تفسیر نامه 72

وَمِن کتابٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
إلى عَبْدِ اللهِ بْنِ الْعَبّاسِ
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّکَ لَسْتَ بِسَابِقٍ أَجَلَکَ، وَلا مَرْزُوقٍ مَا لَيْسَ لَکَ؛ وَاعْلَمْ بِأَنَّ الدَّهْرَ يَوْمَانِ: يَوْمٌ لَکَ وَيَوْمٌ عَلَيْکَ، وَأَنَّ الدُّنْيَا دَارُ دُوَلٍ، فَمَا کَانَ مِنْهَا لَکَ أَتَاکَ عَلَى ضَعْفِکَ، وَمَا کَانَ مِنْهَا عَلَيْکَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِکَ.

ترجمه
از نامه هاى امام (عليه السلام)
به عبدالله بن عباس است
اما بعد (از حمد وثناى الهى، بدان که) تو هرگز بر اجل و سرآمدت پيشى نمى گيرى (و نيز) آنچه قسمت تو نيست روزى تو نخواهد شد. بدان که دنيا دو روز است: روزى به سود توست و روزى به زيان تو. اين دنيا سراى متغير و متحولى است (و هر روز به دست گروهى مى افتد) آنچه از مواهب دنيا، قسمت توست به سراغ تو مى آيد، هرچند ضعيف باشى و آنچه به زيان توست گريبانت را خواهد گرفت (هرچند قوى باشى) و نمى توانى با قدرتت آن را از خود دور سازى.
شرح و تفسیر
نامه در يک نگاه
اين نامه که دقيقآ معلوم نيست امام (عليه السلام) در چه شرايطى آن را براى عبدالله بن عباس مرقوم داشت، حاوى نصايح مهمى است و در مجموع هدف آن بازداشتن مخاطب آن که درواقع همه انسان ها هستند از حرص و آز و دنياپرستى است و نيز پيام آن تسليم مقدرات بودن و بى تابى و جزع و فزع نکردن دربرابر حوادث ناخواسته و بيرون از قدرت ماست.

* * * ابن عباس! غمگين مباش
به نظر مى رسد حادثه ناگوارى براى «عبد الله بن عباس» روى داده بوده و يا انتظار مهمى داشته و برآورده نشده و به همين علت غمگين بوده است؛ امام (عليه السلام) اين نامه را براى دلدارى او و متوجه کردنش به طبيعت زندگى دنيا و مقدرات الهى مى نگارد تا آرامش پيدا کند.
امام (عليه السلام) در اين نامه کوتاه به پنج نکته مهم اشاره مى کند:
نخست مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى، بدان که) تو هرگز بر اجل و سرآمدت پيشى نمى گيرى»؛ (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّکَ لَسْتَ بِسَابِقٍ أَجَلَکَ). اشاره به اين که تا اجل قطعى انسان فرانرسد، حوادث خطرناک نمى تواند او را در کام خود فرو برد و هنگامى که فرارسد تأخير در آن ممکن نيست. همان گونه که قرآن فرموده است: (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَما يَسْتَأْخِرُونَ)؛ «هيچ گروهى از اجل خود پيشى نمى گيرد و از آن عقب نخواهد افتاد».
البته اين اشاره به اجل حتمى است وبه آن معنا نيست که انسان در مقابل اجل معلق بى پروايى به خرج دهد و خود را گرفتار کند و بى دليل در کام خطر فرو رود.
در دومين نکته مى فرمايد: «(و نيز) آنچه قسمت تو نيست روزى تو نخواهد شد»؛ (وَلا مَرْزُوقٍ مَا لَيْسَ لَکَ).
اشاره به اين که اگر انتظار نعمتى داشتى و به سبب عوامل ناخواسته از آن محروم شدى نگران نباش، چون روزى تو نبوده است و حتى با تلاش و کوشش هم به آن نمى رسيدى، هرچند گمان مى کردى امکان وصول به آن وجود دارد. اين سخن تسلى خاطرى است براى تمام کسانى که گرفتار محروميت هايى ناخواسته در زندگى مى شوند و چه بسا صفحه زندگى آن ها تيره و تار شود. اگر به اين نکته توجّه کنند که چنان چيزى هرگز براى آن ها مقرر نشده بوده و امکان دسترسى به آن نبوده، نگرانى آن ها برطرف مى شود، هرچند اين سخن به آن معنا نيست که انسان سعى و تلاش و مديريت و تدبير را براى رسيدن به نعمت هاى بيشتر فراموش کند.
قرآن مجيد مى فرمايد: (أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا)؛ «آيا آنان رحمت پروردگارت را تقسيم مى کنند؟! ما معيشت آن ها را در زندگى دنيا در ميان آن ها تقسيم کرديم».
در سومين اندرز به نکته مهم ترى اشاره مى کند، مى فرمايد: «بدان که دنيا دو روز است: روزى به سود توست وروزى به زيان تو»؛ (وَاعْلَمْ بِأَنَّ الدَّهْرَ يَوْمَانِ: يَوْمٌ لَکَ وَيَوْمٌ عَلَيْکَ).
سراسر تاريخ بشر گواه اين معناست که غالب انسان ها به خصوص شخصيت ها و صاحبان مقامات برجسته دوران هاى مختلفى در زندگى داشته اند؛ گاهى در اوج قدرت بودند و گاه در نهايت ضعف و ناتوانى. به هنگامى که در اوج قدرت بودند هرگز باور نمى کردند روزى گرفتار چنان زندگى نکبت بارى شوند و زمانى که ضعيف و ناتوان بودند به فکرشان خطور نمى کرد که روزى بر اوج قدرت بنشينند.
توجّه به اين حقيقت سبب مى شود که انسان از حوادث روزگار و فراز و نشيب آن هرگز نگران نشود و کاسه صبرش لبريز نگردد و زمام اختيار از دست ندهد و بداند که هيچ يک از حوادث روزگار پايدار نيست.
اين جمله به قدرى در کلمات دانشمندان و ادبا مشهور شده که به صورت ضرب المثلى درآمده است.
شاعر فارسى زبان مى گويد:
روزگار است آن که گه عزت دهد گه خوار دارد *** چرخ بازيگر از اين بازيچه ها بسيار دارد
شاعر بلندآوازه ديگر مى گويد:
چرخ گردون گر دو روزى بر مراد تو نگشت *** دائمآ يکسان نماند حال گردون غم مخور
«ابويعقوب خريمى» در اين زمينه اشعارى دارد که مطلعش اين است:
هَلِ الدَّهْرُ إلّا صَرْفُه وَنَوائِبُه *** وَسَرّاءُ عَيْشٍ زائِلٍ وَمَصائِبُه
يَقُولُ الْفَتى ثَمَّرْتُ مالي وَإنَّما *** لِوارِثِهِ ما ثَمَّرَ الْمالَ کاسِبُه
يُحاسِبُ فِيهِ نَفْسَهُ في حَياتِهِ *** وَيَتْرُکُهُ نَهْبآ لِمَنْ لا يُحاسِبُه آيا دوران زندگى جز تغييرات و حوادث ناگوار و شادى هاى زوال پذير و مصيبت ها چيز ديگرى هست؟
جوان مى گويد: اموالم را به ثمر رساندم در حالى که آنچه را که به ثمر رسانده براى وارث مى نهد.
خودش با دقت در حيات خود اموالش را محاسبه مى کند؛ ولى آن را به صورت اشياى غارت شده اى براى کسانى مى گذارد که حساب و کتابى در آن ندارند.
سپس در چهارمين نکته براى تأکيد بر نکته قبل مى فرمايد: «اين دنيا سراى متغير و متحولى است (و هر روز به دست گروهى مى افتد)»؛ (وَأَنَّ الدُّنْيَا دَارُ دُوَلٍ).
همان گونه که قرآن مجيد مى فرمايد: (وَتِلْکَ الْأَيّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النّاسِ)؛ «و ما اين روزها (ى پيروزى و شکست) را در ميان مردم مى گردانيم (و اين طبيعت زندگى دنياست)».
تاريخ جهان و حتى تاريخ معاصر و آنچه با چشم خود در زندگى کوتاهمان ديده ايم گواه اين معناست؛ پيرمردهايى را سراغ داريم که گاه چندين شاه، نخست وزير و رئيس جمهور را در عمر خود ديده اند که يکى پس از ديگرى بر اريکه قدرت تکيه زدند.
آن گاه در پنجمين و آخرين اندرز مى فرمايد: «آنچه از مواهب دنيا، قسمت توست به سراغ تو مى آيد، هرچند ضعيف باشى و آنچه به زيان توست گريبانت را خواهد گرفت (هرچند قوى باشى) و نمى توانى با قدرتت آن را از خود دور سازى»؛(فَمَاکَانَ مِنْهَا لَکَ أَتَاکَ عَلَى ضَعْفِکَ، وَمَا کَانَ مِنْهَا عَلَيْکَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِکَ).
اين سخن درواقع برگرفته از قرآن مجيد است که مى فرمايد: (وَإِنْ يَمْسَسْکَ اللهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلّا هُوَ وَإِنْ يُرِدْکَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ)؛ «و اگر خداوند (براى امتحان و مانند آن) زيانى به تو رساند، هيچ کس جز او نمى تواند آن را برطرف کند، و اگر اراده خيرى براى تو کند هيچ کس مانع فضل او نخواهد شد، آن را به هرکس از بندگانش بخواهد مى رساند و او آمرزنده و مهربان است».
اشتباه نشود! همه اين تعبيرات براى اين است که از حرص و آزمندى انسان پيشگيرى کند و در محروميت ها به او دلدارى دهد، زيرا بخش مهمى از زندگى انسان در مسير حرص و آز صرف مى شود و بخش ديگرى صرف تأسف بر پاره اى از محروميت ها مى گردد. اين نصايح عامل بازدارنده اى دربرابر اين حالات است.
امام (عليه السلام) در موارد ديگرى نيز همين معنا را به صورت هاى مختلفى بيان فرموده است، ازجمله در کلمات قصار نهج البلاغه مى فرمايد: «الرِّزْقُ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَرِزْقٌ يَطْلُبُکَ فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ؛ روزى دو گونه است: روزى اى که تو به سراغ آن مى روى و روزى اى که به سوى تو مى آيد حتى اگر به سوى آن نروى به سراغ تو خواهد آمد».
شاعر عرب دراين باره مى گويد:
لِکُلِّ امْرِئٍ رِزْقٌ وَلِلرِّزْقِ جالِبٌ *** وَلَيْسَ يَفُوتُ الْمَرءَ ما خَطَّ کاتِبُه هر انسانى روزى دارد و هر روزى اى روزى رسان و آنچه دست تقدير براى انسان نوشته است از بين نخواهد رفت و به او خواهد رسيد.
اين در حالى است که در آيات و روايات ديگر به تلاش و کوشش معتدل و عاقلانه براى تأمين نيازمندى هاى زندگى دعوت شده است تا افراد به اميد اين که روزى، مقدر شده و تقسيم دقيقى براى آن است تن به بيکارى و وادادگى ندهند و دست از تلاش و کوشش بازندارند، سربار جامعه نشوند و جامعه را به رکود وعقب افتادگى نکشانند.
قرآن مجيد مى فرمايد: (وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلّا ما سَعى)؛ «براى انسان چيزى جز (حاصل) سعى و کوشش او نيست».
در روايت معروفى نيز آمده است: «از کسانى که دعايشان مستجاب نمى شود کسى است که سالم و قادر باشد، در خانه بنشيند و عرضه دارد: خدايا! به من روزى ده. به او گفته مى شود: مگر به تو دستور تلاش معاش داده نشد؟؛ ثَلاثَةٌ تُرَدُّ عَلَيْهِمْ دَعَوْتُهُمْ ... وَرَجُلٌ جَلَسَ فِي بَيْتِهِ وَقَالَ: يَا رَبِّ ارْزُقْنِي، فَيُقَالُ لَهُ: أَ لَمْ أَجْعَلْ لَکَ السَّبِيلَ إِلَى طَلَبِ الرِّزْقِ».

* * *