تفسیر نامه 14

وَمِن وَصيَّةٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
لِعَسْکَرِهِ قِبْلَ لِقاءِ الْعَدُوِّ بِصِفّينَ
لا تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوکُمْ، فَإِنَّکُمْ بِحَمْدِ اللهِ عَلَى حُجَّةٍ، وَتَرْکُکُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَبْدَؤُوکُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَکُمْ عَلَيْهِمْ. فَإِذَا کَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللهِ فَلا تَقْتُلُوا مُدْبِراً،وَلاتُصِيبُوا مُعْوِراً، وَلا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ، وَلاتَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى، وَإِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکُمْ، وَسَبَبْنَ أُمَرَاءَکُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَى وَالْأَنْفُسِ وَالْعُقُولِ؛ إِنْ کُنَّا لَنُوْمَرُ بِالْکَفِّ عَنْهُنَّ وَإِنَّهُنَّ لَمُشْرِکَاتٌ؛ وَإِنْ کَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا وَعَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ.

ترجمه
از وصايا و سفارش هاى امام (عليه السلام) است
به لشکرش پيش از روبه رو شدن با دشمن در صفين
با آن ها نجنگيد تا آن ها جنگ را آغاز کنند، زيرا بحمدالله شما داراى حجت ودليل هستيد (شما پيرو امام و پيشوايى هستيد که خدا و خلق بر آن اتفاق دارند)، بنابراين اگر آن ها آغازگر جنگ باشند، حجت و دليل ديگرى براى شما بر ضد آن هاست. و هنگامى که به اذن خدا دشمن شکست خورد فراريان را نکشيد، و بر ناتوان ها ضربه اى وارد نکنيد، و مجروحان را به قتل نرسانيد، زنان را با اذيت و آزار به هيجان نياوريد، هر چند آن ها به شما دشنام دهند و به سرانتان بدگويى کنند، زيرا آن ها ازنظر قوا ناتوان و ازنظر روحيّه و عقل و خرد ضعيف اند و در آن زمان که زنان مشرکان (در عصر پيامبر) به ما بدگويى مى کردند و دشنام مى دادند (ازسوى آن حضرت) دستور داده مى شد که از آزار و اذيت آن ها خوددارى کنيم، حتى در زمان جاهليّت اگر مردى دست به روى زنى بلند مى کرد و سنگى به سوى او پرتاب مى نمود و يا او را با چوب مى زد، همين امر باعث ننگ او و فرزندانش مى شد!
شرح و تفسیر
نامه در يک نگاه
اين نامه نيز مانند نامه هاى سابق مشتمل بر يک سلسله دستورات اخلاقى وانسانى درباره نبرد با دشمن است، دستوراتى که بيانگر روح عطوفت و رأفت اسلامى است و نشان مى دهد مسائل اخلاقى در هيچ جا حتى در ميدان جنگ نبايد فراموش شود. دستوراتى که دنياى امروز بعد از گذشت 14 قرن هنوز در ابتداى راه آن است و تنها بخشى از آن را توصيه مى کند، توصيه اى که هرگز با عمل همراه نبوده است.
مخصوصآ امام (عليه السلام) در اين وصيّت درباره زنان سفارش زيادى مى کند که کمترين آزارى به آن ها نرسانند حتى اگر آن ها دشنام عرضى به شما بدهند ورؤساى شما را سب و لعنت کنند. امام (عليه السلام) در اين وصاياى خود نخستين چيزى که بر آن تأکيد مى کند اين است که يارانش آغازگر جنگ نباشند، سفارشى که همه جا به يارانش مى کرد.

* * * بخش ديگرى از آداب اخلاقى در جنگ
درباره اين که مخاطبان اين نامه جنگجويان جمل هستند يا صفين؟ در ميان مورخان و شارحان نهج البلاغه گفت وگوست. مرحوم علّامه مجلسى در بحارالانوار اين توصيه را مربوط به جنگ جمل مى داند، هرچند در جاى ديگر نيز براى صفين نقل کرده است. مسعودى نيز در مروج الذهب آن را مربوط به جنگ جمل مى داند.
ابن ميثم اين مشکل را در شرح نهج البلاغه خود حل کرده، مى گويد: «اين سفارشى بود که امام (عليه السلام) براى تمام صحنه هاى جنگ بيان مى فرمود و همه جا بر آن تکيه مى کرد» و قبل از ابن ميثم، نصر بن مزاحم در کتاب صفين و طبرى در تاريخ خود آن را نقل کرده اند و با توجّه به اين که محتوا يک دستور عام است اين سخن بعيد به نظر نمى رسد.
به هر حال امام (عليه السلام) در اين سفارش بر پنج نکته تأکيد فرموده است:
نخست مى فرمايد: «با آن ها نجنگيد تا آن ها جنگ را آغاز کنند، زيرا بحمدالله شما داراى حجت و دليل هستيد (شما پيرو امام و پيشوايى هستيد که خدا و خلق بر آن اتفاق دارند) بنابراين اگر آن ها آغازگر جنگ باشند حجت و دليل ديگرى براى شما بر ضد آن هاست»؛ (لا تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوکُمْ، فَإِنَّکُمْ بِحَمْدِاللهِ عَلَى حُجَّةٍ، وَتَرْکُکُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَبْدَؤُوکُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَکُمْ عَلَيْهِمْ).
اين دستورى است که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نيز به سپاهيان اسلام مى داد و نتيجه اش همان است که امام (عليه السلام) در اين گفتار بيان فرموده است که سپاه اسلام داراى دو دليل روشن براى جنگ با دشمن مى شوند؛ نخست اين که پيروى آن ها از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) يا امام (عليه السلام) بر اساس موازين صحيح و منطقى بوده است. ديگر اين که وقتى آن ها جنگ را آغاز کنند عملاً دليل ديگرى بر ضد خود اقامه کرده اند، زيرا سبب کشتن افراد بى گناه و کوشيدن در ايجاد فساد بر روى زمين و مصداق محارب خدا و رسول مى شوند، زيرا هرکس اسلحه به روى مردم بى گناه کشد محارب است، بنابراين مشمول آيه شريفه (إِنَّما جَزَآءُ الَّذيüنَ يُحارِبُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَسادآ...) مى شوند.
افزون بر اين آن ها مصداق آيه شريفه (فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْکُمْ)؛ «هرکس به شما حمله کرد همانند حمله وى بر او حمله کنيد» خواهند بود.
سپس امام (عليه السلام) به بيان سه دستور مهم ديگر مى پردازد، مى فرمايد: «و هنگامى که به اذن خدا دشمن شکست خورد، فراريان را نکشيد و بر ناتوان ها ضربه اى وارد نکنيد و مجروحان را به قتل نرسانيد»؛ (فَإِذَا کَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللهِ فَلا تَقْتُلُوا مُدْبِراً، وَلا تُصِيبُوا مُعْوِراً، وَلا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ).
اين سه دستور کاملاً جنبه اخلاقى دارد، زيرا هدف، در هم شکستن حرکت دشمن است نه انتقام جويى. کسى که صحنه نبرد را ترک کرده و فرار مى کند کشتن او مفهومى ندارد. همچنين آن کس که ناتوان و آسيب پذير شده، وارد کردن ضربت بر او با اصول جوانمردى سازگار نيست؛ مانند کسى که سلاح خود را از دست داده و يا از جنگيدن بازمانده و ناتوان شده و ديگر خطرى از ناحيه او احساس نمى شود؛ همچنين کشتن مجروحانى که بر خاک افتاده اند و توان جنگيدن در آن ها باقى نمانده، با اصول انسانى سازگار نيست.
علّامه تسترى در شرح نهج البلاغه خود در اين جا سؤالى مطرح کرده و آن اين که از بعضى روايات (مانند روايتى که مرحوم کلينى در جلد پنجم کافى نقل کرده است) استفاده مى شود که امام (عليه السلام) چنين دستورى را در جنگ جمل داد و در جنگ صفين عکس آن را فرمود و اجازه داد فراريان و مجروحان را بکشند.
ولى در روايت ديگرى پاسخ اين سؤال آمده است؛ امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : «لَيْسَ لِأَهْلِ الْعَدْلِ أَنْ يَتْبَعُوا مُدْبِراً وَلا يَقْتُلُوا أَسِيراً وَلا يُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَهَذَا إِذَا لَمْ يَبْقَ مِنْ أَهْلِ الْبَغْيِ أَحَدٌ وَلَمْ يَکُنْ لَهُمْ فِئَةٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا فَإِذَا کَانَ لَهُمْ فِئَةٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا فَإِنَّ أَسِيرَهُمْ يُقْتَلُ وَمُدْبِرَهُمْ يُتْبَعُ وَجَرِيحَهُمْ يُجْهَزُ؛ طرفداران عدالت، حق ندارند فراريان را دنبال کنند و اسيرى را به قتل برسانند و مجروحى را بکشند واين در صورتى است که از لشکر دشمن کسى که جنگ را ادامه دهد باقى نمانده باشد، اما اگر هنوز گروهى در حال ادامه دادن جنگ هستند (و از ناحيه آن ها احساس خطر مى شود) بايد اسيرانشان را به قتل برسانند و فراريان را دنبال کنند و مجروحان را بکشند».
کوتاه سخن اين که رعايت اين اصول انسانى مربوط به جايى است که لشکر دشمن متلاشى شده و احتمال بازگشت و حمله مجدد در کار نيست و مى دانيم که در جنگ بصره لشکر دشمن به طور کامل متلاشى شد.
آن گاه امام (عليه السلام) در پنجمين دستور مى فرمايد: «زنان را با اذيت و آزار به هيجان نياوريد، هرچند آن ها به شما دشنام دهند و به سرانتان بدگويى کنند»؛ (وَلا تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى، وَإِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکُمْ، وَسَبَبْنَ أُمَرَاءَکُمْ). آن گاه امام (عليه السلام) به بيان دليل اين دستور پرداخته، مى فرمايد: «زيرا آن ها ازنظر قوا ناتوان و ازنظر روحيّه و عقل و خرد ضعيف اند»؛ (فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَى وَالْأَنْفُسِ وَالْعُقُولِ).
از آن جا که زنان توان نبرد ندارند، کينه خود را با دشنام دادن ابراز مى کنند و از آن جا که روح و خردشان ضعيف است، انتقام جويى را در بدگويى و بدزبانى نشان مى دهند؛ به همين دليل افراد آگاه و بيدار نبايد دربرابر بدزبانى آن ها واکنش نشان دهند. بگذارند عقده دل را با اين سب و دشنام ها باز کنند و آرام بگيرند، وبه يقين اگر دربرابر اين سخنان زشت عکس العملى نشان داده شود، هيجان آن ها بيشتر مى شود و چه بسا سر از کفرگويى درآورند.
آن گاه امام (عليه السلام) اشاره به سيره و سنّت پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) دربرابر زنان مشرک مى کند و مى فرمايد: «و در آن زمان که زنان مشرکان (در عصر پيامبر) به ما بدگويى مى کردند و دشنام مى دادند (ازسوى آن حضرت) دستور داده مى شد که از آزار و اذيت خوددارى کنيم»؛ (إِنْ کُنَّا لَنُوْمَرُ بِالْکَفِّ عَنْهُنَّ وَإِنَّهُنَّ لَمُشْرِکَاتٌ).
آن گاه امام (عليه السلام) به نکته سومى دراين باره اشاره کرده، مى فرمايد: «حتى در زمان جاهليّت اگر مردى دست به روى زنى بلند مى کرد و سنگى به سوى او پرتاب مى نمود و يا او را با چوب مى زد، همين امر باعث ننگ او و فرزندانش مى شد»؛ (وَإِنْ کَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا وَعَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ).
اگر مردم عصر جاهليّت چنين بوده اند و مسلمانان دربرابر مشرکان مأمور به خويشتن دارى شده اند، در عصر ظهور اسلام و دربرابر زنان مسلمان ناآگاه، به طريق اولى بايد خويشتن دارى نشان دهند.
امام (عليه السلام) که اين دستور را درباره زنان به لشکريان خود مى داد، خود در عمل به آن پيشگام بود. در تاريخ جنگ جمل آمده است: هنگامى که على (عليه السلام) ولشکريانش پيروز شدند، حضرت از يکى از کوچه هاى بصره عبور مى کرد که همسر عبدالله بن خلف (يکى از سرشناسان بصره) که بر در خانه خود ايستاده بود، رو به امام (عليه السلام) کرد و گفت: «يا قاتِلَ الاْحِبَّةِ لا مَرْحَباً بِکَ أيْتَم اللهُ مِنْکَ وَلَدَکَ کَما أيْتَمْتَ بَني عَبْدِاللهِ بْنِ خَلَفٍ؛ اى قاتل دوستان! خوش نيامدى، خدا فرزندانت را يتيم کند همان گونه که فرزندان عبدالله بن خلف را يتيم کردى». امام (عليه السلام) هيچ پاسخى به او نداد، ولى ايستاد و اشاره به گوشه اى از خانه آن زن کرد. آن زن اين اشاره پرمعنا را فهميد و ساکت شد و به خانه برگشت. امام (عليه السلام) مى دانست که آن زن، عبدالله بن زبير و مروان بن حکم را در خانه خود پنهان کرده است و امام (عليه السلام) نيز به همان نقطه خانه که آن ها پنهان بودند اشاره کرد؛ يعنى اگر بخواهم، اين دو را بيرون مى کشم و به سزاى اعمالشان مى رسانم؛ ولى امام (عليه السلام) با حلم و کرمى که داشت از اين کار صرف نظر فرمود. نکته ها
1. موقعيت زنان در نهج البلاغه
در چندين مورد از خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار نهج البلاغه نکوهشى از زنان ديده مى شود و بعضى از ناآگاهان آن را به عنوان زن ستيزى تفسير مى کنند در حالى که قرائنى همراه اين بيانات امام (عليه السلام) است که نشان مى دهد نظر امام (عليه السلام) به گروه خاصى است. به عنوان مثال، بعضى از اين عبارات، بعد از جنگ جمل که يکى از آتش افروزانش يکى از همسران مشهور رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بود، وارد شده که نشان مى دهد هدف امام (عليه السلام) نکوهش چنين زنانى است که مسير صحيح را رها کرده وآلت دست فرصت طلبان سياسى مانند طلحه و زبير مى شوند، کارى که منجر به ريخته شدن خون هزاران نفر از مسلمانان شد و امام (عليه السلام) در پايان جنگ، آن زن را به احترام پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) با نهايت تکريم همراه برادرش و گروهى از محافظان به مدينه بازگرداند.
در نامه مورد بحث نيز از زنانى نکوهش شده که زبان آن ها آلوده به دشنام وبدگويى و سخنان زشت و خشن مى شود. امام (عليه السلام) آن ها را ضعيف العقل وناتوان مى شمرد.
بنابراين اگر قرائن حاليه و مقاليه را در همه جا در نظر بگيريم پاسخ اين گونه ايرادات روشن مى شود.
لذا در حديثى در اصول کافى از امام باقر (عليه السلام) آمده است که بعد از اشاره به عيب و نقصان گروهى از زنان در پايان مى فرمايد: «إِلاَّ الْمُسْلِمَاتُ مِنْهُنَّ؛ غير از زنان مسلمان».
در حديث ديگرى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «الاِمْرَأَةُ الصَّالِحَةُ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ رَجُلٍ غَيْرِ صَالِحٍ؛ يک زن صالحه برتر است از هزار مرد ناصالح».
در حديث مفصلى از امام صادق (عليه السلام) نيز که در کتاب کافى آمده تقسيم بندى روشنى درباره زنان ديده مى شود که امام (عليه السلام) گروهى از آنان را مايه سعادت مردان مى داند و گروهى را اسباب غبن مى شمارد؛
«فَمَنْ يَظْفَرْ بِصَالِحِهِنَّ يَسْعَدْ *** وَمَنْ يُغْبَنْ فَلَيْسَ لَهُ انْتِقَامُ». روايات سه گانه مذکور و همچنين روايات ديگرى که در همان باب از کافى (باب اصناف النساء) آمده قرينه روشنى است بر تفسيرى که درباره سخنان على (عليه السلام) در نهج البلاغه، آورديم.

2. اخلاق اسلامى دربرابر دشمنان
آنچه در نامه مورد بحث و بعضى از نامه هاى گذشته و آينده آمده است، بيانگر روش اسلام در ميدان نبرد و دربرابر دشمنان است. روشى که تمام موازين صحيح نبرد را آميخته با مسائل اخلاقى نشان مى دهد. برخلاف روش دنياى مادى و روش دشمنان امام (عليه السلام) که هيچ قيدوشرطى را در ميدان جنگ پذيرا نبودند. ناجوانمردانه ترين کارها اگر به اهداف آن ها کمک مى کرد، مجاز بود؛ وبهترين دستورهاى انسانى و اخلاقى اگر در مسير منافع آن ها نبود، ممنوع شمرده مى شد. اين تفاوت را به خوبى مى توان در مقايسه رفتار امام (عليه السلام) با رفتار معاويه مشاهده کرد.
بعضى از تحليل گران پيشين و امروز که افکارشان تحت تأثير مکتب هاى مادى بوده و هست، همين تفاوت را دليل برترى سياست هاى معاويه بر سياست امام (عليه السلام) مى شمرند.
در اين جا بد نيست به سخنى از جاحظ در اين زمينه گوش فرادهيم؛ او مى گويد: بعضى از کسانى که خود را عاقل و دانا و فهيم مى دانند و درواقع عوام هستند و خود را از خواص مى پندارند، گمان مى کنند که معاويه بهتر از على (عليه السلام) فکر مى کرد و در مسائل سياسى دقيق تر مى انديشيد درحالى که مطلب چنين نيست، زيرا على (عليه السلام) در جنگ هايش کارى جز آنچه موافق کتاب و سنّت بود انجام نمى داد درحالى که معاويه برخلاف کتاب و سنّت عمل مى کرد و هرگونه نيرنگى را اعم از حلال و حرام به کار مى برد و در جنگ هايش مطابق سيره پادشاهان ظالم غير مسلمان عمل مى کرد. على (عليه السلام) دستور مى داد که آغازگر جنگ نباشيد، فراريان را تعقيب نکنيد، مجروحان را به قتل نرسانيد، درهاى بسته را نگشاييد و خودش اين برنامه را در تمام جنگ ها به کار مى برد، درحالى که جنگجويانى همچون لشکر معاويه به هيچ قيد و شرط اخلاقى مقيد نبودند، اگر دشمن در خواب بود به او حمله مى کردند و از سوزاندن و غرق کردن دشمن پروا نداشتند. هنگامى که گروهى از عوام خدعه و نيرنگ هاى معاويه را ديدند ونتايج آن را بررسى کردند درحالى که على (عليه السلام) مرتکب هيچ يک از آن ها نشد، به علت کوتاهى عقل و قلت علم و دانش تصور کردند اين دليل بر برترى سياست معاويه بر سياست على (عليه السلام) است.
نکته مهمّى که نبايد از آن غفلت کرد اين است که على (عليه السلام) ـ و تمام مردان الهى ـ مهم ترين هدفشان حفظ ارزش ها بود و حتى آن را بر پيروزى در ميدان جنگ ترجيح مى دادند؛ زيرا پيروزى موقتى است و حفظ ارزش ها ماندگار است و اگر با اين ديد به برنامه هاى انبيا و اوليا نگاه کنيم پاسخ بسيارى از سؤالات روشن مى شود.
بعضى سؤال مى کنند: چرا هنگامى که عمروعاص و بسر بن ارطاة در زير شمشير على (عليه السلام) قرار گرفته بودند، حضرت به زندگانى اين دو موجود کثيف وخونخوار پايان نداد، زيرا آن ها پيراهن خود را بالا زده و عورت خود را نمايان ساخته بودند؟ پاسخش اين است که امام (عليه السلام) حفظ ارزش ها را بر اين امور مقدم مى داشت و اين يک مکتب عالى الهى و انسانى است که ممکن است بسيارى آن را برنتابند.
در دنياى امروز سخن از حفظ ارزش ها در ميدان جنگ، زياد به ميان مى آيد؛

ولى بسيارى از سلاح ها جزء سلاح هاى ممنوعه شمرده مى شود و دستوراتى درباره عدم حمله به غير نظاميان و رفتار انسانى با اسيران داده شده است؛ ولى همان گونه که بارها و بارها در تاريخ معاصر ديده ايم، به هنگام عمل هيچ يک از آن ها به رسميّت شناخته نمى شود. با سلاح هاى کشتار جمعى مانند بمب اتم وسلاح هاى شيميايى گروه زيادى از انسان ها را مى کشند و غير نظاميان را به خاک وخون مى کشند و اسيران جنگى را زير بدترين شکنجه ها قرار مى دهند ومى توان گفت که اعمال اين ها از اعمال کسانى که دم از ارزش ها نمى زدند ومرتکب انواع خلاف ها مى شدند بدتر است، زيرا در سخن، حمايت کردن از ارزش ها و در عمل، مخالفت کردن، چيزى جز نفاق نيست و کسانى که چنين مى کنند جزء منافقان اند.

* * *

پاورقی ها
بحارالانوار، ج 33، ص 458، ح 674.
شرح نهج البلاغه (ابن ميثم)، ج 4، ص 382. مائده، آيه 33. بقره، آيه 194. «معور» در اصل از ريشه «عار» و «عور» بر وزن «غور» به معناى عيب گرفته شده است. سپس به معناى نقاط آسيب پذير به کار رفته و معور به کسى گفته مى شود که توانايى دفاع از خود را ندارد و در برابر حمله مخالفان آسيب پذير است و عضو جنسى را به اين علت عورت گفته اند که آشکار ساختن آن مايه عيب و عار است. «لا تُجْهِزُوا» از ريشه «اجهاز» به معناى تسريع در قتل مجروحان و پايان دادن به عمر آن هاست، شبيه چيزى که امروز زدن تير خلاص گفته مى شود. کافى، ج 5، باب ذيل باب اعطاء الأمان، ص 32، ح 2؛ بهج الصباغة (شوشترى)، ج 13، ص 516. «فَهر» به معناى قطعه سنگ صافى است که مشت انسان را پر مى کند و «فِهر» بر وزن «شعر» به سنگ هايى گفته مى شود که با آن ادويه را نرم مى کنند. «هراوة» به معناى قطعه چوبى مانند عصا و چماق است. «عقب» به معناى فرزند است خواه پسر باشد يا دختر. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 15، ص 105. کافى، ج 5، باب غيرة النساء، ص 505، ح 4. وسائل الشيعه، ج 14، باب استحباب خدمة المرأة زوجها فى البيت، ص 123، ح 2. کافى، ج 5، باب اصناف النساء، ص 323، ح 3. بهج الصباغة (شوشترى)، ج 13، ص 514.