حکمت 79
وَ قَالَ عَلَيهِ السِّلَامُ
خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّى کَانَتْ، فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَکُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُوْمِنِ.
امام (عليه السلام) فرمود:
حکمت و دانش را فرا گير هرجا که باشد، زيرا حکمت گاهى در سينه منافق است؛ اما در سينه او آرام نمى گيرد تا از آن خارج شود و در کنار حکمت هاى ديگر در سينه مؤمن جاى گيرد.
شرح و تفسیر حکمت 79
دانش را هرجا بيابى فرا گير!
خلاصه اين کلام گهربار اين است که سخنان حکمت آميز را از هر کس بايد پذيرفت حتى اگر گوينده آن منافق باشد؛ مى فرمايد: «حکمت و دانش را فراگير هرجا که باشد»؛ (خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّى کَانَتْ).
سپس به دليل آن اشاره کرده، مى افزايد: «زيرا حکمت گاهى در سينه منافق است؛ اما در سينه او آرام نمى گيرد تا از آن خارج شود و در کنار حکمت هاى ديگر در سينه مؤمن جاى گيرد»؛ (فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَکُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُوْمِنِ).
«تَلَجْلَجُ...» با توجه به اين که اين واژه به معناى اضطراب و ناآرامى است اشاره به اين است که جايگاه کلام حکمت آميز سينه منافق نيست، از اين رو در آن جا پيوسته ناآرامى مى کند تا خارج شود و در جايگاهى که متناسب آن است، يعنى سينه شخص مؤمن، در کنار ساير سخنان حکمت آميز قرار گيرد.
نتيجه اين سخن همان است که از روايات مختلف معصومان (عليهم السلام) استفاده کرديم که علم و دانش هيچ محدوديتى ندارد؛ نه از نظر زمان: «أُطْلُبُوا الْعِلْمِ مِنَ الْمَهْدِ إلَى اللَّحَدِ» نه از نظر مکان: «أُطْلُبُوا الْعِلْمِ وَلَو بِالصّينِ» نه از نظر مقدار تلاش و کوشش: «أُطْلُبُوا الْعِلْمِ وَ لَوْ بِخَوْضِ اللُّجَجِ وَ شَقِّ الْمُهَجِ» و نه از نظر گوينده، همان گونه که در اين حکمت و در حکمت بعد آمده است.
آرى، علم و حکمت به حدى اهميت دارد که هيچ محدويتى را به خود نمى پسندد.
در اين جا اين سؤال مطرح مى شود که در بعضى از روايات از جمله روايتى که از امام باقر (عليه السلام) در ذيل آيه شريفه (فَلْيَنْظُرِ الاْنْسانِ إلى طَعامِهِ) آمده است که امام (عليه السلام) فرمود: منظور از طعام، «عَلْمُهُ الَّذي يَأخُذُهُ مِمَّنْ يَأخُذُهُ؛ دانشى است که فرامى گيرد، بايد نگاه کند از چه کسى فرامى گيرد؟» بنابراين، گرفتن سخن حکمت آميز از منافق چه معنايى دارد؟
پاسخ سؤال اين است که گاه سخن حکمت آميز به قدرى واضح و روشن است که از هر جا و از هر کس که باشد بايد آن را پذيرفت؛ ولى در موارد ديگر که انسان مطالب را با اعتماد به استاد فرامى گيرد بايد نزد کسى برود که از نظر ديانت و علميت مورد اعتماد باشد.
در شرح نهج البلاغه علّامه شوشترى اشاره به نکته جالبى شده است که با ذکر آن اين سخن را پايان مى دهيم، نقل مى کند: «ابن مبارک» براى نظارت بر شهر در کوچه ها راه مى رفت. چشمش به مرد مستى افتاد که آواز مى خواند و مى گفت:
أضَلَّنى الْهَوى وَ أنَا ذَليلٌ *** وَ لَيْسَ إلى الَّذي أهْوى سَبيلٌ
هواى نفس مرا ذليل کرد و افسوس که راهى به آن کس که به او علاقه دارم، نيست. ابن مبارک از آستين خود کاغذى درآورد و اين بيت را نوشت. به او گفتند: شعرى را از شاعر مست مى نويسى؟ او گفت: مگر ضرب المثل معروف را نشنيده ايد که «رُبَّ جَوْهَرَةٍ فى مَزْبَلَةً» چه بسا گوهرى در ميان زباله ها افتاده باشد؟ گفتند: آرى. گفت: اين هم گوهرى بود از مزبله!
خلاصه اين کلام گهربار اين است که سخنان حکمت آميز را از هر کس بايد پذيرفت حتى اگر گوينده آن منافق باشد؛ مى فرمايد: «حکمت و دانش را فراگير هرجا که باشد»؛ (خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّى کَانَتْ).
سپس به دليل آن اشاره کرده، مى افزايد: «زيرا حکمت گاهى در سينه منافق است؛ اما در سينه او آرام نمى گيرد تا از آن خارج شود و در کنار حکمت هاى ديگر در سينه مؤمن جاى گيرد»؛ (فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَکُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُوْمِنِ).
«تَلَجْلَجُ...» با توجه به اين که اين واژه به معناى اضطراب و ناآرامى است اشاره به اين است که جايگاه کلام حکمت آميز سينه منافق نيست، از اين رو در آن جا پيوسته ناآرامى مى کند تا خارج شود و در جايگاهى که متناسب آن است، يعنى سينه شخص مؤمن، در کنار ساير سخنان حکمت آميز قرار گيرد.
نتيجه اين سخن همان است که از روايات مختلف معصومان (عليهم السلام) استفاده کرديم که علم و دانش هيچ محدوديتى ندارد؛ نه از نظر زمان: «أُطْلُبُوا الْعِلْمِ مِنَ الْمَهْدِ إلَى اللَّحَدِ» نه از نظر مکان: «أُطْلُبُوا الْعِلْمِ وَلَو بِالصّينِ» نه از نظر مقدار تلاش و کوشش: «أُطْلُبُوا الْعِلْمِ وَ لَوْ بِخَوْضِ اللُّجَجِ وَ شَقِّ الْمُهَجِ» و نه از نظر گوينده، همان گونه که در اين حکمت و در حکمت بعد آمده است.
آرى، علم و حکمت به حدى اهميت دارد که هيچ محدويتى را به خود نمى پسندد.
در اين جا اين سؤال مطرح مى شود که در بعضى از روايات از جمله روايتى که از امام باقر (عليه السلام) در ذيل آيه شريفه (فَلْيَنْظُرِ الاْنْسانِ إلى طَعامِهِ) آمده است که امام (عليه السلام) فرمود: منظور از طعام، «عَلْمُهُ الَّذي يَأخُذُهُ مِمَّنْ يَأخُذُهُ؛ دانشى است که فرامى گيرد، بايد نگاه کند از چه کسى فرامى گيرد؟» بنابراين، گرفتن سخن حکمت آميز از منافق چه معنايى دارد؟
پاسخ سؤال اين است که گاه سخن حکمت آميز به قدرى واضح و روشن است که از هر جا و از هر کس که باشد بايد آن را پذيرفت؛ ولى در موارد ديگر که انسان مطالب را با اعتماد به استاد فرامى گيرد بايد نزد کسى برود که از نظر ديانت و علميت مورد اعتماد باشد.
در شرح نهج البلاغه علّامه شوشترى اشاره به نکته جالبى شده است که با ذکر آن اين سخن را پايان مى دهيم، نقل مى کند: «ابن مبارک» براى نظارت بر شهر در کوچه ها راه مى رفت. چشمش به مرد مستى افتاد که آواز مى خواند و مى گفت:
أضَلَّنى الْهَوى وَ أنَا ذَليلٌ *** وَ لَيْسَ إلى الَّذي أهْوى سَبيلٌ
هواى نفس مرا ذليل کرد و افسوس که راهى به آن کس که به او علاقه دارم، نيست. ابن مبارک از آستين خود کاغذى درآورد و اين بيت را نوشت. به او گفتند: شعرى را از شاعر مست مى نويسى؟ او گفت: مگر ضرب المثل معروف را نشنيده ايد که «رُبَّ جَوْهَرَةٍ فى مَزْبَلَةً» چه بسا گوهرى در ميان زباله ها افتاده باشد؟ گفتند: آرى. گفت: اين هم گوهرى بود از مزبله!