حکمت 116
وَقَالَ عَلَيهِ السَّلامُ
کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ، وَمَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ، وَمَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ! وَمَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلاءِ لَهُ.
امام (عليه السلام) فرمود:
چه بسيارند کسانى که به سبب نعمتى که به آن ها داده شده در غفلت فرو مى روند و به سبب پرده پوشى خدا درباره آن ها، مغرور مى گردند و براثر تعريف و تمجيد از آنان، فريب مى خورند و خداوند هيچ کس را با چيزى مانند مهلت دادن (و ادامه نعمت ها و ترک عقوبت) آزمايش نکرده است.
شرح و تفسیر حکمت 116
هشدار درباره چهار چيز
اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين گفتار حکيمانه و هشدار دهنده به چهار نکته مهم اشاره مى کند که بر محور چهار واژه معنادار «مستدرج»، «مغرور»، «مفتون» و «املاء» دور مى زند، مى فرمايد: «چه بسيارند کسانى که به سبب نعمتى که به آن ها داده شده غافل مى شوند و به سبب پرده پوشى خدا درباره آن ها، مغرور مى گردند و براثر تعريف و تمجيد از آنان، فريب مى خورند و خداوند هيچ کس را با چيزى مانند مهلت دادن (و ادامه نعمت ها و ترک عقوبت) آزمايش نکرده است»؛ (کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ، وَمَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ، وَمَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ! وَمَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلاءِ لَهُ).
«مستدرج» از ريشه «استدراج» به معناى چيزى را تدريجآ به سمت وسويى بردن آمده است. در قرآن مجيد اين تعبير در دو آيه (182 سوره اعراف، و 44 سوره قلم) ذکر شده و مفهوم آن در هر دو مورد يکى است و آن اين که کسى را مرحله به مرحله بدون اين که خود متوجه شود در دام مجازات گرفتار کنند درست مانند اين که کسى از بيراهه به سوى پرتگاه مى رود و ما نه تنها او را از اين کار نهى نکنيم بلکه به دليل آن که مستحق مجازات و کيفر است تشويق نيز کنيم. ناگهان به لب پرتگاه مى رسد و خود را در دام مجازات مى بيند، وحشت مى کند و راه بازگشت دربرابر خود نمى بيند و از همان جا مى لغزد و در پرتگاه سقوط مى کند. خدا به افرادى که طغيان را به اوج خود مى رسانند نيکى مى کند، نعمت مى بخشد، مقام مى دهد و ناگهان در ميان ناز و نعمت گرفتار مجازاتشان مى سازد، که در آن حالت، بسيار دردناک است.
در آيه 44 سوره انعام مى خوانيم: (فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَىْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُّبْلِسُونَ)؛ «هنگامى که آنچه را به آن ها تذکر داده شده بود فراموش کردند، درهاى همه چيز (از نعمت ها) را بر آن ها گشوديم تا زمانى که (کاملاً) به آنچه به آن ها داده شده بود خوشحال شدند. ناگهان آن ها را گرفتيم (و آنان را به عذاب سخت گرفتار ساختيم)، در اين هنگام يک باره نوميد شدند».
دومين جمله اشاره به کسانى است که از طريق پرده پوشى خداوند درباره گناهان آن ها مورد آزمون الهى قرار مى گيرند. خدا ستارالعيوب است و تا آن جا که ممکن باشد بر گناهان بندگانش پرده مى افکند تا بيدار شوند و توبه کنند و به راه حق بازگردند ولى گروهى به عکس، مغرور مى شوند و به دليل اين ستر الهى فريب مى خورند و بر شدت و کثرت گناه مى افزايند. با توجه به اين که «چون که از حد بگذرد رسوا کند» سرانجام پرده ها بالا مى رود و آن ها رسواى خاص و عام مى شوند.
جمله سوم اشاره به يکى ديگر از راه هاى نفوذ شيطان و هواى نفس در انسان است؛ گاه مردم از روى حسن ظن و گاه از طريق تملق و چاپلوسى به مدح وثناى افرادى مى پردازند؛ بعضى از اين افراد که از حال خود باخبرند و وضع خود را با آنچه در مدح و تمجيد گفته مى شود کاملاً متفاوت مى بينند بيدار شده و سعى مى کنند خود را با حسن ظن مردم موافق کنند، اما برخى ديگر با اين سخنان، فريب مى خورند و خود را مقرب درگاه الهى و در اوج فضيلت و اخلاق مى پندارند، در حالى که در دام شيطان و هواى نفس گرفتارند.
چهارمين جمله اشاره به حال کسانى است که خداوندِ حليم و غفور آن ها را از طريق بخشيدن نعمت و گسترش روزى و مانند آن مى آزمايد شايد به پاس نعمت هاى الهى بيدار شوند و بازگردند؛ اين گسترش نعمت ها سبب غفلت وبى خبرى شان شده و همچنان راه خطا را با شتاب ادامه مى دهند، ناگهان خدا آن نعمت ها را مى گيرد و آن ها را به اين وسيله مجازات مى کند؛ مجازاتى که بسيار دردناک است، زيرا در ميان نعمت هاى الهى غوطه ورند و سرگرم لذات ها هستند که در يک لحظه همه چيز دگرگون مى شود و همچون «قارون» که با داشتن آن همه امکانات در اوج غرور و غفلت قرار داشت، گرفتار عذاب ناگهانى الهى شده و در يک لحظه همه چيز خود را از دست مى دهند.
قرآن مجيد در شرح حال قوم «سبا» و سرگذشت آن ها به همين معنا اشاره کرده است؛ خدا آن ها را مشمول انواع نعمت ها قرار داد، سرزمينى پر از نعمت و خدايى آمرزنده داشتند: (بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ) اما هواى نفس و شيطان کار خود را کردند و آن ها را به ناسپاسى و طغيان واداشتند. ناگهان سد عظيمِ «مأرب» براثر نفوذ آب و جانوران در آن، شکست و سيلاب عظيمى به راه افتاد و باغ ها و زراعت ها و کاخ ها را درهم کوبيد و با خود برد و تنها زمينى باير و ويران به جاى ماند به گونه اى که باقى مانده جمعيت مجبور شدند از آن سرزمين کوچ کنند.
قرآن مجيد درباره اين گروه مى فرمايد: (وَلا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمآ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ)؛ «کافران هرگز گمان نکنند مهلتى که به آنان مى دهيم به نفع آن هاست تنها به اين سبب به آن ها مهلت مى دهيم که (اگر بيدار نمى شوند) بر گناهان خود بيفزايند و (سرانجام) براى آن ها عذابى خوارکننده است».
در اين آيه شريفه نيز ـ همچون کلام حکيمانه امام (عليه السلام) ـ از واژه «املاء» استفاده شده که به معناى «کمک دادن» و گاه به معناى «مهلت دادن» است که آن نيز نوعى کمک به شمار مى آيد؛ ولى معمولاً در قرآن مجيد به مهلت دادنى اطلاق شده که مقدمه عذاب دردناک است.
* * * .
اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين گفتار حکيمانه و هشدار دهنده به چهار نکته مهم اشاره مى کند که بر محور چهار واژه معنادار «مستدرج»، «مغرور»، «مفتون» و «املاء» دور مى زند، مى فرمايد: «چه بسيارند کسانى که به سبب نعمتى که به آن ها داده شده غافل مى شوند و به سبب پرده پوشى خدا درباره آن ها، مغرور مى گردند و براثر تعريف و تمجيد از آنان، فريب مى خورند و خداوند هيچ کس را با چيزى مانند مهلت دادن (و ادامه نعمت ها و ترک عقوبت) آزمايش نکرده است»؛ (کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ، وَمَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ، وَمَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ! وَمَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلاءِ لَهُ).
«مستدرج» از ريشه «استدراج» به معناى چيزى را تدريجآ به سمت وسويى بردن آمده است. در قرآن مجيد اين تعبير در دو آيه (182 سوره اعراف، و 44 سوره قلم) ذکر شده و مفهوم آن در هر دو مورد يکى است و آن اين که کسى را مرحله به مرحله بدون اين که خود متوجه شود در دام مجازات گرفتار کنند درست مانند اين که کسى از بيراهه به سوى پرتگاه مى رود و ما نه تنها او را از اين کار نهى نکنيم بلکه به دليل آن که مستحق مجازات و کيفر است تشويق نيز کنيم. ناگهان به لب پرتگاه مى رسد و خود را در دام مجازات مى بيند، وحشت مى کند و راه بازگشت دربرابر خود نمى بيند و از همان جا مى لغزد و در پرتگاه سقوط مى کند. خدا به افرادى که طغيان را به اوج خود مى رسانند نيکى مى کند، نعمت مى بخشد، مقام مى دهد و ناگهان در ميان ناز و نعمت گرفتار مجازاتشان مى سازد، که در آن حالت، بسيار دردناک است.
در آيه 44 سوره انعام مى خوانيم: (فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَىْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُّبْلِسُونَ)؛ «هنگامى که آنچه را به آن ها تذکر داده شده بود فراموش کردند، درهاى همه چيز (از نعمت ها) را بر آن ها گشوديم تا زمانى که (کاملاً) به آنچه به آن ها داده شده بود خوشحال شدند. ناگهان آن ها را گرفتيم (و آنان را به عذاب سخت گرفتار ساختيم)، در اين هنگام يک باره نوميد شدند».
دومين جمله اشاره به کسانى است که از طريق پرده پوشى خداوند درباره گناهان آن ها مورد آزمون الهى قرار مى گيرند. خدا ستارالعيوب است و تا آن جا که ممکن باشد بر گناهان بندگانش پرده مى افکند تا بيدار شوند و توبه کنند و به راه حق بازگردند ولى گروهى به عکس، مغرور مى شوند و به دليل اين ستر الهى فريب مى خورند و بر شدت و کثرت گناه مى افزايند. با توجه به اين که «چون که از حد بگذرد رسوا کند» سرانجام پرده ها بالا مى رود و آن ها رسواى خاص و عام مى شوند.
جمله سوم اشاره به يکى ديگر از راه هاى نفوذ شيطان و هواى نفس در انسان است؛ گاه مردم از روى حسن ظن و گاه از طريق تملق و چاپلوسى به مدح وثناى افرادى مى پردازند؛ بعضى از اين افراد که از حال خود باخبرند و وضع خود را با آنچه در مدح و تمجيد گفته مى شود کاملاً متفاوت مى بينند بيدار شده و سعى مى کنند خود را با حسن ظن مردم موافق کنند، اما برخى ديگر با اين سخنان، فريب مى خورند و خود را مقرب درگاه الهى و در اوج فضيلت و اخلاق مى پندارند، در حالى که در دام شيطان و هواى نفس گرفتارند.
چهارمين جمله اشاره به حال کسانى است که خداوندِ حليم و غفور آن ها را از طريق بخشيدن نعمت و گسترش روزى و مانند آن مى آزمايد شايد به پاس نعمت هاى الهى بيدار شوند و بازگردند؛ اين گسترش نعمت ها سبب غفلت وبى خبرى شان شده و همچنان راه خطا را با شتاب ادامه مى دهند، ناگهان خدا آن نعمت ها را مى گيرد و آن ها را به اين وسيله مجازات مى کند؛ مجازاتى که بسيار دردناک است، زيرا در ميان نعمت هاى الهى غوطه ورند و سرگرم لذات ها هستند که در يک لحظه همه چيز دگرگون مى شود و همچون «قارون» که با داشتن آن همه امکانات در اوج غرور و غفلت قرار داشت، گرفتار عذاب ناگهانى الهى شده و در يک لحظه همه چيز خود را از دست مى دهند.
قرآن مجيد در شرح حال قوم «سبا» و سرگذشت آن ها به همين معنا اشاره کرده است؛ خدا آن ها را مشمول انواع نعمت ها قرار داد، سرزمينى پر از نعمت و خدايى آمرزنده داشتند: (بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ) اما هواى نفس و شيطان کار خود را کردند و آن ها را به ناسپاسى و طغيان واداشتند. ناگهان سد عظيمِ «مأرب» براثر نفوذ آب و جانوران در آن، شکست و سيلاب عظيمى به راه افتاد و باغ ها و زراعت ها و کاخ ها را درهم کوبيد و با خود برد و تنها زمينى باير و ويران به جاى ماند به گونه اى که باقى مانده جمعيت مجبور شدند از آن سرزمين کوچ کنند.
قرآن مجيد درباره اين گروه مى فرمايد: (وَلا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمآ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ)؛ «کافران هرگز گمان نکنند مهلتى که به آنان مى دهيم به نفع آن هاست تنها به اين سبب به آن ها مهلت مى دهيم که (اگر بيدار نمى شوند) بر گناهان خود بيفزايند و (سرانجام) براى آن ها عذابى خوارکننده است».
در اين آيه شريفه نيز ـ همچون کلام حکيمانه امام (عليه السلام) ـ از واژه «املاء» استفاده شده که به معناى «کمک دادن» و گاه به معناى «مهلت دادن» است که آن نيز نوعى کمک به شمار مى آيد؛ ولى معمولاً در قرآن مجيد به مهلت دادنى اطلاق شده که مقدمه عذاب دردناک است.
* * * .