تفسیر بخش سوم
وَلا تَأْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلاَّ مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ، رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى يُوَصِّلَهُ إِلَى وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ، وَلا تُوَکِّلْ بِهَا إِلاَّ نَاصِحاً شَفِيقاً وَأَمِيناً حَفِيظاً، غَيْرَ مُعْنِفٍ وَلا مُجْحِفٍ، وَلا مُلْغِبٍ وَلا مُتْعِبٍ. ثُمَّ احْدُرْ إِلَيْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ نُصَيِّرْهُ حَيْثُ أَمَرَ اللهُ بِهِ، فَإِذَا أَخَذَهَا أَمِينُکَ فَأَوْعِزْ إِلَيْهِ أَلاَّ يَحُولَ بَيْنَ نَاقَةٍ بَيْنَ فَصِيلِهَا، وَلا يَمْصُرَ لَبَنَهَا فَيَضُرَّ ذلِکَ بِوَلَدِهَا؛ وَلايَجْهَدَنَّهَا رُکُوباً؛ وَلْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِي ذلِکَ وَبَيْنَهَا، وَلْيُرَفِّهْ عَلَى اللاَّغِبِ، وَلْيَسْتَأْنِ بِالنَّقِبِ الظَّالِعِ، وَلْيُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ، وَلا يَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الْأَرْضِ إِلَى جَوَادِّ الطُّرُقِ، وَلْيُرَوِّحْهَا فِي السَّاعَاتِ، وَلْيُمْهِلْهَا عِنْدَ النِّطَافِ وَالْأَعْشَابِ، حَتَّى تَأْتِيَنَا بِإِذْنِ اللهِ بُدَّناً مُنْقِيَاتٍ، غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَلا مَجْهُودَاتٍ، لِنَقْسِمَهَا عَلَى کِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ (صلي الله عليه و آله) فَإِنَّ ذلِکَ أَعْظَمُ لِأَجْرِکَ، وَأَقْرَبُ لِرُشْدِکَ، إِنْ شَاءَ اللهُ.
ترجمه
امين تو بايد هنگامى که در اثناى راه به غديرهاى آب مى رسد، آن ها را سيراب کند و از کناره هاى جاده علف دار به درون جاده هاى خشک و بى گياه منحرف نسازد و ساعاتى به آن حيوانات استراحت دهد و چون به آب و علفزار مى رسد به آن ها مهلت دهد (تا به اندازه کافى آب بنوشند و از علف ها تغذيه کنند) تا هنگامى که نزد ما مى آيند به اذن خدا فربه و سرحال باشند نه خسته و کوفته؛ وهدف نهايى اين است که آن ها را مطابق دستور خداوند و سنّت پيغمبرش (صلي الله عليه و آله) (در ميان نيازمندان) تقسيم کنيم (بى آن که منافع شخصى در آن وجود داشته باشد). (و بدان که) عمل به اين برنامه پاداش تو را بيشتر و هدايت تو را افزون تر خواهد کرد؛ إن شاءالله.
شرح و تفسیر
در بخش گذشته، امام (عليه السلام) دستورات لازم را درباره چگونگى اخذ زکات از کسانى که زکات بر آن ها واجب است بيان فرمود. در اين بخش از نامه، سخن درباره چگونگى حفظ اين اموال و طرز رفتار با حيواناتى است که به عنوان زکات پرداخت شده اند.
نخست امام (عليه السلام) صفات کسانى را که مأمور انتقال زکات به سوى بيت المال مى شوند، بيان مى کند و چندين ويژگى براى آن ها برمى شمرد. در نخستين و دومين صفت مى فرمايد: «آن ها را به غير از کسى که به دينش اطمينان دارى و درباره اموال مسلمين دلسوز است، مسپار تا آن را (سالم) به ولى مسلمين برساند و او در ميان مسلمانان تقسيم کند»؛ (وَلا تَأْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلاَّ مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ، رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى يُوَصِّلَهُ إِلَى وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ).
بنابراين، مهم ترين شرط در اين گونه مسائل، امانت و وثاقت، و شرط دوم، رفق، مدارا و دلسوزى است و اگر اين دو شرط در متصديان بيت المال و خزانه داران کشورهاى اسلامى رعايت شود به يقين مشکلى در امور مالى پيدا نخواهد شد؛ نه خيانتى رخ مى دهد و نه حيف وميل و افراط و تفريطى.
سپس در ادامه اين سخن، هشت وصف ديگر براى مأموران انتقال اين اموال و چوپان ها بيان کرده، مى فرمايد: «تنها کسانى را مأمور اين کار کن که خيرخواه ومهربان و امين و حافظ باشند، سخت گير و اجحاف گر نباشند، حيوانات را خسته نکنند و به زحمت نيندازند»؛ (وَلا تُوَکِّلْ بِهَا إِلاَّ نَاصِحاً شَفِيقاً وَأَمِيناً حَفِيظاً، غَيْرَ مُعْنِفٍ وَلا مُجْحِفٍ، وَلا مُلْغِبٍ وَلا مُتْعِبٍ).
به يقين اين اوصاف هشت گانه ارتباط نزديک با يکديگر دارند؛ چوپانى که ناصح و شفيق است قطعآ حيوانات را خسته نمى کند و تند نمى راند، زيرا هم حيوانات به زحمت مى افتند که برخلاف عدل اسلامى است و هم وزن آن ها کم مى شود و يا بيمار مى گردند که به زيان مصرف کنندگان است. قابل توجّه اين که اين دستورات را امام (عليه السلام) هنگامى بيان فرمود که در ميان دانشمندان جهان نه از حقوق حيوانات سخنى بود و نه از حقوق بشر؛ ولى اسلام به عنوان آيينى مملوّ از برنامه هاى اخلاقى، حرمت حيوانات و حقوق آن ها را نيز فراموش نکرده و مشمول محبّت و رأفت ساخته است (توضيح بيشترى در اين زمينه در بحث نکات خواهد آمد).
آن گاه در دستور ديگرى مى فرمايد: «سپس آنچه را که نزد تو جمع شده بى درنگ به سوى ما روانه کن تا آن را در مصارفى که خداوند امر فرموده صرف کنيم»؛ (ثُمَّ احْدُرْ إِلَيْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ نُصَيِّرْهُ حَيْثُ أَمَرَ اللهُ بِهِ).
اين دستور به دو دليل داده شده است: نخست اين که ممکن است نيازمندانى به صورت فوق العاده در انتظار کمک هاى بيت المال باشند که اگر حق آن ها زودتر برسد، مشکلاتشان حل خواهد شد و ديگر اين که تأخير در رساندن اين اموال، آفاتى به دنبال دارد و براى نجات از آن آفات بايد تعجيل کرد و اموال زکات را به ولى امر مسلمين رسانيد.
بعضى از شارحان نهج البلاغه از اين جمله احکام فقهى متعدّدى استفاده کرده اند: نخست اين که نقل زکات از شهرى به شهر ديگر جايز است؛ دوم اين که مأموران جمع آورى زکات حق ندارند خودسرانه آن ها را تقسيم کنند، و سوم اين که زکات بايد به دست ولى امر مسلمين برسد و زير نظر او تقسيم گردد.
بديهى است که اين دستور مربوط به مناطق نزديک به مرکز حکومت امام (عليه السلام) است و اما مناطق دوردست که انتقال مال زکات به غير از صورت نقدى عملاً امکان پذير نيست حکم ديگرى دارد و آن اين که نمايندگان امام (عليه السلام) مى توانند آن را در مرکز نمايندگى خود جمع آورى و تقسيم کنند. آن گاه امام (عليه السلام) درباره کيفيت نقل حيوانات زکَوى، به نماينده خود دستورات ده گانه دقيق و ظريفى مى دهد، در شش دستور اول مى فرمايد: «هنگامى که امين تو آن ها را در اختيار گرفت به او سفارش کن که ميان شتر ماده و نوزادش جدايى نيفکند و شير آن را چنان ندوشد که به بچه اش زيان وارد شود و در سوار شدن بر شتران، آن ها را به زحمت نيفکند و عدالت را در اين امر در ميان آن ها رعايت کند (گاه بر اين سوار شود و گاه بر ديگرى) و نيز حال شترِ خسته و يا زخمى را که سوارى دادن برايش مشکل است رعايت کند و با حيوانى که سم او ساييده يا لنگ شده مدارا نمايد»؛ (فَإِذَا أَخَذَهَا أَمِينُکَ فَأَوْعِزْ إِلَيْهِ أَلاَّ يَحُولَ بَيْنَ نَاقَةٍ وَبَيْنَ فَصِيلِهَا، وَلا يَمْصُرَ لَبَنَهَا فَيَضُرَّ ذلِکَ بِوَلَدِهَا؛ وَلا يَجْهَدَنَّهَا رُکُوباً، وَلْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِي ذلِکَ وَبَيْنَهَا، وَلْيُرَفِّهْ عَلَى اللاَّغِبِ، وَلْيَسْتَأْنِ بِالنَّقِبِ وَالظَّالِعِ{6}).
اين ها دستوراتى است که امام (عليه السلام) براى مراعات حال حيوانات زکوى بيان فرموده که هم جنبه انسانى و اخلاقى دارد و هم نشان مى دهد که اسلام حتى مراعات حال حيوانات را نيز لازم مى شمرد؛ حيواناتى که زبان براى سخن گفتن ندارند و قادر به دفاع از خويشتن نيستند.
آن گاه در ادامه اين سخن چند دستور ديگر مى دهد، مى فرمايد: «امين تو بايد هنگامى که در اثناى راه به غديرهاى آب مى رسد، آن ها را سيراب کند و از کناره هاى جاده علف دار به درون جاده هاى خشک و بى گياه منحرف نسازد و ساعاتى به آن حيوانات استراحت دهد و چون به آب و علفزار مى رسد به آن ها مهلت دهد (تا به اندازه کافى آب بنوشند و از علف ها تغذيه کنند) تا هنگامى که نزد ما مى آيند به اذن خدا فربه و سرحال باشند نه خسته و کوفته»؛ (وَلْيُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ، وَلا يَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الْأَرْضِ إِلَى جَوَادِّ الطُّرُقِ، وَلْيُرَوِّحْهَا فِي السَّاعَاتِ وَلْيُمْهِلْهَا عِنْدَ النِّطَافِ وَالْأَعْشَابِ، حَتَّى تَأْتِيَنَا بِإِذْنِ اللهِ بُدَّناً مُنْقِيَاتٍ{6}، غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَلا مَجْهُودَاتٍ).
در اين چهار دستور اخير، امام (عليه السلام) بيشتر به آب و علف اين حيوانات نظر دارد. هدف آن است که اين ها تشنگى نکشند، گرسنه نشوند، در مسير راه به اندازه کافى آب بنوشند و در کنار جاده ها که غالباً علف وجود دارد، تغذيه کنند.
اين دستورات افزون بر اين که جنبه اخلاقى و انسانى دارد، به نفع بيت المال ونيازمندانى است که از حقوق بيت المال بهره مى گيرند؛ لذا در آخر اين عبارات فرمود: بايد چنان کنند که اين حيوانات، سالم و سرحال و چاق و فربه به نزد ما آيند.
در پايان اين نامه، به هدف نهايى اشاره کرده، مى فرمايد: «هدف اين است که آن ها را مطابق دستور خداوند و سنّت پيغمبرش (صلي الله عليه و آله) (در ميان نيازمندان) تقسيم کنيم (بى آن که منافع شخصى در آن وجود داشته باشد)»؛ (لِنَقْسِمَهَا عَلَى کِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ (صلي الله عليه و آله)). آن گاه اضافه مى کند: «عمل به اين برنامه پاداش تو را بيشتر و هدايت تو را افزون تر خواهد کرد؛ إن شاءالله»؛ (فَإِنَّ ذلِکَ أَعْظَمُ لِأَجْرِکَ، وَأَقْرَبُ لِرُشْدِکَ، إِنْ شَاءَ اللهُ). نکته ها
1. تأکيد بر رساندن اموال زکات به نيازمندان
امام (عليه السلام) در اين نامه نورانى سه بار بر اين مطلب تأکيد فرموده که اموال زکات بعد از جمع آورى بايد در ميان نيازمندان تقسيم شود. حضرت تعبير به «مالُ الْمُسْلِمِينَ» کرده، در يک جا مى فرمايد: «فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ» و در جاى ديگر مى فرمايد: «نُصَيِّرُهُ حَيْثُ اَمَرَ اللهُ» و در پايان نامه نيز مى فرمايد: «نَقْسِمَها عَلى کِتابِ اللهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ». اين تکرار، هرچند به گفته ابن ابى الحديد در ابتدا مخالف بلاغت به نظر مى رسد، ولى با توجّه به اين که خاطرات زمان عثمان که بيت المال در ميان افراد خاصى تقسيم مى شد و نيازمندان محروم مى ماندند و همان سبب فتنه وآشوب بر عليه او شد، در خاطره ها باقى مانده بود، امام (عليه السلام) براى اطمينان بخشيدن به مردم در يک نامه سه بار اين نکته را تکرار مى کند که هدف ما اين است که مال مسلمين را در ميان آن ها تقسيم کنيم و نيازمندان را به حقوقشان برسانيم.
2. حمايت از حيوانات در اسلام
روش و سنت مردم جهان از قديم الايام بر اين بود که براى حيواناتى که از آن ها استفاده مى کردند، احترام قائل بودند و اصولى را درباره آن ها رعايت مى کردند، که در بعضى از موارد به صورت افراطى درمى آمد و شکل پرستش به خود مى گرفت، همان گونه که امروز در ميان جمعى از هندوها نيز ديده مى شود؛ تا اين که در اين اواخر به مدافعان از حيوانات، شکل جمعيّت دادند و اصول و مقرراتى قائل شدند که اگر کسانى از آن تخلف کنند مورد اعتراض قرار مى گيرند، هرچند اين موضوع مانند ساير موضوعاتى که مربوط به حقوق بشر يا حمايت از زندانيان و کودکان و امثال آن هاست در بسيارى از موارد رنگ سياسى به خود گرفته و تبديل به چماقى براى کوبيدن بر سر مخالفان شده است؛ گاه هزاران انسان بى گناه را مى کشند و در سال، ميلياردها دلار سلاح کشتار جمعى صادر مى کنند و صداى کسى بلند نمى شود، اما اگر يک يا چند حيوان مورد آزار قرار گيرند فريادشان بلند مى شود.
ولى اسلام حد اعتدال را از آغاز در اين مسئله رعايت کرده و سفارش هاى اکيد و دقيق و ظريفى درباره حيوانات نموده که هرانسان منصفى رابه تحسين وامى دارد.
در کتب روايى ما، احاديث فراوانى دراين باره وارد شده است؛ ازجمله در ابواب مربوط به حج، به تناسب استفاده از حيوانات به عنوان مرکب در مسير حج، ابوابى تحت عنوان «اَبْوابُ اَحْکامِ الدَّوابِّ فِى السَّفَرِ وَغَيْرِهِ» ديده مى شود.
مرحوم شيخ حر عاملى در کتاب وسائل الشيعه در جلد هشتم تحت همين عنوان روايات فراوانى در بيش از پنجاه باب ذکر کرده است که در ادامه بعضى از روايات آن را که در باب اوّل ذکر کرده ازنظر مى گذرانيم.
پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «لِلدَّابَّةِ عَلَى صَاحِبِهَا خِصَالٌ يَبْدَأُ بِعَلَفِهَا إِذَا نَزَلَ وَيَعْرِضُ عَلَيْهَا الْمَاءَ إِذَا مَرَّ بِهِ وَلا يَضْرِبُ وَجْهَهَا فَإِنَّهَا تُسَبِّحُ بِحَمْدِ رَبِّهَا وَلا يَقِفُ عَلَى ظَهْرِهَا إِلاَّ فِي سَبِيلِ اللهِ وَلا يُحَمِّلُهَا فَوْقَ طَاقَتِهَا وَلا يُکَلِّفُهَا مِنَ الْمَشْيِ إِلاَّ مَا تُطِيقُ؛ براى چهارپايان بر صاحبان آن ها حقوق (شش گانه) است: هنگامى که به منزل رسيد و پياده شد ابتدا آذوقه او را آماده کند (چراکه اين حيوان از صاحبش خسته تر است، به علاوه زبان تقاضا ندارد) و هر زمان که از کنار آب گذشت، آب را بر او عرضه کند (تا اگر تشنه باشد بنوشد) و هرگز به صورتش تازيانه نزند، چراکه او تسبيح و حمد خدا مى گويد و هرگز هنگام توقف، بر پشت آن ننشيند مگر در هنگام جنگ (اشاره به اين که هنگامى که سواران به هم مى رسند، يا از کنار فرد پياده اى عبور مى کنند و براى احوال پرسى و مطالب ديگر توقف مى نمايند بايد از مرکب پياده شوند، حرف هايشان که تمام شد سوار شوند و به راه خود ادامه دهند، زيرا دادن اين زحمت به حيوان که در حال توقف سوار آن باشند و پياده نشوند، زحمتى است بدون دليل؛ ولى در ميدان جنگ چنين نيست، زيرا پياده شدن از مرکب به هر حال خطرناک است) و بيش از طاقتش چيزى بر آن بار نکند و بيش از توانايى اش آن را راه نبرد».
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) شبيه همين معنا تحت عنوان «لِلدَّابَّةِ عَلَى صَاحِبِهَا سِتِّةُ حُقوقٍ؛ براى چهارپايان بر صاحبان آن ها شش حق است» نقل شده و در روايت ديگرى هفت حق ذکر شده است.
تعبيرات ظريفى در اين روايت آمده که نشان مى دهد اسلام کوچک ترين مسائل را درباره اين موضوع ازنظر دور نداشته و انسانى ترين دستورات را دراين باره داده است. بسيارند کسانى که وقتى مرکب آن ها کمى نافرمانى مى کند با شلاق به جان آن مى افتند وگاه عصبانيّت خود را در موضوعات ديگر، بر سر حيوان خالى مى کنند؛ ولى اسلام تأکيد مى کند که بى دليل مرکب را آزار ندهند. در حديث مى خوانيم که امام سجاد زين العابدين (عليه السلام) با شترى، چهل بار از مدينه به مکّه براى زيارت خانه خدا رفت و در تمام اين مدت حتى يک تازيانه به آن شتر نزد.
در حديث معروفى که در منابع شيعه و اهل سنّت آمده است مى خوانيم : «خداوند زنى را به خاطر گربه اى وارد دوزخ ساخت چراکه آن را بسته بود، نه رهايش مى کرد که خودش غذا پيدا کند و نه غذايى به او مى داد». حتى از بعضى روايات استفاده مى شود که نبايد فحش و ناسزا به حيوانات داد اين تعبير نشان مى دهد که حيوانات هم براى خود فهم و شعورى دارند و از فحش و ناسزا متأثر مى شوند. به علاوه هنگامى که زبان انسان آلوده شد، به تدريج براى او عادت مى شود و درمورد انسان ها نيز آن را به کار مى برد.
* * *
پاورقی ها
«مُجحف» از ريشه «اجحاف» از ريشه «جحف» بر وزن «حرف» به معناى اصرار بر ضرر زدن به کسى است. «مُلغب» از ريشه «لغوب» به معناى خسته شدن و خستگى گرفته شده و هنگامى که به باب افعال مى رودبه معناى خسته کردن است. «مُتعب» اين واژه که از ريشه «تعب» به معناى خستگى گرفته شده، هنگامى که باب افعال برود مفهوم آن خسته کردن است، با «ملغب» قريب المعناست؛ ولى بعضى گفته اند: «لغوب» به معناى تعب و زحمت روحى است در حالى که تعب رنج جسمانى را نيز شامل مى شود. «اُحدُرْ» از ريشه «حدر» بر وزن «حرف» به معناى به سرعت حرکت کردن و نيز به معناى پايين آوردن چيزى از بلندى است و در اين جا معناى اوّل مراد است؛ يعنى حيوانات زکات را که جمع آورى کردى به سرعت نزد ما بياور تا به اهلش برسانيم. «اَوعِز» از ريشه «وعز» بر وزن «وعظ» به معناى پيشنهاد کردن و سفارش نمودن کارى به ديگرى است. «فصيل» به معناى بچه شترى است که از شير باز گرفته شده و از ريشه «فصل» به معناى جدايى است؛ ولى با توجّه به اين که امام (عليه السلام) بعد از اين جمله دستور مى دهد که تمام شير ناقه را ندوشند تا بچه او هم بهره اى داشته باشد، استفاده مى شود که منظور از فصيل در اين جا بچه شترى است که در آستانه از شير باز گرفتن است و هنوز از شير باز گرفته نشده (به تعبير ادبا مجازِ به علاقه اوْل و مشارفت است). «لا يمصر» از ريشه «مصر» بر وزن «نصر» به معناى دوشيدن شير به طور کامل است. «يَسْتأنِ» از ريشه «أنْى» بر وزن «امر» به معناى مهلت دادن گرفته شده و هنگامى که به باب استفعال برود، به معناى انتظار کشيدن و مدارا کردن است. «نقب» به معناى شترى است که کف پاى او ساييده شده است (و به زحمت راه مى رود). «ظالع» از ريشه «ظَلع» بر وزن «زرع» به معناى لنگيدن گرفته شده است. «غَدر» جمع «غدير» به معناى برکه آب است. «جوادّ» جمع «جاده» به معناى راه وسيع است. «نطاف» جمع «نطفه» به معناى آب زلال است. «الاَعْشاب» جمع «عُشب» بر وزن «قفل» به معناى گياهان سبز است. «بُدّن» جمع «بادن» به معناى حيوان چاق و فربه است. «مُنقيات» جمع «مُنقية» به معناى حيوانى است که چربى فراوان داشته باشد. وسائل الشيعه، ج 8، ابواب احکام الدواب، باب حقوق الدابة، ص 350، ح 1. وسائل الشيعه، ج 8، ابواب احکام الدواب، باب حقوق الدابة، ص 351، ح 6. وسائل الشيعه، ج 8، ابواب احکام الدواب، باب کراهة ضرب الدابة، ص 353، ح 9. کنز العمال، ج 16، ص 7، ح 43695 و وسائل الشيعه، ج 8، باب عدم جواز قتل الهرة، ص 397، ح 1. تهذيب الأحکام، ج 6، باب ارتباط الخيل و آلات الرکوب، ص 164، ح 4.