حکمت 73
وَ قَالَ عَلَيهِ السِّلَامُ
مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ، وَ لْيَکُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ؛ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُوَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالإِجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُوَدِّبِهِمْ.
امام (عليه السلام) فرمود:
کسى که خود را در مقام پيشوايى و امامت بر مردم قرار مى دهد بايد پيش از تعليم ديگران به تعليم خويش بپردازد و بايد تأديب و تعليم او درباره ديگران پيش از آن که با زبانش باشد با عملش صورت گيرد و کسى که معلّم و ادب کننده خويشتن است از کسى که معلّم و مربّى مردم است به احترام سزاوارتر است.
شرح و تفسیر حکمت 73
روش تعليم و تربيت
اين گفتار گهربار امام (عليه السلام) به سه نکته شايان توجه اشاره مى کند: نخست: «کسى که خود را در مقام پيشوايى و امامت بر مردم قرار مى دهد بايد پيش از تعليم ديگران به تعليم خويش بپردازد»؛ (مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ).
کلام امام (عليه السلام) در اين جا مطابق ظاهر اطلاق کلام، هم رئيس حکومت را شامل مى شود و هم تمام کسانى را که به نوعى ارشاد و هدايت مردم را بر عهده مى گيرند. اين جمله اشاره به يک واقعيت مسلم عقلانى است و آن اين که تا انسان خودش چيزى را نداشته باشد نمى تواند به ديگران اهدا کند.
خشک ابرى که بوَد ز آب تهى *** کى شود منصب او آب دهى؟
ضرب المثلى در ميان عرب است که مى گويند: «چوبى که کج است چگونه ممکن است سايه آن راست باشد؟».
اضافه بر اين، مردم سخنان کسى را که به گفتار خود پايبند و آثار سخنانش در زندگى او نمايان نيست، هرگز نمى پذيرند و به خود مى گويند: اگر او اين سخنان را باور مى داشت نخست خودش به آن عمل مى کرد.
به همين دليل امام (عليه السلام) در دومين جمله مى فرمايد: «بايد تأديب و تعليم او درباره ديگران پيش از آن که با زبانش باشد با عملش صورت گيرد»؛ (وَ لْيَکُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ). اصلى مسلم در روان شناسى است که مردم سخنان کسى را مى پذيرند که به گفته خود معتقد باشد و به تعبير معروف: تا سخن از دل برنيايد بر دل ننشيند ونشانه روشن اين اعتقاد اين است که به گفته خود عمل کند.
فى المثل اگر طبيبى سخنرانى هاى متعددى درباره زيان هاى دخانيات ايراد کند و بيمارى هاى متعدد ناشى از آن را يکى پس از ديگرى برشمرد؛ ولى مردم ببينند از دهانش بوى سيگار مى آيد هيچ کس سخن او را جدى نخواهد گرفت.
به همين دليل در حديثى که در کتاب کافى از امام صادق (عليه السلام) آمده مى خوانيم: «إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا؛ هنگامى که عالم به علمش عمل نکند موعظه او از دل ها فرو مى ريزد همان گونه که قطره هاى باران از سنگ سخت فرو مى ريزد».
اشاره به اين که دل هاى مردم در برابر مواعظ آن ها حالت مقاومت و نفوذناپذيرى به خود مى گيرد. نيز به همين دليل اميرمؤمنان على (عليه السلام) در خطبه 175 مى فرمايد: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي وَاللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلاَّأَسْبِقُکُمْ إِلَيْهَا وَ لا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلاَّ وَ أَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا؛ اى مردم! به خدا سوگند من شما را به هيچ طاعتى ترغيب نمى کنم مگر اين که خودم پيش از شما به آن عمل مى نمايم و شما را از هيچ معصيتى بازنمى دارم مگر اين که خودم پيش از شما از آن دورى مى جويم».
سپس در سومين و آخرين جمله بر آنچه در جمله هاى پيش آمد تأکيد کرده، مى فرمايد: «کسى که معلم و ادب کننده خويشتن است از کسى که معلم و مربى مردم است به احترام سزاوارتر است»؛ (وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُوَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالإِجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُوَدِّبِهِمْ). اشاره به اين که هرگاه انسان نخست به تعليم و تأديب خويشتن پردازد، تأثير سخنانش بيشتر و عميق تر است در حالى که اگر کسى تنها به تأديب مردم پردازد و از خويش غافل بماند روزى فرامى رسد که مردم از اين امر آگاه مى شوند و از او روى برمى گردانند.
بلکه از روايات استفاده مى شود که اين کار از نشانه منافقان است که انسان ديگران را به انجام نيکى ها و ترک بدى ها دعوت کند و خود به اين اندرز عمل ننمايد: در حديثى از امام سجاد على بن الحسين (عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «إِنَّ الْمُنَافِقَ يَنْهَى وَ لا يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ بِمَا لا يَأْتِي؛ منافق ديگران را از بدى ها بازمى دارد؛ ولى خويشتن را بازنمى دارد و ديگران را به نيکى ها دعوت مى کند و خود بدان عمل نمى نمايد».
اين گفتار گهربار امام (عليه السلام) به سه نکته شايان توجه اشاره مى کند: نخست: «کسى که خود را در مقام پيشوايى و امامت بر مردم قرار مى دهد بايد پيش از تعليم ديگران به تعليم خويش بپردازد»؛ (مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ).
کلام امام (عليه السلام) در اين جا مطابق ظاهر اطلاق کلام، هم رئيس حکومت را شامل مى شود و هم تمام کسانى را که به نوعى ارشاد و هدايت مردم را بر عهده مى گيرند. اين جمله اشاره به يک واقعيت مسلم عقلانى است و آن اين که تا انسان خودش چيزى را نداشته باشد نمى تواند به ديگران اهدا کند.
خشک ابرى که بوَد ز آب تهى *** کى شود منصب او آب دهى؟
ضرب المثلى در ميان عرب است که مى گويند: «چوبى که کج است چگونه ممکن است سايه آن راست باشد؟».
اضافه بر اين، مردم سخنان کسى را که به گفتار خود پايبند و آثار سخنانش در زندگى او نمايان نيست، هرگز نمى پذيرند و به خود مى گويند: اگر او اين سخنان را باور مى داشت نخست خودش به آن عمل مى کرد.
به همين دليل امام (عليه السلام) در دومين جمله مى فرمايد: «بايد تأديب و تعليم او درباره ديگران پيش از آن که با زبانش باشد با عملش صورت گيرد»؛ (وَ لْيَکُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ). اصلى مسلم در روان شناسى است که مردم سخنان کسى را مى پذيرند که به گفته خود معتقد باشد و به تعبير معروف: تا سخن از دل برنيايد بر دل ننشيند ونشانه روشن اين اعتقاد اين است که به گفته خود عمل کند.
فى المثل اگر طبيبى سخنرانى هاى متعددى درباره زيان هاى دخانيات ايراد کند و بيمارى هاى متعدد ناشى از آن را يکى پس از ديگرى برشمرد؛ ولى مردم ببينند از دهانش بوى سيگار مى آيد هيچ کس سخن او را جدى نخواهد گرفت.
به همين دليل در حديثى که در کتاب کافى از امام صادق (عليه السلام) آمده مى خوانيم: «إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا؛ هنگامى که عالم به علمش عمل نکند موعظه او از دل ها فرو مى ريزد همان گونه که قطره هاى باران از سنگ سخت فرو مى ريزد».
اشاره به اين که دل هاى مردم در برابر مواعظ آن ها حالت مقاومت و نفوذناپذيرى به خود مى گيرد. نيز به همين دليل اميرمؤمنان على (عليه السلام) در خطبه 175 مى فرمايد: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي وَاللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلاَّأَسْبِقُکُمْ إِلَيْهَا وَ لا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلاَّ وَ أَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا؛ اى مردم! به خدا سوگند من شما را به هيچ طاعتى ترغيب نمى کنم مگر اين که خودم پيش از شما به آن عمل مى نمايم و شما را از هيچ معصيتى بازنمى دارم مگر اين که خودم پيش از شما از آن دورى مى جويم».
سپس در سومين و آخرين جمله بر آنچه در جمله هاى پيش آمد تأکيد کرده، مى فرمايد: «کسى که معلم و ادب کننده خويشتن است از کسى که معلم و مربى مردم است به احترام سزاوارتر است»؛ (وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُوَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالإِجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُوَدِّبِهِمْ). اشاره به اين که هرگاه انسان نخست به تعليم و تأديب خويشتن پردازد، تأثير سخنانش بيشتر و عميق تر است در حالى که اگر کسى تنها به تأديب مردم پردازد و از خويش غافل بماند روزى فرامى رسد که مردم از اين امر آگاه مى شوند و از او روى برمى گردانند.
بلکه از روايات استفاده مى شود که اين کار از نشانه منافقان است که انسان ديگران را به انجام نيکى ها و ترک بدى ها دعوت کند و خود به اين اندرز عمل ننمايد: در حديثى از امام سجاد على بن الحسين (عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «إِنَّ الْمُنَافِقَ يَنْهَى وَ لا يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ بِمَا لا يَأْتِي؛ منافق ديگران را از بدى ها بازمى دارد؛ ولى خويشتن را بازنمى دارد و ديگران را به نيکى ها دعوت مى کند و خود بدان عمل نمى نمايد».