تفسیر نامه 52

وَمِن کتابٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
إلى أمَراءِ الْبِلاد في مَعْنَى الصَّلاةِ
أَمَّا بَعْدُ، فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ حَتَّى تَفِيءَ الشَّمْسُ مِنْ مَرْبِضِ الْعَنْزِ، وَصَلُّوا بِهِمُ الْعَصْرَ وَالشَّمْسُ بَيْضَاءُ حَيَّةٌ فِي عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِينَ يُسَارُ فِيهَا فَرْسَخَانِ، وَصَلُّوا بِهِمُ الْمَغْرِبَ حِينَ يُفْطِرُ الصَّائِمُ، وَيَدْفَعُ الْحَاجُّ إِلَى مِنًى، وَصَلُّوا بِهِمُ الْعِشَاءَ حِينَ يَتَوَارَى الشَّفَقُ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ، وَصَلُّوا بِهِمُ الْغَدَاةَ وَالرَّجُلُ يَعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ، وَصَلُّوا بِهِمْ صَلاةَ أَضْعَفِهِمْ وَلا تَکُونُوا فَتَّانِينَ.

ترجمه
از نامه هاى امام (عليه السلام) است
به فرمانداران شهرها درباره معناى نماز (و بخشى از احکام آن)
اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، نماز ظهر را هنگامى با مردم بخوانيد که خورشيد (از دايره نصف النهار گذشته باشد و) به اندازه خوابگاه يک بز از نصف النهار دور شده باشد، و نماز عصر را هنگامى براى آن ها به جاى آوريد که خورشيد هنوز در بخشى از روز روشن و زنده است (يعنى هنوز به زردى نگراييده) به گونه اى که بتوان تا غروب آفتاب دو فرسخ راه را طى کرد و نماز مغرب را براى آن ها هنگامى بخوانيد که روزه دار افطار مى کند و حاجى از عرفات (به سوى مشعر وسپس از آن جا) به سوى منى حرکت مى کند و نماز عشا را از وقتى که شفق پنهان مى گردد تا ثلث شب با آنان (مردم) به جا آوريد و نماز صبح را هنگامى با آن ها اقامه کنيد که انسان مى تواند صورت رفيقش را ببيند و او را بشناسد و بايد آن گونه با آن ها نماز بخوانيد که ضعيف ترين مأمومين مى توانند بخوانند و هرگز فتنه گر نباشيد (که با طول دادن نماز و دعاهاى آن، گروهى را بفريبيد و گروه ديگرى را به زحمت بيفکنيد).
شرح و تفسیر
نامه در يک نگاه
چنان که در عنوان نامه آمده است، مخاطب آن اميران بلادند، زيرا آن ها، هم ناظر اموردينى مردم بودند و هم امور دنيوى آنان، افزون بر اين که امامت جمعه و جماعت را نيز بر عهده داشتند. محتواى نامه درواقع بيانگر دو چيز است: يکى اوقات دقيق نمازهاى پنج گانه که هرکدام را بايد در چه وقتى ادا کرد و ديگر اين که امام جماعت بايد ضعيف ترينِ مأمومين را در نظر بگيرد و متناسب با توان او نماز بخواند. . آداب و اوقات نماز
همان گونه که اشاره شد، امام (عليه السلام) در اين نامه که مخاطب آن اميران بلادند همان اميرانى که امام جمعه وجماعت نيز هستند، اوقات نماز را براى آن ها شرح مى دهد.
ابتدا از نماز ظهر شروع مى کند، مى فرمايد: «اما بعد (از حمد وثناى الهى)، نماز ظهر را هنگامى با مردم بخوانيد که خورشيد (از دايره نصف النهار گذشته باشد و) به اندازه خوابگاه يک بز از نصف النهار دور شده باشد»؛ (أَمَّا بَعْدُ، فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ حَتَّى تَفِيءَ الشَّمْسُ مِنْ مَرْبِضِ الْعَنْزِ).
چنانچه «حتى» را اشاره به پايان وقت فضيلت ظهر بدانيم آن گونه که از ظاهر تعبير «حتى» بر مى آيد مفهومش اين است که امام (عليه السلام) تنها پايان وقت فضيلت ظهر را بيان فرموده که در بعضى از روايات به اندازه ذراع تعيين شده و ذراع با مقدار جايى که يک بز هنگام خوابيدن روى زمين اشغال مى کند (البته از عرض نه از طول) چندان تفاوتى ندارد واگر «حتى» را به معناى حين ـ که ظاهر آن اشاره به آغاز وقت فضيلت است ـ تفسير کنيم مفهومش اين مى شود که از اوّل زوال تا هنگامى که سايه شاخص (سايه اى که از لحظه زوال ظهر حاصل مى شود) به اندازه يک ذراع شود نماز ظهر را مى توان تأخير انداخت يا براى خواندن نافله يا براى اجتماع مردم جهت اقامه نماز جماعت. البته ابتداى وقت نماز ظهر منهاى اين امور همان است که قرآن مجيد با صراحت بيان کرده است: (أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ)؛ «نماز را از زوال خورشيد (هنگام ظهر) به جاى آور».
سپس امام (عليه السلام) به بيان آخر وقت فضيلت نماز عصر مى پردازد، مى فرمايد: «ونماز عصر را هنگامى براى آن ها به جاى آوريد که خورشيد هنوز در بخشى از روز روشن و زنده است (يعنى هنوز به زردى نگراييده) به گونه اى که بتوان تا غروب آفتاب دو فرسخ راه را طى کرد»؛ (وَصَلُّوا بِهِمُ الْعَصْرَ وَالشَّمْسُ بَيْضَاءُ حَيَّةٌ فِي عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِينَ يُسَارُ فِيهَا فَرْسَخَانِ).
درمورد وقت نماز عصر ميان فقهاى اهل سنّت اختلاف بسيار است که در کتب فقهى آمده؛ ولى معروف ميان علماى شيعه اين است که آغاز وقت فضيلت نماز ظهر ابتداى زوال خورشيد از دايره نصف النهار است (البته پس از مقدار وقت لازم براى خواندن نافله ظهر) و پايان آن زمانى است که سايه شاخص (سايه اى که بعد از زوال اضافه مى شود) به اندازه خود شاخص شود سپس وقت فضيلت نماز عصر شروع مى شود و تا زمانى که سايه شاخص به دو برابر خود برسد ادامه دارد (البته بلندى و کوتاهى شاخص ها در اين مسئله تفاوتى ندارد).
آنچه امام (عليه السلام) در جمله مذکور بيان فرموده اشاره به پايان وقت فضيلت نماز عصر است و آنچه در ميان فقهاى ما معروف است چندان تفاوتى با آن ندارد.
در مرحله سوم اشاره به وقت نماز مغرب کرده، مى فرمايد: «و نماز مغرب را براى آن ها هنگامى بخوانيد که روزه دار افطار مى کند و حاجى از عرفات (به سوى مشعر و سپس از آن جا) به سوى منى حرکت مى کند»؛ (وَصَلُّوا بِهِمُ الْمَغْرِبَ حِينَ يُفْطِرُ الصَّائِمُ، وَيَدْفَعُ الْحَاجُّ إِلَى مِنًى). از آن جا که افطار روزه دار و حرکت حجاج از عرفات در نظر عامه مردم روشن بود که با غروب آفتاب شروع مى شده، امام (عليه السلام) همان را مقياس قرار داده است.
تأخير انداختن نماز مغرب و افطار تا زمانى که حمره مشرقيه از بالاى سر بگذرد درواقع نوعى احتياط است و وقت، همان غروب آفتاب است (البته به اعتقاد ما وجمعى از فقهاى اهل بيت).
در مرحله چهارم اشاره به وقت عشا کرده، مى فرمايد: «و نماز عشا را از وقتى که شفق پنهان مى گردد تا ثلث شب با آنان (مردم) به جا آوريد»؛ (وَصَلُّوا بِهِمُ الْعِشَاءَ حِينَ يَتَوَارَى الشَّفَقُ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ).
بايد ديد که منظور از شفق در اين جا حمره مغربيه (شعاع سرخ رنگى که در طرف مغرب بعد از پنهان شدن خورشيد پيدا مى شود) است و يا سفيدى شفافى که پس از پنهان شدن آن شعاع سرخ رنگ تا مدتى باقى مى ماند؟ هر دو احتمال در تفسير کلام امام (عليه السلام) هست، زيرا شفق به هر دو گفته مى شود؛ ولى در ميان علماى شيعه معناى اوّل مشهورتر است و امروزه در ميان اهل سنّت، معناى دوم غالبآ ملاک عمل است، هرچند فقهاى چهارگانه آن ها با هم کاملا اختلاف دارند.
در مرحله آخر و پنجم اشاره به آغاز وقت نماز صبح کرده، مى فرمايد: «و نماز صبح را هنگامى با آن ها اقامه کنيد که انسان مى تواند صورت رفيقش را ببيند و او را بشناسد»؛ (وَصَلُّوا بِهِمُ الْغَدَاةَ وَالرَّجُلُ يَعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ).
البته آنچه از آيات قرآن مجيد استفاده مى شود و مشهور و معروف در ميان فقهاست اين است که آغاز نماز صبح زمانى است که صبح صادق يعنى سپيده گسترده در کنار افق طلوع مى کند. در اين مسئله ميان مسلمانان اتفاق نظر وجود دارد؛ ولى از آن جا که در درون شهرها برخاستن و به بيرون شهر و يا پشت بام رفتن و به بيرون نگاه کردن کار آسانى نيست، امام (عليه السلام) معيار آسان ترى بيان فرموده و آن اين که هوا کمى روشن شود به اندازه اى که انسان شخصى را که در کنارش نشسته ببيند و بشناسد. به علاوه براى حضور مردم در جماعت مقدار زمان بيشترى لازم است که با آنچه امام (عليه السلام) فرموده کاملا تطبيق دارد.
در پايان اين دستورالعمل مى فرمايد: «و بايد آن گونه با آن ها نماز بخوانيد که ضعيف ترين مأمومين مى توانند بخوانند و هرگز فتنه گر نباشيد (که با طول دادن نماز و دعاهاى آن، گروهى را بفريبيد و گروه ديگرى را به زحمت بيفکنيد)»؛ (وَصَلُّوا بِهِمْ صَلاةَ أَضْعَفِهِمْ وَلا تَکُونُوا فَتَّانِينَ).
اهمّيّت اين موضوع تا آن حد است که در حديثى اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى گويد: «آخرين توصيه اى که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به من فرمود اين بود: «إِذَا صَلَّيْتَ فَصَلِّ صَلاةَ أَضْعَفِ مَنْ خَلْفَکَ؛ هنگامى که نماز مى خوانى همچون ضعيف ترين کسانى که پشت سر تو هستند نماز بخوان».
همچنين مى فرمايد: هنگامى که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مرا (براى نشر اسلام) به يمن فرستاد سؤال کردم: چگونه با آن ها نماز بخوانم؟ به من فرمود: «صَلِّ بِهِمْ کَصَلاةِ أَضْعَفِهِمْ وَکُنْ بِالْمُوْمِنِينَ رَحِيماً».
همين معنا در نامه بعد نيز که عهدنامه مالک اشتر است آمده که على (عليه السلام) به مالک نيز همين گونه توصيه مى فرمايد.
«فتّان» از ريشه «فتنه» در اصل به معناى قرار دادن طلا در کوره است تا ناخالصى هاى آن گرفته و خالص از ناخالص شناخته شود. به همين مناسبت در معانى مختلفى به کار مى رود ازجمله آزمايش، فريب دادن، بلا و عذاب و شکنجه کردن و ناراحت ساختن، ودر عبارت امام (عليه السلام) معناى اخير مناسب تر است و معناى فريب دادن نيز بعيد نيست و جمع ميان هر دو نيز ممکن است. البته مفهوم اين سخن اين نيست که آن چنان نماز را سريع بخوانند که به ارکان نماز و واجبات آن صدمه بزند و يا براثر سرعت و شتاب، ضعيفان نتوانند خود را به رکوع و سجود و قيام و قعود نماز برسانند که در روايات به آن هم اشاره شده ازجمله در عهدنامه مالک اشتر آمده است که قبل از اين دستور فرمود: «فَلا تَکُونَنَّ مُنَفِّراً وَلا مُضَيِّعاً؛ نه آن گونه نماز را طولانى کن که مايه فرار مردم شود و نه آن طور سريع بخوان که باعث ضايع شدن نماز گردد». آرى، در هرچيز رعايت اعتدال لازم است.
اين نکته نيز قابل توجّه است که اين دستور گرچه درمورد نماز وارد شده، ولى مى توان مفهوم آن را به ساير عبادات، بلکه تمام برنامه هاى اجتماعى گسترش داد که بايد برنامه هاى اسلامى در تمام زمينه هاى عبادى، اجتماعى، سياسى و اخلاقى آن گونه پياده شود که نه بار مردم را سنگين کند و مايه فرار آن ها از دين شود و نه آن چنان باشد که براثر شتاب زدگى بى محتوا گردد.
همچنين شايسته است خطباى محترم، ائمه جمعه و همچنين گردانندگان مجالس دعا و توسل و عزادارى اين اصل را به کار بندند؛ به اين معنا که خطبه ها و منابر و ادعيه و عزادارى ها نه چنان با سرعت انجام شود که روح آن از بين برود و نه آن چنان با تأخير که باعث خستگى و بيزارى گردد. نکته
اقامه نمازهاى پنج گانه در سه وقت
مى دانيم که در عصر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و همچنين در اعصار معصومان (عليهم السلام) نمازها غالبآ به صورت جداگانه و در پنج وقت فضيلت اقامه مى شده وامروز هم اگر در پنج وقت بخوانيم بهتر است؛ ولى با اين حال پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در سفرها و در مواقع گرما و سرماى شديد و باران اجازه جمع ميان نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را مى داد. افزون بر اين بارها در زندگى پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اتفاق افتاد که بدون هيچ عذرى جمع ميان دو نماز کرد و فرمود: مى خواهم رخصتى براى امت من باشد تا اگر مايل به جمع باشند بتوانند از اين رخصت استفاده کنند.
ولى متأسفانه جمع عظيمى از اهل سنّت اصرار دارند که نمازها همچنان جدا خوانده شود و اين مسئله مشکلات زيادى مخصوصآ در عصر ما ايجاد کرده است، زيرا زندگى مردم دگرگون شده و وضع بسيارى از کارگران در کارخانه ها و کارمندان در ادارات مخصوصآ محصلان و دانشجويان در کلاس درس به گونه اى است که نمى توانند به آسانى نمازها را در پنج وقت به جا آورند و همين امر سبب شده که بسيارى از آن ها نماز را ترک کنند.
به يقين، اسلام دين رحمت است و به مقتضاى حديث معروف نبوى: «بُعِثْتُ إلَى الشَّريعَةِ السَّمْحَةِ السَّهْلَةِ؛ من به شريعت سهل و آسانى مبعوث شدم» براى اين اشخاص راه حلى گذاشته است تا نه گرفتار ترک نماز شوند و نه گرفتار دشوارى و مشقت فراوان.
تعجب اين است که در منابع معروف اهل سنّت مانند صحيح مسلم، صحيح بخارى، سنن ترمذى، موطأ مالک، مسند احمد، سنن نسائى، مصنف عبدالرزاق و کتب ديگر که همه از منابع مشهور وشناخته شده آن هاست حدود سى روايت درباره جمع ميان نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا بدون سفر و مطر (باران) و خوف ضرر نقل شده که اين برادران همه آن ها را ناديده گرفته و کار را بر خود و مخصوصاً بر جوانان بسيار مشکل کرده اند.
اين روايات عمدتاً به شش راوى معروف برمى گردد: 1. ابن عباس
2. جابر بن عبدالله انصارى
3. ابوايوب انصارى
4. عبدالله بن عمر
5. عبدالله بن مسعود
6. ابوهريره
که در ادامه به بخشى از آن ها اشاره مى شود:
1. سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مى کند که «صَلّى رَسُولُ اللهِ الظُّهْرَ وَالْعَصْرَ جَميعآ بِالْمَدينَةِ فِي غَيْرِ خَوْفٍ وَلا سَفَرٍ؛ رسول خدا نماز ظهر و عصر را در مدينه با هم به جا آورد در حالى که نه ترسى (از دشمن) در کار بود و نه سفرى» ابوزبير مى گويد: از سعيد بن جبير پرسيدم: چرا پيامبر اين کار را کرد؟ سعيد گفت: من نيز همين سؤال را از ابن عباس پرسيدم در جواب من گفت: «اَرادَ اَنْ لا يَحْرِجَ أحَدآ مِنْ أُمَّتِهِ؛ پيغمبر مى خواست هيچ کس از امتش به زحمت نيفتد».
2. جابر بن زيد مى گويد: ابن عباس گفت: «صَلَّى النَّبِيَّ سَبْعآ جَميعآ وَثَمانِيآ جَمِيعآ؛ پيغمبر اکرم هفت رکعت با هم (اشاره به جمع ميان نماز مغرب و عشاست) و هشت رکعت با هم (اشاره به جمع ميان نماز ظهر و عصر است) به جا آورد».
3. در مصنف عبد الرزاق آمده است که عبد الله بن عمر مى گويد: «جَمَعَ رَسُولُ اللهِ مُقيمآ غَيرَ مُسافِرٍ بَيْنَ الظُّهْرِ وَالعَصْرِ وَالْمَغْرِبِ فَقالَ رَجُلٌ لاِبْنِ عُمَرَ: لِمَ تَرَى النَّبِيُ فِعْلَ ذلِکَ؟ قالَ: لأنْ لا يَحرِجَ أُمَّتَهُ إنْ جَمَعَ رَجُلٌ؛ پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در حالى که مسافر نبود ظهر و عصر را با هم خواند و همچنين مغرب (و عشا را). کسى از ابن عمر پرسيد: فکر مى کنى چرا پيامبر اين کار را کرد؟ در پاسخ گفت: براى اين که اگر کسى از امت ميان اين دو جمع کند به زحمت نيفتد (و مورد ايراد واقع نشود)».
4. عبدالله بن مسعود نقل مى کند: «جَمَعَ رَسُولُ اللهِ بَينَ الأولى وَالْعَصْرِ وَالْمَغْرِبِ وَالْعِشاءِ فَقيلَ لَهُ (صلي الله عليه و آله) فَقالَ: صَنَعْتُهُ لاِنْ لا تَکُونَ أمَّتي فِي حَرَجٍ؛ پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ميان نماز ظهر و عصر و نيز مغرب و عشا را جمع کرد کسى از علت آن از حضرت سؤال کرد، فرمود: من اين کار را کردم که امّت من در زحمت نباشد».
5. ابوهريره نيز مى گويد: «جَمَعَ رَسُولُ اللهِ بَيْنَ الصَّلاتَيْنِ فِي الْمَدينَةِ مِنْ غَيْرِ خَوْفٍ؛ رسول خدا در مدينه ميان دو نماز بدون ترس (از دشمن) جمع کرد».
البته همان گونه که گفتيم، روايات، بيش از اين هاست و عصاره همه اين است که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در بعضى از مواضع نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا را با هم مى خواند در حالى که مشکل خاصى مانند باران يا سفر يا ترس از دشمن وجود نداشت و هدف آن حضرت توسعه بر امت و رفع عسر و حرج بود. آيا با اين حال سزاوار است بعضى اشکال تراشى کنند و بگويند اين ها مربوط به موارد اضطرارى بوده است؟ چرا چشم خود را به روى حقايق ببنيديم و پيش داورى هاى خود را بر گفتار صريح رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مقدم بشمريم و کار را بر امّت مشکل کنيم؟ آن جا که خدا و رسولش بخشيده اند چرا متعصبان امّت نمى بخشند؟ چرا نمى خواهند جوانان مسلمان در هر حال و در همه جا در داخل کشورهاى اسلامى و خارج آن در دانشگاه ها و ادارات و کارخانه ها و بازارها به مهم ترين وظيفه اسلامى، يعنى نمازهاى يوميّه عمل کنند؟
ما عقيده داريم که اسلام براى هر زمان و هر مکان تا پايان دنياست. به يقين پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) با نظر وسيعش همه مسلمانان جهان را در تمام اعصار و قرون مى ديده و مى دانسته است که اگر همه را مقيد به نماز در پنج وقت معين کند کار بر امّت مشکل مى شود و گروهى تارک الصلاة خواهند شد، لذا از طرف خداوند مأموريت پيدا کرد بر امّت خود منّت نهد و کار را وسعت بخشد.
قابل توجّه اين که فخر رازى در تفسير آيه (أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً) با صراحت مى گويد: آنچه در اين آيه آمده براى نماز سه وقت بيان کرده است: وقت زوال، وقت اوّل مغرب و وقت فجر و اين اقتضا مى کند که زوال، وقت ظهر و عصر باشد، بنابراين زوال، وقت مشترک بين دو نماز ظهر و عصر مى شود و اوّل مغرب وقت نماز مغرب و عشا باشد درنتيجه اول مغرب وقت مشترک بين اين دو نماز مى گردد و روشن است که لازمه چنين اشتراکى جواز جمع ميان ظهر و عصر و ميان مغرب و عشاست.
فخر رازى تفسير آيه را به خوبى بيان مى کند؛ ولى بعد مى گويد: چون دليل داريم جمع ميان دو نماز بدون عذر و بدون سفر جايز نيست، بنابراين آيه را محدود به حال عذر مى کنيم. اين را مى گويند اجتهاد در مقابل نص!
البته همان گونه که در آغاز اين بحث گفتيم، رعايت وقت فضيلت و جدا ساختن نمازها در اين اوقات سنّت است و اَولى، هرچند جمع ميان اين دو نيز رخصت است و به همين دليل امام (عليه السلام) اوقات نمازهاى پنج گانه را به صورت جداگانه از يکديگر بيان فرموده است.
* * *
پاورقی ها
«تَفىءَ» از ريشه «فىء» به معناى بازگشت گرفته شده است.
«مَرْبِض» از ريشه «رَبض» بر وزن «نبض» به معناى به سينه نشستن حيوان است و از آن جا که حيوانات اين کار را غالبآ در آغل مى کنند، مربض به معناى آغل و محل استراحت گوسفند و بز آمده است. «عَنْز» به معناى بز ماده است و «معز» به معناى هرگونه بز و گاه به معناى حيوانى است که داراى مو (نه پشم) و دم کوتاه است. در بعضى از نسخه هاى نهج البلاغه به جاى «حتى»، «حين» آمده است. مانند کتاب اختيار مصباح السالکين، ص 539 و کتاب حدائق الحقائق، ج 2، ص 517. اسراء، آيه 78. من لايحضره الفقيه، ج 1، باب الأذان و الإقامة، ص 283، ح 870. بحارالانوار، ج 33، ص 609، ح 744. صحيح مسلم، ج 2، ص 151 و 152، ج 4، ص 75، ج 7، ص 60؛ صحيح بخارى، ج 1، ص 140، ج 2، ص 53، ج 5، ص 128؛ سنن ترمذى، ج 2، ص 33؛ موطأ مالک، ج 1، ص 144، ح 4 و ص 400، ح 196 و 198؛ مصنف عبدالرزاق، ج 2، ص 555، ح 4434 ـ 4437؛ مسند حميدى، ج 1، ص 189، ح 383. صحيح مسلم، ج 2، ص 151. صحيح بخارى، ج 1، ص 140، باب وقت المغرب. مصنف عبدالرزاق، ج 2، ص 556، ح 4437. المعجم الکبير طبرانى، ج 10، ص 218، ح 10525. مسند البزاز، ج 15، ص 327، ح 8875. اسراء، آيه 78. تفسير فخر رازى (مفاتيح الغيب)، ج 21، ص 27.