حکمت 96
وَقَالَ عَلَيهِ السَّلامُ
إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ، ثُمَّ تَلا: «إِنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا...» الاْيَةَ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّدٍ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَإِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ، وَإِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَإِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ.
امام (عليه السلام) فرمود:
نزديک ترين مردم به پيامبران، کسانى هستند که از همه به تعليمات آن ها آگاه ترند (و در سايه اين آگاهى به آن جامه عمل مى پوشانند) سپس امام (عليه السلام) اين آيه را تلاوت کرد: «شايسته ترين و نزديک ترين مردم به ابراهيم آن ها هستند که از او پيروى کردند و نيز اين پيامبر و مؤمنان به اين پيامبر». به يقين دوست محمد (صلي الله عليه و آله) کسى است که خدا را اطاعت کند، هرچند پيوند نسبى اش دور باشد و دشمن محمد کسى است که خدا را نافرمانى کند هرچند قرابت او نزديک باشد.
شرح و تفسیر حکمت 96
معيار و ملاک نزديکى به انبيا و اوليا محتواى اين سخن پربار امام (عليه السلام) است، مى فرمايد: «نزديک ترين مردم به پيامبران، آن هايى هستند که از همه به تعليمات آنان آگاه ترند (و در سايه اين آگاهى به آن جامه عمل مى پوشانند)»؛ (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ).
«سپس حضرت (عليه السلام) اين آيه راتلاوت فرمود: شايسته ترين و نزديک ترين مردم به ابراهيم آن ها هستند که از او پيروى کردند و نيز اين پيامبر و مؤمنان به اين پيامبر»؛ (ثُمَّ تَلا: (إِنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا) الاْيَةَ).
روشن است که منظور امام (عليه السلام) از علم و آگاهى در اين جا همان علمى است که دعوت به عمل مى کند و علم، اگر در عمق جان انسان نفوذ کند به يقين انسان را به عمل وادار مى کند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند که صحيح، «أعْمَلُهُمْ» است، زيرا آيه شريفه و جمله هاى بعد، سخن از اطاعت و تبعيت مى گويند که همان عمل است؛ ولى همان گونه که گفتيم، نيازى به تغيير عبارت روايت از نزد خودمان نيست، زيرا ثمره درخت علم، عمل است و علم بى عمل نوعى جهل و نادانى است، زيرا اگر انسان، چيزى را به طور قطع باور کند و عميقآ به آن معتقد باشد، بر طبق آن راه مى رود. سپس امام (عليه السلام) در تأييد گفتار مذکور مى افزايد: «به يقين دوست محمد (صلي الله عليه و آله) کسى است که خدا را اطاعت کند، هرچند پيوند نسبى اش دور باشد و دشمن محمد (صلي الله عليه و آله) کسى است که خدا را نافرمانى کند هرچند قرابت او نزديک باشد»؛ (ثُمَّ قَالَ: إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّدٍ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَإِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ، وَإِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَإِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ).
«لُحمَة» معانى مختلفى دارد و در اين جا به معناى قرابت و نزديکى است.
آنچه امام (عليه السلام) در ذيل اين کلام مبارک فرموده اشاره به مصداقى از مصاديق آن کبراى کليه اى است که پيش از آن فرمود و از آن جا که مخاطبان آن حضرت، امت پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) هستند آن اصل کلى را بر اين امت منطبق ساخته و نتيجه گيرى کرده که ولايت و دوستى پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) و پيروى از آن حضرت جز از طريق اطاعت حاصل نمى شود. اين همان چيزى است که در حديث معروف امام سجاد (عليه السلام) که گفت وگوى (عليه السلام) امام را با طاووس يمانى منعکس مى کند آمده است؛ حضرت در پايان اين حديث فرموده است: «خَلَقَ اللَّهُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَهُ وَأَحْسَنَ وَلَوْ کَانَ عَبْداً حَبَشِيّاً وَخَلَقَ النَّارَ لِمَنْ عَصَاهُ وَلَوْ کَانَ وَلَداً قُرَشِيّاً؛ خداوند بهشت را آفريده براى کسانى که او را اطاعت کنند و اين کار را به خوبى انجام دهند، هرچند برده حبشى باشند و دوزخ را آفريده براى کسانى که او را عصيان کنند، هرچند فرزندى از دودمان قريش باشند».
در حديث ديگرى مى خوانيم که سعد بن عبدالملک ـ که از فرزندان عبدالعزيز بن مروان بود و امام باقر (عليه السلام) او را «سعد الخير» مى ناميد ـ خدمت امام (عليه السلام) رسيد در حالى که مانند زنان مصيبت زده گريه مى کرد و اشک مى ريخت. امام باقر (عليه السلام) فرمود: اى سعد چرا گريه مى کنى؟ عرض کرد: چگونه گريه نکنم در حالى که از شجره ملعونه در قرآن (اشاره به بنى اميه است) هستم. امام (عليه السلام) فرمود: تو از آن ها نيستى. تو اموى هستى؛ ولى از ما اهل بيت. آيا کلام خدا را نشنيده اى که از ابراهيم حکايت مى کند و مى گويد: (فَمَنْ تَبِعَنى فَإنَّهُ مِنّى)؛ «هرکس از من متابعت کند او از من است»؟.
شايان توجه اين که مرحوم مغنيه ولايت را در کلام مبارک امام (عليه السلام) به معناى امامت گرفته و جمله «إنَّ وَلىَّ مُحَمَّدٍ» را به معناى امام و جانشين پيغمبر (صلي الله عليه و آله) مى داند که تفسيرى بسيار بعيد و ناسازگار با جمله هاى مختلف اين کلام حکيمانه است. نکته
معيار ارزش در اسلام و قرآن
در نظام ارزشى جاهلى عرب رابطه هاى نسبى و قبيله اى اهميت فوق العاده داشت و افراد به آن افتخار مى کردند. اسلام خط بطلان بر آن ها کشيد و معيار ارزش وجود انسان را تقوا و پرهيزکارى شمرد: (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاکُمْ) واطاعت و بندگى خدا را معيار دانست و حتى نزديک ترين پيوند با پيغمبر خدا (صلي الله عليه و آله) را در صورت پيروى از کفر و ارتکاب عصيان بى اعتبار قلمداد کرد: (يا نُوحُ إنَّهُ لَيْسَ مِنْ أهْلِکَ إنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ) و در مقابل، افرادى را که نه از بنى هاشم بودند، نه از قريش و نه از نژاد عرب، به سبب ايمان والا و اعمال صالحشان جزء اهل بيت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) شمرد. در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم که اميرمؤمنان (عليه السلام) به ابوذر فرمود: «يا أباذَرٍّ إنَّ سَلْمانَ بابُ اللهِ فِي الاْرْضِ مَنْ عَرَفَهُ کانَ مُؤمِناً وَ مَنْ أنْکَرَهُ کانَ کافِراً وَ إنَّ سَلْمانَ مِنّا أَهْلُ الْبَيْتِ؛ اى ابوذر! سلمان درى است از درهاى (رحمت) الهى در زمين، هر کس او را درست بشناسد مؤمن است و هرکس او را انکار کند کافر است و سلمان از ما اهل بيت است».
در حالى که افرادى از قريش يا بنى هاشم و يا حتى بعضى از برادران امامان بودند که براثر دورى از مکتب اسلام و اهل بيت (عليهم السلام) به کلى طرد شدند و همچون بيگانه اى با آن ها رفتار شد.
بنابراين، رابطه بدون ضابطه در اسلام بى رنگ يا کم رنگ مى شود.
* * * .