تفسیر حکمت 26
وَ قَالَ عَلَيهِ السِّلَامُ
مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلاَّ ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ، وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ.
ترجمه
امام (عليه السلام) فرمود:
هيچ کس چيزى را در دل پنهان نمى کند مگر اين که در سخنان بى انديشه اى که از او صادر مى شود و در صفحه صورتش، آشکار مى گردد.
هيچ کس چيزى را در دل پنهان نمى کند مگر اين که در سخنان بى انديشه اى که از او صادر مى شود و در صفحه صورتش، آشکار مى گردد.
شرح و تفسیر
براى هميشه پنهان نمى ماند
امام (عليه السلام) در اين گفتار حکيمانه اش به يکى از اصول مهم روان شناسى اشاره کرده، مى فرمايد: «هيچ کس چيزى را در دل پنهان نمى کند مگر اين که در سخنان بى انديشه اى که از او صادر مى شود و در صفحه صورتش، آشکار مى گردد»؛ (مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلاَّ ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ، وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ).
اين نکته مسلم است که اعمال انسان بازتاب نيات، خواسته ها و سجاياى اوست که به صورت طبيعى ظاهر مى گردد؛ بخشى از آن اختيارى است مانند اين که به هنگام ترسيدن از چيزى تصميم به فرار مى گيرد و بخش ديگرى غير اختيارى است که مثلاً در پريدن رنگ از صورت او، احساس مى شود يا به هنگام غضب صورتش بى اختيار برافروخته مى گردد و گاه اندامش مى لرزد و نيز عکس العمل هايى در افعال و اعمال او ظاهر مى شود.
اما گاه مى شود انسان چيزى در درون دارد که نمى خواهد آن را آشکار کند در اين صورت سعى مى کند در ميان سخن و کردار خود، و آنچه در درون دارد دوگانگى ايجاد کند. اين دوگانگى در آن جا که انسان هشيار و مراقب باشد ممکن است ظاهر نشود، اما به هنگام غفلت و عدم توجه، آنچه در درون است خود را در عمل يا سخن هاى نينديشيده ظاهر مى کند. به علاوه پنهان کردن بخش غير اختيارى مانند آثارى که در چهره انسان نمايان مى شود کار آسانى نيست.
اين پديده قانونى در روان شناسى است که به وسيله آن بسيارى از مجرمان را به اعتراف وامى دارند و مطالبى را که اصرار بر اخفايش دارند آشکار مى سازند. اميرمؤمنان على (عليه السلام) اين قانون مهم را در عبارت کوتاه و بسيار پرمعناى مورد بحث بيان فرموده است.
در قرآن مجيد درباره منافقان مى خوانيم: (أَمْ حَسِبَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ * وَ لَوْ نَشاءُ لأَرَيْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسيماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللّهُ يَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ)؛ «آيا کسانى که در دل هايشان بيمارى (نفاق) است گمان کردند خداوند کينه هايشان را آشکار نمى سازد * و اگر ما بخواهيم آن ها را به تو نشان مى دهيم تا آنان را با قيافه هايشان بشناسى، هر چند مى توانى آن ها را از طرز سخنانشان شناسايى کنى و خداوند اعمال شما را مى داند».
همان گونه که منافقان و مجرمان را مى توان از سخنان ناسنجيده و اشتباه آلود يا از رنگ رخساره آن ها شناخت، نيکوکاران و مؤمنان راستين را هم مى توان از اين طريق شناسايى کرد، لذا قرآن درباره ياران صديق پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى فرمايد: (سيماهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ) اين اثر سجده لازم نيست حتماً به صورت پينه هاى پيشانى باشد، بلکه نورانيت درون سبب نورانيت برون مى شود.
اين اصل کلى نه تنها در کلمات حکما و انديشمندان و روان شناسان آمده، بلکه در اشعار شعرا نيز بازتاب گسترده اى دارد. بسيارى از اديبان عرب و عجم در اين زمينه اشعارى سروده اند: «ابن معتز» شاعر عرب مى گويد: تَفَقَّدْ مَساقِطَ لَحْظِ الْمُريبِ *** فَإنَّ الْعُيُونَ وُجُوهُ الْقُلُوبِ
وَ طالِعْ بِوادِرَهِ فِي الْکَلامِ *** فَإنَّکَ تَجْني ثِمارَ الْعُيُوبِ
«از نگاه کردن مشکوک و خطرناک، حال او را بشناس، زيرا چشم ها صورت دل هاست.
و به سخنان نسنجيده اش دقت کن، زيرا اين سخنان ميوه هاى عيوب را مى چيند (و در اختيار تو مى گذارد)».
سعدى نيز در شعر معروفش مى گويد:
گفتم به نيرنگ و فسون پنهان کنم ريش درون *** پنهان نمى ماند که خون از آستانم مى رود
در جاى ديگر مى گويد:
ما در اين شهر غريبيم و در اين ملک فقير *** به کمند تو گرفتار و به دام تو اسير
گر بگويم که مرا حال پريشانى نيست *** رنگ رخساره نشان مى دهد از سرّ ضمير
امام (عليه السلام) در اين گفتار حکيمانه اش به يکى از اصول مهم روان شناسى اشاره کرده، مى فرمايد: «هيچ کس چيزى را در دل پنهان نمى کند مگر اين که در سخنان بى انديشه اى که از او صادر مى شود و در صفحه صورتش، آشکار مى گردد»؛ (مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلاَّ ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ، وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ).
اين نکته مسلم است که اعمال انسان بازتاب نيات، خواسته ها و سجاياى اوست که به صورت طبيعى ظاهر مى گردد؛ بخشى از آن اختيارى است مانند اين که به هنگام ترسيدن از چيزى تصميم به فرار مى گيرد و بخش ديگرى غير اختيارى است که مثلاً در پريدن رنگ از صورت او، احساس مى شود يا به هنگام غضب صورتش بى اختيار برافروخته مى گردد و گاه اندامش مى لرزد و نيز عکس العمل هايى در افعال و اعمال او ظاهر مى شود.
اما گاه مى شود انسان چيزى در درون دارد که نمى خواهد آن را آشکار کند در اين صورت سعى مى کند در ميان سخن و کردار خود، و آنچه در درون دارد دوگانگى ايجاد کند. اين دوگانگى در آن جا که انسان هشيار و مراقب باشد ممکن است ظاهر نشود، اما به هنگام غفلت و عدم توجه، آنچه در درون است خود را در عمل يا سخن هاى نينديشيده ظاهر مى کند. به علاوه پنهان کردن بخش غير اختيارى مانند آثارى که در چهره انسان نمايان مى شود کار آسانى نيست.
اين پديده قانونى در روان شناسى است که به وسيله آن بسيارى از مجرمان را به اعتراف وامى دارند و مطالبى را که اصرار بر اخفايش دارند آشکار مى سازند. اميرمؤمنان على (عليه السلام) اين قانون مهم را در عبارت کوتاه و بسيار پرمعناى مورد بحث بيان فرموده است.
در قرآن مجيد درباره منافقان مى خوانيم: (أَمْ حَسِبَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللّهُ أَضْغانَهُمْ * وَ لَوْ نَشاءُ لأَرَيْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسيماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ في لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللّهُ يَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ)؛ «آيا کسانى که در دل هايشان بيمارى (نفاق) است گمان کردند خداوند کينه هايشان را آشکار نمى سازد * و اگر ما بخواهيم آن ها را به تو نشان مى دهيم تا آنان را با قيافه هايشان بشناسى، هر چند مى توانى آن ها را از طرز سخنانشان شناسايى کنى و خداوند اعمال شما را مى داند».
همان گونه که منافقان و مجرمان را مى توان از سخنان ناسنجيده و اشتباه آلود يا از رنگ رخساره آن ها شناخت، نيکوکاران و مؤمنان راستين را هم مى توان از اين طريق شناسايى کرد، لذا قرآن درباره ياران صديق پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى فرمايد: (سيماهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ) اين اثر سجده لازم نيست حتماً به صورت پينه هاى پيشانى باشد، بلکه نورانيت درون سبب نورانيت برون مى شود.
اين اصل کلى نه تنها در کلمات حکما و انديشمندان و روان شناسان آمده، بلکه در اشعار شعرا نيز بازتاب گسترده اى دارد. بسيارى از اديبان عرب و عجم در اين زمينه اشعارى سروده اند: «ابن معتز» شاعر عرب مى گويد: تَفَقَّدْ مَساقِطَ لَحْظِ الْمُريبِ *** فَإنَّ الْعُيُونَ وُجُوهُ الْقُلُوبِ
وَ طالِعْ بِوادِرَهِ فِي الْکَلامِ *** فَإنَّکَ تَجْني ثِمارَ الْعُيُوبِ
«از نگاه کردن مشکوک و خطرناک، حال او را بشناس، زيرا چشم ها صورت دل هاست.
و به سخنان نسنجيده اش دقت کن، زيرا اين سخنان ميوه هاى عيوب را مى چيند (و در اختيار تو مى گذارد)».
سعدى نيز در شعر معروفش مى گويد:
گفتم به نيرنگ و فسون پنهان کنم ريش درون *** پنهان نمى ماند که خون از آستانم مى رود
در جاى ديگر مى گويد:
ما در اين شهر غريبيم و در اين ملک فقير *** به کمند تو گرفتار و به دام تو اسير
گر بگويم که مرا حال پريشانى نيست *** رنگ رخساره نشان مى دهد از سرّ ضمير