تفسیر نامه 49

وَمِن کتابٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
إلى مُعاوِيَةَ أيْضآ
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْيَا مَشْغَلَةٌ عَنْ غَيْرِهَا، وَلَمْ يُصِبْ صَاحِبُهَا مِنْهَا شَيْئاً إِلاَّ فَتَحَتْ لَهُ حِرْصاً عَلَيْهَا، وَلَهَجاً بِهَا، وَلَنْ يَسْتَغْنِيَ صَاحِبُهَا بِمَا نَالَ فِيهَا عَمَّا لَمْ يَبْلُغْهُ مِنْهَا، وَمِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ فِرَاقُ مَا جَمَعَ، وَنَقْضُ مَا أَبْرَمَ! وَلَوِ اعْتَبَرْتَ بِمَا مَضَى حَفِظْتَ مَا بَقِيَ، وَالسَّلامُ.

ترجمه
نامه ديگرى از امام (عليه السلام) است
به معاويه
اما بعد (از حمد وثناى الهى، بدان که) دنيا انسان را به خود مشغول واز غير خود بيگانه مى سازد. دنياپرست به چيزى از دنيا نمى رسد جز آن که آن چيز درى از حرص را به رويش مى گشايد و آتش عشق او را به دنيا تندتر مى کند در حالى که او (دنياپرست) هرگز به آنچه دارد دربرابر آنچه به آن نرسيده قانع نيست (و دائمآ در آتش حرص مى سوزد) و به دنبال آن جدايى از اموالى است که گردآورى کرده و واتابيدن آنچه تابيده است. اگر از آنچه (در داستان پيشينيان ودر گذشته عمر خودت) وجود داشته است عبرت گيرى آنچه را که باقى است حفظ خواهى کرد، والسّلام.
شرح و تفسیر
نامه در يک نگاه
همان گونه که در بحث سند نامه اشاره شد مخاطب اين نامه به عقيده بسيارى از مورخان و شارحان عمرو بن عاص است. دينورى در کتاب الاخبار الطوال به اين معنا تصريح کرده و نصر بن مزاحم در کتاب صفين علاوه بر اين معنا بخشى از نامه را که مرحوم سيّد رضى به هنگام گزينش حذف کرده ذکر مى کند که در آن بخش امام (عليه السلام) صريحا به عمروبن عاص هشدار مى دهد که از معاويه پيروى نکند. به هرحال مخاطب اين نامه هرکه باشد امام (عليه السلام) او را با تعبيرات دلنشين و بيدارکننده خود اندرز مى دهد که فريب دنيا را نخورد؛ دنيايى که هرگز دنياپرستان به آنچه از آن دارند راضى نمى شوند و پيوسته براى رسيدن به بيشتر از آن، حرص مى زنند و در ضمن او را به عبرت گرفتن از تاريخ گذشتگان توصيه مى فرمايد.

* * * حرص در دنيا انسان را به جايى نمى رساند
امام (عليه السلام) در اين نامه بعد از حمد و ثناى الهى مخاطب خود را (خواه معاويه باشد يا عمرو بن عاص) به امور مهمّى توصيه مى کند.
نخست مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى، بدان که) دنيا انسان را به خود مشغول واز غير خود بيگانه مى سازد»؛ (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْيَا مَشْغَلَةٌ عَنْ غَيْرِهَا).
زيرا کار دنيا آن قدر پيچيده و متنوع و گوناگون و پردردسر است که اگر انسان به سراغ آن برود تمام وقت و به عبارت بهتر، تمام عمر انسان را مى گيرد تا آن جا که حتى از رسيدگى به سلامت خود و استراحت و رسيدن به همسر و فرزندان و دوستان و بستگان و از آن فراتر رسيدن به انجام فرائض الهى بازمى دارد و کار آن ها به جايى مى رسد که اگر اهل نماز باشند حتى نماز را در آخر وقت در حالى که در تمام رکعات فکرشان در مسائل دنيايى است با عجله تمام به جا مى آورند و گاه صبح هنگامى از خانه بيرون مى دوند که فرزندان آن ها در خواب اند و شب هنگامى بازمى گردند که باز آن ها در خواب اند و اين طبيعت دنياپرستى است.
در دومين نکته به مسأله خطرناک حرص دنياپرستان پرداخته، مى فرمايد: «دنياپرست به چيزى از دنيا نمى رسد جز آن که آن چيز درى از حرص را به رويش مى گشايد و آتش عشق او را به دنيا تندتر مى کند در حالى که او (دنياپرست) هرگز به آنچه دارد دربرابر آنچه به آن نرسيده قانع نيست (و دائمآ در آتش حرص مى سوزد)»؛ (وَلَمْ يُصِبْ صَاحِبُهَا مِنْهَا شَيْئاً إِلاَّ فَتَحَتْ لَهُ حِرْصاً عَلَيْهَا، وَلَهَجاً بِهَا، وَلَنْ يَسْتَغْنِيَ صَاحِبُهَا بِمَا نَالَ فِيهَا عَمَّا لَمْ يَبْلُغْهُ مِنْهَا).
امام کاظم (عليه السلام) مى فرمايد: «مَثَلُ الدُّنْيَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَهُ؛ دنيا همانند آب درياست که شخص تشنه هرقدر از آن مى نوشد تشنه تر مى شود و سرانجام او را به قتل مى رساند». همان ضرب المثلى که در فارسى معروف است که مى گويند: بيش داران بيش خواهان اند. قرآن مجيد به اين مسئله ضمن داستان گويايى اشاره فرموده، آن جا که مى گويد: دو برادر براى قضاوت نزد حضرت داود پيامبر (عليه السلام) آمدند يکى از آن ها گفت: (إِنَّ هَذَا أَخِى لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِىَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنيهَا وَعَزَّنِى فِى الْخِطَابِ)؛ «اين برادر من است؛ او نود و نه ميش دارد و من (تنها) يک ميش دارم؛ اما او اصرار مى کند که اين را نيز به من واگذار؛ و در سخن بر من غلبه کرده است».
حضرت داود (عليه السلام) در ميان آن ها قضاوت کرد و گفت: به يقين او با درخواست ميش تو براى افزودن آن به ميش هايش، به تو ستم کرده و بسيارى از شريکان (و دوستان) به يکديگر ستم مى کنند مگر کسانى که ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند؛ ولى عدّه آنان کم است.
اين داستان نشان مى دهد که دنياپرستان آن قدر گرفتار حرص مى شوند که حتى به کمترين چيزى درباره برادر خود نيز راضى نيستند و به گفته شاعر:
هفت اقليم ار بگيرد پادشاه *** همچنان در بند اقليمى دگر
در حديث معروف قدسى نيز آمده است: «لَوْ کانَ لاِبْنِ آدَمَ وادِيانِ مِنْ ذَهَبٍ لاَبْتَغى إلَيْهِمَا ثَالِثآ وَلا يَمْلَأُ جَوْفَ ابْنَ آدَمَ إلاَّ التُّرَابُ؛ هرگاه فرزند آدم دو درّه پر از طلا داشته باشد خواهان درّه ديگرى است و چشم آدم را جز خاک (به هنگامى که بميرد و دفن شود) پر نمى کند».
و به گفته شاعر:
گفت چشمِ تنگِ دنيا دوست را *** يا قناعت پر کند يا خاک گور حرص درواقع نوعى جنون است، چراکه بسيارى از حريصان براى يک زندگى مرفه همه چيز دارند به گونه اى که مى توانند تا آخر به راحتى زندگى کنند؛ اما جنون حرص آن ها را راحت نمى گذارد و پيوسته آن ها را به تلاش و زحمت هاى طاقت فرسا وامى دارد آن گونه که گاه اگر همه کره زمين را به آن ها بدهند آرزو مى کنند به آسمان ها دست بيندازند و کره ماه را نيز در اختيار خود بگيرند.
لذا در دعاى بعضى از معصومان (عليهم السلام) آمده است: «أَعُوذُ بِکَ يَا رَبِّ مِنْ نَفْسٍ لاتَشْبَعُ وَمِنْ قَلْبٍ لا يَخْشَعُ وَمِنْ دُعَاءٍ لا يُسْمَعُ؛ پروردگارا! به تو پناه مى برم از نفسى که هرگز سير نمى شود و قلبى که خشوع در آن نيست واز دعايى که مستجاب نمى شود». درواقع حرص منشأ اصلى همه اين مشکلات و عواقب دردناک است.
اين سخن را با حديثى از امام صادق (عليه السلام) پايان مى دهيم، فرمود: «مَا فَتَحَ اللهُ عَلَى عَبْدٍ بَاباً مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا إِلاَّ فَتَحَ اللهُ عَلَيْهِ مِنَ الْحِرْصِ مِثْلَهُ؛ خداوند هيچ درى از دنيا به روى کسى نمى گشايد جز اين که درى از حرص نيز به روى او گشوده مى شود».
حضرت در سومين نکته مى فرمايد: «و به دنبال آن جدايى از اموالى است که گردآورى کرده و واتابيدن آنچه تابيده است»؛ (وَمِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ فِرَاقُ مَا جَمَعَ، وَنَقْضُ مَا أَبْرَمَ!).
آرى، چيزى نمى گذرد که انسان بايد بعد از آن همه تلاش و زحمت با تمام اموال نفيس خود وداع گويد و از آن همه تنها يک کفن سهم اوست که با خود به گور مى برد. قرآن مجيد درباره کاخ هاى فرعونيان و باغ ها و مزارع آبادشان مى فرمايد: (کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنّاتٍ وَعُيُونٍ * وَزُرُوعٍ وَمَقامٍ کَريمٍ * وَنَعْمَةٍ کانُوا فيها فاکِهينَ * کَذلِکَ وَأَوْرَثْناها قَوْماً آخَرينَ)؛ «چه بسيار باغ ها و چشمه ها که به جا گذاشتند * و کشتزارها وقصرهاى پرارزش * و نعمت هاى فراوان ديگر که در آن غرق شادمانى بودند! * اين چنين بود (ماجراى آنان) و ما اين (نعمت ها) را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم».
به دنبال اين سخن، امام (عليه السلام) در چهارمين نکته مى فرمايد: «اگر از آنچه (در داستان پيشينيان و در گذشته عمر خودت) وجود داشته است عبرت گيرى آنچه را که باقى است حفظ خواهى کرد، والسّلام»؛ (وَلَوِ اعْتَبَرْتَ بِمَا مَضَى حَفِظْتَ مَا بَقِيَ، وَالسَّلامُ).
اعتبار وعبرت اندوزى از سرنوشت پيشينيان از مسائل مهمّى است که مورد تأکيد فراوان قرآن مجيد و رسول گرامى اسلام (صلي الله عليه و آله) وائمه دين (عليهم السلام) است.
قرآن مى فرمايد: (أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِى الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتى فِى الصُّدُورِ)؛ «آيا آنان در زمين سير نکردند (تا آثار خاموش وبسيار عبرت آموز اقوام پيشين را ببينند) تا دل هايى داشته باشند که (حقيقت را) با آن درک کنند؛ و گوش هاى شنوايى که با آن (نداى حق را) بشنوند؟! زيرا (بسيار مى شود که) چشم هاى ظاهر نابينا نمى شود بلکه دل هايى که در سينه هاست (براثر غفلت و دنياپرستى) کور مى گردد».
اساسآ بخش مهمى از آيات قرآن که بازگو کننده تاريخ اقوام پيشين است ناظر به همين مسئله است، زيرا هيچ درسى آموزنده تر از درس هاى برگرفته از تاريخ بشر نيست؛ ولى همان گونه که بسيارى از مردم، به گفته قرآن، از کنار آيات پروردگار در پهنه هستى بى تفاوت مى گذرند، از کنار آثار بازمانده پيشينيان نيز بى احساس عبور مى کنند و امروز که گردشگرى گسترش پيدا کرده، غالبآ به عنوان آثار هنرى و تاريخى به آن ها مى نگرند و صاحبان اين آثار پيوسته به آن افتخار مى کنند بى آن که سرنوشت آينده خود را در اين آثار مطالعه کنند.

* * *