به نکته مهمى کرده که سزاوار است مورد توجّه همه مديران و فرماندهان باشد و آن اين که هرگز افراد سست اراده و خالى از انگيزه و تصميم را به حساب نياورند و آن ها را به صورت سياهى لشکر با خود به صحنه نکشانند، چراکه خطر و ضرر آن ها بيش از سود و منفعت آن هاست، عدم حضور آن ها در صحنه، مايه آرامش مبارزان است و حضورشان مايه ناراحتى و تنش.
شبيه اين معنا همان گونه که اشاره شد در قرآن مجيد نيز در داستان جنگ تبوک (و همچنين جنگ احد) آمده است؛ درمورد اوّل مى فرمايد : (لَوْ خَرَجُوا فِيکُمْ ما زادُوکُمْ إِلّا خَبالاً وَلَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ يَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَة)؛ «اگر آن ها همراه شما (به سوى ميدان جهاد) خارج مى شدند جز اضطراب و ترديد و فساد، چيزى بر شما نمى افزودند؛ و به سرعت در ميان شما به فتنه انگيزى (و ايجاد تفرقه و نفاق) مى پرداختند».
درمورد داستان جنگ احد، در آيه بعد از آن مى فرمايد: (لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتّى جاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللهِ وَهُمْ کارِهُونَ)؛«آن ها پيش ازاين (نيز) درپى فتنه انگيزى بودند، و کارها را بر تو دگرگون (و آشفته) ساختند؛ تا آن که حق فرارسيد، و فرمان خدا آشکار گشت (و پيروز شديد) در حالى که آن ها ناراضى بودند».
کوتاه سخن اين که آيات فوق، درس بزرگى به همه مسلمانان مى دهد که هيچ گاه در فکر افزودن سياهى لشکر و کميّت و تعداد نباشند، بلکه به اين فکر باشند که افراد مخلص و باايمان را انتخاب کنند هرچند نفراتشان در ظاهر کم باشد؛ همان گونه که در آيات مربوط به داستان بنى اسرائيل و طالوت و جالوت نيز آمده است: (کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثيرَةً بِإِذْنِ اللهِ).
پاورقی ها
الجمل، ص 229.
«توافت» از ريشه «وفا» گرفته شده و به معناى دست به دست هم دادن و گرد هم آمدن است و منظور در جمله بالا اين است که اگر حوادث دست به دست هم بدهد و مخالفان را به ادامه سرکشى وادارد. «انهد» صيغه امر است از ريشه «نهود» به معناى برآمدن و برخاستن براى انجام کارى است. «تقاعس» از ريشه «قعس» بر وزن «فحص» و به معناى کندى کردن، شانه خالى کردن و عقب نشينى نمودن از انجام کار يا نبرد است. «المتکاره» به معناى کسى است که راضى به انجام کارى نيست و از انجام آن خشمگين است. از ريشه «کراهت» گرفته شده است. «مغيبه» واژه «مغيب» و «مشهد» که بعد از آن آمده، مصدر ميمى است و به معناى غيبت و حضور است. توبه، آيه 47. نهج البلاغة، خطبه 172. براى شرح بيشتر به تاريخ طبرى، ج 3، ص 462-548 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 9، ص 305-323 مراجعه شود. توبه، آيه 47. توبه، آيه 48. بقره، آيه 249.
«توافت» از ريشه «وفا» گرفته شده و به معناى دست به دست هم دادن و گرد هم آمدن است و منظور در جمله بالا اين است که اگر حوادث دست به دست هم بدهد و مخالفان را به ادامه سرکشى وادارد. «انهد» صيغه امر است از ريشه «نهود» به معناى برآمدن و برخاستن براى انجام کارى است. «تقاعس» از ريشه «قعس» بر وزن «فحص» و به معناى کندى کردن، شانه خالى کردن و عقب نشينى نمودن از انجام کار يا نبرد است. «المتکاره» به معناى کسى است که راضى به انجام کارى نيست و از انجام آن خشمگين است. از ريشه «کراهت» گرفته شده است. «مغيبه» واژه «مغيب» و «مشهد» که بعد از آن آمده، مصدر ميمى است و به معناى غيبت و حضور است. توبه، آيه 47. نهج البلاغة، خطبه 172. براى شرح بيشتر به تاريخ طبرى، ج 3، ص 462-548 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 9، ص 305-323 مراجعه شود. توبه، آيه 47. توبه، آيه 48. بقره، آيه 249.