تفسیر حکمت 1

وَ قَالَ عَلَيهِ السِّلَامُ
کُنْ فِي الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ، لا ظَهْرٌ فَيُرْکَبَ، وَ لا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.

ترجمه
امام (عليه السلام) فرمود:
در فتنه ها همچون شتر کم سن و سال باش؛ نه پشت او قوى شده که سوارش شوند نه پستانى دارد که بدوشند!
شرح و تفسیر
بهترين روش در فتنه ها
امام (عليه السلام) در اين حکمت پرمعنا مى فرمايد: «در فتنه ها همچون شتر کم سن و سال باش؛ نه پشت او قوى شده که سوارش شوند نه پستانى دارد که بدوشند»؛ (قَالَ (عليه السلام): کُنْ فِي الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ، لا ظَهْرٌ فَيُرْکَبَ، وَلا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ).
براى روشن شدن محتواى اين کلامِ بسيار پرمعنا لازم است ابتدا دو واژه «فتنه» و «ابن لبون» تفسير شود:
«فتنه» از ماده «فتن» (بر وزن متن) در اصل به معناى قرار دادن طلا در کوره است تا خالص از ناخالص جدا شود سپس به معناى هرگونه آزمايش و امتحان و بلا و عذاب و حتى شرک و بت پرستى و آشوب هاى اجتماعى آمده است و در اين جا منظور همان آشوب هاى اجتماعى است.
«لبون» به شترى گفته مى شود که به دليل زائيدن مکرر، پيوسته در پستانش شير است (لبون به معناى شيردار است از ماده لبن) و ابن لبون به بچه نر چنين شترى گفته مى شود که دو سال آن تمام شده و وارد سال سوم شده است؛ نه قوت و قدرت چندانى دارد که بتوان بر پشت او سوار شد و نه پستان پرشيرى (زيرا هم کم سن و سال است و هم نر) و در نتيجه هيچ گونه استفاده اى از آن در آن سن و سال نمى توان کرد. از اين جا روشن مى شود که هدف امام (عليه السلام) اين است که انسان به هنگام شورش هاى اهل باطل و فتنه هاى ناشى از خصومت آن ها با يکديگر نبايد آلت دست اين و آن شود؛ بايد خود را دور نگه دارد و به هيچ يک از دو طرف که هر دو اهل باطل اند کمک نکند.
در اين گونه موارد معمولاً هرکدام از طرفين به سراغ افراد بانفوذ و باشخصيت مى روند تا از نفوذ و قدرت آن ها براى کوبيدن حريف استفاده کنند. در اين هنگام بايد اين افراد بلکه تمام افراد، خواه ضعيف باشند يا قوى نهايت مراقبت را به خرج دهند که در دام فتنه گران و غوغاسالاران نيفتند. مبادا دين و يا دنياى آن ها آسيب ببيند و همان گونه که در سند اين گفتار حکيمانه آمد در بعضى از روايات جمله «و لا وَبَر فَيُسْلَب» نيز به آن افزوده شده است يعنى شتر دو ساله پشمى هم ندارد که آن را بچينند و از آن استفاده کنند.
نمونه اين فتنه ها در صدر اسلام و قرون نخستين فراوان بود که امامان اهل بيت (عليهم السلام) و يارانشان همواره از آن کناره گيرى مى کردند حتى قيام ابومسلم بر ضد بنى اميه گر چه در ظاهر براى کوبيدن باطلى بود ولى در باطن براى تبديل باطلى به باطل ديگر و حکومت بنى عباس به جاى بنى اميه بود. به همين دليل هنگامى که ابومسلم به وسيله نامه اى پيشنهاد حکومت و خلافت را به امام صادق (عليه السلام) داد امام (عليه السلام) آن را نپذيرفت زيرا مى دانست در پشت پرده اين قيام چه اشخاصى کمين کرده اند؛ به تعبير ديگر، امام (عليه السلام) مى دانست اين يک فتنه است که دو گروه باطل به جان هم افتاده اند و نبايد به هيچ کدام امتيازى داد.
رواياتى که از ائمه هدى (عليهم السلام) درباره فضيلت عزلت و گوشه گيرى به ما رسيده است غالباً ناظر به اين گونه شرايط است.
از جمله امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) طبق آنچه در غررالحکم آمده، مى فرمايد (عليهم السلام) «الْعُزْلَةُ أَفْضَلُ شِيَمِ الأَکْيَاسِ؛ گوشه گيرى برترين خصلت افراد باهوش و زيرک است». و در حديث ديگرى از آن حضرت مى خوانيم: «سَلامَةُ الدِّينِ فِي أعْتِزَالِ النَاسِ؛ سلامت دين انسان در کناره گيرى از مردم است».
در حديث گويا و روشنى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: از آن حضرت سؤال کردند: چرا گوشه گيرى را انتخاب کرده ايد؟ فرمود: «فَسَدَ الزَّمَانُ وَ تَغَيَّرَ الأِخْوَانُ فَرَأَيْتُ الاِنْفِرَادَ أَسْکَنَ لِلْفُوَادِ؛ زمانه فاسد شده و برادران تغيير روش داده اند به همين دليل، آرامش دل را در تنهايى يافتم».
قرآن مجيد نيز اشاراتى به اين معنا کرده است، از جمله درباره حضرت ابراهيم (عليه السلام) مى خوانيم که بت پرستان را مخاطب قرار داد و گفت: (وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّي)؛ «از شما و آنچه غير از خدا مى خوانيد و مى پرستيد کناره گيرى مى کنم و (تنها) پروردگارم را مى خوانم».
در آيه 16 سوره «کهف» نيز اشاره به گوشه گيرى اصحاب کهف از گروه فاسد و مفسد شده است.
از آنچه گفته شد به خوبى روشن مى شود که منظور امام (عليه السلام) هرگز اين نبوده است که اگر گروهى باطل بر ضد مؤمنان و طرفداران حق برخيزند نبايد به حمايت مؤمنان حق جو برخاست؛ اين سخن برخلاف صريح قرآن است که مى فرمايد: (فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتى تَبْغى حَتّى تَفىءَ إِلى أَمْرِ اللّه)؛ «اگر گروهى از مسلمانان بر گروه ديگرى ظلم و ستم روا داشتند (و اصلاح در ميان آن دو از طريق مسالمت آميز امکان پذير نشد) با جمعيت ستمگر پيکار کنيد تا به سوى حق بازگردند». ممکن است تفاوت جمله «لا ظَهْرٌ فَيُرْکَبُ» و جمله «وَ لا ضَرْعٌ فَيُحْلَبُ» در اين باشد که نه کمک هاى مستقيم به فتنه جويان کن (مانند سوارى دادن مرکب که خودش وارد معرکه شود) و نه کمک هاى غير مستقيم مانند کمک هاى مادى به آنان (شبيه شير دادن براى تغذيه افراد).
همان گونه که در سند اين حکمت اشاره شد اين کلام اميرمؤمنان على (عليه السلام) بخشى از وصيتى طولانى است که آن حضرت به فرزند گرامى اش امام حسن مجتبى (عليه السلام) فرموده است که قسمتى از آغاز آن را براى مزيد فايده در اين جا مى آوريم؛ فرمود: «کَيْفَ وَ أَنِّى بِکَ يَا بُنَيَّ إِذَا صِرْتَ فِي قَوْمٍ صَبِيُّهُمْ غَاوٍ وَ شَابُّهُمْ فَاتِکٌ وَ شَيْخُهُمْ لا يَأْمُرُ بِمَعْرُوفٍ وَ لا يَنْهَى عَنْ مُنْکَرٍ وَ عَالِمُهُمْ خَبٌّ مَوَّاهٌ مُسْتَحْوِذٌ عَلَيْهِ هَوَاهُ مُتَمَسِّکٌ بِعَاجِلِ دُنْيَاهُ أَشَدُّهُمْ عَلَيْکَ إِقْبَالًا يَرْصُدُکَ بِالْغَوَائِلِ وَ يَطْلُبُ الْحِيلَةَ بِالتَّمَنِّي وَ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِالإِجْتِهَادِ خَوْفُهُمْ آجِلٌ وَ رَجَاوُهُمْ عَاجِلٌ لا يَهَابُونَ إِلاَّ مَنْ يَخَافُونَ لِسَانَهُ وَ لا يُکْرِمُونَ إِلاَّ مَنْ يَرْجُونَ نَوَالَهُ دِينُهُمُ الرِّبَا کُلُّ حَقٍّ عِنْدَهُمْ مَهْجُورٌ يُحِبُّونَ مَنْ غَشَّهُمْ وَ يَمَلُّونَ مَنْ دَاهَنَهُمْ قُلُوبُهُمْ خَاوِيَةٌ لا يَسْمَعُونَ دُعَاءً وَ لايُجِيبُونَ سَائِلاً قَدِ اسْتَوْلَتْ عَلَيْهِمْ سَکْرَةُ الْغَفْلَةِ إِنْ تَرَکْتَهُمْ لَمْ يَتْرُکُوکَ وَ إِنْ تَابَعْتَهُمْ اغْتَالُوکَ إِخْوَانُ الظَّاهِرِ وَ أَعْدَاءُ السَّرَائِرِ يَتَصَاحَبُونَ عَلَى غَيْرِ تَقْوَى فَإِذَا افْتَرَقُوا ذَمَّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً تَمُوتُ فِيهِمُ السُّنَنُ وَ تَحْيَا فِيهِمُ الْبِدَعُ فَأَحْمَقُ النَّاسِ مَنْ أَسِفَ عَلَى فَقْدِهِمْ أَوْ سُرَّ بِکَثْرَتِهِمْ فَکُنْ عِنْدَ ذلِکَ يَا بُنَيَّ کَابْنِ اللَّبُونِ لا ظَهْرٌ فَيُرْکَبَ وَ لا وَبَرٌ فَيُسْلَبَ وَ لا ضَرْعٌ فَيُحْلَب؛ فرزندم! چگونه خواهى بود هنگامى که در ميان قومى گرفتار شوى که کودک آن ها گمراه و جوانشان هواپرست است و پيرانشان امر به معروف و نهى از منکر نمى کنند؟ عالم آن ها حيله گر فريب کارى است که هواى نفس بر او چيره شده و به دنياى زودگذر چسبيده و از همه بيشتر (ظاهراً) به تو روى مى آورد و در انتظار حوادث دردناکى براى توست و با آرزوها چاره جويى مى کند و دنيا را با تمام قدرت مى طلبد. (مردم آن زمان) ترسشان از نظر دور و اميدشان نزديک است (به عذاب هاى آخرت بى اعتنا و به مواهب دنيا شديدآ علاقه مند هستند) تنها از کسى حساب مى برند که از زبانش مى ترسند، و اکرام نمى کنند مگر کسى را که اميد بخششى از او دارند. دينشان رباست و هر حقى نزد آن ها به فراموشى سپرده شده، افراد فريب کار را دوست دارند و سراغ کسانى مى روند که از همه بيشتر چاپلوسى کنند.
دل هاى آن ها خالى (از ياد خدا) است، سخن حقى را نمى شنوند و به درخواست سائلى پاسخ نمى گويند، مستى غفلت بر آن ها غالب شده، اگر آن ها را رها کنى دست از تو برنمى دارند و اگر از آن ها پيروى کنى فريبت مى دهند، در ظاهر برادرند و در باطن دشمن، رفاقت آن ها با يکديگر بر اساس بى تقوايى است و هنگامى که از هم جدا شوند يکديگر را نکوهش مى کنند، سنت هاى الهى در ميان آن ها مى ميرد و بدعت ها زنده مى شود نادان ترين مردان کسى است که از فقدان آن ها متأثر شود يا از کثرت آن ها خوشحال. فرزندم! در چنين شرايطى (که آتش فتنه ها شعله ور است) همچون شتر کم سن و سال باش که نه پشتى دارد تا سوار شوند و نه پشمى که بچينند و نه پستانى که بدوشند....