تفسیر نامه 21

وَمِن کتابٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
إلى زِيادٍ أيْضاً
فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً، وَاذْکُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً، وَأَمْسِکْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِکَ، وَقَدِّمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِکَ. أَ تَرْجُو أَنْ يُعْطِيَکَ اللّهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِينَ وَأَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَکَبِّرِينَ! وَتَطْمَعُ ـ وَأَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِي النَّعِيمِ؛ تَمْنَعُهُ الضَّعِيفَ وَالْأَرْمَلَةَ ـ أَنْ يُوجِبَ لَکَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِينَ؟ وَإِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِيٌّ بِمَا أَسْلَفَ وَقَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ، وَالسَّلامُ.

ترجمه
از نامه هاى امام (عليه السلام) است
که آن را نيز براى زياد نوشته است
(اى زياد!) اسراف را کنار بگذار و ميانه روى را پيشه کن و از امروز به فکر فردا باش و از اموال دنيا به مقدار ضرورت براى خود نگاه دار و اضافه بر آن را براى روز نيازت از پيش بفرست، آيا تو اميد دارى که خداوند پاداش متواضعان را به تو دهد در حالى که نزد او از متکبران باشى؟ تو طمع دارى که خداوند ثواب انفاق کنندگان را براى تو قرار دهد در صورتى که در زندگى پرنعمت وناز قرار دارى و مستمندان وبيوه زنان را از آن بازمى دارى و (بدان که) انسان تنها به آنچه از پيش فرستاده جزا داده مى شود و بر آنچه قبلاً براى خود ذخيره کرده وارد مى گردد؛ والسلام.
شرح و تفسیر
نامه در يک نگاه
از صدر اين نامه که در انساب الاشراف بلاذرى آمده، استفاده مى شود که افرادى به امام (عليه السلام) خبر داده بودند که زياد مرتکب کارهاى خلافى مى شود ازجمله اين که سفره رنگين با چند نوع غذا ترتيب مى دهد و با افراد، متکبرانه برخورد مى کند. امام (عليه السلام) در اين نامه او را از اسراف، تکبر و دنياپرستى برحذر مى دارد و به او تأکيد مى فرمايد که به فکر آخرتش باشد.

* * * امام (عليه السلام) باز هم «زياد» را اندرز مى دهد
همان گونه که قبلاً اشاره شد اين نامه مقدّمه اى دارد که با توجّه به آن، تفسير آنچه را که مرحوم سيّد رضى آورده مى توان دريافت. در مقدمه اين نامه چنين آمده که سعد (فرستاده اميرمؤمنان على (عليه السلام)) گفته است که تو به او دشنام داده اى و تهديد کرده اى و براثر کبر و غرور اجازه ملاقات به او نداده اى. چه چيز تو را به اين تکبر فراخوانده در حالى که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: بزرگى شايسته ذات پاک خداست و هرکس در اين امر با خدا به منازعه برخيزد خدا او را در هم مى شکند؟ (اضافه بر اين) سعد به من خبر داده که تو انواع مختلف غذاها را در يک روز بر سر سفره خود حاضر مى کنى و همه روز بدن خود را با روغن مخصوص (که درواقع نوعى وسيله آرايش آن روز بود) چرب مى کنى.
سپس امام (عليه السلام) به او دستور صدقه در راه خدا و کمک به ضعفا و فقرا مى دهد وهمچنين به او مى فرمايد: سخنان تو سخنان نيکان است اما عملت عمل خاطيان و گنهکاران. اگر واقعآ چنين باشد به خود ستم کردى و اعمالت را بر باد دادى....
با توجّه به آنچه گفته شد به سراغ تفسير نامه مطابق آنچه مرحوم سيّد رضى آورده است مى رويم. امام (عليه السلام) نخست ضمن عباراتى کوتاه و پرمعنا چهار دستور به زياد مى دهد، ابتدا مى فرمايد: «(اى زياد) اسراف را کنار بگذار و ميانه روى را پيشه کن»؛ (فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً).
اين، اشاره به سفره هاى رنگين زياد و تجمّل پرستى اوست که اين کار براى همه مسلمانان نکوهيده است مخصوصآ براى حاکمان و منصوبين از طرف آن ها.
البتّه اسراف منحصر به زياده روى در غذا و امثال آن نيست، بلکه زياده روى در همه چيز در اسلام نکوهش شده است حتى در عبادات که گاهى سبب خستگى و بى ميلى به اطاعت و عبادت مى شود. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «وَ إِنَّ الْقَصْدَ أَمْرٌ يُحِبُّهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ وَإِنَّ السَّرَفَ أَمْرٌ يُبْغِضُهُ اللهُ حَتَّى طَرْحَکَ النَّوَاةَ فَإِنَّهَا تَصْلُحُ لِلشَّيْءِ وَحَتَّى صَبَّکَ فَضْلَ شَرَابِکَ؛ ميانه روى چيزى است که خداوند متعال آن را دوست دارد و خداوند اسراف را مبغوض مى شمرد حتى دور انداختن يک هسته خرما، زيرا به درد چيزى مى خورد و حتى ريختن اضافه آب که در ظرف آب خورى باقى مى ماند».
آن گاه امام (عليه السلام) در دومين توصيه به او مى فرمايد: «و از امروز به فکر فردا باش»؛ (وَاذْکُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً).
اين همان چيزى است که قرآن مجيد بارها بر آن تکيه کرده است، گاه مى فرمايد: (وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللهِ)؛ «هر کار خيرى را براى خودتان از پيش مى فرستيد آن را نزد خدا (در سراى ديگر) خواهيد يافت».
گاه مى فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)؛ «اى کسانى که ايمان آورده ايد، تقواى الهى پيشه کنيد وهرکس بايد بنگرد تا براى فردايش چه چيز از پيش فرستاده؛ و تقواى الهى داشته باشيد که خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است».
پيداست هرگاه انسان توجّه داشته باشد که امروز را فردايى است، فردايى جاودان که نياز او به اموال و ثروت هاى دنيا در آن روز بسيار بيشتر است، به يقين به جاى عياشى و خوش گذرانى به کارهاى خير روى مى آورد و بيش از حد نياز خود را در اين دنيا براى آن روز ذخيره مى کند.
حضرت در سومين و چهارمين توصيه مى فرمايد: «و از اموال دنيا به مقدار ضرورت براى خود نگاه دار و اضافه بر آن را براى روز نيازت از پيش بفرست»؛ (وَأَمْسِکْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِکَ وَقَدِّمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِکَ). درواقع امام (عليه السلام) آنچه را که در جمله «وَاذْکُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً» با اشاره فرموده، در دو جمله اخير به تفصيل بيان داشته و به ياد فردا بودن را در اين عبارت تفسير مى کند و آن، نگاه داشتن مال به اندازه نياز و از پيش فرستادن براى روز حاجت است به خصوص اين که انسان مى داند مال و ثروت هرچه باشد در اين دنيا فانى مى شود و اگر فانى نشود به هنگام مرگ از انسان جدا مى گردد و کمترين چيزى از آن را نمى تواند با خود ببرد. حتى بعضى از اقوام گذشته که بسيارى از اموال نفيس سلاطين و ثروتمندان را همراه آن ها دفن مى کردند، درواقع گنجى مى ساختند براى نسل هاى بعد و کمترين چيزى از آن عايد آن ها نشد.
شبيه همين معنا با تعبير جالب و پرمعناى ديگرى در وصيّت نامه معروف آن حضرت به امام حسن (عليه السلام) (نامه 31) آمده است، آن جا که مى فرمايد: «فَلا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ، فَيَکُونَ ثِقْلُ ذلِکَ وَبَالاً عَلَيْکَ، وَإِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَيُوَافِيکَ بِهِ غَداً حَيْثُ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَحَمِّلْهُ إِيَّاهُ؛ بيش از تاب و تحمل خود، بار (ثروت و اموال را) بر دوش مگير که سنگينى آن بر تو وبال خواهد بود و هرگاه نيازمندى را يافتى که مى تواند زاد وتوشه تو را تا قيامت بر دوش گيرد و فردا که به آن نيازمند شوى به تو بازگرداند اين را غنيمت شمار و اين زاد و توشه را بر دوش او بگذار».
سپس امام (عليه السلام) به يکى ديگر از نقاط ضعف او که همان تکبر دربرابر ارباب رجوع و مستضعفان بود، اشاره کرده، مى فرمايد: «آيا تو اميد دارى که خداوند پاداش متواضعان را به تو دهد در حالى که نزد او از متکبران باشى؟»؛ (أَتَرْجُو أَنْ يُعْطِيَکَ اللهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِينَ وَأَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَکَبِّرِينَ!).
به يقين کسى که اميد به پاداش گروهى از مؤمنان دارد بايد همانند آن ها عمل کند و تناقض در رفتار و خواست درونى خود نداشته باشد. اين درست به آن مى ماند که شخص کشاورزى اميد به برداشت محصول فراوان از زمين زراعتى خود داشته باشد در حالى که نه بذرى افشانده و نه آبيارى کرده است.
امام (عليه السلام) درواقع روى نقطه بسيار حساسى در اين جا انگشت گذاشته است که به تعبير خود آن حضرت در حديثى که در غررالحکم از وى نقل شده است : «اِحْذَرِ الْکِبْرَ فَإنَّهُ رَأسُ الطُّغْيانِ وَمَعْصِيَةِ الرَّحْمنِ؛ از کبر بپرهيز، زيرا سرچشمه طغيان ها و معاصى الهى است» اشاره مى کند.
به تعبير ديگر، از همان حضرت: «أَقْبَحُ الْخُلُقِ التَّکَبُّرُ؛ زشت ترين اخلاق تکبر است».
در تعبير ديگرى از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام) مى خوانيم: «لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ مَنْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ کِبْرٍ؛ کسى که در قلبش به اندازه دانه خردلى از کبر باشد، هرگز داخل بهشت نخواهد شد».
آن گاه امام (عليه السلام) بار ديگر به مسأله انفاق در راه خدا برمى گردد و مى فرمايد: «تو طمع دارى که خداوند ثواب انفاق کنندگان را براى تو قرار دهد در صورتى که در زندگى پرنعمت وناز قرار دارى و مستمندان و بيوه زنان را از آن بازمى دارى»؛ (وَتَطْمَعُ ـ وَأَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِي النَّعِيمِ، تَمْنَعُهُ الضَّعِيفَ وَالْأَرْمَلَةَ ـ أَنْ يُوجِبَ لَکَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِينَ؟). اين حالت، مخصوص زياد نبود و نيست، بسيارند کسانى که به هنگام دعا از خدا تقاضاى پاداش هاى بسيارى مى کنند، ولى در عمل چيزى که سبب آن باشد انجام نمى دهند و درواقع اين تقاضا و دعا نوعى نفاق و دوگانگى خواسته ها واعمال است که براى رسيدن به سعادت بايد از وجود انسان ريشه کن شود؛ آنچه را که مى خواهد، هماهنگ با آن عمل کند، هرچند از خدا بيش از آن را طلب نمايد.
آن گاه امام (عليه السلام) نامه را با بيان قاعده اى کلى که شامل تمام توصيه هاى گذشته وفراتر از آن است، به پايان مى برد، مى فرمايد: «و (بدان که) انسان تنها به آنچه از پيش فرستاده جزا داده مى شود و بر آنچه قبلاً براى خود ذخيره کرده وارد مى گردد؛ والسلام»؛ (وَإِنَّمَا الْمَرْءُ مَجْزِيٌّ بِمَا أَسْلَفَ وَقَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ، وَالسَّلامُ). نکته ها
1. رابطه اعمال و پاداش ها
آنچه از تعليمات قرآن مجيد استفاده مى شود اين است که اساس کار در قيامت بر رابطه ميان اعمال و پاداش ها و کيفرها يا مشاهده اعمال و نتيجه آن هاست؛ (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ) در حالى که بسيارى از مردم اساس را شفاعت و عفو الهى و مانند آن مى دانند و به همين دليل چندان به اعمال خود توجّه ندارند و همين طرز فکر گاهى آن ها را در انجام واجبات و ترک محرّمات سهل انگار مى کند. به يقين شفاعت حق است، عفو الهى يک واقعيّت است، ولى اين ها اساس نجات در روز قيامت نيست. آن روز «يوم الدين» است، يوم جزا و گرفتن نتيجه اعمال. امام (عليه السلام) نيز در نامه مورد بحث بر اين مسئله تأکيد فرموده و مى گويد: انسان فقط به امورى جزا داده مى شود که از پيش فرستاده و بر امورى وارد مى گردد که قبلاً ذخيره کرده است.
اگر اساس را بر اين بگذاريم، به يقين اعمال ما بسيار پاک تر خواهد شد.

2. «زياد» مرد نمک نشناس
درباره زياد و فرزندش عبيدالله و زشتى هاى اعمال و عقايد آن ها سخن بسيار است که بخش قابل ملاحظه اى از آن در ذيل نامه 44 به خواست خدا خواهد آمد ولى در اين جا سزاوار است با ذکر کلامى از ابن ابى الحديد اشاره کوتاهى به اين مسئله داشته باشيم:
او مى گويد: «خداوند روى زياد را سياه کند که آن همه محبّت و احسان على (عليه السلام) را با اعمال زشت و جنايات درمورد شيعيان و دوستان على (عليه السلام) و اسراف در لعن آن حضرت تلافى کرد، او دربرابر معاويه در نکوهش از اعمال اميرمؤمنان على (عليه السلام) به قدرى زياده روى کرد که معاويه انتظار آن را نداشت؛ ولى او براى خوشايند معاويه اين کار را نکرد، بلکه به علت طبع کثيف و قلب پر از عناد خود اين کار را انجام مى داد و خدا مى خواست او را با اين اعمال رسوا کند واو را به مادرش بازگرداند تا از نسب او خبر دهد! آرى! از کوزه همان برون تراود که در اوست. و بعد از او فرزندش (عبيدالله) آمد و اعمال زشت پدر را (درباره شيعيان و خاندان آن حضرت) آن گونه که مى دانيم به نهايت رساند».

* * * .
پاورقی ها
درباره استفاده از انواع روغن ها (و کرم ها) براى نرم کردن موها و صورت و بدن و آنچه در آن زمان معمول بوده و آنچه مستحب و مکروه است، مرحوم حر عاملى در وسائل الشيعه در جلد اوّل که از باب استحباب الادهان و آدابه فيه، ص 361 آداب الحمام شروع مى شود، روايات فراوانى ذکر کرده است و از تعبير امام (عليه السلام) در عبارت بالا بر مى آيد که زياده روى در اين کار برنامه افراد ثروتمند و متنعم بوده است.
اين مضمون را بلاذرى در انساب الاشراف، ج 2، ص 164 و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود (ج 16، ص 196) آورده اند. کافى، ج 4، باب فضل القصد، ص 52، ح 2. بقره، آيه 110. حشر، آيه 18. نهج البلاغه، ضمن نامه 31. غررالحکم، ح 7122. غررالحکم، ح 7126. کافى، ج 2، باب الکبر، ص 310، ح 7. «متمرّغ» به معناى کسى است که در خاک مى غلطد از ريشه «تمرّغ» به معناى در خاک غلط زدن گرفته شده است. «اَرْمَلَة» به زنى گفته مى شود که شوهرش از دنيا رفته است (بيوه زن) و «اَرْمَل» به مردى گفته مى شود که زوجه اش از دنيا رفته است اين واژه گاهى به معناى از دست دادن زاد و توشه نيز به کار مى رود و در اصل از ريشه «رمل» به معناى شن گرفته شده گويى اين گونه افراد از شدت ناتوانى، فقر و نياز به زمين مى چسبند. واژه «اَرامل» به مساکين نيز اطلاق مى شود. زلزال، آيات 7 و 8. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 15، ص 139.