تفسیر حکمت 18

وَ قَالَ عَلَيهِ السِّلَامُ
فِي الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ: خَذَلُوا الْحَقَّ، وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ.

ترجمه
امام (عليه السلام) در مورد کسانى که از جنگ در رکاب حضرت کناره گيرى کردند، فرمود: حق را تنها گذاشتند و باطل را يارى نکردند!
شرح و تفسیر
بى طرف هاى منفى
همان گونه که در سند اين حکمت آمد، اين سخن حکيمانه امام (عليه السلام) مربوط به بعضى افراد سرشناس از مسلمانان مانند «سعدبن ابى وقاص» و «عبدالله بن عمر» است که در جنگ جمل و صفين با امام (عليه السلام) همراهى نکردند و به دشمنان او نيز نپيوستند، بلکه بى طرف ماندند و به عذرهاى واهى متوسل شدند. امام (عليه السلام) درباره آن ها مى فرمايد: «حق را تنها گذشتند و باطل را يارى نکردند»؛ (خَذَلُوا الْحَقَّ، وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ).
اشاره به اين که گرچه آن ها به يارى باطل نشتافتند و در صف مقابل ما قرار نگرفتند؛ ولى چون به يارى حق نيز برنخاستند و به پيام قرآن که مى گويد: (فَقاتِلُوا الَّتى تَبْغى حَتّى تَفىءَ إِلى أَمْرِ اللّه)؛ «با آن گروه ظالمى که بر ضد پيروان حق (و امام مسلمين) برخاسته اند بجنگيد تا به فرمان خدا گردن نهند» عمل نکردند درخور هر گونه سرزنش و ملامت اند.
درباره اين که آيا اين گروه با على (عليه السلام) بيعت کرده بودند ولى در مسئله مبارزه با اصحاب جمل و جنايت کاران شام کوتاه آمده بودند يا از ابتدا زير بار بيعت نرفته بودند؟ در ميان مورخان اختلاف نظر است. در بعضى از نقل ها آمده که اين ها بيعت را پذيرفتند ولى به فرمان امام (عليه السلام) در مبارزه با اهل باطل عمل نکردند و مطابق برخى ديگر از نقل ها از ابتدا زير بار بيعت با آن حضرت نرفتند و جزء اقليت ناچيزى بودند که بر خلاف جمهور مسلمين از بيعت با امام (عليه السلام) سر باززدند.
مرحوم علامه شوشترى معتقد است: اکثر روايات حاکى از آن است که اين گروه بيعت نکردند.
در اين جا اين سؤال پيش مى آيد که اگر آن ها بيعت نکردند چگونه امام (عليه السلام) انتظار داشت به لشکر او بپيوندند و با باطل مبارزه کنند؟
پاسخ اين سؤال روشن است، زيرا اوّلاً جمهور مسلمانان و اکثريت قاطع مهاجران و انصار بيعت کرده بودند و اين حجت براى همه مردم بود و ترک بيعت گناه بزرگى بود که از آن ها سرزد. ثانيآ به فرض که آن ها بيعت نکرده باشند ولى وظايف يک مسلمان را بايد انجام دهند و به آيات قرآن بايد عمل کنند يعنى همان گونه که نماز و روزه و حج را بايد انجام دهند، به آيه شريفه (فَقاتِلُوا الَّتِى تَبْغي حَتّى تَفِىءَ إِلى أَمْرِ اللّه) نيز بايد گردن نهند. اين يک وظيفه اسلامى است که به بيعت ربطى ندارد.
به خصوص اين که در حديثى نيز از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است که فرمود: «السّاکِتُ عَنِ الْحَقِّ شَيْطانٌ أَخْرَسٌ؛ کسى که درباره حق بى طرف و بى تفاوت بماند و سکوت اختيار کند شيطان گنگى است». به ويژه اين که کناره گيرى اين گونه افراد که به عنوان شخصيت هاى معروف جامعه اسلامى شناخته مى شدند ضربات شديدترى بر پيکر حق وارد مى کرد.
قابل توجه اين که ابن عبدالبر در کتاب استيعاب در شرح حالات «عبدالله بن عمر» مى نويسد که به هنگام وفات مى گفت: هيچ چيز ناراحت کننده اى از امر دنيا در دلم نيست جز اين که با آن گروه ستمگر همراه على بن ابى طالب پيکار نکردم. .
پاورقی ها
سند گفتار حکيمانه:
مرحوم شيخ طوسى (متوفاى 460) در کتاب امالى خود اين جمله حکمت آميز را با تفاوتى و در ضمن حديث مشروح ترى آورده است که ابوبکر هذلى مى گويد: حارث بن حوط ليثى به اميرمؤمنان على (عليه السلام) عرض کرد: اى اميرمؤمنان من فکر مى کنم طلحه و زبير و عايشه بر حق بودند (به ملاحظه سوابق آن ها)امام (عليه السلام) فرمود: اى حارث! تو پايين پاى خود را نگاه کردى و بالاى سرت را نديدى (اشاره به اين که تنها به بعضى از حوادث گذشته قناعت کردى و حوادثى را که بعد از آن و امروز رخ داده است نمى بينى) سپس امام افزود: حق و باطل را به وسيله اشخاص نمى توان شناخت، بايد نخست حق را بشناسى و سپس پيروان آن را و باطل را بشناسى، آن گاه کسانى را که از آن پرهيز کردند. حارث گفت: چه مانعى دارد که من مانند «عبدالله بن عمر» و «سعد بن مالک» باشم (که نه با تو در جنگ جمل همراه شدند و نه مخالفت کردند)؟ اميرمؤمنان فرمود: «إنَّ عَبْدَاللهِ بْنِ عُمَرَ وَ سَعْداً خَذلا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرا الْباطِلَ مَتى کانا إمامَيْنِ فَيُتَّبعانِ؛ عبدالله بن عمر و سعد بن مالک (سعد بن ابى وقاص) دست از يارى حق برداشتند و باطل را نيز يارى نکردند. آن ها چه زمانى پيشوا بوده اند که از آن ها پيروى شود؟». نويسنده مصادر نهج البلاغه بعد از ذکر اين داستان مى گويد: جماعتى از دانشمندان مانند جاحظ، يعقوبى و ابن جوزى بخش هايى از اين ماجرا را در کتاب هاى خود آورده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 19).
در کتاب تمام نهج البلاغه نيز داستانى قريب به همين مضمون با ذکر کلام مشروحى از امام (عليه السلام) آمده است.(تمام نهج البلاغه، ص 426).