تفسیر بخش دوم
وَ الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ، وَ التَّنَازُعِ، وَ الزَّيْغِ، وَ الشِّقَاقِ: فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ؛ وَ مَنْ کَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ؛ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ، وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ، وَ سَکِرَ سُکْرَ الضَّلالَةِ؛ وَ مَنْ شَاقَّ وَ عُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ، وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ، وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ.
وَ الشَّکُّ عَلى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمَارِي، وَ الْهَوْلِ، وَ التَّرَدُّدِ، وَ الأِسْتِسْلامِ: فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ؛ وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَکَصَ عَلى عَقِبَيْهِ؛ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَ طِئَتْهُ سَنَابِکُ الشَّيَاطِينِ؛ وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْيَا وَ الاْخِرَةِ هَلَکَ فِيهِمَا.
قال الرَّضىُ: وَ بَعْدَ هذا کَلامٌ تَرَکْنا ذِکْرَهُ خَوْفَ الاْطالَةِ وَ الْخُرُوجَ عَنِ الْغَرَضِ الْمَقْصُودِ فِي هذا الْبابِ.
ترجمه
شک نيز بر چهار پايه استوار است: مراء (گفت و گوى بى حاصل)، ترس (از کشف حقيقت)، ترديد (در تصميم گيرى)، و تسليم (خودباختگى). آن کس که مراء و گفت و گوى بى حاصل را عادت خود قرار دهد ظلمت و تاريکى شب شک او را به روشنايى روزِ يقين نمى رساند و آن کس که از حقايق پيش روى خود وحشت کند (و از تصميم گيرى صحيح بپرهيزد) به قهقرا بازمى گردد و آن کس که در ترديد و دودلى باشد (و در تصميم گيرى وسواس به خرج دهد) زير سم شياطين له مى شود و کسى که در برابر عوامل هلاکت خويش در دنيا و آخرت تسليم گردد (و به مبارزه بر ضد اسباب شک و شبهه برنخيزد) در هر دو جهان هلاک خواهد شد.
مرحوم سيّد رضى پس از پايان اين حديث مى گويد: بعد از اين کلام، سخنان ديگرى بوده که ما از بيم اطاله سخن و خارج شدن از هدف اصلى در اين باب، از آن ها صرف نظر کرديم.
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از کلام خود نيز در تبيين پايه هاى کفر، داد سخن داده، مى فرمايد: «کفر بر چهار پايه قرار دارد: تعمق (رفتن به دنبال اوهام به گمان کنجکاوى درباره اسرار)، ستيزه جويى (جدال و مراء)، انحراف از حق (به سبب هوى و هوس ها و تعصب ها) و دشمنى با حق (به سبب لجاجت)»؛ (وَ الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ: دَعَائِمَ عَلَى التَّعَمُّقِ، وَ التَّنَازُعِ، وَ الزَّيْغِ، وَ الشِّقَاقِ).
اميرمؤمنان (عليه السلام) در واقع موانع شناخت حق و عوامل انحراف از آن و حجاب هايى را که در برابر فکر انسان قرار مى گيرد و مانع از مشاهده حقايق مى گردد بيان فرموده است، چرا که هر يک از عوامل چهارگانه مورد بحث به تنهايى کافى است که انسان را از معرفت حق بازدارد و در بيراهه ها سرگردان سازد تا چه رسد به اين که چهار عامل جمع شود.
آن گاه در ادامه اين سخن مى فرمايد: «آن کس که تعمق و کنجکاوى ناصواب پيشه کند هرگز به حق بازنمى گردد»؛ (فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ).
منظور از «تعمق» جست وجوگرى بيش از حد است مخصوصآ در امورى که رسيدن به کنه آن مشکل يا غير ممکن است.
در روايات اسلامى آمده است که درباره ذات خدا فکر نکنيد، بلکه در صفات و خلق او بينديشيد (زيرا ذات او از هر جهت نامتناهى است و فکر هيچ انسانى به کنه ذات او نمى رسد).
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) نقل شده که مى فرمايد: «تَکَلَّمُوا فِي خَلْقِ اللَّهِ وَ لاتَتَکَلَّمُوا فِي اللَّهِ فَإِنَّ الْکَلامَ فِي اللَّهِ لا يَزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلاَّ تَحَيُّراً؛ درباره آفرينش خداوند سخن بگوييد (و بينديشيد) و درباره ذات او سخن مگوييد (و نينديشيد) زيرا بحث و گفت و گو در اين باره چيزى جز بر حيرت انسان نمى افزايد».
چه بسيار افرادى که بر اثر اين تفکر ممنوع، در بيراهه گرفتار شده يا وجود خدا را انکار کرده اند و يا قائل به وحدت وجود (به معناى وحدت موجود) شده اند.
نيز در حکمت 287 نهج البلاغه آمده است که وقتى از امام (عليه السلام) درباره قضا وقدر سؤال کردند فرمود: «وَ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ: طَرِيقٌ مُظْلِمٌ فَلا تَسْلُکُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلا تَتَکَلَّفُوهُ؛ راه تاريکى است، در آن پا مگذاريد و درياى ژرفى است، در آن وارد نشويد و سرّ الهى است، براى پى بردن به آن خود را به زحمت نيفکنيد».
البته در اين گونه موارد انسان مى تواند به مقدارى که از طريق وحى يا کلمات معصومان (عليهم السلام) به ما رسيده، وارد شود و بيش از آن نبايد خود را گرفتار سازد. در روايتى از على بن الحسين (عليهما السلام) آمده است که درباره توحيد از حضرتش سؤال کردند در پاسخ فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يَکُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) وَ الاْيَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ إِلَى قَوْلِهِ (هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ) فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذلِکَ فَقَدْ هَلَکَ؛ خداوند متعال مى دانست در آخر الزمان اقوامى مى آيند که در مسائل (مربوط به ذات و صفات خدا) تعمق و دقت مى کنند، از اين رو سوره «توحيد» و آيات آغازين سوره «حديد» تا (عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ) را نازل فرمود. پس هر کس ماوراى آن را بطلبد هلاک مى شود».
از اين حديث استفاده مى شود که اين آيات، حداکثر معرفت ممکن را به تشنه کامان مى دهد.
تعمق و سؤال بيش از اندازه حتى در مورد تکاليف شرعى نيز مورد نهى واقع شده است؛ قرآن مجيد مى فرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُوْکُمْ)؛ «از امورى سؤال نکنيد که اگر براى شما آشکار گردد شما را به زحمت مى افکند و ناراحت مى کند».
مى دانيم که بنى اسرائيل در داستان معروف ذبح گاو که در اوايل سوره «بقره» آمده بر اثر کثرت سؤال و تعمق در بيان تکليف، خود را به زحمت فوق العاده اى افکندند. آن گاه امام (عليه السلام) درباره تنازع مى فرمايد: «آن کس که بر اثر جهل، بسيار به نزاع و ستيز برخيزد، نابينايى او درباره حق پايدار خواهد ماند»؛ (وَ مَنْ کَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ).
منظور از تنازع در اين جا همان جدال و نزاع در مباحث مختلف است که هرگاه ادامه يابد و هر يک از دو طرف بخواهند سخن خود را به کرسى بنشانند و بر ديگرى برترى جويى کنند تدريجآ حق در نظر آن ها پنهان مى شود و خودخواهى ها و برترى جويى ها مانع مشاهده حق مى گردد و چه بسا هيچ کدام در آغاز بحث به گفته خود چندان مؤمن نباشد؛ ولى با ادامه جدال و نزاع، کم کم باور مى کند که آنچه مى گويد عين حق و سخن طرف مقابل عين باطل است.
حال هرگاه اين جدال و نزاع در مسائلى مربوط به خداشناسى و ساير عقايد دينى صورت گيرد، سبب مى شود که از راه راست منحرف شده و گاه منجر به کفر گردد و گاه مى شود که انسان درباره عقايد اصيل، شک و ترديد به خود راه مى دهد، زيرا هنگامى انسان مى تواند در راه راست گام بگذارد که اين گونه حجاب ها را از خود دور سازد و مخلصانه بينديشد و به مصداق (وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا) به سرمنزل مقصود برسد.
قرآن مجيد مى فرمايد: (الَّذينَ يُجادِلُونَ في آياتِ اللّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ وَعِنْدَ الَّذينَ آمَنُوا کَذَلِکَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ)؛ «همانان که در آيات الهى بى آن که براى آن ها آمده باشد به مجادله برمى خيزند، کارى که خشم عظيمى نزد خداوند و نزد کسانى که ايمان آورده اند به بار مى آورد، اين گونه خداوند بر قلب هر متکبر جبارى مهر مى نهد». آن گاه امام (عليه السلام) درباره «زيغ» که از موانع معرفت و حجاب هاى شناخت است و سبب شک در حق و انحراف از آن مى گردد مى فرمايد: «کسى که از راه حق منحرف شود (و به دنبال هوس ها برود) خوبى در نظرش بدى و بدى نزدش خوب جلوه مى کند و گرفتار مستى گمراهى مى شود»؛ (وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ، وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ، وَ سَکِرَ سُکْرَ الضَّلالَةِ).
مى دانيم که هرگاه انسان از حق منحرف شود و در شهوات و هوى و هوس ها غوطه ور گردد به تدريج به بدى ها خو مى گيرد و براثر تمايلات باطنى، زشتى ها را زيبايى مى پندارد و براثر فاصله گرفتن از خوبى ها، خوبى ها در نظر او زشت و ناپسند مى شود و همان طور که امام (عليه السلام) فرموده در مستى گمراهى فرو مى رود و چنين کسى ممکن است حتى در بديهى ترين امور مانند وجود خدا که آثارش در تمام پهنه آفرينش نمايان است شک و ترديد به خود راه دهد و حتى او را منکر شود.
قرآن مجيد مى فرمايد: (ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساوُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآياتِ اللّهِ وَ کانُوا بِها يَسْتَهْزِوُنَ)؛ «سپس سرانجام کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به جايى رسيد که آيات خدا را تکذيب کردند و آن را به سخريه گرفتند».
حديث معروفى، هم در کلمات پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آمده و هم در سخنان على (عليه السلام) که مى فرمايند: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْکُمُ اثْنَانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الأَمَلِ فَيُنْسِي الاْخِرَة؛ خطرناک ترين چيزى که براى شما از آن بيمناکم دو چيز است: پيروى از هواى نفس و آرزوهاى دور و دراز، زيرا پيروى از هوى انسان را از حق بازمى دارد و آرزوهاى دور و دراز سبب فراموشى آخرت مى گردد». به عکس، تقوا و پرهيزکارى سبب روشن بينى و به مقتضاى (إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانآ) موجب درک حقايق مى شود.
آن گاه امام (عليه السلام) از پيامدهاى شقاق (دشمنى لجوجانه با حق) سخن مى گويد، مى فرمايد: «آن کس که به عناد و لجاجت پردازد طرق رسيدن (به حق) براى او ناهموار مى شود و کارها بر او سخت و پيچيده مى گردد و در تنگنايى که خارج شدن از آن مشکل است گرفتار خواهد شد»؛ (وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ، وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ، وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ).
با توجه به اين که «وَعُرَتْ» از ماده «وَعْر» به معناى زمين ناهموار و سنگلاخ و «اَعْضَل» از ماده «عَضْل» به معناى مشکل شدن و ممنوع گشتن است روشن مى شود که اين گونه افراد در چه تنگناهايى قرار مى گيرند.
مى دانيم که يکى از موانع شناخت، حجاب خطرناک لجاجت و دشمنى با حق است. اين گونه افراد در پيمودن راه خداشناسى يا معرفت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) و امام (عليه السلام) به کسى مى مانند که در سنگلاخ خطرناکى گرفتار شده و هرگز نمى تواند خود را به مقصد برساند. لجاجت به او اجازه نمى دهد که از پيش داورى هاى غلط و تعصب هاى بى جا دست بردارد.
قرآن مجيد از گروهى خبر مى دهد که براى ايمان آوردن خود شرايط عجيب و غريبى قائل شدند و حتى با آن شرايط نيز تسليم حق نگشتند: (وَ قَالُوا لَن نُّوْمِنَ لَکَ حَتى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الاْرْضِ يَنبُوعاً * أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِّن نخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الأَنْهَرَ خِلَلَهَا تَفْجِيراً * أَوْ تُسقِطَ السَّمَاءَ کَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا کِسَفاً أَوْ تَأْتِىَ بِاللَّهِ وَ الْمَلَئِکَةِ قَبِيلاً * أَوْ يَکُونَ لَکَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِى السَّمَاءِ وَ لَن نُّوْمِنَ لِرُقِيِّکَ حَتّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا کِتَاباً نَّقْرَوُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّى هَلْ کُنتُ إِلّا بَشَراً رَّسولاً)؛ «و گفتند ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم مگر اين که چشمه اى از اين سرزمين (خشک وسوزان) براى ما خارج سازى * يا باغى از نخل و انگور در اختيار تو باشد و نهرها در لابه لاى آن به جريان اندازى * يا قطعات (سنگ هاى) آسمان را آن چنان که مى پندارى بر سر ما فرود آرى يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بياورى * يا خانه اى پر نقش و نگار از طلا داشته باشى يا به آسمان بالا روى، حتى به رفتنت به آسمان ايمان نمى آوريم مگر آن که نامه اى بر ما نازل کنى که آن را بخوانيم. بگو منزه است پروردگارم (از اين سخنان بى ارزش) مگر من جز بشرى هستم فرستاده خدا؟!».
بنابراين، امام (عليه السلام) کافران را گروهى محجوب از حق مى شمرد و حجاب آن ها را به طور عمده در چهار چيز خلاصه مى کند: تعمق و کنجکاوى ناصواب، ستيزه جويى با حق، انحراف به سبب هواپرستى، و عناد و لجاج و تعصب.
شاخه هاى شک
سپس امام (عليه السلام) به سراغ بيان شاخه هاى شک مى رود و مى فرمايد: «شک نيز بر چهار پايه استوار است: مراء (گفت و گوى بى حاصل)، ترس (از کشف حقيقت)، ترديد (در تصميم گيرى) و تسليم (خودباختگى)»؛ (وَ الشَّکُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى التَّمَارِى، وَ الْهَوْلِ، وَ التَّرَدُّدِ، وَ الإِسْتِسْلامِ).
در واقع کسانى که به حق نمى رسند و در کفر مى مانند و غوطه ور مى شوند داراى اين ضعف ها هستند.
منظور از «مراء» گفت و گو کردن درباره چيزى است که شک و ترديد در آن وجود دارد و به جايى نمى رسد در حالى که «جدال» به معناى گفت و گو کردن توأم با برترى جويى بر طرف مقابل است.
منظور از «هول» ترس و وحشت از روشن شدن حقايق و تصميم گيرى بر طبق آن است.
«تردد» اشاره به نوعى از وسواس است که به انسان اجازه نمى دهد حق را بشناسد و بر آن استوار بماند.
«استسلام» همان خودباختگى است که هر کس هر چه مى گويد، شخص در برابر آن تسليم مى شود و به همين دليل نمى تواند حق را از ميان آن ها برگزيند و بر آن استوار بماند.
بنابراين، امام (عليه السلام) سرچشمه هاى شک را در چهار چيز خلاصه مى فرمايد: عادت کردن به بحث و گفت و گوهاى بى حاصل و آميخته با لجاجت، ترس از جست وجوگرى و تحقيق، وسواس و دودلى، و تسليم شدن در برابر شبهات و در حالت انفعالى فرو رفتن.
آن گاه امام (عليه السلام) به شرح آثار هر کدام از اين صفات سوء چهارگانه مى پردازد، مى فرمايد: «آن کس که مراء و گفت و گوى بى حاصل را عادت خود قرار دهد ظلمت و تاريکى شبِ شک، او را به روشنايى روزِ يقين نمى رساند»؛ (فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ).
زيرا اين عادت زشت و شوم مانع از رسيدن به علم و يقين است و در واقع، حجاب خطرناکى ميان انسان و يقين ايجاد مى کند و بارها کسانى را از نويسندگان يا گويندگان که گرفتار اين حالت اند ديده ايم که عمر خود را در شک و ترديد گذرانده اند.
درباره دومين صفت ذميمه اين گونه اشخاص مى فرمايد: «آن کس که از حقايق پيش روى خود وحشت کند (و از تصميم گيرى صحيح بپرهيزد) به قهقرا بازمى گردد»؛ (وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَکَصَ عَلى عَقِبَيْهِ). انسان محقق، مخصوصآ در مسائل اعتقادى و آنچه مربوط به مبدأ و معاد است بايد حقايقى را که پيش روى او قرار دارد به رسميت بشناسد و بدون ترس و وحشت به جست وجوگرى برخيزد تا حرکت به پيش را آغاز کند و اگر در اين مورد کوتاهى کند عقب گرد خواهد کرد و آنچه را که دارد نيز از دست مى دهد.
درباره سومين مانعِ برطرف ساختن شک مى فرمايد: «آن کس که در ترديد و دودلى باشد (و در تصميم گيرى وسواس به خرج دهد) زير سم شياطين له مى شود»؛ (وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِکُ الشَّيَاطِينِ).
«سَنابِک» جمع «سُنبُک» به معناى قسمت پيشين سم اسب است و از آن جايى که اسب به هنگام شتاب، بيشتر روى اين قسمت تکيه مى کند اين واژه را به هنگام شدت عمل به کار مى برند و به اين شکل، امام (عليه السلام) وسواس و دودلى بى جا را امرى شيطانى شمرده که صاحب آن را به نابودى مى کشاند و اين معنا را نيز در افراد وسواسى آزموده ايم که گاه تا آخر عمرشان نتوانستند درباره مسئله واضحى مانند خداپرستى تصميم بگيرند و عقيده اى اختيار کنند.
آن گاه امام (عليه السلام) درباره چهارمين رذيله اخلاقى اين گونه افراد مى فرمايد: «کسى که در برابر عوامل هلاکت خويش در دنيا و آخرت تسليم گردد (و به مبارزه بر ضد اسباب شک و شبهه برنخيزد) در هر دو جهان هلاک خواهد شد»؛ (وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْيَا وَ الاْخِرَةِ هَلَکَ فِيهِمَا).
مى دانيم که شياطين جن و انس سعى مى کنند از طريق شبهه افکنى، افراد را در عقايد دينى خود به شک و ترديد بکشانند. اگر انسان در مقابل آن ها حالت تهاجم منطقى بگيرد بر آن شبهات غالب مى شود و عقايد حق را مى پذيرد؛ اما افراد ترسو و بزدل در حالت انفعالى قرار مى گيرند و همچون پر کاهى که در مقابل تندباد قرار گيرد هر روز به سويى کشيده مى شوند و نمى توانند عقيده حق را برگزينند. مرحوم سيّد رضى پس از پايان اين حديث مى گويد: «بعد از اين کلام، سخنان ديگرى بوده که ما از بيم اطاله سخن و خارج شدن از هدف اصلى در اين باب، از آن ها صرف نظر کرديم»؛ (قال الرَّضىُ: وَ بَعْدَ هذا کَلامٌ تَرَکْنا ذِکْرَهُ خَوْفَ الاْطالَةِ وَ الْخُرُوجَ عَنِ الْغَرَضِ الْمَقْصُودِ فِي هذا الْبابِ).
همان گونه که در آغاز اين گفتار حکيمانه آورديم در منابع ديگر، اين حديث با اضافات فراوانى نقل شده است.
ابن ابى الحديد بعد از ذکر اين گفتار حکيمانه مى گويد: بسيارى از عارفان اسلامى تعليمات خود را از اين سخن امام (عليه السلام) گرفته اند و در گفتار جمعى از آن ها که مى نگريم مى بينيم که کلمات امام (عليه السلام) در اين حديث شريف مانند ستاره هاى پرنورى در سخنان آنان مى درخشد.
در شرح نهج البلاغه مرحوم شوشترى مى خوانيم که در کتاب التنبيه الکبرى آمده است: هنگامى که امام (عليه السلام) در پاسخ سؤالى، ايمان را به اين صورت جالب و جاذب و مشروح تفسير فرمود به قدرى در حاضران اثر گذاشت که مردى از آن ميان برخاست و سر مبارک امام (عليه السلام) را بوسيد. نکته
ارکان نفاق
در بخش ديگرى از اين روايت مهم که در کتاب کافى و بعضى منابع ديگر ذکر شده، ارکان نفاق و صفات منافقان به طور مشروح آمده است و در آغاز آن مى فرمايد: «نفاق (نيز) بر چهار پايه استوار است: هواى نفس، سستى و تهاون، تعصب و طمع»؛ (وَ النِّفَاقُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الْهَوَى وَ الْهُوَيْنَا وَ الْحَفِيظَةِ وَ الطَّمَع).
سپس براى هوى چهار شعبه (بغى، عدوان، شهوت و طغيان) و براى سستى و تهاون چهار شعبه (مغرور شدن، آرزوهاى دور و دراز، ترس از غير خدا و مماطله و سستى) و براى حفيظة (تعصب) چهار شعبه (کبر، تفاخر، خودبزرگ بينى و عصبيت) و براى طمع نيز چهار شاخه آمده است (شادى (از زر و زيور دنيا)، خودباختگى، لجاجت و فزون طلبى).
پاورقی ها
کافى، ج 1، ص 91، ح 3. مائده، آيه 101. عنکبوت، آيه 69. غافر، آيه 35. روم، آيه 10. نهج البلاغه، خطبه 42. همچنين اين حديث در بحارالانوار، ج 67، ص 75، از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است. انفال، آيه 29. اسراء، آيات 90 - 93. نسخه مرحوم سيّد رضى با بسيارى از نسخ ديگر اين روايت که در کافى، تحف العقول و خصال، بحارالانوارو تمام نهج البلاغه آمده است تفاوت دارد؛ در آن نسخه ها «شک» به صورت يک امر مستقل بيان نشده بلکه يکى از پايه ها و ارکان کفر ذکر گرديده و آن گاه به ذکر شاخه هاى آن پرداخته شده است در حالى که در نسخه مرحوم سيّد رضى، شک در مقابل کفر و ايمان قرار گرفته که به نظر مى رسد «اربع شعب» به معناى «اربع دعائم» باشد. براى آگاهى بيشتر به کتاب کافى، ج 2، ص 50 و تحف العقول، ص 162 و خصال، ج 1، ص 231، ح 74 مراجعه فرماييد. شرح نهج البلاغه علامه شوشترى، ج 12، ص 352. براى توضيح بيشتر مى توانيد به مرآة العقول (شرح کافى)، ج 11 مراجعه فرماييد.