حکمت 107

وَقَالَ عَلَيهِ السَّلامُ
رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ، وَعِلْمُهُ مَعَهُ لا يَنْفَعُهُ.

امام (عليه السلام) فرمود:
چه بسيار دانشمندى که جهلش او را کشته، در حالى که علمش با اوست؛ اما به حالش سودى نمى بخشد.

شرح و تفسیر حکمت 107
عالم جاهل منش
در اين گفتار حکيمانه و کوتاه و پرمعنا امام (عليه السلام) به عالمان بى عمل و آلوده به رذايل اخلاقى اشاره کرده، مى فرمايد: «چه بسيار دانشمندى که جهلش او را کشته در حالى که علمش با اوست؛ اما به حالش سودى نمى بخشد»؛ (رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ، وَعِلْمُهُ مَعَهُ لا يَنْفَعُهُ).
درباره اين که چگونه علم وجهل در وجود آن ها جمع مى شود؟ تفسيرهاى مختلفى مى توان بيان کرد.
از همه روشن تر اين که علم اگر با عمل همراه نشود همچون جهل است، بنابراين نکوهش امام (عليه السلام) از عالمانى است که از علم خود بهره نمى گيرند و به آن عمل نمى کنند و آن علم سبب هلاکت مادى و معنوى آن ها مى شود.
در حديثى در کتاب شريف کافى از اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم: «إنَّ الْعالِمَ الْعامِلَ بِغَيْرِهِ کَالْجاهِلِ الْحائِرِ الَّذي لا يَسْتَفيüقُ عَنْ جَهْلِهِ؛ شخص عالمى که به علمش عمل نکند مانند جاهل سرگردانى است که ازبيمارى جهل بهبود نمى يابد».
سپس حضرت در همان روايت مى فرمايد: «بَلْ قَدْ رَأيتُ أنَّ الْحُجَّةَ عَلَيْهِ أعْظَمُ وَالْحَسْرَةُ أدْوَمُ؛بلکه حجت الهى رابراوبزرگ تروحسرت او را پايدارتر ديدم».
همين عبارت با اندک تفاوتى در ذيل خطبه 110 نهج البلاغه نيز آمده است. در حديث ديگرى در غررالحکم از همان حضرت نقل شده است: «عِلْمٌ لايُصْلِحُکَ ضَلالٌ وَمالٌ لا يَنْفَعُکَ وَبالٌ؛ دانشى که تو را اصلاح نکند گمراهى است و ثروتى که تو را (در راه خشنودى خدا) سودى نبخشد بدبختى است».
اين احتمال نيز وجود دارد که منظور از «جهل» صفات جاهلانه اى مانند غرور و تکبر و خودخواهى و سودجويى و رياکارى باشد؛ هرگاه علم با اين صفات نکوهيده جاهلانه همراه گردد عالم را به نابودى مى کشاند، همان گونه که در طول تاريخ مصاديق زيادى دارد. آيا طلحه و زبير عالم به احکام اسلام و قرآن نبودند؟ آيا موقعيت على (عليه السلام) را در اسلام و نزد پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نمى شناختند؟ چه شد که علمشان سودى به آن ها نبخشيد؟ آيا جز اين است که جاه طلبى و پيروى از هواى نفس آن ها را به جنگ جمل کشانيد و نه تنها علمشان به حالشان سودى نداشت، بلکه صفات جاهلانه آن ها سبب مرگشان در دنيا و مجازاتشان در آخرت شد؟ حدود هفده هزار نفر از مسلمانان را به کشتن دادند و هرگز نيز به مقصدشان در دنيا نرسيدند.
همچنين احتمال مى رود منظور اين باشد که ظواهرى از علم دارد ولى به عمق آن نرسيده است و به تعبير ديگر، علم او فاقد بصيرت است همان گونه که در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «اَلْعامِلُ عَلى غَيْرِ بَصيرَةٍ کَالسّائِرِ عَلى غَيْرِ الطَّريقِ فَلا تُزيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ مِنَ الطَّريقِ إلاَّ بُعْداً؛ آن کس که بدون بينش وبصيرت عمل مى کند همانند کسى است که در بيراهه گام برمى دارد، چنين کسى هرقدر تندتر برود از راه اصلى دورتر مى شود».
جمع ميان اين تفسيرها نيز مانعى ندارد. .
پاورقی ها
سند گفتار حکيمانه:
ابومخنف مورخ مشهور که سال هاى قبل از مرحوم سيّد رضى مى زيسته در کتاب الجَمَلَ شأن ورودى براى اين گفتار حکيمانه بيان کرده است. وى مى گويد: زمانى که «طلحه» و «زبير» به همراهى «عايشه» از مدينه به سوى بصره (براى آتش افروزى جنگ جمل) حرکت کردند اميرمؤمنان على (عليه السلام) خطبه اى خواند و در آخر آن خطبه فرمود: «وَ إنَّهُما (يعنى طلحه و زبير) لَيَعْلَمانِ أنَّهُما مُخْطِئانِ وَ رُبَّ عالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَعِلْمُهُ مَعَهُ لا يَنْفَعُهُ؛ اين دو مى دانند که خطاکارند (ولى هواپرستى بر چشم بصيرت آن ها پرده افکنده است) و چه بسيار افراد دانايى که جهلشان آن ها را کشته در حالى که علمشان با آن هاست و سودى از آن نمى برند» صاحب کتاب مصادر نهج البلاغه بعد از بيان اين داستان مى افزايد: مرحوم شيخ مفيد نيز در ارشاد اين کلام حکيمانه را نقل کرده و همچنين آمدى در غررالحکم. (مصادر نهج البلاغه، ج 4 ص 99).