تفسیر نامه 24

وَمِن وَصيَّةٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
بِما يُعْمَلُ فِي أمْوالِهِ، کَتَبَها بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنْ صِفِّينَ
هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُاللهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُوْمِنِينَ فِي مَالِهِ، ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللهِ، لِيُولِجَهُ بِهِ الْجَنَّةَ، وَيُعْطِيَهُ بِهِ الْأَمَنَةَ. مِنْهَا:
فَإِنَّهُ يَقُومُ بِذلِکَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ يَأْکُلُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ، وَيُنْفِقُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ، فَإِنْ حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَحُسَيْنٌ حَيٌّ، قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ، وَأَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ.
وَإِنَّ لاِبْنَيْ فَاطِمَةَ مِنْ صَدَقَةِ عَلِيٍّ مِثْلَ الَّذِي لِبَنِي عَلِيٍّ، وَإِنِّي إِنَّمَا جَعَلْتُ الْقِيَامَ بِذلِکَ إِلَى ابْنَيْ فَاطِمَةَ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللهِ، وَقُرْبَةً إِلَى رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و آله)،
وَتَکْرِيماً لِحُرْمَتِهِ، وَتَشْرِيفاً لِوُصْلَتِهِ. وَيَشْتَرِطُ عَلَى الَّذِي يَجْعَلُهُ إِلَيْهِ أَنْ يَتْرُکَ الْمَالَ عَلَى أُصُولِهِ، وَيُنْفِقَ مِنْ ثَمَرِهِ حَيْثُ أُمِرَ بِهِ وَهُدِيَ لَهُ، وَأَلاَّ يَبِيعَ مِنْ أَوْلادِ نَخِيلِ هَذِهِ الْقُرَى وَدِيَّةً حَتَّى تُشْکِلَ أَرْضُهَا غِرَاساً.
وَمَنْ کَانَ مِنْ إِمَائِي ـ اللاتِي أَطُوفُ عَلَيْهِنَّ ـ لَهَا وَلَدٌ، أَوْ هِيَ حَامِلٌ، فَتُمْسَکُ عَلَى وَلَدِهَا وَهِيَ مِنْ حَظِّهِ، فَإِنْ مَاتَ وَلَدُهَا وَهِيَ حَيَّةٌ فَهِيَ عَتِيقَةٌ، قَدْ أَفْرَجَ عَنْهَا الرِّقُّ، وَحَرَّرَهَا الْعِتْقُ.

ترجمه
از وصايا و سفارش هاى امام (عليه السلام) است
که درباره اموال (و موقوفاتش) بعد از بازگشت از صفين
مرقوم فرموده است
اين دستورى است که بنده خدا على بن ابى طالب اميرمؤمنان درمورد اموالش (موقوفاتش) صادر کرده و هدفش جلب خشنودى خداوند است
تا از اين طريق او را وارد بهشت کند و امنيت و آرامش سراى ديگر را به او عطا فرمايد.
سرپرستى اين موقوفه بر عهده حسن بن على است که به طور شايسته (دور از اسراف و تبذير) از درآمد آن مصرف کند و بخش ديگرى از آن را (در راه خدا) انفاق نمايد و اگر براى حسن حادثه اى رخ دهد،
و (برادرش) حسين زنده باشد سرپرستى آن را بعد از وى به عهده مى گيرد و همان کارى را که حسن انجام مى داد، برادرش انجام مى دهد. پسران فاطمه همان مقدار از اين موقوفه سهم دارند که پسران على (از غير فاطمه (عليها السلام)) سهم دارند و من سرپرستى آن را به پسران فاطمه واگذاشتم فقط براى خدا و براى تقرب به رسول الله (صلي الله عليه و آله) و بزرگداشت حرمت او و گرامى داشت پيوند خويشاوندى اش.
(بنده خدا على بن ابى طالب) با کسى که اين اموال در دست اوست شرط مى کند که اصل اين اموال را حفظ کند و تنها از ميوه و درآمدش در راهى که به او دستور داده شده و راهنمايى گرديده انفاق کند و چيزى از نهال هاى تازه روييده نخل هاى اين آبادى ها را نفروشد تا همه اين سرزمين زير پوشش نخل قرار گيرد (و يک پارچه آباد شود) و هرکدام از کنيزانم که با آن ها آميزش داشته ام صاحب فرزند يا باردار است، از سهم ارث فرزندش آزاد مى شود و اگر فرزندش بميرد و او زنده باشد، او نيز آزاد است و بند بردگى از گردنش برداشته شده و به آزاد شدگان ملحق مى شود.
شرح و تفسیر
وصيّت نامه در يک نگاه
قسمت عمده اين وصيّت نامه همان گونه که از لحن آن پيداست درواقع وقف نامه است نه وصيّت نامه. تنها بخش کوچکى از آن، وصيّت است و حاصل آن تعيين متولى وقف، يعنى فرزندان رشيد اميرمؤمنان (عليه السلام) امام حسن (عليه السلام) و بعد از او امام حسين (عليه السلام) و نيز بيان مصارف موقوفه و چگونگى تقسيم آن و نيز نحوه اداره نخلستان هاست. از مجموع اين وصيّت نامه استفاده مى شود که امام (عليه السلام) نخلستان هاى متعدّدى در مناطق مختلف داشته که يا از سهميه غنايم جنگى به دست آمده بود و يا با تلاش و کار و کوشش خود آن حضرت و همه آن ها را وقف خاص و در مواردى وقف عام فرمود تا استفاده آن فراگير باشد.
تنها در بخش آخر وصيّت نامه اشاره اى به کنيزان شده که چگونه راه آزادى به روى آن ها گشوده شود.
در ضمن از کلام سيّد رضى در ذيل نامه استفاده مى شود که آنچه او به گردآورى آن اهتمام ورزيده بخش هايى است که ازنظر فصاحت و بلاغت برجستگى خاصى داشته است.

* * * دستور حساب شده اى براى سرپرستى موقوفه
همان گونه که اشاره شد اين وصيّت نامه عمدتاً وقف نامه است و لذا ارکان وقف ازجمله واقف، موقوف عليهم، متولى و... در آن يکى پس از ديگرى ذکر شده است.
نخست سخن از واقف و هدف اصلى او به ميان آمده است، مى فرمايد: «اين دستورى است که بنده خدا على بن ابى طالب اميرمؤمنان درمورد اموالش (و موقوفاتش) صادر کرده و هدفش جلب خشنودى خداوند است تا از اين طريق او را وارد بهشت کند و امنيت و آرامش سراى ديگر را به او عطا فرمايد»؛ (هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُاللهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِيطَالِبٍ أَمِيرُ الْمُوْمِنِينَ فِي مَالِهِ، ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللهِ، لِيُولِجَهُ بِهِ الْجَنَّةَ، وَيُعْطِيَهُ بِهِ الْأَمَنَةَ).
از اين عبارت به خوبى استفاده مى شود که يکى از شرايط وقف که قصد قربت است در اين وقف نامه مورد توجّه قرار گرفته و بلافاصله بعد از ذکر نام واقف به آن اشاره شده است.
تعبير «اميرالمؤمنين» براى اين است که امام (عليه السلام) نشان دهد اين وقف نامه در ايام حکومتش تحرير يافته هرچند آن حضرت بعد از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) هميشه به عنوان اميرمؤمنان ـ ازسوى آگاهان ـ شناخته مى شد.
سپس امام (عليه السلام) در بخش ديگرى از اين وصيّت نامه (وقف نامه) که مرحوم سيّد رضى آن را با تعبير «منها» جدا ساخته است چهار نکته را بيان مى کند: در بيان شخص متولى و حق التوليه و مصارف وقف و کسانى که بعد از وفات يا شهادت متولى اوّل، قائم مقام او مى شوند مى فرمايد: «سرپرستى اين موقوفه بر عهده حسن بن على است که به طور شايسته (دور از اسراف و تبذير) از درآمد آن مصرف کند و بخش ديگرى از آن را (در راه خدا) انفاق نمايد و اگر براى حسن حادثه اى رخ دهد، و (برادرش) حسين زنده باشد سرپرستى آن را بعد از وى به عهده مى گيرد و همان کارى را که حسن انجام مى داد، برادرش انجام مى دهد»؛ (مِنْهَا: فَإِنَّهُ يَقُومُ بِذلِکَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ يَأْکُلُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ، وَيُنْفِقُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ، فَإِنْ حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَحُسَيْنٌ حَيٌّ، قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ وَأَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ).
جمله «يَأْکُلُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ؛ از آن به طور شايسته مصرف مى کند» ممکن است اشاره به حق التوليه باشد و يا اشاره به استفاده از موقوفه به عنوان موقوف عليهم؛ ولى احتمال اوّل با توجّه به جمله هايى که در آينده مى آيد شايسته تر است.
ازجمله «وَيُنْفِقُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ» به خوبى استفاده مى شود که اين موقوفه، هم جنبه وقف خاص داشته و هم وقف عام؛ بخشى از آن تعلق به فرزندان آن حضرت داشته و بخشى ديگر به همه نيازمندان و مؤمنان. جمله «وَأَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ» اگر ضمير «مصدره» به موقوفه برگردد، مفهومش اين است که امام حسين (عليه السلام) نيز همان گونه که امام حسن (عليه السلام) درباره درآمد موقوفه عمل مى کرد، عمل کند و اگر ضمير به امام حسن (عليه السلام) برگردد مفهومش اين است که همان روش امام حسن (عليه السلام) را دنبال کند، گرچه نتيجه هر دو يکى است، ولى ازنظر تفسير عبارت، با هم متفاوت اند و در هر حال احتمال اوّل قوى تر به نظر مى رسد.
آن گاه امام (عليه السلام) به سراغ شرح بيشترى براى موقوف عليهم مى رود و مى فرمايد : «پسران فاطمه همان مقدار از اين موقوفه سهم دارند که پسران على (از غير فاطمه (عليها السلام)) سهم دارند»؛ (وَإِنَّ لاِبْنَيْ فَاطِمَةَ مِنْ صَدَقَةِ عَلِيٍّ مِثْلَ الَّذِي لِبَنِي عَلِيٍّ).
اين جمله دو تفسير دارد: نخست، همان که اشاره شد که استفاده امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) از حق التوليه، مانع استفاده آن ها از درآمد آن موقوفه به عنوان موقوف عليهم نيست. آن ها هم متولى هستند و هم در زمره موقوف عليهم.
تفسير دوم اين که امتيازى در استفاده از اين موقوفه ميان هيچ يک از فرزندان على (عليه السلام) نيست؛ چه آن ها که از نسل فاطمه (عليها السلام) هستند و چه آن ها که از همسران ديگر اميرمؤمنان (عليه السلام).
امام (عليه السلام) در اين جمله نمى فرمايد: «فرزندان من از نسل فاطمه» بلکه مى گويد: «فرزندان فاطمه (عليها السلام)» و اين براى نهايت احترام به مقام شامخ آن حضرت است.
امام (عليه السلام) در ادامه، به بيان اين نکته مى پردازد که چرا توليت را به فرزندان فاطمه (عليها السلام) سپرده است نه ساير فرزندانش؛ مى فرمايد: «و من سرپرستى آن را به پسران فاطمه واگذاشتم فقط براى خدا و براى تقرب به رسول الله (صلي الله عليه و آله) وبزرگداشت حرمت او و گرامى داشت پيوند خويشاوندى اش»؛ (وَإِنِّي إِنَّمَا جَعَلْتُ الْقِيَامَ بِذلِکَ إِلَى ابْنَيْ فَاطِمَةَ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللهِ، وَقُرْبَةً إِلَى رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و آله) ، وَتَکْرِيماً لِحُرْمَتِهِ، وَتَشْرِيفاً لِوُصْلَتِهِ).
درواقع امام (عليه السلام) چهار دليل بر اين انتخاب بيان فرموده که همه با هم مرتبط است: جلب خشنودى خدا، تقرب به رسول الله (صلي الله عليه و آله)، اکرام و احترام او وبزرگداشت پيوند خويشاوندى اش.
به گفته ابن ابى الحديد هنگامى که کارها بعد از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به نزديک ترين افراد شايسته او سپرده شود، پذيرش آن ازسوى مردم بهتر خواهد بود، زيرا آن ها بهتر از هرکس ديگر از آيين پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) باخبرند و بهتر از هرکس مى توانند از آن پاسدارى کنند.
ابن ابى الحديد در شرح اين سخن مى گويد: «در اين تعبيرِ امام (عليه السلام) رمز واشاره و انتقادى است به کسانى که امر (خلافت) را از اهل بيت رسول الله (عليهم السلام) برگرداندند. در حالى که مناسب تر و اولى اين بود که رياست را بعد از او به خاندان پيغمبر اکرم (عليهم السلام) براى تقرب به رسول الله (صلي الله عليه و آله) بسپارند و اجانب را در اين کار مقدم نکنند، زيرا هيبت نبوّت و رسالت در صورتى که سلطان حاکم بر مردم از بيت نبوّت بود بيشتر مى شد تا اين که حکومت به دست کسانى باشد که از نسب صاحب دعوت دور باشند».
در اين جا ممکن است اين سؤال مطرح شود که چرا امام (عليه السلام) متوليان بعد از امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) را معين نفرموده است.
پاسخ اين است که امام (عليه السلام) آن ها را بيان فرموده و در رواياتى که تمام اين وصيّت نامه در آن آمده است به طور مشروح ديده مى شود؛ ولى مرحوم سيّد رضى که برنامه گزينشى در نقل کلمات آن حضرت داشته آن قسمت را حذف کرده است. به طور خلاصه امام (عليه السلام) بعد از امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) نخست توليت را به ساير فرزندانش و اگر در ميان آنان فرد مناسبى نبود به مردان ديگرى از آل ابى طالب که مورد قبول باشند منتقل مى کند و در صورتى که در ميان آن ها هم فرد مورد قبولى براى اين کار نبود به سراغ فردى از بنى هاشم مى رود.
در آخرين بخش از اين وقف نامه، امام (عليه السلام) از چگونگى نگهدارى و رسيدگى به اين موقوفات سخن مى گويد ودو دستور مهم در اين زمينه صادر مى کند؛ نخست مى فرمايد: «(بنده خدا على بن ابى طالب) با کسى که اين اموال در دست اوست شرط مى کند که اصل اين اموال را حفظ نمايد و تنها از ميوه و درآمدش در راهى که به او دستور داده شده و راهنمايى گرديده انفاق کند»؛ (وَيَشْتَرِطُ عَلَى الَّذِي يَجْعَلُهُ إِلَيْهِ أَنْ يَتْرُکَ الْمَالَ عَلَى أُصُولِهِ، وَيُنْفِقَ مِنْ ثَمَرِهِ حَيْثُ أُمِرَ بِهِ وَهُدِيَ لَهُ).
آنچه امام (عليه السلام) در اين جا بيان فرموده قاعده اى کلّى در همه موقوفه هاست که بايد اصل آن مال سالم بماند و تنها درآمدش در موارد وقف صرف شود. حتى اين تعبير گاه به هنگام اجراى صيغه عقد وقف، گفته مى شود که «أنْ لايُباعَ وَلايُوهَبَ» يا در تعريف وقف مى گويند: «اَلْوَقْفُ حَبْسُ الْعِينِ وَتَسْبيلُ الثَّمَرَةِ» ولى امام (عليه السلام) به عنوان تأکيد آن را بيان فرموده است، مبادا کسانى از موقوف عليهم به اين فکر باشند که بخشى از نخلستان را بفروشند و از ثمن آن استفاده کنند.
در دومين دستور مى فرمايد: «و چيزى از نهال هاى تازه روييده نخل هاى اين آبادى ها را نفروشد تا همه اين سرزمين زير پوشش نخل قرار گيرد (و يک پارچه آباد شود)»؛ (وَأَلاَّ يَبِيعَ مِنْ أَوْلادِ نَخِيلِ هَذِهِ الْقُرَى وَدِيَّةً حَتَّى تُشْکِلَ أَرْضُهَا غِرَاساً).
«وَدِيّةَ» به معناى نهال کوچکى است که از کنار نخل بيرون مى آيد و به تدريج ريشه مى دواند و قوى تر مى شود تا زمانى که جدا کردن آن ميسر باشد، آن گاه آن را جدا کرده و در جاى مناسبى غرس مى کنند و تعبير به «أَوْلادِ نَخِيلِ» به همين مناسبت است و اين کار دو فايده دارد: نخست اين که فضاهاى خالى نخلستان بدين وسيله پر مى شود و به گفته امام (عليه السلام) «تُشْکِلَ أَرْضُهَا غِرَاساً».
اين جمله همان گونه که مرحوم سيّد رضى در پايان وصيّت نامه آن را توضيح داده مفهومش اين است که آن قدر از نهال هاى جديد نخل استفاده شود ونخلستان پر درخت شود که براى بيننده تشخيص اين که اين همان نخلستان سابق است مشکل گردد.
دوم اين که اگر نهال هاى کنار نخل را به زودى قطع کنند و براى فروش آماده سازند گاهى به خود نخل آسيب مى رساند، بنابراين لازم است آن را تا زمان معينى حفظ کنند و بعد طبق دستور امام (عليه السلام) و مطابق مفاد وقف نامه آن را در همان نخلستان و در همان سرزمينى که پرورش يافته و از همه جا براى رشد و نمو آن مساعدتر است بنشانند.
اين دستور نه تنها براى موقوفات امام (عليه السلام) که براى تمام موقوفات، قابل توجّه است، هرچند متأسفانه متوليان سودجو گاه برعکس آن عمل کرده و نخلستان را در معرض آفات قرار مى دهند، چراکه اگر نخلستان پر نخل نباشد سرما و گرما زودتر به آن آسيب مى رساند؛ اما هنگامى که تمام زمين نخلستان پر از نخل شود، آفات و آسيب هاى آن کمتر خواهد بود.
اين سخن بدان معنا نيست که فاصله هاى معقول در ميان درختان ناديده گرفته شود که آن هم سبب تضعيف باغ مى شود.
در ضمن به اين نکته بايد توجّه کرد که بچه هاى نخل ممکن است جزء منافع محسوب شوند و حرمت بيع وقف شامل آن نگردد؛ ولى با اين حال امام (عليه السلام) مى فرمايد تا زمانى که خود نخلستان، آن را نياز دارد به خارج از نخلستان نفروشند. امام (عليه السلام) در پايان اين وصيّت نامه و بعد از بيان مسائل مربوط به موقوفات به مسائل مربوط به همسران کنيز خود پرداخته و وضع آن ها را روشن مى سازد، به گونه اى که بعد از او همه آزاد شوند؛ مى فرمايد: «و هرکدام از کنيزانم که با آن ها آميزش داشته ام صاحب فرزند يا باردار است، از سهم ارث فرزندش آزاد مى شود و اگر فرزندش بميرد و او زنده باشد، او نيز آزاد است و بند بردگى از گردنش برداشته شده و به آزادشدگان ملحق مى شود»؛ (وَمَنْ کَانَ مِنْ إِمَائِي ـ اللاَّتِي أَطُوفُ عَلَيْهِنَّ ـ لَهَا وَلَدٌ أَوْ هِيَ حَامِلٌ، فَتُمْسَکُ عَلَى وَلَدِهَا وَهِيَ مِنْ حَظِّهِ، فَإِنْ مَاتَ وَلَدُهَا وَهِيَ حَيَّةٌ فَهِيَ عَتِيقَةٌ، قَدْ أَفْرَجَ عَنْهَا الرِّقُّ، وَحَرَّرَهَا الْعِتْقُ).
در آن زمان امام (عليه السلام) چندين کنيز داشت که حکم همسران آن حضرت را داشتند و فرزندان متعدّدى از آن ها متولد شدند و شايد هدف امام (عليه السلام) از تکثير اولاد اين بود که آل على (عليه السلام) و بنى هاشم فزونى يابند و خطراتى که ازسوى دشمنان آن ها را تهديد مى کرد سبب انقراض اين نسل شريف نگردد.
به هر حال امام (عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه تکليف کنيزانى را که فرزندى داشتند يا باردار بودند معين کرده و طبق قاعده فقهى معروف که مورد اتفاق همه فقهاست، اين گونه کنيزان از سهم الارث فرزندشان آزاد مى شوند و يا به تعبير ديگر، جزء سهم الارث فرزند قرار مى گيرند و بلافاصله آزادى شامل حال آن ها مى شود، زيرا هيچ کس نمى تواند مالک پدر و مادر خود شود.
ولى درباره کنيزانى که صاحب فرزند نبودند، در اين عبارت حکمى ذکر نشده، اما در روايات ديگرى در کتاب کافى و جز آن، که در آن ها مشروح اين وصيّت نامه آمده، تکليف آن ها نيز مشخص شده است که امام (عليه السلام) دستور آزادى همه آن ها را داده و مرحوم سيّد رضى به علت تلخيص و گزينش، تنها به اين بخش قناعت کرده است.
اين نشان مى دهد که تا چه حد امام (عليه السلام) به آزادى بردگان و کنيزان اهمّيّت مى داده و در طول تاريخ زندگى پربرکتش نيز ـ طبق بعضى از روايات ـ هزار برده از دست رنج خود خريد و آزاد کرد (أَنَّهُ (عليه السلام) أَعْتَقَ أَلْفَ نَسَمَةٍ مِنْ کَدِّ يَدِه).
برنامه تدريجى اسلام براى آزادى بردگان، مسئله اى است بسيار دامنه دار که نشان مى دهد اسلام، اصل را بر آزادى انسان ها گذاشته، حتى در جامعه اى که تاروپودش با بردگى پيوند داشت؛ ولى براى رسيدن به اين هدف برنامه مفصل ودرازمدتى چيده بود، زيرا اعلام آزادى فورى همه آن ها تنش هاى زيادى ايجاد مى کرد و حتى سبب بيچارگى و نابودى بسيارى از بردگان مى شد.
جمله «فَإِنْ مَاتَ وَلَدُهَا» اشاره به اين نکته است که تصور نشود اگر کنيزى باردار يا صاحب فرزند بود و فرزندش بعد از مرگ مولى (عليه السلام) از دنيا رفت، آن کنيز به حالت بردگى بازگشت مى کند؛ امام (عليه السلام) مى فرمايد: بردگى از او برداشته شده وآزادى به سراغ او آمده است، يعنى ديگر او قابل بازگشت نيست.
* * *
مرحوم سيّد رضى در پايان اين وصيّت نامه مى گويد: «قالَ الشَريفُ: قَوْلُهُ (عليه السلام) في هذِهِ الْوَصِيَّةِ: «وألا يَبيعَ مِنْ نَخْلِها وَدِيَّة»، اَلْوَدِيَّةُ: اَلْفَسيلَةُ، وَجَمْعُها وَديّ. وَقَوْلُهُ (عليه السلام): حتّى تُشْکِلَ أَرْضُها غِراساً» هُوَ مِنْ أَفْصَحِ الْکَلامِ، وَالْمُرادُ بِهِ أنَّ الاَْرْضَ يَکْثُرُ فيها غِراسُ النَّخْلِ حَتّى يَراها الناظِرُ عَلى غَيْرِ تِلْکَ الصِّفَةِ الَّتي عَرَفَها بِها فَيُشْکِلُ عَلَيْهِ أمْرُها وَيَحْسَبُها غَيْرُها». تعبير امام (عليه السلام) به «وَدَّيِة» به معناى نهال نخل است که جمع آن «وَدى» (بر وزن على) است. جمله ديگر حضرت که مى فرمايد: «حَتّى تُشْکِلَ أَرْضُها غِراساً» از فصيح ترين سخنان است و مفهوم آن اين است که آن قدر درختان و نهال هاى خرما زياد شود و صحنه نخلستان را بپوشاند که هرکس آن را قبلاً ديده باشد تشخيص آن براى او مشکل شود و گمان کند به سرزمين ديگرى گام نهاده است». نکته ها
1. پاسخ به دو سؤال
درباره اين وصيّت نامه چند سؤال مطرح است:
1. از تعبير وصيّت نامه استفاده مى شود که امام (عليه السلام) اموال قابل ملاحظه اى داشته که آن ها را در زمان حيات خود وقف کرده است، با توجّه به زهد فوق العاده آن حضرت، اين اموال از کجا به دست آمده بود؟
همان گونه که به اشاره بيان کرديم، امام (عليه السلام) سه منبع درآمد داشت: يکى غنائم که عايد همه سربازان اسلام مى شد و گاه مبلغ قابل توجّهى را تشکيل مى داد. دوم، خراج اراضى خراجيه که تعلق به عموم مسلمانان داشت، نه فقط جنگجويان، و مقدار آن بعد از فتوحات اسلامى بسيار زياد بود، سهمى از آن نيز به امام (عليه السلام) تقديم مى شد. سوم اين که امام (عليه السلام) ساليان دراز به غرس درختان و تربيت نخلستان پرداخت و باغ هاى متعدّدى ايجاد کرد سپس آن ها را به صورت وقف خاص و عام درآورد. بخشى را براى فرزندان خود و آل ابى طالب و بنى هاشم و بخشى را به عنوان انفاق فى سبيل الله قرار داد و اگر مالى از آن حضرت به ارث باقى ماند، مقدار کمى بود.
در روايات آمده است که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نيز اموال و باغاتى داشت که خلفا به بهانه اين که پيغمبران چيزى از خود به ارث نمى گذارند تمام آن ها را جزء بيت المال قرار دادند. ابن عبد ربه در استيعاب مى گويد: «قُتِلَ عَلِىٌّ وَلا مالَ احْتَجَبَهُ وَلا دُنْيا أَصابَها؛ على (عليه السلام) به شهادت رسيد در حالى که نه مالى اندوخته بود و نه مواهب دنيوى براى خود فراهم ساخته بود».
ابن ابى الحديد نيز از بعضى خرده گيران نقل مى کند که بر اميرمؤمنان على (عليه السلام) خرده گرفته اند و گفته اند: ابوبکر از دنيا رفت و دينار و درهمى از خود به يادگار نگذاشت؛ ولى هنگامى که على (عليه السلام) چشم از دنيا پوشيد، نخلستان هاى بسيارى از خود به يادگار گذاشت. سپس در پاسخ آن مى نويسد: همه مى دانند که على (عليه السلام) چشمه هاى متعدّدى با زحمت خود در شهر مدينه، يَنبُع و سُويَعه احداث کرد وبه وسيله آن زمين هاى مواتى را آباد ساخت. سپس همه آن ها را از ملک خود خارج و وقف مسلمين کرد واز دنيا نرفت درحالى که چيزى از آن ها در ملکش باشد. آن حضرت چيزى از مال، کم يا زياد براى فرزندانش به ارث نگذاشت مگر چند غلام و کنيز (که دستور آزادى آن ها را داده بود) و هفتصد درهم از سهم او از بيت المال که براى به دست آوردن خادمى براى خانواده اش ذخيره کرده بود.
2. سؤال ديگر اين که چگونه امام (عليه السلام) مى فرمايد: حسن را متولى وقف ساختم و اگر حسن چشم از جهان بپوشد و حسين زنده باشد، او جانشين برادر خود خواهد شد. مگر امام (عليه السلام) از طريق علم غيب نمى دانست که شهادت امام حسين (عليه السلام) سال ها بعد از شهادت امام حسن (عليه السلام) خواهد بود؟
پاسخ اين سؤال و سؤالات فراوان ديگرى از اين قبيل يک جمله است و آن اين که امامان (عليهم السلام) در کارهاى عادى خود بر علم عادى تکيه مى کردند که از مجارى معمولى حاصل مى شود، نه علم غيب؛ همان گونه که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نيز در مسائل مربوط به زندگى خود و يارانش بر علم حاصله از مجارى عادى تکيه مى کرد و از علم غيب جز در موارد استثنايى استفاده نمى فرمود. 2. اهمّيّت وقف در اسلام
اهتمام اميرمؤمنان على (عليه السلام) به امر وقف و پيشگام بودن در اين کار خير به خوبى نشان مى دهد که اين مسئله ارزش فوق العاده اى در اسلام دارد.
گرچه وقف را اسلام ابداع نکرد و قبل از اسلام نيز در مذاهب ديگر اوقاف بسيارى وجود داشت ولى اسلام اهمّيّت خاصى براى آن قائل شد و تحت عنوان صدقات جاريه بر آن تأکيد کرد.
در حديثى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم که از کنار باغستانى عبور مى کرد، مردى را ديد که مشغول غرس درختى است، به او فرمود: مى خواهى غرسى بهتر از اين را به تو يادآورى کنم؟ سپس اذکار مهمى را به او تعليم فرمود. آن مرد عرض کرد: اى رسول خدا من تو را گواه مى گيرم که تمام اين باغ براى بر فقهاى مسلمين از اهل صفه وقف کردم. در اين جا اين آيات شريفه نازل شد: (فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَاتَّقى * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى).، به اين ترتيب، وقف به عنوان يک سنّت حسنه اسلامى مورد تأييد قرار گرفت.
در بعضى از روايات از جابر ابن عبدالله نقل شده که تمام صحابه که اموالى داشتند، وقفى از خود به يادگار گذاشتند.
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده که فرمود: «خَيْرُ مَا يُخَلِّفُهُ الرَّجُلُ بَعْدَهُ ثَلاثَةٌ: وَلَدٌ بَارٌّ يَسْتَغْفِرُ لَهُ وَسُنَّةُ خَيْرٍ يُقْتَدَى بِهِ فِيهَا وَصَدَقَةٌ تَجْرِي مِنْ بَعْدِهِ؛ بهترين چيزى که انسان بعد از خود به يادگار مى گذارد سه چيز است: فرزند نيکوکارى که براى انسان استغفار کند و سنّت نيکى که مردم در آن به او اقتدا نمايند و صدقه اى که بعد از او جريان داشته باشد». احاديث در اين زمينه فراوان است و بايد توجّه داشت که يکى از طرق پيشگيرى از تکاثر و ثروت اندوزى، گسترش دادن سنّت وقف است که اموال را از چنگ افراد معدودى بيرون مى آورد و منافع آن را در اختيار نيازمندان قرار مى دهد.

* * * .
پاورقی ها
عبارتى که در روايت کافى به جاى اين روايت آمده، نشان مى دهد که تفسير دوم مناسب تر است، زيرا در عبارت کافى چنين آمده: «وَإنْ حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَحُسَيْنٌ حَيٌّ ... وَإِنَّ حُسَيْناً يَفْعَلُ فيهِ مِثْلَ الّذى أمَرتُ بِهِ حَسَنآ» که مفهومش اين است که امام حسين (عليه السلام) همان برنامه اى را درمورد موقوفه اجرا مى کند که امام حسن (عليه السلام) دستور اجراى آن را داشت (کافى، ج 7، باب صدقات النبى (صلي الله عليه و آله) و فاطمه (عليها السلام)، ص 50، ضمن حديث 7).
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 15، ص 149. براى اطلاع بيشتر به کافى، ج 7، باب صدقات النبى (صلي الله عليه و آله) و فاطمه (عليها السلام) و...، ص 50، ح 7 مراجعه فرماييد. تعبير به «اطوف عليهن» تعبير کنايى زيبايى است براى آميزش جنسى، زيرا از طواف يک نوع گردش فهميده مى شود که هنگامى که با «عَلى» همراه باشد همان گردش دورانى است به خصوص اين که طبق گفته لسان العرب اين تعبير معمولاً در حرکت شبانه به کار مى رود و اگر مربوط به روز باشد بايد با قرينه اى همراه گردد. بحارالانوار، ج 41، ص 32، ح 3. براى توضيح بيشتر به تفسير نمونه، ج 21، ص 398-423، ذيل آيات 4 ـ 6 سوره محمّد. استيعاب، ج 3، ص 1126. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 15، ص 146. ليل، آيات 5 - 7. امالى صدوق، ص 202، ح 16. وسائل الشيعه، ج 13، کتاب الوقوف و الصدقات، باب استحبابها، ص 294، ح 10.