تفسیر نامه 5

وَمِن کتابٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
إلى أشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ عامِلُ أذَرْبيجان
وَإِنَّ عَمَلَکَ لَيْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَلَکِنَّهُ فِي عُنُقِکَ أَمَانَةٌ، وَأَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَکَ. لَيْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ، وَلا تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِيقَةٍ، وَفِي يَدَيْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَأَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ، وَلَعَلِّي أَلاَّ أَکُونَ شَرَّ وُلاتِکَ لَکَ، وَالسَّلامُ

ترجمه
از نامه هاى امام (عليه السلام) است
به اشعث بن قيس، فرماندار آذربايجان
اين فرماندارى، براى تو وسيله آب و نان نيست؛ بلکه امانتى است بر گردنت و (بدان) تو ازسوى مافوق خود تحت مراقبت هستى. هرگز حق ندارى درباره رعيّت، استبداد به خرج دهى و حق ندارى در کارهاى مهم و خطير بدون اطمينان وارد شوى. در دست تو بخشى از اموال خداوند عزّوجلّ است و تو يکى از خزانه داران او هستى، بايد آن را حفظ کنى تا به دست من برسانى، اميد است من رئيس بدى براى تو نباشم، والسلام.
شرح و تفسیر
نامه در يک نگاه
اين نامه به طور عمده به اين نکته اشاره مى کند که مقامات و منصب ها در حکومت اسلامى وسيله آب و نان افراد نيست بلکه امانت هاى الهى است که بايد به دقت از آن مراقبت کنند. به همين دليل نبايد دربرابر مردم استبداد به خرج دهند و درمورد بيت المال بايد با احتياط تمام گام بردارند. . مقامات کشور اسلام امانت الهى است
همان گونه که اشاره شد آنچه مرحوم سيّد رضى در اين نامه آورده، بخشى از نامه مشروح ترى است که در کتاب صفين آمده است. از مجموع نامه چنين استفاده مى شود که اشعث بن قيس به دليل سوابق سوئى که داشت بعد از روى کار آمدن امام (عليه السلام)، براى منصب خود احساس ناامنى کرد چراکه احتمال مى داد امام (عليه السلام) او را از حکومت آذربايجان بردارد. از آن جايى که ممکن بود او مسأله جنگ جمل و قتل عثمان را بهانه اى براى سرکشى قرار دهد، امام (عليه السلام) براى پيش گيرى از فتنه انگيزى او اين نامه را برايش نوشت و در آغاز نامه چنين فرمود: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ مِنْ عَبْدِاللهِ عَلِيٍّ أَميرِ الْمُوْمِنينَ إِلَى الأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ أَمّا بَعْدُ، فَلَوْ لا هَنَاتٌ وَهَنَاتٌ کُنَّ مِنْکَ لَکُنْتَ الْمُقَدَّمُ في هذَا الأَمْرِ قَبْلَ النّاسِ وَلَعَلَّ آخِرَ أَمْرِکَ يَحْمَدُ أَوَّلَهُ، وَيَحْمِلُ بَعْضُهُ بَعْضاً، إِنِ اتَّقَيْتَ اللهَ ـ عَزَّ وَجَلَّ؛ اگر چنين لغزش هايى از تو سرنزده بود در اين کار (فرماندارى آذربايجان يا بيعت کردن با امام (عليه السلام) ) مقدم بر ديگران بودى و شايد پايان کار تو آغاز آن را جبران کند وبخشى از آن بخش ديگر را بپوشاند اگر تقواى الهى را پيشه کنى».
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين نامه اشاره به قتل عثمان و بيعت مردم با او وشورش طلحه و زبير و شکستن بيعت آن حضرت کرده و مى افزايد که آن ها عايشه را نيز با خود به سوى بصره بردند و من به اتفاق مهاجرين و انصار به سوى آن ها رفتم و در ميدان نبرد در مقابل هم قرار گرفتيم. من از آن ها خواستم که از سرکشى بازگردند و به بيعت خود وفادار باشند و آنچه وظيفه اتمام حجت بود انجام دادم؛ ولى آن ها نپذيرفتند. جنگ درگرفت و شکست خوردند و گروهى مجروح شدند و گروهى فرار کردند و من دستور دادم مجروحان را نکشند وفراريان را تعقيب نکنند و هرکس سلاح خود را بر زمين بگذارد و به خانه خويش برود و در را به روى خود ببندد در امان خواهد بود.
سپس امام (عليه السلام) اين بخش از نامه را، که سيّد رضى نقل کرده است، بيان فرمود.
امام (عليه السلام) در اين بخش از نامه، ابتدا به او با دو جمله پرمعنا هشدار مى دهد، مى فرمايد: «فرماندارى تو براى تو وسيله آب و نان نيست، بلکه امانتى است بر گردنت و تو ازسوى مافوق خود تحت مراقبت هستى»؛ (وَإِنَّ عَمَلَکَ لَيْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَلَکِنَّهُ فِي عُنُقِکَ أَمَانَةٌ، وَأَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَکَ).
تعبير مذکور بيانگر ديدگاه اسلام درباره پست ها و منصب هاى حکومتى است. از ديدگاه اسلام رئيس حکومت، وزرا، استانداران و فرماندهان، فقط امانت دارانى هستند که امانت جامعه اسلامى ازسوى خداوند به آن ها سپرده شده و نبايد آن را وسيله برترى جويى و تحصيل منافع شخصى کنند؛ بلکه بايد مانند هر امانت دار امين از آن مراقبت کرده و سالم به دست اهلش بسپارند.
در تفسير آيه شريفه (إِنَّ اللهَ يَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا) در روايات متعدّدى آمده که اين امانت همان ولايت (و حکومت واليان صالح) است.
البتّه اين تفسير به اين معنا نيست که مفهوم آيه منحصر در امر حکومت و امامت باشد، بلکه يکى از مصاديق بارز و مهم آن است.
سپس امام (عليه السلام) بعد از اين هشدار گويا به بيان سه وظيفه براى اشعث به عنوان يک فرماندار مى پردازد، نخست مى فرمايد: «تو حق ندارى درباره رعيّت استبداد به خرج دهى»؛ (لَيْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ). بلکه بايد طبق موازين الهى و آنچه در اسلام درباره حقوق مردم پيش بينى شده رفتار کنى، نه اين که آنچه دلخواه توست خودسرانه انجام دهى و با مردم همچون بندگان و بردگان رفتار کنى.
حضرت در دستور دوم مى فرمايد: «تو حق ندارى در کارهاى مهم و خطير بدون اطمينان وارد شوى»؛ (وَلا تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِيقَةٍ).
با توجّه به اين که «تُخَاطِرَ» از ريشه «خطر» است و امور مهم را خطير مى گويند به سبب خطرهايى که آن را تهديد مى کند، منظور امام (عليه السلام) اين است که در امورى که با سرنوشت مردم سروکار دارد جز با دقت و تأمل و مشورت کافى و در صورت لزوم گرفتن اذن از امام (عليه السلام) و پيشوايت اقدام مکن، زيرا براى حفظ امانت هاى مهم بايد از دست زدن به کارهاى خطرناک پرهيز کرد؛ بنابراين واژه وثيقه، هم تفکر و انديشه را شامل مى شود، هم مشورت را و هم اجازه گرفتن از امام (عليه السلام) را در صورت نياز.
در دستور سوم، درباره حفظ اموال بيت المال مى فرمايد: «در دست تو بخشى از اموال خداوند عزّوجلّ است و تو يکى از خزانه داران او هستى، بايد آن را حفظ کنى تا به دست من برسانى»؛ (وَفِي يَدَيْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَأَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ).
در پايان به او اطمينان مى دهد که اگر در مسير صحيح گام بردارد، امام (عليه السلام) درباره او هيچ گونه تعرضى نمى کند و از اين نظر در امنيت است، مى فرمايد: «اميد است من رئيس بدى براى تو نباشم، والسلام»؛ (وَلَعَلِّي أَلاَّ أَکُونَ شَرَّ وُلاتِکَ لَکَ وَالسَّلامُ).
البتّه اين تعبير، تعبيرى است بسيار متواضعانه و پدرانه. نکته ها
1. دستورالعملى کامل
جالب اين است که امام (عليه السلام) در اين بخش کوتاه از نامه، تمام گفتنى هايى را که بايد براى يک مسئول سياسى کشور اسلامى بگويد، بيان فرموده است؛ نخست ماهيت منصب او را بيان داشته که تا آگاه باشد که او تنها يک امانت دار است، نه يک زمامدار خودکامه و مالک الرقاب مردم.
سپس به سراغ نخستين چيزى مى رود که دامن زمامداران را مى گيرد و آن مسأله استبداد رأى و ترجيح دادن تمايلات شخصى بر منافع مردم است. مخصوصآ امام (عليه السلام) از واژه رعيّت در اين جا استفاده مى کند که مفهومش کسانى است که بايد حال آن ها مراعات و مصالح آن ها در نظر گرفته شود.
سپس به او دستور مى دهد که کارهاى مهم اجتماعى را همچون کارهاى شخصى نشمرد و ابعاد و آثار آن را در جامعه در نظر بگيرد و بدون اطمينان از عواقب آثار آن تصميم نگيرد.
سرانجام به يکى از مهم ترين عوامل فساد حکومت ها که مسأله اموال و ذخاير کشور است، اشاره مى کند و آن را به عنوان «مال الله» معرفى مى فرمايد؛ همان تعبيرى که از قرآن مجيد گرفته شده است، خداوند متعال درباره بردگانى که در مسير آزادى قرار دارند دستور مى دهد سرمايه اى در اختيار آن ها بگذارند تا بتوانند کسب وکار کرده و دين خود را ادا کنند؛ مى فرمايد: (وَآتُوهُمْ مِنْ مالِ اللهِ الَّذِى آتاکُم).
سپس او را به عنوان خزانه دار اموال الهى، نه صاحب اختيار، معرفى کرده، دستور مى دهد از آن مراقبت کند تا به دست امام (عليه السلام) برسد و در ميان حق داران تقسيم شود. در عين حال در پايان نامه به او اطمينان مى دهد که اگر از مسير حق منحرف نشود امام (عليه السلام) هرگز با او بدرفتارى نخواهد کرد؛ ولى در عين حال هشدار ديگرى است که اگر اشعث نصايح سه گانه فوق را نپذيرد بايد منتظر عواقب سوء کار خود باشد.
قابل توجّه اين که نصر بن مزاحم در کتاب صفين مى نويسد: «هنگامى که امام (عليه السلام) اين نامه را به اشعث نوشت (او که داراى سوابق سوئى بود) به ياران خود گفت: نامه امام (عليه السلام) مرا در وحشت فرو برد، او مى خواهد اموال آذربايجان را از من مطالبه کند، من ناچارم به سوى معاويه بروم. يارانش به او گفتند: اگر بميرى براى تو از اين بهتر است. آيا شهر خود و جمعيّت خويش را رها مى کنى و دنباله رو اهل شام مى شوى؟ اشعث به اشتباه خود پى برد و سرانجام نزد امام (عليه السلام) آمد و در کوفه زندگى کرد».

2. اشعث بن قيس کيست؟
در ذيل خطبه 19 در جلد اوّل همين مجموعه که امام (عليه السلام) سخنان تندى در آن خطبه به اشعث بن قيس فرموده بود شرح حال اشعث را نوشته ايم.
نام اصلى وى معدى کرب بود و به علت موهاى ژوليده و فرى که داشت او را اشعث مى ناميدند؛ تا آن جا که اسم اصلى او به فراموشى سپرده شد و اين نام بر وى ماند.
او داراى سوابق سوء بسيارى است؛ در زمان جاهليّت مرتکب جناياتى شد وازسوى قبيله دشمن اسير گشت و با پرداختن غرامت سنگينى ازسوى قومش آزاد شد. تاريخ تاريک زندگى او نشان مى دهد که وى از منافقان بود و در عصر حکومت على (عليه السلام) به گفته بعضى از مورخان ريشه اصلى تمام مفاسد جامعه اسلامى بود. او با عمروعاص در مسأله ايجاد نفاق در صف هاى ياران على (عليه السلام) در جنگ صفين همکارى کرد.
اشعث بن قيس در زمان عثمان به حکومت آذربايجان منصوب شد و امام (عليه السلام) بعد از عثمان طبق روايت مذکور مى خواست با او مدارا کند تا مبادا به سوى معاويه و شام بگريزد.
قابل توجّه اين که ابوبکر براى جلوگيرى از خطرات اشعث، خواهر خود ام فروه را به او تزويج کرد و اين زن سه پسر آورد که يکى از آن ها محمد بود که در کربلا از فرماندهان لشکر ابن زياد دربرابر امام حسين (عليه السلام) بود. اشعث دخترى به نام جعده داشت که همه شنيده ايم امام مجتبى (عليه السلام) را مسموم ساخت و طبق روايت کافى، خود اشعث نيز از کسانى است که در قتل اميرمؤمنان على (عليه السلام) شرکت داشت.
اين سخن را با حديثى که درباره اشعث از اميرمؤمنان على (عليه السلام) نقل شده است پايان مى دهيم: امام (عليه السلام) خطاب به مردم فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الاَْشْعَثَ لا يَزِنُ عِنْدَ اللهِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ وَإِنَّهُ أَقَلُّ فِي دِينِ اللهِ مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ؛ اى مردم! اشعث به اندازه پر پشه اى در پيشگاه خدا وزن و ارزش ندارد و او در دين خدا از آب بينى بز کمتر است».
اشعث در زمان عمر والى آذربايجان شد و در زمان عثمان باقى بود و در عصر حکومت على (عليه السلام) نيز مدتى ابقا شد. 3. آذربايجان در نقشه هاى پيشين اسلامى
از فتوح البلدان بلاذرى و تاريخ طبرى و معجم البلدان حموى به اجمال استفاده مى شود که منطقه آذربايجان در حدود سنه 20 هجرى زير پرچم اسلام قرار گرفت، ولى چيزى نگذشت که گروهى بر ضد آن قيام کردند. خليفه دوم، اشعث بن قيس را فرستاد و بار ديگر آن جا را فتح کرد و اشعث بر حکومت آن جا باقى ماند.
محدوده آذربايجان آن روز از امروز گسترده تر بود و علاوه بر تبريز، خوى، سلماس، اروميه و اردبيل، مناطقى از گيلان و مازندران را نيز شامل مى شد و از طرف غرب نيز فراتر از مرزهاى کنونى بود. حموى مى گويد: «اين منطقه خود مملکت عظيمى است، داراى برکات فراوان، خرم و سرسبز، پرآب و داراى چشمه هاى بسيار». يعقوبى در تاريخ خود مى نويسد: معاويه هر سال سى هزارهزار (سى ميليون) درهم از خراج آذربايجان دريافت مى کرد و اين نشان مى دهد که آن منطقه تا چه اندازه گسترده و آباد بوده است.

* * *
پاورقی ها
تمام نهج البلاغه، ص 803؛ صفين، ص 20.
«طعمة» به معناى چيز خوردنى است؛ ولى گاه به صورت کنايه به کار مى رود مثلا مى گويند: فلان کس خبيث الطعمة است يعنى کسب و کار بدى دارد و در نامه بالا به معناى وسيله آب و نان است. نساء، آيه 58. به تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 495 ذيل آيه فوق و کافى، ج 1، باب أنّ الإمام يعرف الامام الذى يکون من بعده، ص 276 مراجعه شود. «تفتات» در اصل از ريشه «فوت» گرفته شده که گاه به معناى از دست رفتن و گاه به معناى سبقت جستن است و طبق معناى دوم هنگامى که به باب افتعال برود به معناى استبداد و خودسرى است. گويى چنين شخصى بر همه کس براى رسيدن به مقصودش پيشى مى گيرد. اين احتمال نيز وجود دارد که از ريشه «فأت» (به همزه) گرفته شده باشد که آن نيز به معناى انفراد و استبداد است. «رعية» صفت مشبهه به معناى مراعات شده از ريشه «رعى» که در اصل به معناى به چرا بردن گوسفندان است که توام با مراعات و نگهدارى است، گرفته شده و اين تعبير نشان مى دهد که در حکومت اسلامى، دولت بايد در خدمت مردم و مراقب و محافظ آن ها باشد. حديث معروف «کُلُّکُمْ راعٍ وَکُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعَيَّتِهِ» نيز اشاره به اين معنا مى کند که همه مردم بايد مراقب يکديگر باشند و در مقابل هم مسئول اند. (حديث مزبور در بحارالانوار، ج 72، ص 38، ح 36 و جامع الاخبار شعيرى، ص 119 و در کتاب هاى اهل سنّت در صحيح بخارى، ج 1، ص 215 و مسند احمد، ج 2، ص 5 و کتاب هاى ديگر نقل شده است). نور، آيه 33. صفين، ص 21. کافى، ج 8، ص 167، ح 187. احتجاج طبرسى، ج 1، ص 191 براى شرح بيشتر درباره حالات اشعث به جلد دوم همين کتاب، ص 137 به بعد ذيل خطبه 19 مراجعه فرماييد. به کتاب تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 233 و تاريخ طبرى، ج 3، ص 234 و همچنين معجم البلدان حموى، ج 1، ص 128 و فتوح البلدان بلاذرى، ص 318-322 مراجعه شود.